سید تشکر کرد. خوشحال بود. میدانست که میتواند تا آخرین اسیر اینجا بماند. با خنده دستش را به شانه لرزان فرمانده کشید: «شکنجهام بده!» فرمانده لرزید و خودش را عقب کشید: «تو چه میگویی سید؟ حالت خوب است؟ رو به راهی برادر؟!» سید با یقین خندید و سر تکان داد.
                                    کد خبر: ۷۴۲۰۰۹   تاریخ انتشار                        : ۱۴۰۲/۰۶/۲۸