ویژگیمخلصین از نگاه آیت الله قرهی
خبرگزاری رسا ـ آیت الله قرهی در درس اخلاق خود به تبیین ویژگیهای مخلصین پرداخت.
به گزارش خبرگزاری رسا، آیتالله روحالله قرهی در دویست و یکمین جلسه درس اخلاق خود که در حوزه علمیه امام مهدی(عج) برگزار شد به بیان ویژگیهای «بندگان مخلص» پرداخت که مشروح آن در پی میآید:
عدم طلب و اعطاء هبه
عرض کردیم که پروردگار عالم سرّ بزرگی را به نام اخلاص به بندگان خاصّش، آنها که به حقیقت عبد شدند، مرحمت میکند.
مخلصین عالم در مقام اخلاص هیچ چیز را جز رضایت حضرت حق، از حضرت حق نمیخواهند. اعمالشان، برای معامله نیست. آنها نمیخواهند به واسطه عملی که کردهاند، به ظاهر مزد و اجر بگیرند. بلکه مخلصین عالم فقط لذّت میبرند به این که حضرت حق را بندگی کنند. دغدغه خاطر مخلصین عالم فقط این است که آیا حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام از آنها راضی است، یا خیر. مخلصین عالم نه به دنبال مقامات دنیایی هستند و نه به دنبال به ظاهر مقامات معنوی که اگر فلان عمل را انجام دادم، مثلاً طیالأرض کنم یا حتّی دیدگانم به روی بعضی از مسائل باز شود. بلکه میگویند: در عملی که برای خدا انجام میدهیم، فقط رضایت حضرت حق برای من ملاک است. میگویند: میخواهیم بدانیم که ذوالجلال و الاکرام از باب رضایت در نهایت به ما چه میگوید. در یک کلام آنها راضیاند به رضای حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام.
لذا این یک طرف قضیه است که هر کس به مقام اخلاص رسید، ولو به ذرّهای و ولو به لحظهای انتظار اجر و مزد از حضرت حق ندارد. گرچه مزدهایی که ذوالجلال و الاکرام مرحمت میکند غوغاست. کیست که بدش بیاید دیده بصیرت پیدا کند و ببینید در عالم آنچه دیگران نمیبینند؟! کیست که بدش بیاید از این که آوای ملکوت را به گوش جسمانی بشنود؟! کیست که بدش بیاید از این که رفت و آمد ملائکهالله از عرش به فرش را متوجّه شود؟!
امّا آن کسانی که مخلص هستند، هیچ یک از اعمال را برای رسیدن به این مقاصد انجام نمیدهند. چون میدانند اگر قصد رسیدن به این مطالبی که بسیار شیرین هم هست، باشد، نهایت این میشود که یاد خدا فراموش میشود که این از ناحیه مخلصین عالم است امّا از ناحیه خدا، درست است که مخلصین عالم به دنبال هیچ یک از این مطالب نیستند امّا این ذوالجلال و الاکرام است که هبه و هدیه اش را به بنده مخلصش مرحمت میکند - این نکته بسیار مهم است -
لذا این خیلی مهم است که انسان خودش را محک بزند، ببیند آیا بالجد عمل و عبادتی را که انجام میدهم، خالصاً لوجه الله هست یا عوض از مزد و اجر و طمع بر مقامات معنوی است - نه مقامات دنیوی، حتّی مقامات معنوی! -
نیّت مخلصین عالم؛ قرب حضرت حق
خیلی مهم است عمری انسان خدا را عبادت کند فقط برای خود خدا. عمری بالجد بگوید: «قُرْبَةً إِلَى اللَّهِ» و فقط قرب حضرت حق را بخواهد.
