نسخه لهستانی «شورای آتلانتیک» برای تغییر حکومت در ایران
یکی از بزرگترین شکستهای سیاست خارجی دولت اول ترامپ در مقابل ایران رقم خورد. خروج ترامپ از توافق هستهای، بهویژه بدون داشتنِ درک مناسبی از مسیر روبهجلو و سیاست مشخصی برای مواجهه با ایران، با انتقادات زیادی در آمریکا و سراسر جهان، از جمله از سوی متحدان سنتی واشینگتن، همراه شد. از سوی دیگر، سیاست برجستهی ترامپ در قبال ایران، موسوم به «فشار حداکثری»، در نهایت نهتنها منجر به تحقق اهداف آمریکا و تسلیم جمهوری اسلامی نشد، بلکه ایران و غرب را در مسیر برخورد با یکدیگر بر سر موضوع هستهای و مسائل دیگر قرار داد. اکنون با نزدیکتر شدن به آغاز دورهی دوم ریاستجمهوری ترامپ، گمانهزنیها و توصیهها دربارهی اتخاذ رویکردی متفاوت نسبت به ایران به یکی از مباحث مهم در محافل سیاسی و اندیشکدهای آمریکا تبدیل شده است.
«دونالد ترامپ» نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری آتی آمریکا، ۶ ژوئن ۲۰۲۴، طی یک مراسم انتخاباتی در کلیسای «دریمسیتی» در شهر «فینیکس» مرکز ایالت آریزونا، سخنرانی میکند. مردم ایران خاطرهی خوشی از دورهی اول ریاستجمهوری ترامپ ندارند و به طور خاص، به خاطر ترور شهید سلیمانی توسط ارتش آمریکا به دستور او، از رئیسجمهور بعدی آمریکا متنفرند. این در حالی است که ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود، بار دیگر ادعا کرد میتواند با ایران به توافق برسد و حتی جمهوری اسلامی را مجاب کند رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد و با این رژیم روابط رسمی برقرار کند!
اندیشکدهی «شورای آتلانتیک» به عنوان یکی از سرشناسترین و تأثیرگذارترین اندیشکدههای آمریکا طی گزارش مفصلی تحت عنوان «یک راهبرد دوحزبی دربارهی ایران برای دولت بعدی آمریکا – و دو دههی آینده[۱]» عملاً نسخهی «تغییر رژیم» در ایران را برای دولت بعدی آمریکا پیچیده است. این اندیشکدهی آمریکایی بهرغم تأکید بر عدم اشارهی مقامات آمریکایی به هدف «تغییر رژیم» در ایران و توصیه به کنار گذاشتن گزینهی تغییر رژیم از طریق نیروی نظامی و کودتا، به دولت ترامپ و دولتهای بعدی آمریکا پیشنهاد میکند سیاست موفقیتآمیز واشینگتن برای تغییر رژیم کمونیست لهستان در دههی ۱۹۸۰ را الگوی خود برای تقابل با جمهوری اسلامی قرار دهند. در ادامه، گزیدهای از بخشهای مختلف گزارش اندیشکدهی شورای آتلانتیک دربارهی «تحریک مردم ایران به انقلاب و تغییر رژیم از داخل» (با استفاده از جرقههایی مانند اوضاع اقتصادی، حجاب، و کمبود آب)، و همچنین توضیح مختصری در معرفی «الگوی لهستان» مدنظر نویسندگان این گزارش خدمت مخاطبان محترم مشرق ارائه شده است.
«دونالد ترامپ» (جلوی تصویر، چپ) نامزد وقت جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، در کنار «جی. دی. ونس» (جلوی تصویر، راست) نمایندهی ایالت اوهایو در مجلس سنا و گزینهی منتخب ترامپ برای معاون اولی رئیسجمهور. ترامپ که در دورهی اولش ادعا میکرد ایرانیها با او تماس خواهند گرفت و تقاضای امضای توافق با او را خواهند کرد، اینبار نیز میگوید «خیلی زود» بر سر مسئلهی هستهای و موضوعات دیگر با ایران به توافق مدنظر آمریکا دست خواهد یافت و چهبسا حتی جمهوری اسلامی را وارد توافقات ابراهیمی با رژیم صهیونیستی کند!
