۰۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۰
کد خبر: ۷۷۳۷۰۹
یادداشت؛

فرعی بودن انجمن حجتیه

فرعی بودن انجمن حجتیه
عدم اولویت بندی و اصلی و فرعی کردن مسائل جامعه درطول تاریخ بین بزرگان دینی و علمی صدمات زیادی به مسلمانان تحمیل نموده است که در این یادداشت به مناسبت فوت یکی از سران انجمن حجتیه و قیل و قال های پیرامونی آن به سابقه این گروه می پردازیم.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، جایگزین شدن مسائل فرعی موجب هدررفت انرژی و خلل در همت و انگیزه ها و مانع ادامه حرکت درست و عامل ضربه زدن به زندگی مسلمین در دوران های گوناگون بوده است. یعنى، آحاد ملت و راهنمایان آنها و برجستگان دنیاى اسلام، در برهه‏ اى از زمان، وظیفه اصلى را اشتباه کنند. ندانند چه چیز اصلى‏ است و باید به آن پرداخت. باید کارهاى فرعی را - اگر لازم شد - فداى اصلی کرد؛ و چه چیز فرعى و درجه دوم است و هر حرکت و کارى را به قدر خودِ آن باید اهمیّت داد و برایش تلاش کرد زیرا رعایت اولویت ها(اصلی و فرعی کردن مسائل) از واجبات است. (دیداررهبرمعظم با علما و روحانیان‏ 71/5/7)

عدم اولویت بندی و اصلی و فرعی کردن مسائل جامعه درطول تاریخ بین بزرگان دینی و علمی صدمات زیادی به مسلمانان تحمیل نموده است که در این یادداشت به مناسبت فوت یکی از سران انجمن حجتیه و قیل و قال های پیرامونی آن به سابقه این گروه می پردازیم.

فرعی بودن انجمن حجتیه (بخش اول)

مؤسس انجمن حجتیه محمود ذاکرزادهٔ تولائی معروف به‌شیخ محمود حلبی است. انجمن روزگاری بهائیت را به عنوان اصلی ترین دشمن تشخیص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگی مبارزه انجمن با بهائیت امری فرعی و مبارزه با معلول ها بود و نه علت ها: وزرای بهایی شاه هیچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زمانی بیش از نیمی از وزرای کابینه پهلوی بهایی بودند آنگاه انجمن حجتیه جهت مبارزه با بهائیت از همین رژیم اجازه می گرفت که اسناد آن موجود است. امام‌خمینی در پیام خود به صراحت می‌گوید: "دیروز حجیته‌ای‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را کردند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند و امروز انقلابی‌ تراز انقلابیون شده‌اند". اگر بهائیت ریشه اش اسرائیل و آمریکا و انگلیس بود ولی انجمن هیچگاه با علت بهائیت یعنی آمریکا و اسرائیل مبارزه ننمود.

بر خلاف عقیده این گروه امام خمینی معتقد بودند اگر با شاه و حکومت مبارزه کنیم بهائیت هم از بین خواهد رفت. در واقع امام خمینی در تشخیص مسأله اصلی از فرعی، به درستی عمل کرده بود. شهید رجایی درباره عدم توجه انجمن حجتیه به مسائل اصلی زمان پهلوی می گوید: "آن موقعی که برادران و خواهران مان زیر شکنجه فریاد می کشیدند اینها می رفتند ثابت کنند که بهائیت بر حق است، یا باطل است و دقیقاً در مقابله با مبارزه قرار گرفته بودند..." خارج از دو موضوع فوق این چگونه مبارزه ای بود که انجمن برای آن نه تنها با رژیم و قدرتمندان مبارزه نمی کرد بلکه تن به همکاری با ساواک، تکریم شاه و حتی همکاری در مقابله با مبارزین انقلاب اسلامی می داد.