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی و عظیم الشّأن و عارف بزرگوار یک نکته بسیار عالی را بیان میفرمایند که بسیار تکان دهنده است. ایشان میفرمایند: یک بار بعد از نمازهای نافله شب و مطالبی که بود، بعد از آن قیام شیرینم هنگام نماز صبح در ذهنم گذشت - همان گونه که همیشه این گونه بود - «دو رکعت نماز میخوانم «قُرْبَةً إِلَى اللَّهِ»»، یکباره به خود گفتم: بالجد آیا تا به حال اعمالت «قُرْبَةً إِلَى اللَّهِ» بوده است، یا نیاز به اعاده است؟ آیا جدّاً نماز، روزه، خمس، زکات، حجّ، انفاق و دستگیری از دیگرانم لله و برای قرب به حضرت حق بوده است؟
چون آن کس که قرب حضرت حق را طلب کند، دیگر فقط خود حضرت حق را میخواهد و نه چیز دیگر. آن که خود او را طالب باشد، دیگر هیچ یک از حواشی را طالب نیست، نه جنّات، نه رضوان، نه حورالعین و نه اکل و شرب جنّت و نه مقامات به ظاهر معنوی، بلکه فقط و فقط خودش را می خواهد. این «قُرْبَةً إِلَى اللَّهِ» میشود؛ یعنی نماز، این عمل و این عبادتم فقط عامل بشود که من به خودش برسم، نه این که او چه به من میدهد. بلکه میخواهم آنچه که میدهد خودش باشد و مرا در قرب و محضر مبارک خودش بپذیرد.
لذا میفرماید: وقتی به خودم مراجعه کردم، گفتم: محسن! به نظر میرسد باید آنچه تا به حال انجام دادی، اعاده کنی؛ چون گاه به این امید که به بهشت و رضوان حضرت حق برسی، عبادت کردی و گاه از خوف جهنّم و دوری از عذابش و گاه به این که دیدگانت به بعضی از مسائل باز گردد و گاه برای این که گوش شنوا پیدا کنی، آوای ملکوت را بشونی عبادت کردی. لذا به خاطر این گاهها و این مطالب، احساس کردم بالجد قرب در عبادتم نبوده است.
مخلص؛ مستحقّ مجیب الدّعوه بودن
مخلصین عالم می گویند: حتّی این که گاه عباداتمان را به این نیّت انجام دهیم که به مقام مجیبالدّعوه بودن برسیم تا هرچه دعا می کنیم، پروردگار عالم اجابت کند؛ دور از اخلاص است که این از ناحیه بندگان است.
امّا از ناحیه پروردگار عالم این است که تفضّل و محبّت میکند؛ طوری که وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیابنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان میفرمایند: «الْمُخْلِصُ حَرِیٌّ بِالْإِجَابَةِ» عمل با اخلاصِ مخلص او را به جایی میرساند که مستحقّ این باشد که دعاهایش به هدف اجابت برسد.
همان طور که عرض کردیم خود مخلصین عالم، عملی را برای مجیبالدّعوه شدن، کسب مقامات معنوی، باز شدن دیدگانشان، گوش شنوا پیدا کردن، شوق به جنّت و ترس از نار انجام نمی دهند، بلکه تنها قرب حضرت حق را میطلبند و قرب حضرت حق یعنی خدایا! بپذیر مرا آنگونه که تو دوست داری. امّا پروردگار عالم میفرماید: اینها را به مقام اجابت میرسانم. لذا مولیالموالی میفرماید: مخلص سزاوار اجابت دعاست.
البته این یقینی است که هیچگاه خود مخلص مقام مجیبالدعوهای را نمیخواهد. چون اگر بخواهد نشانه این است که عملش را برای آن مقام انجام داده است - خیلی مهم است - اگر یک موقعی من و شما خواستیم که چشممان باز شود و حقایق عالم را ببینیم و به همین خاطر ذکر گرفتیم، نماز خواندیم و شبخیزی کردیم؛ یعنی خودش را باور نکردیم.
عشق به هبه یا صاحب هبه؟
اصلاً مخلصین عالم همان گونه که قبلاً هم اشاره شد به واسطه مقام یقینی که دارند، فقط عبادت و اطاعت میکنند. اصلاً آنقدر لذّت عبادت و اطاعت برای آنها شیرین است که هیچ چیز دیگر برای آنها شیرین نیست - توجّه! توجّه! - حتّی اگر به فرض برای آنها مجیبالدّعوه بودن لذّتبخش شد، به خاطر این است که هبه خداست، نه اصل اجابت دعا - نکته، نکته خیلی مهمّی است - اصل اجابت دعا برای آنها ملاک نیست، بلکه چون او لطف کرده و هدیه خداست، لذّت بخش است.