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای محافل رسانهای-اندیشکدهای بینالمللی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آمریکا باید در تشدید حمایتهایش از میلیونها ایرانیای که به دنبال آزادی برای تعیین آیندهی اجتماعی و سیاسی کشور خودشان هستند، جدیت بیشتری به خرج دهد. زنان ایرانی از فعالترین و سازمانیافتهترین گروههایی هستند که در برابر رژیم مقاومت میکنند و یکی از بلندترین صداهای خواهان حقوق بشر، حفاظت از محیطزیست، و آزادیهای فردی در ایران طی چند دههی گذشته متعلق به آنان بوده است. طی جنبش «زن، زندگی، آزادی» که از اعتراضات به قتل «مهسا امینی» در سپتامبر ۲۰۲۲ به اتهام نقض حجاب اجباری نشأت گرفت، ایرانیها فریاد سر دادند تا جهان التماسهایشان را بشنود و از آنها مقابل سرکوب وحشیانهی رژیم حمایت کند. چنین حمایتی در نهایت شکل نگرفت، اما سایر شرایط نیز برای ایجاد تغییراتِ انقلابیِ مدنظر این جنبش فراهم نبود؛ از جمله حمایت یا همدستی بخشی از نیروهای پلیس، ارتش، یا سپاه، یا سایر مقامات رژیم.
نسخهی چاپی گزارش اندیشکدهی شورای آتلانتیک تحت عنوان: «آیندهی راهبرد آمریکا در قبال ایران: یک نقشهی راه دوحزبی برای دولت بعدی». برای مطالعهی متن کامل این گزارش، روی این لینک یا روی تصویر بالا کلیک کنید. (+)
با این وجود، آمریکا باید در راستای حمایت دیرینهاش از ملتهای آزادیخواه در سراسر جهان (و با توجه به اینکه زمینههای معارضه علیه رژیم که به جنبش «زن، زندگی، آزادی» و اعتراضات مختلف اقتصادی و غیره در ایران منجر شد، همچنان وجود دارد) تلاشهایش را بیشتر کند تا ابزارها و فرصتهایی را در اختیار ایرانیها قرار دهد که به کمک آنها آیندهی سیاسی کشورشان را تعیین کنند. چنین سیاستی ستون نهایی زیربنای تلاشهای گستردهتر آمریکا برای استفاده از فشار اقتصادی، سیاسی، و نظامی با هدف توقف اقدامات بیثباتکنندهی ایران در خاورمیانه و پیشبرد برنامهی هستهای این کشور خواهد بود.
اندیشکدهی «شورای آتلانتیک» با انتشار این تصویر از برد موشکهای مختلف ایران، مینویسد: «ظرفیتهای موشکی پیشرفتهی ایران تهدیدی نهتنها برای اسرائیل و متحدان عرب ایالات متحده، بلکه برای نیروهای آمریکا و شرکایش در سراسر خاورمیانه و فراتر از آن محسوب میشود.»
پیادهسازی مدل لهستان در ایران
آمریکا و متحدانش باید سیاست تغییر رژیم از طریق دخالت نظامی خارجی را کنار بگذارند. هدف بلندمدت آنها باید حمایت از توانایی مردم ایران برای تغییر نظام حکومتیشان، در صورت تمایل، باشد، اما نه از طریق حمایت از شورش مسلحانه یا تحریک کودتا، مانند کاری که آمریکا در سال ۱۹۵۳ انجام داد و در برکناری محمد مصدق، نخستوزیر ایران، نقش داشت. «تاریخ ایران... نشان میدهد تغییر رژیم نمیتواند از بیرون انجام شود. هر دولتی که یک قدرت خارجی آن را تحمیل کرده باشد (یا حتی فقط اینگونه به نظر برسد)، فاقد مشروعیت داخلی خواهد بود[۲].» بنابراین، سیاستگذاران نباید انتظار داشته باشند افزایش حمایت از مردم ایران بلافاصله نتیجهبخش باشد. اتفاقاً، دستکم در ابتدا، اکثر اقدامات بر حواشی متمرکز خواهند بود. با این حال، احتمالاً بهترین راه برای فراهم کردن یک آیندهی سیاسی متفاوت و باثبات برای ایران، انجام اقدامات آهسته، پیوسته، و سنجیده برای ارائهی حمایتهای بیشتر از مردم ایران طی دهها سال است؛ مسیری که با افزایش بودجه برای ابزارهای آموزشی و دسترسی به رسانهها و نظرات مستقل آغاز میشود.
