۰۸ مهر ۱۳۹۰ - ۰۰:۳۳
کد خبر: ۱۳۹۶۸۷
حجت الاسلام ذوالنور در گفت و گو با رسا:

ملی مذهبی ها برای تخریب ذهن جوانان نسبت به جنگ شبهه پراکنی می کنند

خبرگزاری رسا - جانشین سابق نمایندگی ولی فقیه در سپاه در تبیین جریانات فکری زمان جنگ گفت: تفکر رایج، تفکر حضرت امام بود که بر پایداری و استقامت و عاشورایی جنگیدن تأکید می کرد.
حجت الاسلام مجتبي ذوالنور حجت الاسلام مجتبي ذوالنور حجت الاسلام ذوالنوري
انقلاب اسلامی ایران بر آمده از اندیشه شیعی است که مسأله ولایت و رهبری در محوریت این اندیشه قرار دارد. در این منظومه فکری، جایگاه جریانات و اشخاص مختلف با توجه به موقعیت آنان نسبت به رهبر و ولی الهی تعریف می شود. دستاوردها و ناکامی هایی هم که در این جبهه به دست می آید با توجه به همین مؤلفه باید مورد تحلیل قرار گیرد.
 
به هر اندازه که جریان غالب سیاسی کشور به این محور نزدیک شده و خود را با این جایگاه هماهنگ کرده است، شاهد موفقیت ها و دستاوردهای بزرگ بوده ایم و به هر میزان که از این محور دور شده است، با ناکامی ها و سستی هایی روبرو بوده ایم. از این رو بازخوانی نسبت جریانات مختلف با تفکر رهبری انقلاب در مقاطف مختلف گامی است در جهت شناختن و تحلیل بهتر دستاوردها و ناکامی ها.
 
در همین راستا طی گفت و گویی با حجت الاسلام مجتبی ذوالنور، جانشین سابق نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران، به بررسی جهت گیری های جریانات و گروه های مختلف در دوران دفاع مقدس و نسبت آنها با تفکر حضرت امام در این مقطع حساس پرداختیم که در ادامه مشروح این گفت و گو را می خوانید:   
 
بی شک در زمان جنگ شخصیت حضرت امام بسیار تأثیر گذار بود و تفکر ایشان مبنای عمل و جهت گیری های طیف عمده ای از سیاسیون و قاطبه فرماندهان نظامی بود. اما در مقابل تفکر ایشان جریانات و اشخاصی نیز بودند که جهت گیری دیگری داشتند و مسیر متفاوتی را دنبال می کردند. لطفا در ابتدا به صورت کلی جریاناتی را که در آن مقطع اثر گذار بود بیان کنید.
 
برای پاسخ به این سؤال ناچارم یک مقدمه عرض کنم. اوایل جنگ، در کشور دو تفکر حاکم بود، یک تفکر این بود که اگر چه ما مورد هجوم قرار گرفتیم، اما چون موضع ما به حق است، باید همان گونه که حضرت سیدالشهدا در برابر همه باطل ایستاد، ما هم با همه وجود و تا آخرین نفس در برابر باطل بایستیم که این تفکر ایستادگی و مقاومت و عاشورایی جنگیدن بود. در رأس این تفکر حضرت امام‌(ره) بود و تا پایان جنگ هم تغییر نکرد و افرادی چون مقام معظم رهبری، شهید چمران و برخی فرمانده‌هان چون شهید سیدمحمد جهان آرا و شهید حسین علم الهدی و شهید صیاد شیرازی به دنبال تحقق آن بودند و غالب مردم و بدنه ارتش و سپاه این تفکر را داشتند.
 
در همین راستا، حضرت امام ( ره ) راهبرد جنگ جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان، صلح بین اسلام و کفر معنا ندارد و ... را ارائه کردند.ایشان به دنبال پشیمان کردن دشمن و در ادامه، مجازات عوامل اصلی و پشتیبانان دشمن بود، حضرت امام به تنبیه حزب بعث تنها هم قانع نبود و معتقد بود باید ریشه را خشکاند.
 
اما در مقابل این تفکر برخی می گفتند باید با صدام سازش کرد چون­که ما دستمان خالی است و از اطراف در محاصره هستیم، در نتیجه باید کنار آمد و امتیازی داد و امتیازی گرفت و معامله کرد و کار را تمام کرد و دنبال این تفکر هم کار می کردند. این تفکر در جنگ نیز اثر می گذاشت و اینگونه نبود که فقط یک تفکری در ذهن برخی ها باشد.
 