مثلش، مثل این است که وقتی کسی، کسی را دوست داشته باشد، برایش مهم نیست هدیهای که از او میگیرد و مرحمتی که به او میشود چیست. حتّی اگر یک تسبیح باشد که ظاهراً قیمتی نداشته باشد، برای او بسیار ارزش دارد چون نشان از این است که حبیبش به او توجّه کرده است.
اگر کسی فرض از ساحت قدس مولا، سیّد، صاحب، سالار و آقاجانمان، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) حتّی یک تکّه کوچک پارچه به دستش برسد، غوغا میکند.
دیدید گاهی بعضی که مشرّف به عتبات عالیات و کربلای معلّی میشوند، کاشی کوچک یا سنگی از حرم ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) یا قمر منیر بنیهاشم(سلام اللّه علیه) هدیه میگیرند. وقتی میآورد، میبوید، میبوسد، قاب میکند و به آن عشق میورزد. صورت ظاهر قیمتی ندارد امّا میگوید: این سنگ یا کاشی، حرم مولایم ابالفضل(سلام اللّه علیه) یا مولایم ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را زینت بخشیده است، به همین خاطر این بوییدنی و بوسیدنی است. مردم خود را به آن تبرّک میکنند و عشق میورزند، در حالی که اگر بخواهی قیمت ظاهری بگذاری، قیمت ندارد امّا اصلاً نمیشود قیمت معنوی برایش گذاشت.
یک مقدار تربت ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) چه ارزشی دارد؟! خاک، خاک است امّا این کجا و آن کجا؟!
میــان ماه من، تا مـــاه گردون تفـــاوت از زمین تا آسمان است
گرچه مابقی را دیگر نمیشود ماه گفت. لذا به همان تربت عشق میورزد. مریض است، از آن شفا میگیرد. موقعی که او را درون قبر میگذارد، میگوید: مقداری تربت بر دهان و سینه من بگذارید؛ چون شرافت این خاک را میداند.
لذا اگر به اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حق و مقرّبین ذوالجلال و الاکرام هبهای از جانب حضرت حق میرسد، عشقشان به خود هبه نیست؛ بلکه عشقشان به صاحب هبه است و چون این مِن ناحیه الله تبارک و تعالی برایشان آمده، کیف میکنند. کیفشان این است که پروردگار عالم مرحمت کرده، نه این که من مجیبالدّعوه شدم. بلکه این مجیبالدّعوه بودن چون مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، برایشان ارزش دارد.
ناراحتی از سلب مقام!
لذا اگر هم یک روز این مقامات را از آنها بگیرند، برایشان مهم نیست. البته ناراحت میشوند منتها نه برای این که مقامشان گرفته شده، بلکه برای این که با خود می گویند: از من چه خطایی سر زده که مولایم، آقایم، ذوالجلال و الاکرام، ربّ ودود از من روی برگردانده است؟ لذا آن ها از این ناراحت هستند، نه این که ناراحت از شیء از دست داده و این باشند که تا دیروز چشمشان به حقایقی باز شده بود و میدیدند در عالم آنچه دیگران نمیدیدند.
حال اگر مطمئن شود که مولایش از او رو برنگردانده است، بلکه از باب امتحان فرموده: آن روز به تو دادم، امروز پس میگیرم تا ببینم آیا حال و وضع تو تغییر میکند یا خیر، کیف میکند. میگوید: نه، به قربانت شوم، من تغییر نمیکنم. به فدایت شوم، من بنده تو هستم. عشق من فقط این است که تو مرا بنده خطاب قرار بدهی و من تو را ربّ صدا کنم. تو طردم نکن، هرچه بدهی و ندهی برایم یکسان است. این حال مخلصین عالم و خوبان درجه یک عالم است.
رسم بندهنوازی خدا
پروردگار عالم خود اجر و مزد میدهد و این خیلی مهم است که نیّت ما رسیدن به این مقامات نباشد امّا خود حضرت حق این گونه است که انسان را به مقام مجیبالدّعوه بودن میرساند.