چنین سیاستی باید از رویکرد آمریکا در حمایت از جنبشهای ضدکمونیستی خواهان دموکراسی و حقوق بشر در اروپای شرقی در آخرین مراحل جنگ سرد، بعد از فرو ریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹، الگوبرداری کند که به این جنبشها کمک کرد تصمیمشان مبنی بر سرنگونی دولتهای کمونیستی کشورهایشان را عملی کنند: بهویژه «جنبش همبستگی» در لهستان. حمایت آمریکا از معارضان در ایران باید با مشارکت متحدان دموکراتیک این کشور (از جمله کشورهایی که سابقهی تسلط بر ایران را ندارند؛ مانند کانادا، نیوزیلند، آفریقای جنوبی یا ژاپن) و با هدف کمک به تأمین «فضا، منابع، حمایت بینالمللی، و نوعی مصونیت [برای ایرانیها] به منظور سازماندهی یک جنبش اعتراضی قوی» شکل بگیرد.
◄ توضیح: «اتحادیهی مستقل خودگردان همبستگی[۳]»، مشهور به «جنبش همبستگی»، اتحادیهی کارگریای بود که سال ۱۹۸۰ در لهستان تشکیل شد، اما بهسرعت تبدیل به یک جنبش اجتماعی گسترده شد که با حمایت آمریکا علیه دولت کمونیست این کشور مبارزه میکرد. سیآیای بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷، سالیانه ۲ میلیون دلار کمک مالی و همچنین حمایتهای تجهیزاتی و آموزشی در اختیار این جنبش قرار میداد و مخفیانه با یکی از افسران ارشد ارتش لهستان نیز در ارتباط بود. سازمان آمریکایی «موقوفهی ملی دموکراسی» نیز پس از صدور مجوز توسط کنگرهی آمریکا، ۱۰ میلیون دلار به جنبش همبستگی کمک کرد. در نهایت حمایتهای مالی و سیاسی دولت آمریکا از این اتحادیه باعث شد تا تلاشهای دولت لهستان برای سرکوب و انحلال آن به شکست بینجامد. سال ۱۹۸۹ مذاکرات میان دولت و معارضان، منجر به برگزاری انتخابات و تشکیل ائتلافی تحت رهبری جنبش همبستگی شد. اواخر سال بعد نیز «لِخ واوِنسا» رهبر این جنبش به عنوان رئیسجمهور لهستان انتخاب شد.
«جورج اچ. دابلیو. بوش» (چپ) [جورج بوش پدر] رئیسجمهور وقت آمریکا، ۱۴ نوامبر ۱۹۸۹، در اقامتگاه رسمی ریاستجمهوری در مجموعهی کاخ سفید در واشینگتن با «لِخ واوِنسا» (راست) رهبر «جنبش همبستگی» لهستان دیدار میکند. واونسا حدود یک سال بعد، با حمایت ایالات متحده به عنوان رئیسجمهور لهستان انتخاب شد.››
اینترنت و ویپیان: استفاده از ابزارهای نوین
ایالات متحده برای اجرای این رویکرد سیاستی باید اقدام به بهکارگیری و تقویتِ طیفی از ابزارها کند تا شرایط را برای بسیج سیاسی ایرانیها در بلندمدت فراهم نماید. وزارت خارجه و سازمانهای غیردولتی، مانند «موقوفهی ملی دموکراسی»، باید بودجهی بیشتری را به ابزارهای آموزش آنلاین در دفاع از دموکراسی و محتوای آموزنده دربارهی سوءمدیریت و سوءاستفاده دولت ایران از منابع مالی کشور اختصاص دهند. این محتوا را میتوان به یک [پایگاه دادهی] کارزار اطلاعرسانی عمومی توسط وزارت خارجه علیه ایران پیوند زد. فعالیتهای آموزشی آمریکا همچنین باید شامل معرفی راهحلهای عملی و جایگزینهایی برای بهبود زندگی روزمرهی ایرانیها، بهویژه ساکنان مناطق روستایی، باشد. به عنوان نمونه، مطالبی که به چالشهای فرهنگی، اقتصادی، و محیطزیستی ایرانیها میپردازند، میتوانند نشاندهندهی حمایت ملموس آمریکا از رفاه مردم ایران، صرفنظر از دستورکار سیاسی، باشند. این مطالب باید علاوه بر فارسی، به چندین زبان از جمله کردی، عربی، و بلوچی نیز در دسترس باشند.
علاوه بر این، آمریکا باید به دنبال افزایش دسترسی ایمن به اینترنت برای ایرانیها از طریق مجموعهای از ابزارهای دور زدن محدودیت، از جمله «شبکههای خصوصی مجازی» («ویپیان») باشد تا به آنها کمک کند به منابع خبری بیشتری دسترسی پیدا کنند و با یکدیگر و با حامیانشان خارج از ایران ارتباط برقرار نمایند. تلاشهای کنونی آمریکا برای ارائهی ویپیان باید همگام با پیشرفت فناوری، افزایش و گسترش یابند[۴].
