۰۱ اسفند ۱۳۸۸ - ۱۴:۵۷
کد خبر: ۷۵۸۷۷

سلام مرا به پیامبرتان برسانید

حجت الاسلام محمدرضا زائری
حجت الاسلام محمد رضا زائري


به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، هفته نامه پنجره با انتشار مقاله‌ای از حجت الاسلام محمدرضا زائری به بررسی اظهار ارادت چهره های برجسته مسیحی در لبنان نسبت به ساحت قدسی رسول اکرم (ص) پرداخته است.

در میراث ادبی مسیحی لبنان - به‎دلیل تعامل و ارتباط متقابل میان ادیان و مذاهب که پیشتر بدان اشاره کردیم – نمونه‎هایی متعدد از تجلیل و تکریم دین اسلام و قرآن کریم و شخصیت پیامبر اکرم صلّی‎الله علیه و آله به چشم می‎خورد. بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان مسیحی مانند دانشمندان مسلمان به آیات کریمه قرآن و روایات استشهاد می‎کنند و آیات و روایات فراوانی را در حافظه خود سپرده‎اند و بر زبان می‎آورند.

هرچند به‎طور طبیعی عالمان دینی مسیحی و کسانی که دارای موضع رسمی کلیسایی هستند، دین اسلام را به‎عنوان دین کامل نمی‎شناسند و قرآن کریم را وحی الهی – چنان‎که اعتقاد اسلامی تعریف می‎کند – نمی‎دانند و از پیامبر اکرم به‎عنوان آخرین فرستاده خدا نام نمی‎برند (که اگر چنین اعترافی کنند باید به لوازم کلامی آن یعنی تسلیم در مقابل حجیت رسالت اسلام گردن نهند)، اما ادبیات و فرهنگ مسیحی معاصر با رویکردی عُرفی و فارغ از دیدگاه‎های رسمی تعلیمی کلیسا، اسلام را دینی آسمانی و رسول‎الله صلّی‎الله علیه و آله را همچون حضرت موسی و حضرت عیسی، پیامبر خدا می‎داند و به عظمت و شکوه مقام و جایگاه اسلام اذعان دارد و به تعالی آموزش‎ها و پیام‎های قرآن کریم و دستورات پیامبر و اهل‎بیت او اعتراف می‎کند.(1)

این‎گونه اعترافات در آثار نویسندگان غربی و مستشرقین نیز فراوان دیده می‎شود و بزرگانی چون «عبدالمسیح أنطاکی» و برخی مسیحیان عرب غیر لبنانی نیز گفته‎ها و نوشته‎هایی در این زمینه دارند. در میان نویسندگان لبنانی معاصر بعضی چون «نصری سلهب» با کتاب ارزشمند و برجسته «فی خطی محمد» و «سلیمان کتانی» با کتاب ماندگار و مشهور «محمد شاطئ و سحاب» به‎صورت مستقل آثاری درباره پیامبر اسلام منتشر کرده‎اند و برخی دیگر شهادت‎ها و گواهی‎های پراکنده در آثار خود داشته‎اند.

ما در این‎جا از میان این شهادت‎های پراکنده چند مورد را از آثار نویسندگان و چهره‎های برجسته لبنانی (2) به‎عنوان نمونه ذکر می‎کنیم.(3)

نویسنده و هنرمند بزرگ «جبران خلیل جبران» که کتاب «پیامبر» او با شخصیت «المصطفی» از برجسته‎ترین آثار ادبی معاصر جهان است(4) می‎گوید: «من مسیحی‎ام و به این افتخار می‎کنم، ولی پیامبر اسلام و عظمت این دین را دوست دارم. حضور پیامبر در میان عرب این قوم را به طوفانی تبدیل کرد که همه‎چیز را از سر راه خود برداشت و پیش رفت. «محمد (ص)» رمز و اساس بیداری عرب بود که همچنان باقی است. من قرآن را دوست دارم، اما نمی‎پسندم کسی از آن برای ناکام کردن تلاش مسلمانان دیگر سوءاستفاده کند. ای مسلمانان، این کلام را از یک مسیحی بشنوید که یک پاره قلبش را عیسی گرفته و پاره دیگرش را محمد، اگر شما اسلام را نجات ندهید و به جایگاه حقیقی‎اش باز نگردانید غربیان بر اسلام چیره می‎شوند.»(5)