یا حتّی آن روایت شریف را که بارها و بارها به عناوین مختلف شنیدهاید یا خواندهاید که وجود مقدّس پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ» . پروردگار عالم چه غوغایی میکند! مخلصین نمیخواهند امّا این رسم بندهنوازی خود خداست. خدا کاری میکند که اگر کسی چهل شبانهروز جدّی همه اعمالش برای خدا شد، قلب او مرکز و مرجع حکمت حضرت حق میشود.
لذا اوّل معنای این روایت این است: خدای متعال این قلب را مرکز حکمت میکند. آنقدر حکمت به او می دهد که تا لب میگشاید و میگوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِِِ»، این حکمت به زبانش جاری میشود. قلبی که مملو از حکمت خدا است، مگر میشود زبانش باز شود و جز حکمت چیز دیگری بیان کند؟! دُر میگوید، حکمت میگوید.
آنوقت معلوم است، این منبع تمامی هم ندارد؛ چون متّصل به حکمت الهی است. آنقدر لطف و کرم حضرت حق شامل حال او است که هرچه بیان کند، میبینی حکمت است. مردان خدا، مخلصین عالم مِن ناحیه الله تبارک و تعالی اینگونه حمایت میشوند و لطف خدا شاملشان میشود. امّا طوری است که گاه خودشان باور نمیکنند اصلاً این حکمتها متعلّق به خودشان است.
کد مهم اخلاص
آن ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به یکی از آقایان گفته بود: عزیز دلم! فرزندم! من گاه که بعضی از مطالبی را که ذوالجلال و الاکرام مرحمت کرده بود مرور میکردم، باورم نمیشد اینها از زبان من جاری شده و بعد زار زار گریه میکردم که لطف تو چیست ولی من بنده نیستم، خدا! من که مخلص نشدم.
یک نکته بسیار مهم بیان می کنم که این را حتماً به عنوان کد مهم اخلاص به ذهنتان بسپارید و آن این است: مخلصین عالم تا لحظه آخر هیچ گاه نمیگویند: ما مخلص شدهایم. بلکه دائم در اضطراب، ناله و فغان هستند. هرچه لطف مِن ناحیه الله تبارک و تعالی میبینند که همه براساس اخلاص است - توجّه! توجّه! براساس اخلاص بودن نکته مهمّی است - ولی خود هیچگاه ولو به لحظهای خود را مخلص نمیبینند.
فلذا دائم اشک میریزند که ای کریم! ای رحیم! من شرمنده لطف توام. به بندهای که گنهکار است، اینگونه لطف میکنی. آن ها خود را گنهکار و خاطی میبینند. میگویند: ما آنگونه که باید در محضر تو بندگی کنیم، بندگی نکردهایم. دلِ شب ناله میزنند، فغان میکنند، سر به سجده میگذارند و میگویند: خدا! بنده عاصی خود را ببخش، ما در بندگی تو اجحاف کردهایم و کم گذاشتهایم.
این خصوصیّت مخلصین عالم است که نه تنها طلبکار از پروردگار عالم نیستند، بلکه برعکس، دائم میگویند: خدا! ما راببخش. ما نتوانستیم بنده خوبی باشیم. ما شرمندهایم، ما خجلیم. اینگونه با خدای خود صحبت میکنند و ولو به لحظهای طلبکار نیستند که هیچ، دائم احساس بدهکاری هم میکنند.
حق هم همین است؛ چون آنها میدانند هرچه که هست، لطف اوست. اگر لطف او نبود، اگر محبّت او نبود، اگر خودش دست انسان را نمیگرفت و در این راه نمیآورد، معلوم نبود انسان کجا باشد.
مخلص؛ شاکر دائم
عزیز دلم! این هم که من و شما الآن در محضر این روایات شریفه و عظیمه نشستهایم، لطف خداست و حضرت حق دست من و تو را گرفته است. لذا گاه یک عملی انجام میدهیم، موفّق نمیشویم بیاییم. دلمان هم میخواهد امّا توفیقش را نداریم.