«ایلان ماسک» ثروتمندترین فرد جهان و کارآفرین سرشناس آمریکایی که در رأس شرکتهای بزرگی مانند شرکت خودروسازی «تسلا» و شرکت فضایی «اسپیسایکس» قرار دارد، پیشاپیش در دولت جدید ترامپ جایگاه ویژهای پیدا کرده است. جالب است بدانید که «ماسک» فرصت اغتشاشات در ایران پس از درگذشت «مهسا امینی» را غنیمت شمرد و بلافاصله درخواست معافیت از تحریمهای آمریکا و مجوز ارائهی اینترنت ماهوارهای «استارلینک» به کاربران ایرانی را مطرح کرد. دولت وقت آمریکا نیز برای حمایت از آشوبگران در ایران و کمک به آنها برای برگزاری تجمعات بزرگتر، شرکت اسپیسایکس، ارائهدهندهی خدمات «استارلینک»، را از تحریمهای ضدایرانی مستثنی کرد. این روزها صدای پای اینترنت استارلینک (که گفته میشود «قابلفیلتر نیست») در ایران بلندتر از گذشته به گوش میرسد.
بهکارگیری رسانههای سنتی و جدید به زبان فارسی
آمریکا باید از تلاشها برای ارائهی گستردهتر اخبار و اطلاعات به زبان فارسی به مردم ایران حمایت کند. این تلاشها باید شامل تخصیص بودجهی بیشتر به منظور تقویت ظرفیت پخش برنامههای فارسیزبان درون ایران، یک کانال تلویزیونی ماهوارهای (که رژیم نتواند آن را مسدود کند)، و کانالهای یوتیوب، مانند «رادیو اروپای آزاد»، باشد که ایرانیها بتوانند به آنها دسترسی داشته باشند و «انحصار رسانهای رژیم» را تضعیف کنند. علاوه بر این، واشینگتن باید به جای آنکه از ابتدا «چرخ را اختراع کند» و به عنوان مثال، به دنبال راهاندازی یک شبکهی فارسیزبان جدید باشد، با همکاری متحدان اروپاییاش در جهت گسترش رسانههای فارسیزبان موجود و معتبر، مانند «رادیو فردا» یا «بیبیسی فارسی»، حمایت مالی ارائه کند.
اولین واکنش مردم به گرانی ناگهانی قیمت بنزین در سال ۲۰۱۹، بستن برخی خیابانها و اتوبانها بود. این اقدامات و اغتشاشات مشابه آنها، که تحت هیچ تعریف منطقیای از «اعتراض مسالمتآمیز» نمیگنجند، در رسانههای معارض، از جمله «بیبیسی»، کاملاً مشروع و در چارچوب «حقوق مردم» توصیف میشوند.
وزارت خارجه باید از رسانههای اجتماعی به دو زبان انگلیسی و فارسی به طور پیوستهتر و تهاجمیتر برای افشای فساد، تأمین مالی نیروهای نیابتی در خارج از کشور، و بدرفتاری رژیم با شهروندان خود استفاده کند. این وزارتخانه برای تحقق بهتر این اهداف باید یک سخنگوی فارسیزبان دیگر را به صورت دائم برای «دفتر تعامل رسانههای بینالمللی» استخدام کند و این سِمت را در ساختمان وزارت خارجه مستقر نماید. در عرصهی بینالمللی، آمریکا باید با همکاری متحدانش تعدی رژیم ایران به حقوق شهروندانش را افشا و پیاپی محکوم کند. تلاشها آمریکا و متحدانش برای «افشای سختگیرانه» ی اقدامات سرکوبگرانهی ایران و «دروغها و فریبکاریهای» این کشور در سازمان ملل و سایر انجمنهای بینالمللی میتوانند تأثیرگذار باشند. رهبران ایران نسبت به توهین و تحقیر در عرصهی بینالمللی حساس هستند و اینگونه فشارهای جهانی در گذشته موجب تعدیل رفتارهای آنها، دستکم به صورت موقت، شده است.
خمپارههایی که تنها دو روز پس از انجام عملیات «طوفانالاقصی» در شهر «سدیروت» در فلسطین اشغالی مشاهده میشوند و روی برخی از آنها عبارت «D528» نوشته شده است. این عبارت کد شناسایی وزارت دفاع آمریکا برای اشاره به «مهمات مبتنی بر فسفر سفید» است. سازمان عفو بینالملل میگوید استفاده از این نوع مهمات میتواند مدرکی مبنی بر ارتکاب جنایات جنگی توسط رژیم صهیونیستی باشد. در حالی که آمریکا طی بیش از یک سال گذشته با حمایت بیقیدوشرط مالی، نظامی، و تسلیحاتی از جنایتهای رژیم صهیونیستی و نسلکشی این رژیم در نوار غزه، عملاً قوانین سازمان ملل را به سخره گرفته، اندیشکدهی «شورای آتلانتیک» به دولت بعدی آمریکا پیشنهاد میکند از این تریبون برای فشار بر دولت ایران استفاده کند.