همچنین «قبلان الریاشی» از نویسندگان و متفکران لبنانی می‎نویسد: «به خدا قسم این را به‎عنوان یک مسیحی عرب و برای فرونشاندن عصبانیت درونی خود نمی‎گویم، بلکه برای آن‎که بر عظمت از دست رفته عرب و حال و روز امروزشان می‎گریم.
پیامبر با نوری الهی که از درونش تابید و دانش را در روزگار خود شتاب داد، دینش را بنا نهاد و آیین خویش را برپا ساخت و امتی برانگیخت و در آفاق دنیا حکومتی گسترد.

علم پیامبر از آسمان می‎آمد و فرشته وحی بر او نازل می‎شد که مردم را به اسلام دعوت کرد و ندای لااله‎الا‎الله و حی علی الفلاح سر داد و نسل‎های پیاپی این ندا را تکرار کردند و پرچم اقتدار او در اطراف جهان به اهتزاز در آمد.»(6)

ادیب و شاعر نامدار، «رشید سلیم الخوری» ملقب به شاعر قروی(7) می‎گوید: «پیامبر هر سال بر زبان شما مسلمان‎ها متولد می‎شود و هر روز در دل‎هایتان می‎میرد، و اگر او در دل‎هایتان زنده می‎شد، هریک از شما محمدی کوچک بودید و از هزار سال پیش همه مردم عالم مسلمان بودند و همه دنیا به یک اندلس بزرگ تبدیل می‎شد.
ای مسلمانان، دشمنان غربی شما تهمت‎هایی به دینتان می‎زنند که هیچ‎کدام واقعیت ندارد، لیکن شما با رفتار خود و بی‎توجهی به حقیقت دینتان همان حرف‎ها را عملا تأیید می‎کنید! دین شما دین آسانی است، اما خود دشوارش کرده‎اید، دینتان دین نیکی است، اما خود بد می‎کنید، دینتان دین پیروزی است، اما خود خوار و ذلیل می‎شوید، دینتان دین زکات است، اما خود بُخل می‎ورزید... ای محمد، ای پیامبر راستین خدا، ای افتخار انسانیت! آیین تو آیین فطرت است و من یقین دارم که وقتی بشریت از همه مکاتب و فلسفه‎ها خسته و ناامید شد، آن‎گاه برای آرامش جان و اصلاح جهان هیچ راه نجاتی جز پناه آوردن به دامن اسلام نخواهد داشت، چراکه فقط در اسلام راه حل مشکلات زندگی و طریق جمع بین قدرت‎های مختلف انسانی را می‎یابد و سزاوار است در روز میلاد تو سر برافرازد و بگوید: میلاد مبارک تو، روز عید همه انسان‎هاست.»

«از آن‎جا که اسلام دین فطرت است، به عقیده من فطرت، قبل از ظهور دعوت اسلامی وجود داشته و محمدبن عبدالله تنها مردم را بدان متوجه ساخته و بدان هدایت کرده، او زندگی را به‎عنوان بزرگترین فیلسوفی که بشریت شناخته، بررسی کرده و انسان را موجودی دارای ترکیبی از روح و جسم دیده و معتقد بوده که سعادت انسان در هماهنگی بین این قواست و این حکمت اسلامی که «برای دنیا چنان کار کن که گویی تا ابد زنده می‎مانی و برای آخرت چنان که گویی فردا می‎میری»معجزه معجزه‎هاست که در یک عبارت همه معانی اصلاح بشر را گردآورده و دین و دنیا را در یک کلمه جمع کرده است.»(8)

«عید میلاد پیامبر روز جشن همه بشریت است، پیامبری که آوازه‎اش شرق و غرب را فرا گرفته است. کسی که خورشید هدایت از قرآن آسمانی او تابید. ای مردم این یک مسیحی است که به شما یادآور می‎شود ...[ای مسلمانان] شرق خفته ما را جز محبت برادرانه‎مان نجات نمی‎تواند داد. اگر به یاد رسول خدا بودید، سلام مرا به پیامبر برسانید.»(9)

دانشمند و متفکر برجسته، «شبلی شمیل» نیز چنین می‎سراید: «هرچند من دین محمد را نپذیرفته‎ام، لیکن آیات و نشانه‎های قاطع و روشن را انکار نمی‎کنم. او برترین مدیر و والاترین حکیم و مولای فصاحت و بیان است. او کسی است که هم مرد سیاست است و هم در جنگ و پیکار همیشه پیروز میدان بوده است. و هیچ دینی نمی‎تواند با پیشرفت‎های اجتماعی کاملا همپایی کند، مگر آیین قرآن.»