مخلصین شبخیزی را لطف خدا میدانند، آنقدر اشک میریزند که چقدر لطف کردی توفیق بیدار شدن را دادی. اشک شوق می ریزند که محبّت کردی، بزرگواری کردی، من را در دل شب بیدار کردی. نمیگویند من خودم توفیق داشتم، میگویند تو محبّت کردی و توفیق دادی. نه تنها ولو به لحظهای نعوذبالله، نستجیر بالله منّتی بر پروردگار عالم نمیگذارند بلکه بر عکس میگویند: خدا! ما که میدانیم اگر لطف، محبّت و بندهنوازی تو نبود، الآن ما هم در بستر خواب و در رختخواب خوابیده بودیم و حال بلند شدن و مناجات با تو و سخن گفتن با ساحت کبریاییات را نداشتیم. این لطف و محبّت توست. مخلصین عالم اینطور با خدا حرف میزنند، نه تنها طلبکار نیستند بلکه بر عکس، دائم شاکرند به این که او مرحمت کرده است.
لذا یکی از خصائص مخلصین عالم هم همین است که مدام شاکرند، شاکر دائم. شکر به این که تو این مطالب و مراحم را به من مرحمت کردی. لذا وقتی حِکَم بر زبانشان جاری میشود، اگر بفهمند که این من ناحیه الله است که خدا لطف میکند و آنها را آگاه میکند، فغان میکنند و فریاد میزنند. گاهی من و شما نمیفهمیم و درک نمیکنیم.
ببینید اخلاص انسان را تا کجا بالا می برد. آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار صورت ظاهر نه فقه، نه اصول، نه کلام و نه دروس حوزوی خوانده است. او فقط یک آهنگر است امّا کارش به جایی میرسد که بعضی از مجتهدین بزرگوار، مثل همان علامّه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که در عرفان زانوی تلمّذ به محضر مبارک ایشان میزدند.
علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکته جالبی را بیان فرمودند که درکش برای امثال من اصلاً غیر ممکن است. نکته خیلی نابی است که هضمش سنگین است. ایشان می-فرمودند: آسیّد هاشم(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی فرمودند: آشیخ محمود قوچانی (آیتالله قوچانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) مرتبهای فرمودند: ما آقا (آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) را زیاد اذیّت نکنیم. گفتم: دلیلش چیست؟! گفتند: آشیخ محمود بیان کردند: به من حالتی وارد شده است (یک سری الهامات) که درک کردم هر موقع آقا آن مطالب عظیم عرفانی را بیان میفرمایند، بعد ظاهراً این است که در خلوت ناگهان اینها را مجدّد بر ذهن ایشان مرور میکنند (حالا ملائکه هستند یا ...، من درک نمیکنم و نمیدانم موضوع چیست؟ اگر شما متوجّه شدید خوشا به سعادتتان). فرمودند: وقتی بر ذهن ایشان مرور میکنند، ایشان میفهمند که چه کلمات دُرَرباری را بیان فرموده اند، زار زار گریه میکنند و میگویند: خدایا! بنده ناسپاست را ببخش. تو اینگونه به من لطف میکنی امّا من هنوز بندگی را یاد نگرفتم. به همین خاطر ایشان فرموده بودند: ما آقا را اذیّت میکنیم چون این مرور باعث میشود، آقا بیشتر ناله و فغان کنند.
ما درک نمی کنیم که یعنی چه وقتی مخلصین عالم لب به سخن میگشایند دیگر خود نیستند و همان حکمتی است که خاتم رسل محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان میفرمایند آن «یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ» از قلب بر لسان جاری شده است. دیگر این قلب، قلب حکیم است؛ چون پر از حکمت است. قلب مخلصین عالم، قلب حکیم است و آن وقت لسانشان هم لسان حکیم میشود و از آن حکمت میبارد.