تعامل با ایرانیان خارجنشین
آمریکا همچنین نیاز به تدوین یک راهبرد جامعتر برای تعامل با مهاجران ایرانی ساکن آمریکا دارد. این دسته از ایرانیان خارجنشین در حمایت از اعتراضات پس از مرگ مهسا امینی، سطوح بیسابقهای از کنشگری و سازماندهی را از خود به نمایش گذاشتند؛ از جمله یک کارزار مردمی برای متقاعد کردن کنگره به تصویب «لایحهی مسئولیتپذیری حقوق بشری و امنیتی مهسا امینی[۵]» (موسوم به «لایحهی مهسا»)؛ لایحهای که مجلس نمایندگان، سپتامبر ۲۰۲۳، چند روز پیش از سالگرد مرگ امینی، آن را تصویب کرد و سپس به تصویب مجلس سنا نیز رسید. دولت آمریکا نمیتواند و نباید مسئولیت کمک به ایرانیان خارجنشین برای غلبه بر اختلافات داخلیشان را به عهده بگیرد، اما هر جا که میتواند، باید با اعضا و گروههای منتخب در میان آنها همکاری کند.
ه عنوان مثال، «مرکز تعامل جهانی[۶]» در وزارت خارجه باید با عدهای منتخب از بین ایرانیان ساکن آمریکا همکاری کند تا همچنان بدرفتاری رژیم با شهروندانش را برجسته نماید و به ترویج و تقویت آرمان ایرانیهای داخل این کشور کمک کند؛ چنانکه در جریان اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» این کار را انجام داد. این مرکز باید به دنبال تعامل با طیف گستردهای از ایرانیان خارجنشین باشد که نمایندهی جناحهای مختلف سیاسی، مذهبی، و نژادی هستند و به حقوق بشر تمام ایرانیان احترام میگذارند.
معترضان، ۱۰ فوریهی ۲۰۲۴، همزمان با چهلوپنجمین سالگرد انقلاب اسلامی در ایران، در واشینگتن در اعتراض به حکومت ایران، اسپریهایی به رنگ پرچم ایران در هوا پخش میکنند. نویسندگان اندیشکدهی «شورای آتلانتیک» معتقدند دولت بعدی آمریکا برای افزایش فشار بر جمهوری اسلامی باید حساب ویژهای روی ایرانیان خارجنشین باز کند و حتی برای تقویت سازماندهی و رهبری اپوزیسیون خارجنشین از آنها حمایت نماید.
اقتصاد بیمار ایران: نقطهضعف بزرگ رژیم
تعداد فزایندهای از ایرانیها به خاطر اقتصاد ضعیف، اداری، سوءمدیریت چالشهای محیطزیستی، و سیاستهای سرکوبگرانهی اجتماعی، دست به معارضه علیه رژیم زدهاند. این مسائل احتمالاً طی چند سال آینده نیز موجب تداوم مخالفتها با رژیم خواهد شد. با ادامهی تورم بالای ۴۰ تا ۵۰ درصد، بیکاری حدود ۱۰ درصد در کل و نزدیک به ۴۰ درصد در میان جوانان تحصیلکرده، کاهش ارزش پول ملی، و در نتیجه تضعیف معیارهای رفاهی و فرو رفتن تعداد بیشتری از ایرانیها در فقر، احتمالاً خشم مردم نسبت به اوضاع اقتصادی (که بهشدت از تحریمهای آمریکا و همچنین فساد و سوءمدیریت داخلی ضربه خورده) افزایش خواهد یافت. طی دو سالِ بعد از خروج دولت ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸ و اجرای کارزار تحریمهای «فشار حداکثری»، نسبت جمعیتی که در فقر مطلق در نظر گرفته میشدند، از ۱۵ درصد به ۳۸ درصد جهش پیدا کرد[۷]. دولت، تحریمهای آمریکا را مقصر اکثر مشکلات اقتصادی میداند؛ و در حقیقت، تحریمها با کاهش درآمد ملی از محل فروش نفت و در نتیجه کاهش ذخایر ارزی و افزایش تورم، تأثیرگذار هم بودهاند. با این وجود، عوامل دیگری نیز وجود دارند. «هاشم پسران» مشهورترین اقتصاددان ایرانی [-بریتانیایی ساکن بریتانیا]، از سیاستهای داخلی، بهویژه، سیاستهای داخلی، اقتصاد تحت سلطهی دولت و موانع پیش روی رشد اقتصادی در نتیجهی مقررات بوروکراتیکِ بیشازحد را در اینباره مقصر میداند.