جدا از پرداختن انجمن به مسأله بهائیت به مثابه یک مشکل اصلی، یکی دیگر از اهداف انجمن، مسأله اهل تسنن بود. آنها برای ایجاد دافعه نسبت به آنان برنامه ریزی می کردند و این هم به طور دقیق همان جاده ای بود که استعمار ترسیم کرده بود. (ابوالفضل صدقی, جریان شناسی انجمن حجتیه, فصلنامه 15 خرداد) علت همراهی طیف سید صادق شیرازی بعد از انقلاب با انجمن این وجه مشترک است. چند دستگی اعضای انجمن پس از پیروزی انقلاب، عدم شناخت دقیق ازانجمن و سیاست‌های منحصر به ‌فرد سران انجمن درتغییر تاکتیک و مواضع وهمراه نشان دادن خود با نظام، از جمله عواملی بود که سبب می‌شد تا تشخیص نحوه صحیح برخورد با این گروه دشوار شود. مثل این زمان، از سال 1360 به بعد قیل و قال‌ها نسبت به انجمن حجتیه گسترش یافت. 

در تاریخ 19/6/60 چند تن از مسئولین دیداری با امام داشتند که روایت آن جلسه به نقل از آقای هاشمی رفسنجانی چنین است: «آقای خزعلی درباره انجمن حجتیه و صلاحیت دینی آنها صحبت کرد و از امام می‌خواست که جلوی موج مخالفت با آنها را که برخاسته بگیرد» (امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی)؛ تنها حدود دو ماه بعد، حساسیت‌ها نسبت به انجمن بدین شکل بیشتر شد: «آقای جنتی، عضو شورای نگهبان در نماز جمعه قم سؤالاتی در مورد آنها طرح کردند که تبدیل به مسئله روز شد، اینکه نباید مزاحم انجمنی ها شد، افراد مسلمان و معتقدی هستند، ولی انقلابی نیستند. شاخه‌ای از آنها ولایت فقیه را قبول ندارند ولی خودشان منکر این اتهامند. علت اصرار انجمن بر این‌که در مرکز اطلاعات نفوذ کنند و اطلاعات را جمع‌آوری نمایند چیست؟ به چه مناسبت می‌خواهند در قسمت فرهنگی یا سیاسی فعالیت نمایند؟» (خطبه نماز جمعه 8 آبان 1360) 

بی‌تردید در کشور در حال جنگ و نیز زمان ترور مسئولین سطوح بالا، مسئله حجتیه موضوع اصلی حساب نمی شد. حضرت آقا که در آن زمان رئیس جمهور بودند بر مبنای فکری صحیح خود سعی داشتند تا از موج اصلی کردن فرعیات بکاهند تا به مرور و به دور از جنجال به آن رسیدگی شود.

به همین دلیل ایشان در مصاحبه‌ای با روزنامه اطلاعات در تاریخ 6/10/60 در مورد انجمن حجتیه که از یک‌سو به شدت از طرف برخی از بزرگان انقلاب مورد حمله قرار می‌گرفت و از سوی دیگر تشویق می‌شد، فرمودند: «انجمن حجتیه در طول بیست و چند سال همت خود را مصروف داشتند براى پاسخگویى و مقابله با شبهات فرقه ضاله بهائیت در ایران و این را همه می‌دانیم كه بهائى‌ها بیشتر یك باند سیاسى بودند تا یك گروه مذهبى و فكرى. اما این سؤال كه اینها چگونه هستند [با اشاره به فرمایشات آقاى جنتى] به نظر من این سؤال یک سؤال طبیعى و درستى نیست و من بدون این كه شما را در طرح این سؤال متهم بكنم، نفس وجود این مسأله و عمده كردن(اصلی کردن) مسأله انجمن حجتیه را در جامعه متهم می‌كنم. به نظر من در میان افراد انجمن حجتیه عناصر انقلابى مؤمن صادق و دلسوز براى انقلاب و مؤمن به امام و ولایت فقیه و در خدمت كشور و جمهورى اسلامى پیدا می‌شوند، هم‌چنان كه افراد منفى، بدبین، كج فهم، بى‌اعتقاد، نق‌زن و معترض هم پیدا می‌شوند....»

حضرت آقا با عنایت به فرعی بودن موضوع انجمن حجتیه در ادامه گفتند: «من معتقدم تضادهاى اصلى در جامعه ما این‌ها نیست، بلكه تضاد انقلاب ما با ضدانقلاب‌هاى جهانى و داخلى است. لذا ما باید ضدانقلاب‌هاى داخلى را پیدا كنیم و از حركاتشان جلوگیرى و پیشگیرى كرده و جراحاتى را كه بر پیكر جامعه به وجود می‌آورند درمان كنیم و با ضدانقلاب هاى خارجى به شدت بجنگیم.» این سخنان به خوبی نشان می دهد که ایشان سعی در اثبات این امر دارند که تضاد اصلی در جامعه ما شناسایی ضد انقلاب، نفوذی ها، لیبرال ها و کسانی است که تحت هر پوششی به نظام اسلامی ضربه وارد می کنند.

