عرفان در طریق آخوند ملاحسینقلی همدانی (ره)
بر بام معنویت
خبرگزاری رسا _ آیه الله ملاحسینقلی همدانی پس از بیست و دو سال نتیجه گرفت. در نجف در ایوانی نشسته بود، چشمش به تکه نان خشکی افتاد که کبوتری برای خوردن آن پر کشید و آمد، ولی نتوانست با منقار آن را خرد کند. رفت و بار دیگر بازگشت، چند بار رفت و آمد تا این که بالاخره تکه نان را خرد کرد و خورد و دلش آرام گرفت و رفت. جناب آخوند از این واقعه الهام گرفت که باید صبوری کرد.
هادی الیاسی
معلم بزرگ اخلاق، آیت الله آخوند ملاحسینقلی همدانی (ره)، عارف نامآشنای قرن سیزدهم است که در میان معاصران قرن خویش، در علم اخلاق و تهذیب نفس بیهمتا بود. او که در مکتب فقهی شیخ الاعظم مرتضی انصاری (ره) و مکتب عرفانی استاد سید علی شوشتری (ره) پرورش یافت، سر حلقه خیل سالکان شد.
آخوند ملا حسینقلی همدانی به سال 1239 ق در روستای شوند از توابع شهر همدان چشم به دنیا گشود. پدرش رمضانعلی که چوبان بود، علاقه داشت فرزندش به تحصیل علم بپردازد و عالم شود. فرزندش را عازم تهران کرد تا در آنجا راه علم پیش گیرد.
مدرسه مروی در تهران نخستین حوزهای بود که آخوند به آن وارد شد و پای درس فقیه مشهور شیخ عبدالحسین تهرانی نشست. آوازه علم و معرفت حاج ملا هادی سبزواری و کلاسهای فلسفهاش آخوند را به سبزوار، موطن فیلسوف مشهور حکیم متأله کشاند.
استاد شهید مطهری در رابطه با شرکت آخوند در درس حکیم سبزواری نگاشه است: «بزرگترین حسنه حکیم سبزواری؛ مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلی همدانی (قدس سره) است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاک سرشت بود و برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد، صیرت، شهرت و جاذبه معنویت حکیم سبزواری او را به سبزوار کشانید. مدتی ـ که مدتش را فعلا نمیدانم ـ در حوزه آن حکیم شرکت کرد. اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور در حوزه او افتخار میکنند، حوزه حکیم به حضور این چنین مردی مفتخر است».[1]
آخوند بعد از آنکه خوشههای معرفت را از محضر حکیم سبزواری چید به سمت عتبات، دیار عارفان و عاشقان راهی شد. او در نجف به درس استاد بزرگ فقه شیخ مرتضی انصاری (متوفای 1281 ق) شرکت جست. در این حین تدبیر او به دست مدبر الامور رقم خورد و مقلب القلوب، دلش را به سوی خود جلب نمود. انتخاب راه عشق و عرفان و جلب استاد شدن آخوند نیز حکایتی است که خود این چنین نقل کرده است: «روزگاری نیز به نجف اشرف به درس شیخ انصاری مینشستم... دریافتم که شیخ علی الدوام ایام چهارشنبه را به منزل آقا سید علی شوشتری میشود، از تلامیذ خویش و روزی بدانجا شدم و یافتم شیخ را نشسته به هیئت تلمیذ و سید را نشسته به هیئت استاد. سید چیزها میفرمود. در دل گذراندم که من نیز علی الدوام بدین حضرت شوم و چون برخاستم سید به من فرمود: اگر خواستی همی آی و از آن روز بدان حضرت بار یافتم».[2]