خشم عمومی ناشی از مشکلات اقتصادی، اواخر سال ۲۰۱۷، با افزایش قیمت کالاهای اساسی و برنامههای حسن روحانی، رئیسجمهور وقت ایران، برای افزایش قیمت سوخت و کاهش یارانههای نقدی، فوران کرد و جرقهی شورشهای گستردهای را در شهرهای بزرگ این کشور زد[۸]. آنچه اعتراضات را برای رژیم خطرناک میکرد این بود که ماهیت آنها، بهسرعت، از ابراز نگرانیهای اقتصادی به درخواست تغییر رژیم تغییر کرد. ماه نوامبر سال ۲۰۱۹، شورشهای بزرگتری در واکنش به افزایش ناگهانی قیمت سوخت، در شهرهای سراسر ایران در گرفت. اینبار هم تظاهرات، بهسرعت، به مطالبهی تغییر رژیم تبدیل شدند و معترضان از دخالت ایران در درگیریهای منطقهای انتقاد کردند و شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «سوریه را رها کن؛ فکری به حال ما کن» سر دادند[۹].
پمپهای بنزین یکی از اهداف اغتشاشگران طی آشوبهای سال ۲۰۱۹ پس از اعلام ناگهانی افزایش قیمت بنزین بودند. این اعتراضات اگرچه به بهانهی قیمت بنزین شروع شدند، اما با رهبری و جهتدهی عناصر وابسته به آمریکا، بهسرعت تبدیل به معارضهی خشونتآمیز با هدف نهایی تغییر رژیم شدند.
کمبود قریبالوقوع آب: جرقهای احتمالی برای خشم علیه رژیم
ایران همچنین در نتیجهی حکومتداری اشتباه، مدیریت ضعیف منابع آبی، و تغییرات اقلیمی با یک بحران زیستمحیطی نیز مواجه است که مشکلات اقتصادی این کشور را وخیمتر کرده و بر ناآرامیها میافزاید. سوءمدیریت دولت در موضوع منابع آبی کشور (از جمله بهرهبرداری بیرویه از منابع آب زیرزمینی و ساخت بیشازحد سد)، افزایش دما، و کاهش بارندگی، منجر به کاهش آب بسیاری از دریاچهها و رودخانهها شده و شهروندان بسیاری از استانها را با کمبود قابلتوجه منابع آبی مواجه کرده. خشم بر سر مسائل مربوط به آب، در نقاطی مانند استان خوزستان طی چند سال گذشته منجر به بروز درگیریهای خشونتآمیز میان مردم و نیروهای امنیتی شده است. بسیاری از رودخانهها، دریاچهها، تالابها، و سفرههای مهم زیرزمینی در ایران پیشاپیش از بین رفتهاند.
اگر راهکارهای مؤثر مدیریت منابع آبی طی سالهای آینده اجرایی نشوند، دهها میلیون ایرانی که به دلیل کمبود آب مجبور به مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به حاشیهی شهرهای بزرگ شدهاند، وادار به مهاجرت به خارج از ایران خواهند شد، که معضل کنونی فرار مغزها را در این کشور بیشازپیش وخیم خواهد کرد. چنین مهاجرتهای گستردهای ممکن است به بیثباتی و بحران در منطقه نیز دامن بزند. پیشاپیش، مناقشه بر سر منابع آبی مشترک، تنشها میان ایران و افغانستان را تشدید کرده. طی چند سال آینده، اختلافات میان ایران و عراق بر سر برخی از سرشاخههای رود دجله، و میان ایران و ترکیه بر سر رود ارس نیز میتواند به درگیری نظامی تبدیل شود.
