بارقه ای از ملکوت
العلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقوده و امثالهم فی القلوب موجودة؛ تا دنیا باقی است دانشمندان زنده اند؛ گرچه بدن هایشان از نظرها پنهان است، اما یادشان برای همیشه در دلها زنده است.1
ای بهاءالدین، ای آیت حقّ! اگر چه آفتاب وجودت از این سرای خاکی رخت بسته است و آسمان نگاهت، دیده از زمین فرو بسته؛ اما هنوز یاد تو در دلها، شمیم زندگی را می تراود و نسیم جانفزای بندگی را می دمد.
از آن روز که آفتاب وجودت بر زمین تابیدن گرفت و آسمانیان با اشک شوق، تو را سلام گفتند، قریب یکصد و چهار سال می گذرد. نهم فروردین سال 1287هـ .ش روزی است که اهل آسمان به شوق مولود خانه سید صفی الدین و فاطمه سلطان، دل از کف دادند و سراپا غرق در شور و شعف، قامت سبز امیر رستگاران را تسبیح گفتند.
ای آفتاب رستگاری! دیری است که شهرزاد قصه هایمان به یاد تو گیسو پریشان می کند و اشک های غربت را به نام تو نجوا می کند.
اکنون پس از گذشت سالها و پس از گذر از تندبادهای تقدیر، چشمانمان خلیده به خارِ غربت است و سخت دلتنگیم از طلسم شب دیجور!
اینک برای ما که تنها عطر تو را از نسیم می جوییم و تشنه ی دریای معرفت توایم، شاید تنها گمشده ی ما دست آویختن به همان حبل المتینی است که تو سالهای عمرت را بدان محبت، سپری نمودی!
تو به ما آموختی که تنها، بال های فرا گشاده ی شیدایی است که می تواند ترنم اشک های نابِ بندگی را به ارمغان آورد؛ و حقیقت جاری در روح عالم را هویدا سازد.
ای آیت حقّ! اکنون برای ما از راز تهجد بگو و از اشک های شبانه ات و نجواهای عاشقانه ات! « یاد دارم در سال 1365 هـ . ش که بیمار بودم و بر اثر کسالت، ضعف شدیدی پیدا کرده بودم، بر آن شدم که یک شب تهجد را تعطیل کنم، چون توان آن را در خود نمی دیدم. اما هنگام سحر حاج آقا روحالله خمینی(ره) را در خواب دیدم که میگوید: «بلند شو و مشغول تهجد باش.» آن شب به خاطر ایشان مشغول نماز شب شدم. هنوز هم گاهی امام به من سر میزند.»
ای عارف دل سوخته! تو صبورانه معبر رستگاری را برایمان نمایاندی و شُعله عشق را در وجودمان برافروختی. هنوز باد صبا نوای بشارت تو را در گوش زمان می خواند؛ آنگاه که با قلبی مطمئن، دل از رازی گشودی که پس از سالها به وقوع پیوست. در زمان حیات امام بزرگوار، پس از دیداری که مراد دل ما سید علی خامنه ای ( دام ظله العالی) با شما داشتند، زیر لب فرمودید: خورشید لحظه ای تابید و رفت!
ای پیر قافله عارفان! با تو می توان دل به حقیقت سپرد و در زورق نجات، چشمِ دل بر حقایق ازلی عالم گشود.
به راستی کدام آسوده ای است که پیر و مراد خویشتن را در کوران دوران به فراموشی سپرد و یاد او را از خاطر ببرد؟! همو که آسایۀ خویشتن را مدیون چراغ گردانی او در کوچه پس کوچه های غمبار دنیا می داند.
سر انجام روح بلند سید رضا بهاءالدینی در تیر ماه 1376 هـ. ش به ملکوت أعلی پیوست و پس از تشییع با شکوهی پیکر مقدسش در حرم عمۀ مکرمه اش حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.
رحمة الله علیه عاش سعیداً و مات سعیداً
1. نهج البلاغه حکمت 147
/ی702/ر