از آن پس آخوند همواره در درس تربیتی آقا سید علی شوشتری حاضر میشود و به سرعت مورد عنایت خاص استاد قرار میگیرد. هنگامی که در بستر بیماری در نجف و میان حجره خود خوابیده است نیز استاد از حال او غافل نیست. در همین ایام است که آقا سید علی شوشتری بعد از اطلاع از حضور یک پزشک حازق در نجف از او درخواست میکند شاگردش را معاینه کند. دکتر پس از حضور بر بالین بیمار و معاینه، دومرتبه به خدمت سید میرسد و اعلام میدارد که مریضی صعب العلاج و معالجه بیمار به هزینه سنگین نیاز دارد. سید به دکتر میفرماید: برگرد و مریض را معالجه کن اگرچه مخارج درمان وی به صد تومان هم برسد. او را معالجه کن، اگر چه مداوای او صد تومان هزینه داشته باشد و یک ساعت بیشتر زنده بماند. [3]
آقا سید علی شوشتری در حفظ و تربیت شاگرد برجسته خود کوشید تا آخوند راهرو صراط حقیقت شود و جانشین مکتب اخلاقی وی گردد. حتی هنگامی که آقا سیدعلی از تصمیم آخوند مبنی بر تدریس دروس فقهی استادش شیخ انصاری بعد از وفات او در سال 1281 ق. با خبر میشود، نامهای بدین مضمون برایش مینگارد: «این روش شما تام و تمام نیست و شما مقامات عالیه دیگری را باید حائز گردید».[4]
آخوند پس از تذکر استاد، کرسی تدریس را رها میسازد و تحت نظر آقا سید علی مراتب عالی علم و عمل را طی میکند و خود آیتی عظیم در تهذیب نفس و تربیت نفوس میگردد. [5]
وی در طول زندگی پر برکت خویش دستگیر عده بیشماری از جویندگان زلال حقیقت و معرفت قرار میگیرد. شاگردان مکتب تربیتی او به سیصد تن میرسند که نام چند تن از سرآمدان آنها عبارت است از حضرات:
1. سید احمد کربلایی
2. سید ابوالقاسم اصفهانی
3. سید آقا دولت آبادی
4. شیخ محمد بهاری
5. شیخ باقر قاموسی
6. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
7. شیخ علی قمی
8. سید محمد سعید حبوبی
9. سید جمال الدین اسد آبادی[6]
مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی در راستای هدایت شاگردان و سالکان، مشیتهای بسیاری را ابلاغ کرد که هر کدام سراج فروزانی در راه رسیدن به محبت الهی بود. این سخن از جمله آن گوهرهاست: «گناهان کبیره را یاد بگیر و آن ها را ترک نما. پیرامون غیبت و دروغ و اذیت مگرد. البته و البته از غذای حرام فرار کن و غیر از غذای حلال، مخور. غذا را به قدر حاجت بخور. از یاد مرگ غافل مشو... . در محضر الهی، با ادب باش و احترام محضر شریف او را مراعات کن. همیشه متوجه بزرگی خداوند و حقارت و کوچکی خود، بی نیازی او و حاجتمندی خود باش».
جان کلام در بحث اخلاق، پایداری است. چنانکه از زندگی معلمان بزرگ اخلاق بر میآید، یکی از رموز موفقیت در راه رسیدن به کمال، استقامت است. در شرح حال آخوند ملاحسنیقلی همدانی نیز نقل شده است که برای رسیدن به کمال، رنج هایی بسیاری را به جان خرید و زحمت های بیشماری کشید.
آیت الله حسن زاده آملی در همایش بزرگداشت مقام شیخ عارفان آخوند ملاحسینقلی همدانی فرموده است:
«حضرت آیه الله ملاحسینقلی همدانی پس از بیست و دو سال نتیجه گرفت. و کسانی که دیر نتیجه میگیرند، پختهتر، قویتر و بهتر نتیجه میگیرند؛ چون آمادگی و استعدادشان بیشتر می شود. قضیه هم از این قرار بود که آخوند در نجف در ایوانی نشسته بود، چشمش به تکه نان خشکی افتاد که کبوتری برای خوردن آن پر کشید و آمد، ولی نتوانست با منقار آن را خرد کند. رفت و بار دیگر بازگشت، چند بار رفت و آمد تا این که بالاخره تکه نان را خرد کرد و خورد و دلش آرام گرفت و رفت. جناب آخوند از این واقعه الهام گرفت که باید صبوری کرد».