یک کشتی متروکه در نقطهای که زمانی ساحل جنوبی دریاچهی ارومیه بود. «شورای آتلانتیک» معتقد است قحطی آب در ایران و اعتراضات قبلی به این موضوع میتواند در آینده نیز جرقهای برای شعلهور شدن دوبارهی اغتشاشات باشد و به عنوان دستاویزی برای اپوزیسیون در ایران عمل کند. (+)
افزایش ناآرامیهای اجتماعی: چالشی برای مشروعیت رژیم
اگرچه اعتراضات اقتصادی در برجسته کردن میزان نارضایتی مردم از رژیم اهمیت زیادی داشتهاند، اما به نظر میرسد تظاهرات سراسریای که سپتامبر ۲۰۲۲ [شهریور ۱۴۰۱] به خاطر [ادعای] قتل مهسا امینی توسط پلیس امنیت اخلاقی به اتهام داشتن حجاب نامناسب آغاز شدند، چالش بسیار جدیتری باشد که احتمالاً رژیم را در سالهای آینده به خود مشغول خواهد کرد. اگرچه در ابتدا رهبری این تظاهرات به دست دختران و زنان جوان بود، اما در نهایت همهی اقشار جامعه به آنها پیوستند و خواستار پایان جمهوری اسلامی شدند؛ خواستهای که در شعارهای مردم از جمله «میجنگیم، میمیریم؛ ایرانو پس میگیریم»، «آزادی، آزادی، آزادی» و «جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم» مشهود بود[۱۰].
بهرغم واکنش شدید رژیم و کشتن حدود ۵۵۰ معترض و دستگیری بیش از شصت هزار نفر (طبق آمار کمیتهی حقیقتیاب سازمان ملل در جمهوری اسلامی ایران) و محکومیت یازده نفر به اعدام، اعتراضات تا اوایل سال ۲۰۲۳ ادامه یافت و سطحی از رهبری [و سازماندهی] را نشان داد که در دورههای قبلی بروز ناآرامی دیده نشده بود. صدور بیانیهای در فوریهی ۲۰۲۳ توسط بیست اتحادیهی کارگری و گروههای فمینیستی و دانشجویی دخیل در اعتراضات (که چشمانداز آنها دربارهی یک ایران سکولار و دموکراتیک را ترسیم میکرد) جسارت و سازماندهی فزایندهی معارضان را برجسته میکند. به علاوه، اینبار هم اعتراضات، مانند دفعات قبلی که در اثر شرایط اقتصادی آغاز شده بودند، در نهایت به تقاضا برای تغییر رژیم[۱۱] تبدیل شدند.
نمونهای از پیامهای «مایک پمپئو» وزیر خارجهی آمریکا در دولت اول ترامپ، در شبکهی اجتماعی «توئیتر» (که اکنون «ایکس» نام دارد) در تشویق اغتشاشگران به ارسال عکس و فیلم از اغتشاشات برای دولت آمریکا از طریق پیامرسان «تلگرام» (+)
زن، زندگی، ... تغییر رژیم
اعتراضات به کشته شدن امینی موجب شد تا، علاوه بر مردم ایران، ایرانیان خارجنشین نیز به شکل بیسابقهای خود را سازماندهی کنند؛ و بنابراین این احتمال وجود دارد که مهاجران ایرانی از این پس، نسبت به گذشته، نقش پررنگتری را در حمایت از ناآرامیهای داخل ایران ایفا نمایند. ایرانیان خارجنشین، آخر هفتهها، در شهرهای بزرگ غرب (از جمله برلین، لندن، پاریس، تورنتو، و واشینگتن) تجمعاتی را برگزار کردند. اکتبر ۲۰۲۲، حدود صد هزار نفر در برلین برای حمایت از اعتراضات در ایران تجمع کردند، که بزرگترین تظاهرات ثبتشده در تاریخ توسط مهاجران ایرانی علیه رژیم ایران بود. ایرانیان ساکن آمریکا، آوریل ۲۰۲۴، یک کارزار مردمی برای تصویب لایحهی مهسا (که پیشتر به آن اشاره شد) در کنگره راهاندازی کردند. علاوه بر این، برای اولین بار، گروهی از رهبران و شخصیتهای برجستهی ایرانی خارجنشین یک ائتلاف اپوزیسیون، موسوم به «اتحاد برای دموکراسی و آزادی در ایران»، تشکیل دادند. این گروه اقدام به تدوین «منشور مهسا» کرد که خواستار ایرانی آزاد و دموکراتیک، پایان دادن به جمهوری اسلامی، و «کنشگری بیامان» برای تحقق این اهداف است.