همچنین نویسنده و لغت‎شناس و ادیب توانمند، «مارون عبود» نیز در قصیده‎ای مفصل این‎گونه می‎سراید: «دست خداوند شمشیر قدرتمند امان را به تو سپرد که عدالت اساس آن بود و بیان سحرآمیز قرآن در سوره‎های هدایت با آن همراه شد و خداوند از آیات خود شهاب‎هایی آسمانی فرستاد تا سپرهای تهمت و بهتان مشرکین را درهم بشکند. اگر کتاب آسمانی تو نبود، معجزه‎ای در مقابل این مردم سخت‎دل دیده نمی‎شد. این یتیم مکه بود که اینک سرپرستی امتی را بر عهده داشت و پدر سیاهان و سپیدان بود و یاری خدا درهای همه جهان را برایش گشود. راستی که دین تو بهشتی است پر از ثمرات شیرین، دینی که چون دریا در خود گوهر حکمت و بهره‎های نو به نو دارد و تو بدین آیین، وحدتی جهانی فراهم کردی که برده و مولایش با هم برابر شدند. ای کسی که در هنگام مرگ حتی زره خود را به عاریه داده بودی [و هیچ از دنیا نداشتی] و شکوه سکه‎های طلا را لگدمال کردی، اگر امروز مردمانت زکات می‎دادند، هیچ فقیری در دنیا باقی نمی‎ماند. تو کار را بر مردم آسان کردی و راحت‎شان ساختی، اما برای هدایت ایشان خود بیشترین دشواری‎ها را تحمل کردی... ای معلم توحید و یکتاپرستی، بیا و امتی را که تفرقه ادیان، از هم جدایشان کرده متحد کن.»

نویسنده و شاعر برجسته، «ریاض معلوف» نیز می‎گوید: «اسم «محمد» کلمه گرامی و با ارزشی است که گوش جان و دل را پرکرده و هرگاه نامش بر زبان‎ها می‎آید، دهان‎ها متبرک می‎شود. محمد بوی خوشی است که فضای جزیره‎العرب و صحرا را معطر ساخت و با سرعت نور، پرده‎های ظلمت را از چشم‎ها کنار زد. محمد نغمه‎ای دلنشین است.
میلیون‎ها نفر با شنیدنش به وجد می‎آیند و چون مؤذن نامش را بر زبان می‎آورد، روح و جان را سرمست می‎سازد.
ای پدر فاطمه زهرا! ما دوستت می‎داریم و بزرگت می‎شماریم. آیین تو آیین عدل و حق و حکمت است و ما گرچه پیروان دین تو نیستیم، اما ناقوس کلیساهایمان در همنوایی با صدای اذان تهلیل می‎کنند و بانگ همدلی و محبت و برادری سر می‎دهند.»

همچنین «لبیب الریاشی» می‎نویسد: «محمد کامل‎ترین انسان جهان است و این پیامبر عرب بالاترین مقام را میان همه انسان‎ها داراست و در حکمت و مکارم اخلاق بیشترین بهره را دارد. او در مدت سی سال از این قبایل ستیزه‎جو و صحرانشین عرب امتی متمدن و متحد ساخت و ارزش‎هایی چون انصاف و عدالت را در ایشان حاکم نمود.
آن انقلاب دینی و اجتماعی و سیاسی که او به آرامی شعله‎ور ساخت، بزرگترین انقلاب اصلاحی تاریخ است و اگرچه بیگانگان تاکنون این حقیقت را انکار کرده‎اند، در آینده نزدیک همه بدان اعتراف خواهند کرد.
این پیامبر بزرگ مفهوم برادری را دوازده قرن پیش از انقلاب فرانسه با تعریفی علمی و اجتماعی عرضه کرد و گمان نمی‎کنم، هیچ‎یک از نوابغ بشر جز او چنین سخنی داشته باشند که: «هرکه با مردم سروکار داشته باشد و به ایشان ستم نکند و با مردم حرف بزند، اما به ایشان دروغ نگوید و به مردم وعده دهد، اما خلاف نکند، مردانگی‎اش کامل و عدالتش آشکار شده و سزاوار برادری است.» و زیباتر از این، سخن او در روز فتح مکه است که: همه مردم از حضرت آدم هستند و او از خاک.»