آنوقت در آن لحظهای که در اوج هستند، این مطالب را درک میکنند، میفهمند و برایشان مرور میشود - نمیدانم چطور میشود بیان کرد که اشتباه نگفته باشیم و بعضی اشتباه برداشت نکنند – آن موقع که آن مطالب را بیان می کنند، دیگر خود نیستند، آن موقع اصلاً آن لسان، فکر چه بود؟ نمیدانم! آن موقع خود متوجّه نیستند. چه بگویم که نگویند اشتباه است؟! چه حالی دارند این خوبان عالم؟! چه حالی است که بعد تازه، مرور ذهنیّه برایشان به بوجود میآید، آن موقع در آن حال و هوا تغییری می کنند، بعد اشک می ریزند و ناله و فغان می کنند که ای ربّ ودود! چه لطفی به بندهات کردی؟ این ها مخلصین عالمند. اینها چه مقامی دارند؟! خوشا به سعادتشان!
مخلصان؛ یگانه بندگان عالم
اصلاٌ اگر در عالم بنده ای باشد - این هم از درفشانیهای آن مرد الهی ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است - فقط مخلصین هستند و دیگران ادای بندگی را درمیآورند و به حقیقت بنده نیستند.
آنوقت، وقتی بندگان خالص خدا اینگونه درب خانه خدا عجز و ناله میکنند، امثال من باید دائم آه و ناله و فغان کنیم. درد این است که ما نمیفهمیم و درک نمیکنیم.
برای همین است به تعبیر بعضی از عرفای عظیم الشّأن میگویند: مَثَل ما، مثل همان کسانی است که بیهوده خوش هستند. اگر میفهمیدیم ...! اصل همین فهمیدن است. درد این است - خودم و امثال خودم را میگویم - که نمیفهمیم. اگر میفهمیدیم که مخلصین عالم اینگونه درب خانه خدا ناله و فغان دارند، آنوقت ما هم وضعمان بهتر میشد.
اگر این سخن را می فهمیدیم که فرموده اند: اگر کسانی بندگی حضرت حق را کنند، آنها فقط مخلصین عالمند، آنوقت در اعمالمان تجدید نظر میکردیم، مراقبه میکردیم و مواظبت میکردیم. درد این است که نمیفهمیم.
خضوع و خشوع درندگان در مقابل مخلصین عالم
مخلصین عالم مقام دیگری نیز پیدا میکنند که وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) به آن اشاره می فرمایند، ایشان بیان میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَخْشَعُ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ یَهَابُهُ کُلُّ شَیْءٍ ثُمَّ قَالَ إِذَا کَانَ مُخْلِصاً لِلَّهِ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ حَتَّى هَوَامَّ الْأَرْضِ وَ سِبَاعَهَا وَ طَیْرَ السَّمَاءِ» مؤمنی که اخلاص پیدا کرده، طوری میشود که براساس این ایمان و اخلاصش، همه چیز در مقابل او خاشع میشود. اگر امر کند - که امر هم نمیکند - به خدا قسم میتواند چون نبی شقالقمر کند - ما این را نمیفهمیم و درکش برای ما سخت است. حق است که بگوییم، این را نشنیده بگیریم - یعنی طوری است که همه اشیاء در مقابل هیبت مؤمن، خاشع و افتاده میشوند.
حضرت میفرمایند: اگر برای خدا، اخلاص بورزد «إِذَا کَانَ مُخْلِصاً لِلَّهِ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ» همهی اشیاء، حتّی گزندگان، درندگان، همه آنچه در زمین هستند و آن پرندگان آسمان، در مقابلش خاشع و خاضع میشوند.
سال ها پیش بارندگی شدیدی در تهران گرفت که گفتند این بارندگی طولانی است و سیل، گودها را با خود میبرد. عدّه ای سریع جمع شده بودند که مردم را از آنجا بیرون بکشند، داخل گود ها هم پر از خانههای محقّری بود که چند خانوار با هم زندگی میکردند. وقتی آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این را شنیدند، دستشان را زیر محاسن بردند و با این که همیشه سرشان پایین بود، گفتند: خدایا! اگر احمد نزد تو قرب و مقامی دارد، باران قطع شود. در همان لحظه باران قطع شد.
لذا این مخلصان عالم اگر چیزی هم خرج میکنند، برای نفع مردم خرج میکنند، نه نفع شخصی. زمین خاضع است، آسمان خاضع است و همه در مقابل مخلصین عالم مطیعاند. چرا؟
چون مخلصین عالم هستند که فقط خلیفهالله هستند «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» - عزیز دلم! این هم یک کد دیگر است - مخلصین عالم به مقام خلیفه اللّهی رسیدند و بر ملک، آسمانها و زمین حاکمند. هرچه بگویند، اینها میشنوند؛ چون آنها باید در مقابل مخلصین عالم خاضع و خاشع باشند.