آقای هاشمی در خاطرات سال 1361 خود می‌نویسد: «احمد آقا آمد و گفت: در مورد انجمن حجتیه نظر امام این است که افراد مؤثر آنها در پست‌های حساس و کلیدی نباشند. اگر خودشان می‌خواهند، انجمن منحل شود و گرنه نظارتی بر کار آنها بشود». استراتژی نظارت بر فعالیت های همه گروه ها به ویژه انجمن حجتیه همیشه باید در دستور کار نیروهای امنیتی قرار گیرد. در نهایت انجمن بعد از سخنرانی امام در مرداد سال 62، با صدور بیانیه‌ای اعلام تعطیلی کرد. در سال های بعد، از آنجا كه دیگر بحران‌هایی همچون سال 60 وجود نداشت، قابلیت پرداختن به برخی دیگر از مسائل به وجود آمد و مواضع شفاف‌تری در قبال انجمن اتخاذ می‌شد.

به عنوان مثال ریاست محترم جمهوری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ 14/12/64 در مسجد دانشگاه تهران در پاسخ به پرسشی درباره انجمن حجتیه فرمودند: «بنده نظرم را راجع به انجمن حجتیه روشن و صریح به همه شما می‌گویم؛ انجمن حجتیه قبل از انقلاب با انقلاب ما نبود، بعضی از افرادشان كار ضد انقلابی هم می‌كردند… پس آن كسانی كه در گذشته جزو انجمن حجتیه بودند، اما الآن جزو تشكیلات انجمن نیستند ثانیا دلبسته انقلابند، دلباخته انقلابند من می‌گویم اینها خوبند و مثل بقیه مردم از آنها استفاده می‌كنیم وهر كسی كه جزو تشكیلات است با انقلاب میانه‌ای ندارد دلزده‌ از انقلاب است، به امام اعتقادی ندارد، ارادتی ندارد، تقلید از دیگران می‌كند، برای انقلاب حاضر نیست یك ذره از وقتش را سرمایه گذاری كند خواه انجمنی باشد یا غیر انجمنی ابراز انزجار می کنیم».

فرعی بودن انجمن حجتیه (بخش دوم)

پس از گذشت چند سال از این وقایع و آرامش بیشتر اوضاع، حضرت امام خمینی در آخرین سال عمر پربركتشان چندین بار مستقیم و غیرمستقیم به موضوع انجمن حجتیه پرداختند. اولین بار در تاریخ 14/1/67 بود كه طی سخنانی مفصل برخی از دیدگاه‌های انحرافی در مورد مهدویت را ذكر نموده و به نقد آن پرداختند. دومین مرتبه‌ای كه امام نسبت به انجمن حجتیه تذكر دادند، در پیام ذیل بود كه خطاب به فقهای شورای نگهبان نگاشتند:

«حضرات فقهای محترم شورای نگهبان دامت افاضاتهم؛ با سلام و آرزوی موفقیت برای شما و تمامی آنانی كه قلب‌شان برای پیروزی اسلام می‌تپد. گاهی دیده می‌شود كه بعضی از آقایان محترم در مسائلی وارد می‌شوند كه موجب وهن شواری نگهبان است. فقهای محترم باید توجه داشته باشند كه نباید در مسائلی كه در مورد درگیری هست، وارد شوند ..... آیا شخصی كه می‌آید نزد فقهای شورای نگهبان و می‌گوید: اگر گناهی هم كرده‌ام توبه می‌كنم راه درستی را رفته است یا كسی كه روی منبر این توبه را به‌عنوان ضعف یك نماینده نقل می‌كند؟ بحث بر سر خوبی و بدی نمایندگان و سایر افراد نیست، بحث بر سر راه گناه و كج رفتن است. همه باید توجه كنیم كه آلت دست بازیگران سیاسی نشویم. باید سعی شود آقایان به عنوان منبری پرخاشگوی كه تا این مرحله حاضر است پیش رود معرفی نشوند. شما نگویید آنها به ما بد می‌گویند و ما با این صحبت‌ها جواب آنها را می‌دهیم آنها كه به شما بد می‌گویند پست مقدس شورای نگهبان را ندارند. شما در مكانی نشسته‌اید كه باید خیلی از مسائل را با سكوت و وزانت خویش حل كنید حواستان را جمع كنید كه نكند یك‌مرتبه متوجه شوید كه انجمن حجتیه‌ای‌ها همه چیزتان را نابود كرده‌اند. من به شما آقایان علاقه‌مندم ولی لازم می‌دانم گاهی كه مسئله‌ای را می‌بینم تذكر دهم». [صحیفه امام جلد ۲۱ ص ۶۸۱]