ادیب و سخنور توانا «نظیر زیتون» نیز در سخنانی به مناسبت میلاد رسول گرامی اسلام چنین می‎گوید: «ای پیامبر اسلام، سلام خدا بر تو از جانب شخصی عربی که اگر قرآن عزیز تو نبود، او بدین زبان سخن نمی‎گفت. ای پیامبر اسلام، تو را به‎یاد آوردم که ثروت و قدرت فراوان را در مقابل دست کشیدن از دعوتت به تو عرضه کرده‎اند و سپس جواب تو را در خاطر گذراندم که: «به خدا قسم اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند، نمی‎پذیرم.» و در مقابل این موضع شرافتمندانه‎ات سر تعظیم خم کردم و اگر کفر نبود، می‎گفتم تو خدایی هستی که در چهره بشر ظاهر شده‎ای.»

دانشمند بزرگ «نجیب نصار» نیز در مقاله‎ای می‎نویسد: «اگر اخلاق والای محمد نبود، خداوند شریعت خود را در کتابی جامع همه دانش‎ها بر او نازل نمی‎کرد و اگر اخلاق عظیم محمد نبود، عادت‎ها و تعصبات و فساد و گمراهی محیط بر او غلبه می‎کرد. اگر اخلاق محمد والا نبود، نمی‎توانست چنان تحول بزرگی ایجاد کند که از گمراهی هدایت برآورد و نادانی را به دانش مبدل سازد و از توحش، تمدن بسازد و عرب را از بردگی این و آن آزاد کند.»

همچنین از دکتر «جبراییل جبور» استاد برجسته دانشگاه آمریکایی بیروت، نقل شده است: «پیامبر بزرگ خدا بر در کعبه ایستاد و گفت: «ای قریش و ای اهل مکه، گمان می‎کنید با شما چه خواهم کرد؟» آن‎ها گرچه دعوتش را انکار کرده بودند او را می‎شناختند و گفتند: «جز نیکی نمی‎بینیم که تو کریم و کریم‎زاده‎ای.» او گفت: «بروید که همه‎تان را آزاد کردم.» و عکرمه بن أبی جهل که محمد از دست او انواع تلخی‎ها و زجرها را تحمل کرده بود، وقتی از او امان خواست و به نزدش آمد، محمد به استقبالش رفت و به او خوش‎آمد گفت.

و أنس می‎گوید: «ده سال خادمش بودم و یک‎بار به من اُف نگفت!» و بزرگواری یعنی همین شرافت نفسانی و صداقت باطنی و تواضع روحی و گسترده بودن افق فکری و مهربانی حتی در برخورد با خدمتگزاران.»

«جورج شدیاق» پژوهشگر و روزنامه‎نگار مهاجر لبنانی نیز می‎نویسد: «گرچه تقدیر چنین بوده که برخی از مسیحیان عرب از جهت مذهبی زیر پرچم حضرت عیسی باشند، اما هیچ قدرتی از قدرت‎های جهان نمی‎تواند آن‎ها را از همراهی اجتماعی با برادرش محمدبن عبدالله صلوات‎الله و سلامه علیه بازدارد.
گذشت آن روزگاری که برخی مسلمانان از ساده‎اندیشی فکر می‎کردند محمد مخصوص مسلمان‎هاست و دیگران حق ندارند او را بزرگ بدارند. گذشت آن روزگاری که برخی رهبران مسیحی می‎کوشیدند با غرض‎ورزی برای دور کردن مسیحیان عرب از حقیقت، چهره‎ای ناشایست از محمد ترسیم کنند.
محمد در عرب روحی دمید که از تنگناهای جهالت نجاتشان بخشید و در نیم‎قرن کاری کرد که دیگران در پنج قرن هم نمی‎توانستند بکنند. پس ای برادران مسیحی، بیایید دست به دست برادران مسلمانمان دهیم و در بزرگداشت بزرگترین رهبری که بر پهنه جهان خلق شده، با هم مشارکت کنیم.»

