برگی از خاطرات جنگ؛
خبرگزاری رسا ـ چند وقت بعد که در اردبیل بودم یک نفر توی کوچه نزدیکم شد و گفت: حاج آقا مرا می شناسی؟ گفتم: نه. گفت: من سرباز بودم در کوشک ، با وساطت شما دو ساعت قبل از غروب چهارشنبه سوری خودمان را به روستایمان رساندیم، خوشحالی در چشمانش موج می زد.
کد خبر: ۲۹۲۴۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۱