همان‌گونه كه از متن نامه مشخص است در ظاهر موضوع هیچ ربطی به انجمن حجتیه ندارد و صرفا مربوط به نحوه برخورد آقای خزعلی با یكی از نمایندگان مجلس است، اما نكته آنجاست كه امام تذكر می‌دهند كه «ما باید توجه كنیم كه آلت دست بازیگران سیاسی نشویم» و چند جمله بعد می‌نویسند؛«حواستان را جمع كنید كه نكند یك مرتبه متوجه شوید كه انجمن حجتیه‌ای‌ها همه چیزتان را نابود كرده‌اند»، این موضوع نشان دهنده آن است كه امام این گروه را همچنان در پشت پرده، فعال دانسته و تا چه میزان نسبت به آنان احساس خطر می‌كردند.

معروف ترین موضع‌گیری صریح امام نسبت به انجمن حجتیه در پیام تاریخی «منشور روحانیت» آمده است. ایشان در این پیام كه مربوط به اسفند ماه سال 67 است خطاب به علما، روحانیون و طلاب نسبت به متحجرین هشدار داده و پس از بیان مقدماتی‌، انجمن حجتیه را به عنوان یكی از مصادیق این طرز تفكر معرفی نموده و می‌فرمایند: «البته هنوز حوزه‌ها به هر دو تفكر آمیخته‌اند و باید مراقب بود كه تفكر جدایی دین از سیاست از لایه‌های تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نكند و یكی از مسائلی كه باید برای طلاب جوان ترسیم شود همین قضیه است كه چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده‌لوحان بی‌سواد، عده‌ای كمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام و حوزه‌ و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذشته‌اند. اوضاع مثل امروز نبود، هركس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدس‌نماها از میدان به در می‌رفت، ترویج تفكر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانك ایستاد و اینكه ما مكلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه كسی می‌دهد و از همه شكننده‌تر، شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهور امام زمان(عج) باطل است و هزاران «اِن قُلت» دیگر، مشكلات بزرگ و جان‌فرسایی بودند كه نمی‌شد با نصیحت و مبارزه منفی و تبلیغات جلوی آنها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود كه خداوند وسیله‌اش را آماده نمود. آن قدر كه اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمومنین (ع) كه در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش از این تلخ نكنم، ولی طلاب جوان باید بدانند كه پرونده تفكر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مابی و دین فروشی عوض شده است و شكست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‌اند. دسته‌ای دیگر از روحانی نماهایی كه قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه در می‌ساییدند، یك مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی كه برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید كشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می‌گویند مسئولین نظام كمونیست شده‌اند. تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان برای ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) را مفید و راهگشا می‌دانستند و امروز از اینكه در گوشه‌ای خلاف شرعی كه هرگز خواست مسئولین نیست رخ می‌دهد، فریاد «وا اسلاما» سر می‌دهند! دیروز «حجتیه‌ای» ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بكشانند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند! «ولایتی‌»‌های دیروز كه در سكوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند و در عمل پشت پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت را شكسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تكسّب و تعیّش نبوده است، امروز خود را بانی و وراث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند! راستی اتهام آمریكایی‌ها و روسی و التقاطی، اتهام حلال كردن حرام‌ها و حرام كردن حلال‌ها، اتهام كشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه كسانی صادر می‌شود؟ از آدم‌های لامذهب یا از مقدس نماهای متحجر و بی‌شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و كنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام كار كیست؟ كار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم كه حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشكل و پیچیده است».

با نگاهی به سخنان امروزه مقام معظم رهبری نیز نمونه‌هایی یافت می‌شود كه ایشان بعضاً به نقد تفكراتی پرداخته‌اند كه شامل دیدگاه انجمن حجتیه هم می‌شود.