اگرچه ائتلاف معارضان به دلیل دعوای داخلی میان اعضایش عمر کوتاهی (فقط حدود چهار ماه) داشت، اما اصلِ شکلگیری آن در کنار گستره و کنشگری بیسابقهی مهاجران در حمایت از جنبش «زن، زندگی، آزادی» روی هم رفته نشان میدهد ایرانیهای مقیم خارج از کشور کمکم دارند به «قدرت خود به عنوان یک اجتماع» پی میبرند و دربارهی بسیج مردمی تجربه کسب میکنند. اگرچه رژیم با توسل به زور، فعلاً معترضان «زن، زندگی، آزادی» را سرکوب کرده، اما برخی ناظران معتقدند ظهور این اعتراضات نشاندهندهی ورود ایران به مرحلهی پیش از انقلاب است که در آن نارضایتی فزایندهی مردم در آینده به دردسر واقعی برای رژیم تبدیل خواهد شد. معارضان ایرانی در داخل و خارج از این کشور در حال ابداع و تبلیغ روایتی در مقابل روایت رژیم هستند که زیربنای حملات ایدئولوژیک جمهوری اسلامی علیه منتقدان و ادعای مشروعیت رژیم را تضعیف میکند.
«مهسا امینی باید امروز زنده میبود. در عوض، ایالات متحده و مردم ایران در سوگ او هستند. ما از دولت ایران میخواهیم آزار نظاممند زنان را پایان دهد و اجازهی اعتراض مسالمتآمیز را صادر کند.» توئیت «آنتونی بلینکن» وزیر خارجهی کنونی آمریکا، در حمایت از آشوبگران در ایران.
آیا ایران در آستانهی انقلاب دیگری است؟
«جک گلدستون» کارشناس شناختهشدهی انقلابها، خاطرنشان میکند که اگرچه «انقلابها غیرقابلپیشبینی هستند»، اما تاریخ و «توازن قدرت» کنونی در ایران «به نفع رژیم است، چراکه به نظر میرسد ارتش همچنان محکم پشت رژیم ایستاده و مخالفان فاقد رهبری و سازماندهی هستند[۱۲].» تا به امروز، عناصر مهم نظام و نخبگان سیاسی ایران هیچگونه انحراف قابلتوجهی [به شکل دستهجمعی] نسبت به رژیم نشان ندادهاند. گلدستون ضمناً چندین مشخصه را برمیشمارد که به گفتهی او در صورت بروز، نشان میدهند مخالفتها با رژیم در حال تبدیل شدن به یک تهدید واقعی علیه تسلط حکومت بر قدرت هستند: اولاً، ظهور [سازماندهی و] رهبریِ روشن در اپوزیسیون به گونهای که بتواند مجموعهای ثابت و قانعکننده از اهداف را بیان کند و از آنها برای ایجاد یک چالش گستردهتر و بلندمدت علیه افراد صاحب قدرت استفاده نماید؛ عنصری که در جنبشهای اعتراضی قبلی، از جمله تظاهرات اخیر «زن، زندگی، آزادی» وجود نداشته. و دوماً، بروز شواهدی مبنی بر به وجود آمدن شکافهای جدی در میان نخبگان بر سر نحوهی واکنش به اعتراضات، بهویژه هرگونه نشانهای از اختلافنظر میان نهاد روحانیت و سپاه و «نیروهای بسیج» بر سر اصل یا چگونگی استفاده از زور.
سپاه تا کنون حاضر به سرکوب شدید اعتراضات بوده است، اما اگر مجاب شود که رهبری سیاسی «دیگر به نفع ملت حکومت نمیکند» این وضعیت ممکن است تغییر کند. گلدستون میگوید اقدامات اشتباه رژیم دربارهی موضوعاتی که عموم ایرانیها پیشاپیش دربارهی آنها بهشدت ناراضی هستند، میتواند به عنوان کاتالیزور اولیه برای ازسرگیری اعتراضات عمل کند، که منجر به درخواست رهبران دینی برای واکنش سختگیرانه شود، که به نوبهی خود، «ارتش را از نظام دور نماید.» این کارشناس آمریکایی جنبشهای اجتماعی، این نمونهها را به عنوان جرقههای احتمالی آغاز دوبارهی اعتراضات بیان میکند: شکلگیری این تصور عمومی که بهرغم بهبود نسبی اوضاع اقتصادی در نتیجهی افزایش شدید درآمدهای نفتی، سوءمدیریت رژیم موجب رکود شدید اقتصادی شده؛ یا این عقیده که انتخابات (که ایرانیها تا همین چند سال قبل احساس میکردند میتواند مسیری برای اصلاحات باشد) دیگر موضوعیت ندارد؛ و یا، صدالبته، عزم رژیم به اجرای مجازاتهای سختگیرانهتر علیه زنان بیحجاب (چنانکه لایحهی جدید نشان میدهد). این رویدادها به طور بالقوه میتوانند دوباره خشم مردم را شعلهور کنند، که ممکن است منجر به شکلگیری مخالفتهای گستردهای شود که از دل آنها «سازماندهی قویتر و رهبریِ قدرتمندتری» در میان معارضان پدید آید.