آخوند ملا حسینقلی همدانی صاحب روحی بزرگ و عزمی راسخ در طی طریق الهی بود. کلامی اثرگزار و گیرا و حیات بخش نفوس داشت. حکایت ها، مشیت ها و دستورالعمل های او فراوان ضبط و شاگردان و نزدیکانش نقل شده است.
ایشان در یکی از نامههای خود، دستورالعملی بدین مضمون برای مرحوم سیّدعلی آقا ایروانی فرستاد: «از چهار چیز دوری نمایید: زیاده گویی، زیاده خوری، زیاده خوابی، زیاده با مردم بودن و بر شماست که همه این موارد را نیز به یاد خداوندی که داننده شب ها و روزهاست، تبدیل نمایید».[7]
آخوند ملاحسینقلی همدانی برای رسیدن به معرفت نفس، برنامه منظمی را لازم میداند که بدین شرح است:
1. برنامه غذایی؛ باید انسان یک مقدار زیاده بر معمول، تقلیل غذا و استراحت بکند؛ تا جنبه حیوانیت کمتر و روحانیت قوت بگیرد.
2. برنامه خواب؛ یک ساعت از مقدار طبی کمتر باشد (مقدار طبی 7 ساعت است).
3. شب زندهداری؛ احدی به مقامی از مقامات معنوی نرسد؛ مگر آن که تهجد و شب زندهداری داشته باشد.
4. ذکر؛ یعنی قدری از شب را باید مشغول ذکر باشد اگر بیمراقبت مشغول ذکر شود، بیفایده است.
5. برنامه فکر؛ برای مبتدی می فرمودند: در مرگ و در سختی مرگ و جان کندن، فکر کند و فکر کند در این که مرگ برای دوستان خدا اول آسایش است.
او همچنین به تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها)، نماز با حضور قلب خواندن، خواندن روزانه حداقل یک جزء قرآن و دوری از غذای حرام، توصیه می فرمود.[8]
آخوند بعد از عمری کشیدن ریاضت و مبارزه با نفس در طلب مقصود و محبوب، عاقبت در راه زیارت سرور عاشقان جهان حضرت سید الشهداء (علیه السلام) و در مسیر کربلا به 28 شعبان 1311 به سوی معبود شتافت و بدن پاک و مطهرش در جوار مولایش حسین (علیه السلام) آرام یافت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 218 و 219.
2. منوچهر صدوقی سُها، تاریخ حکما و عرفای متأخر بر صدر المتألهین، ص 134.
3. ر.ک: شیخ آقابزرگ تهرانی، نقباء البشر، ج 2، ص 676.
4. آیت الله محمد حسین حسینی تهرانی، رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب، ص 157.
5. شیخ محمد بهاری، تذکره المتقین، ص 18.
6. آقا سید محمد سعید حبوبی از شاگردان ارشد آخوند ملا حسینقلی همدانی است. او علاوه بر مقام شامخ عرفان، در عراق به مبارزه با استعمار انگلیس پرداخت و رهبری نود هزار مسلمان را در بصره در این جنگ بر عهده داشت. (شیخ محمد بهاری، تذکره المتقین، ص 22).
7. شیخ محمد بهاری، تذکره المتقین، ص 237.
8. ر.ک: محمد سروش، «مکتب تربیتی عارف بزرگ آخوند ملاحسینقلی همدانی»، خلاصه مقالات کنگره بزرگداشت مرحوم ملاحسینقلی همدانی، همدان 1373، ص 10.
701/ ح
ارسال نظرات