به عنوان مثال ایشان در تاریخ 14/2/87 طی بیاناتی در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های شیراز، پس از تبیین هدف نهضت حضرت امام(ره) به شمردن موانع و مزاحم‌هایی كه در جهت رسیدن به این هدف وجود داشتند، پرداخته و فرمودند: «اینها همان موانع درونی است. اینها آن چیزهایی است كه در مقابل رسیدن به یك هدف و مقصود والا عایق ایجاد می‌كند. خشم و شهوت‌های بی‌مهار و تربیت نشده، دلبستگی به عادات و عقاید خرافی میراثی و بد فهمیدن دستور دین جزو ضعف‌های درونی است. بعضی به استناد روایاتی كه هر پرچمی كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدی(ارواحنا فداه) برافراشته شود در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. می‌گفتند: " شما قبل از مبارزه حضرت صاحب‌الزمان(عج الله فرجه) می‌خواهید مبارزه را شروع كنید؟ خوب، این پرچم مبارزه را كه بلند می‌كنید، در آتش است". معنای حدیث را نمی‌فهمیدند. یك عده‌ای از صدر اسلام، از زمان ائمه (علیهم السلام) كه شنیده بودند مهدی ظهور خواهد كرد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد كرد، ادعای مهدی‌گری می‌كردند؛ بعضی بر خودشان هم امر مشتبه بود. در بنی‌امیه ادعای مهدویت بود، دربنی‌عباس هم بود، در افراد دیگری هم در زمان‌های بعد تا امروز وجود داشتند، ادعای مهدویت وجود داشت. بله، این حدیث که «این پرچم مهدویت را كسی بلند كند، در آتش است» معنایش این نیست كه مردم با ظلم مبارزه نكنند، مردم برای تشكیل جامعه‌ الهی و جامعه اسلامی و علوی مبارزه و قیام نكنند. این، بد فهمیدن دین است. می‌بینید اینها همه موانع درونی‌ای بود كه بعد از آنكه انقلاب پیروز شد، ما ملت ایران با این زمینه‌ها می‌خواستیم كشور را به سمت آن اهداف ببریم. خوب، اینها هر كدامش یك مانع بود، البته اینها برطرف شدنی بود، نه اینكه برطرف شدنی نبود، خیلی‌اش هم با تبیین برطرف شد، لذا در مبارزات اسلامی، تبیین خیلی نقش دارد». همچنین ایشان در سخنان دیگری در تاریخ 21/10/88 می فرمایند: «قبل از انقلاب، عده‌ای مبارزه و نهضت را قبول داشتند یا اجمالاً یا تفصیلاً، لیكن آماده نبودند بیایند توی میدان. آن وقت انسان به خاطر این‌ها خون دل می‌خورد. اینها می‌فهمیدند كه هم دستگاه، دستگاه ظالمی است و باید در مقابل او ایستاد و باید مبارزه كرد، اما نمی‌آمدند، حاضر نبودند دردسرهایش را قبول كنند».

آری امروز است كه می‌شود برخی از این خون دل خوردن‌ها را بیان كرد، انحرافی که جای اصل و فرع در مسائل کشور را تغییر می دهند که به نفع دشمنان اسلام و ملت است زیرا قدرت مردم و حکومت متفرق و به ضعف تبدیل می گردد. باید مسئله فرعی بودن انجمن حجتیه را باور داشت ولی باید مورد رصد اطلاعاتی قرار گیرند واگرنفوذ و مانع تراشی در مسیر رسیدن به اهداف عالیه انقلاب اسلامی از آن ها مشاهده گردید با شدت برخورد گردد و از آرمان های بلند انقلاب اسلامی و خون شهدا حفاظت نمود. باید تأکید داشت که مسئله اصلی امروز ما مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی امریکا و صهیونیست است و همگان باید در مسیر پیشرفت کشور با نگاه به قله و بهره مندی ازظرفیت های غنی انسانی و منابع طبیعی و در عین حال در مقابل جنگ شناختی با بصیرت و بیداری برای بسترسازی ظهور تلاش شبانه روزی نماییم.

حجت الاسلام مجتهدزاده بسیج اساتید حوزه علمیه قم 

4بهمن1403

ارسال نظرات