عرض کردم خود مخلصین این را نمیخواهند امّا این هبه الهی به مخلصین عالم است که همه اشیاء، درّندگان و خزندگان در مقابل مخلصین عالم خاضع و خاشعند و این نکته خیلی مهمّی است.
مرحوم حاج آقا حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: با آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در باغی بودیم، یک موقع دیدم یک چیزی که مثل شغال بود امّا شغال نبود، جلو آمد. آقا اشاره کردند و گفتند: برو. او هم به همین اشاره رفت. همین که میرفت، زوزهای کشید که فهمیدم گرگ است. گفتم: آقا! گرگ بود؟! فرمودند: بله. بعد خندیدند و گفتند: خیلی هم گرسنه بود، اگر من و تو را میگرفت، سریع می خورد. این است که درندگان، خزندگان و ... در مقابل مخلصین عالم خاضع و خاشع میشوند. اصلاً خدا همه چیز را در اختیار اینها قرار داده است.
بعد آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ایشان فرموده بودند: این مطلب را به کسی نگو! ایشان هم فرموده بود: آقا! امر کنید، نمیگویم. آقا فرموده بودند: تا زندهام نگو. بعد به قول فرمایش خود حاج حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای این که ایشان پکر نشوند، مجدّد مزاح کرده و فرموده بودند: اگر بگویی گرگه میآید میخوردت! ایشان هم عرضه داشتند: آقا! چشم، نمیگویم، دیگر ما را حواله به گرگ نده! ببینید مردان خدا این هستند.
مرحوم نخودکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: من در بیابان فهمیدم که هیچ کس نیستم. ایشان فرمودند: من در بیابانی رفته بودم، دیدم یک کشاورزی عرق میکند. بعد دیدم بالا سر او حالت سایه است. تعجّب کردم، نگاه کردم، دیدم یک حالت ابری بالای سر اوست. گفتم ابر را بالای سرت میبینی؟ با آن لهجه خراسانی گفت: تو کاری نداشته باش. تعجّب کردم، وقتی داشت بیل میزد، تعجّب من را دید، برای این که آن حال برود و من مشغول نشوم، با همان بیلی که میزد با دست یک لحظه به آسمان اشاره کرد و حتّی سرش را هم بالا نگرفت، همان لحظه ابر رفت. یک موقع گفتم: تو کیستی؟ گفت: هیچ کس. گفتم: نه کسی هستی. گفت: من بنده خدایم، آشیخ حسنعلی! بنده خدا شو. فهمیدم من را میشناسد. گفتم: من را میشناسی؟ گفت: بله میشناسم. داشتم تعجّب میکردم، گفتم: آبی، چیزی به من بده. گفت: برو دیگر. بعد گفت: من تا به حال تو را ندیده بودم. گفتم: پس از کجا میگویی میشناسمت؟ گفت: آمدی شناختم.
ایشان فرمودند: من فهمیدم بندگان خدا اینها هستند. به خود گفتم: حسنعلی! به اعمالت مراجعه کن، ببین بندگان خدا اینطور هستند. من تا آمدم، او مرا شناخت و از قبل اسم من را نمیدانست. اینها کیستند؟ بر آسمان و زمین مسلّط هستند. بندگان خالص خدا این هستند، همه اشیاء در برابرشان خاشع و خاضع و از هیبت آنها هراسان هستند. وقتی برای خدا اخلاص میورزند، خدا هم لطف میکند و همه چیز حتّی درندگان و گزندگان و پرندگان آسمان از او وحشت دارند و فرمان او را گوش میدهند.