در همین راستا استاد «بهجت منصور» نیز در سخنرانی جشن میلاد پیامبر اکرم، می‎گوید: «ما با بزرگداشت میلاد پیامبر، یاد آن نور درخشانی را گرامی می‎داریم که از صحرای عرب گذشت و بر شرق و غرب عالم تابید و یاد آن چشمه جوشانی را گرامی می‎داریم که در مکه از سینه فرزند عبدالله جوشید و عرب و ملت‎های دیگر را از تاریکی به نور و از گمراهی به هدایت رهنمون شد.
ای رسول خدا، ما مسیحیان اگرچه میلاد تو را از نظر اعتقادی جشن نمی‎گیریم تا از پیام احسان و حقیقتی که با دست و زبان و قلب خود به ما رسانده‎ای تشکر کنیم، اما از نظر اجتماعی به میلاد تو افتخار می کنیم و شکوهی را جشن می‎گیریم که قوم عرب به‎خاطر خُلق عظیم و روح مهربان تو بدان دست یافت و از نظر انسانی تو را به‎عنوان پیشوای بزرگ انسان سرگردان، بزرگ می‎داریم.»

تاریخ‎پژوه و ادیب آزاداندیش «خلیل الطوال» با پرداختن به موضوع قرآن می‎نویسد: «این قرآن است که فکر را از قیود و عقل را از اوهام آزاد ساخته و مشعل تمدن و دانش را برافراشته است.
آیا قرآن غبار وهم را از عقل نزدوده و باب آزادی فکری را نگشوده است؟ آیا قرآن مکارم اخلاق و ارزش‎های انسانی را ارج ننهاده و انواع حکمت‎ها را منتشر نکرده است؟ آیا قرآن از حقوق بانوان و خانواده سخن نگفته و به حل مشکلات سیاسی و اجتماعی همت نگماشته است؟ از دشمنان اسلام بپرسید چرا با اسلام کینه‎ورزی می‎کنند و با پیامبر دشمنی دارند و سپس پاسخ‎هایشان را با قضاوت حقیقت و انصاف بسنجید و مطمئن باشید که در ادعاهایشان هیچ نخواهید یافت.»
از این نمونه نظرات و دیدگاه‎ها بازهم در میان آثار نظم و نثر و کتاب‎ها و مجلات دهه‎های گذشته دیده می‎شود که در جای خود نیاز به بررسی و مطالعه دارد.(10)