من وقتی این حال آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را شنیدم به آیتالله العظمی مرعشی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردم و گفتم: آقا! چطور میشود که اینها با یک اشاره چنین کارهایی می کنند؟! ایشان نکتهای بیان فرمودند که بسیار عجیب و تأملبرانگیز است. فرمودند: اگر آن ها از این که ولیّ خدا میگوید مخالفت کنند، خودشان زیان میبینند. آن ها مجبور به اطاعتند و باید خاضع و خاشع باشند. آن ها اصلاً نمیتوانند اطاعت نکنند. هیچ موجودی مخالف بندگان خالص خدا نیست، فقط این انسان است که متأسّفانه مخالفت میکند. انسان نه تنها با اوامر پیامبران، حضرات معصومین، اولیاء الهی و خصّیصین حضرت حق مخالفت کرد، تازه گاه کارش به جایی میرسد که آن ها را میکشد! «وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» .
به خدا قسم ما نمیفهمیم که همین ولیّ خدا و بنده مخلص الهی میتواند در هر لحظهای که بخواهد زلزله یا آتشفشانی را با یک اشاره خود از بین ببرد، ما این را درک نمیکنیم، ما چون در این وادی نیستیم، اینها را نعوذبالله نستجیربالله جز یک سری افسانه چیز دیگری نمیپنداریم. حق هم با ماست، چون ما در این وادیها نیستیم و درک این مطالب برای ما ثقیل و سنگین است امّا عزیزان! اگر رو به اخلاص برویم، به خودش قسم مرحمت میکنند که انسان بفهمد و حدّاقل مرحمت این است که انسان را با مخلصین عالم همنشین کنند.
یاد همیشگی مخلصین عالم
یکی از خصوصیّات دیگر مخلصین عالم این است که هیچگاه آن خلیفه خدا بر روی زمین، مولا و آقاجانمان امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) را یادشان نمیرود؛ چون میدانند عالم به ید مقدّس آن حضرت است «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ الْسَّمَاءُ»، اصلاً آسمان و زمین همه به وجود او ثبات و موجودیّت دارد و به اشاره حضرتش میچرخد. امثال من چه میفهمند؟! مگر مخلصین عالم ،که باز آنها درک میکنند. چقدر اخلاص کارها را راحت میکند. باز هم ما نمیفهمیم که یعنی چه؟ موجودیّت تمام آسمانها و زمین به برکت وجود آقاست. خدا گواه است اصلاً نفس کشیدن من و شما، حتّی نفس کشیدن مذنبین عالم هم مدیون آقاست. اگر مردم این را میفهمیدند حاضر بودند خودشان را برای وجود نازنینش تکّهتکّه کنند و این را تنها مخلصین عالم میفهمند.
برای همین عرض کردم، باز هم عرض میکنم که عزیزان! موقع خواب لحظاتی با وجود مقدّس آقا حرف بزنید، به خصوص شما جوانهای عزیز، فرزندان عزیزم! دخترانم! پسرانم! امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) خیلی صدای شما را دوست دارد. در حجره هستی، موقعی که دیگر میخواهی بخوابی از هم حجره ای ات جدا شو و با مولا مناجات کن. دانشجوی عزیز! اگر در خوابگاه و یا منزل هستی، همین کار را بکن. آن لحظهای که دیگر برق ها را خاموش می کنی، با آقا حرف بزن و بگو: مولا جان! آقا جان! یابن الحسن! من بیچاره امروز چه کردم؟ شما خبر داری، آقا! شرمندهام. آقاجان! عنایت کن، دستم را بگیر. آقا! اگر راهنماییم نکنی، میروم جایی که ناکجا آباد است. آقا! نفس امّاره من قوی است. آقا! دوست نداری دست محبّینت را بگیری؟
آقاجان! خیلی دوست دارد با ایشان حرف بزنیم. می توانید از ثمراتش ببینید. البته فقط به خاطر دوستی حرف بزن، این هم که میگویم ثمراتش را ببین، نباید بگویم امّا واقعاً همینطور است چون جوانها آمدند و گفتند: ما یک سال مدام هرشب با آقا صحبت کردیم و بعد عنایت آقاجان را دیدیم. تو هم صحبت کن، حال تغییر در وجود خودت را حس می کنی، می بینی که در این دنیای وانفسا، در این جلوات ظواهر دنیا چطور قلبت آرام و متین میشود. /901/د101/ص
ارسال نظرات