پی‎نوشت:
(1) درنهایت موضع این‎گونه اشخاص این است که تفاوتی میان ادیان مختلف وجود ندارد و تبعیت صحیح هر یک از آن‎ها موجب سعادت است، لیکن تعالیم رسمی کلیسا که بر مفهوم لاهوتی «خلاص» تأکید می‎کند، تنها تبعیت از تعالیم مسیحی را موجب خلاص می‎داند. هرچند پس از مجمع واتیکانی دوم نوعی تسامح در این زمینه برای برقراری ارتباط با سایر ادیان مخصوصا اسلام وجود دارد و «خلاص» از غیر طریق مسیحی نیز ممکن شمرده می‎شود.
(2) در میان شاعران معاصر لبنان «جورج شکور» از مدتی پیش سرودن «ملحمه‎النبی» را آغاز کرده است. وی می‎گوید: «غدا سیُقال بعدی طاب شعر... به مدح النبوه عیسوی/ فردا بعد از من خواهند گفت خوشا شعری که یک مسیحی در مدح پیامبر گفته است.»
(3) اکثر این نمونه‎ها را از کتاب کوچکی با عنوان «شاگردان مسیح بر منبر اسلام» نقل می‎کنیم که سال‎ها پیش در لبنان به همت شیخ حسین شمس‎الدین گردآوری شده است.
در دهه‎های آغازین قرن حاضر نوعی عکس‎العمل گسترده نسبت به دو تهدید جدی فرهنگ عربی - یکی از سوی سلطنت عثمانی و یکی از سوی کشورهای اروپایی و غربی – در میان متفکرین و نویسندگان عرب دیده می‎شود. بسیاری از اظهارنظرهای مسیحیان عرب لبنانی پیرامون رسول گرامی اسلام مانند اشعار حماسی و شورانگیز الیاس طعمه (ابوالفضل الولید) در واقع از جنس این واکنش‎ها و براساس ملی‎گرایی است. مسیحیان عرب که در مقابل آن دو تهدید برای تقویت و تحکیم اساس هویت عربی خود می‎کوشیدند، به‎وجود مقدس پیامبر به‎عنوان مهمترین رکن این فرهنگ و هویت مشترک می‎نگریستند و برای همگرایی و انسجام بیشتر با هموطنان مسلمان خود به تکریم و بزرگداشت این اساس می‎کوشیدند.
(4) جبران در چند مورد متفاوت طی سخنرانی یا مصاحبه در این‎باره اظهارنظر کرده، از جمله موردی که در یکی از نامه‎های خود با اشاره به دیدگاه «توماس کارلایل» در مورد رسول گرامی اسلام اظهار می‎دارد که دیدگاه من درباره حضرت محمد همین است.
(5) مجموعه کامل آثار جبران، صص 417 – 555.
(6) عهد‎الرسول العربی – ص 63.
(7) مواضع و دیدگاه‎های این شاعر و اندیشمند بزرگ و برخی از اشعار او باعث شده بود که مورد حمله قرار گیرد و بگویند او مسلمان شده است.
او که بسیار برای نزدیک کردن ادیان تلاش می‎کرد و افکار شدیدا تقریبی میان اسلام و مسیحیت داشت و می‎گفت: «وُلدت علی دین المسیح و ربّما ...أموت علی دین النبی محمد» پیش از مرگ وصیت کرده بود که بر جنازه‎اش یک کاهن مسیحی و یک روحانی مسلمان با هم نماز بخوانند و بر قبرش چوبی نصب کنند که برآن هم صلیب مسیحی باشد و هم هلال اسلامی.
او می‎گفت: «ابتدا به‎خاطر تأثیری که قرآن کریم بر من گذاشته بود، قصد داشتم به‎عنوان الگویی برای سایر ادبای مسیحی‎مان، مسیحیت را رها کنم، اما از این موضوع منصرف شدم.» نقل از کتاب «الشاعر القروی، آخرالأوراق.»
(8) الشاعر القروی (الأعمال الکامله، النثر) – ص 222.
(9) الشاعرالقروی (الأعمال الکامله، الشعر) – ص 470.
(10) به‎عنوان مثال از زبان روزنامه‎نگار مشهور «سلیم الحداد» نیز در مقاله‎ای که برای مقایسه و تبیین نظام‎های حقوقی و قانونی مختلف بشر با اسلام نوشته است، چنین می‎خوانیم:
«در این موضوع اختلافی نیست که جهان پیش از اسلام در تنگناهای نادانی و جهل چنبره زده بود تا این‎که نور اسلام همه جهان را روشن ساخت.»
همچنین نویسنده و ادیب برجسته «إمیلی فارس إبراهیم» وقتی از حقوق بانوان و وضعیت اجتماعی زنان عرب سخن می‎گوید، از موضع اسلام و تعالیم پیامبر اکرم یاد می‎کند و می‎نویسد:
«خیلی عجیب است که همزمان با روزگار ظهور حضرت محمد در اروپا نشستی برگزار می‎کنند و به بحث می‎پردازند که آیا زن انسان هست یا نه و بعد به این نتیجه می‎رسند که انسان است، اما برای نوکری مرد خلق شده و این مبنا داشت به تصویب می‎رسید که از آن سوی حجاز صدای حضرت محمد برخاست که زنان مانند مردانند.
او روزی از برابری زنان با مردان در حقوق سخن گفت که در کشورهای مترقی آن روزگار کسی از چنین برابری حرف نمی‎زد.» /916/د103/ع

ارسال نظرات