اصل این تفکر از جانب چه کسی بود؟
 
منبع این تفکر بنی صدر بود. بنی صدر هم یک عقبه داشت که عمدتا در ملی مذهبی ها بود، البته اصل این تفکر مربوط به ملی مذهبی ها بود که پیش از بنی صدر، در دولت موقت، مرتب آن را پیگیری می کردند و در بین مسوولان کشور تضاد درست کرده بودند.
 
ملی مذهبی ها در قبال جنگ چه موضعی داشتند؟
 
ملی مذهبی ها اهل جنگ با دشمن نبودند و تنها در جبهه خودی پراکندگی و تضاد درست می کردند، لذا در قصه کردستان افتضاح درست کردند و خیانت ها کردند.
 
اینها در قضیه کردستان می گفتند با ضد انقلاب با خشونت رفتار نکنیم بلکه با آنان مذاکره کنیم. در همین راستا هیأتی با نام هیأت حسن نیت سازمان دادند و آقای داریوش فروهر را که آن موقع وزیر کار دولت موقت بود در رأس این هیأت گذاشتند. ضد انقلاب پای میز مذاکره نیامد و شرط گذاشت که برای مذاکره باید حسن نیت نشان دهید و نیروهای مسلح را از کردستان خارج کنید. لذا این گروه نیروهای مسلح را وادار کردند که با چشم گریان کردستان را تخلیه کنند.
 
وقتی نیروهای ما کردستان را تخلیه کردند، ضد انقلاب نه تنها پای میز مذاکره نیامدند بلکه جنایات زیادی را مرتکب شدند، مردمی را که از نیروهای انقلاب استقبال کرده بودند، در میادین و چهارراه های اصلی شهر، به جوخه‌های اعدام دسته جمعی سپردند و دستور دادند کسی حق ندارد جسد اینها را پایین آورد، با این کار می خواستند مردم کردستان را نسبت به نظام بی اعتماد کنند.
 
بعد از این خیانت، ما آنقدر هزینه کردیم و شهید دادیم تا توانستیم دوباره کردستان را پاک سازی کنیم. اما نکته قابل توجه این بود که با وجود همه تلاش های ضد انقلاب برای بی اعتماد کردن مردم نسبت به نظام نتوانستند رابطه مردم کرد را با انقلاب قطع کنند، برادران کرد در قالب گردان های جندالله و گروه های پیشمرگ می جنگیدند، در جنوب کشور تیپی داشتیم با نام تیپ بیت المقدس که سنی و کرد بودند، مقر این تیپ جاده سوسنگرد بود و برادر سردار حاج جابر فرمانده آن بود، این تیپ در جنگ واقعا مشارکت داشت و برای دفاع از انقلاب و نظام مؤثر بود.
 
آیا این گروه برای رسیدن به اهدافشان برنامه خاصی را نیز دنبال می کردند؟
 
به عنوان نمونه می توان به تحرک اینها بعد از عملیات بیت المقدس که دشمن را از خرمشهر بیرون کردیم اشاره کرد، در این مقطع ملی مذهبی ها اصرار داشتند که امام آتش بس را بپذیرد و حتی بیانیه می نوشتند و منتشر می کردند. من یادم هست در یکی از اطلاعیه ها راجع به آتش بس و ضرورت صلح نوشته بودند: همان گونه که خدای متعال صلی الله علیه و آله در قرآن کریم فرموده .....
 
در اینجا فرصت نیست که استدلال کنم چرا بعد از فتح خرمشهر آتش بس را نپذیرفتیم، تنها به صورت اجمالی اشاره می کنم که در آن مقطع هیچ کس پیشنهاد صلح را نداد بلکه همه پیشنهاد آتش بس را می دادند، همچنین هیچ کسی پیشنهاد غرامت به ما نداد و اینکه می گویند عربستان پیشنهاد غرامت داد دروغ محض است، تنها کسی که گفت صلح، امام بود، امام فرمود چرا می گویید آتش بس؟ بگویید صلح. بدیهی است که صلح لوازمی دارد و اولین قدم آن تعیین متجاوز و تنبیه اوست، در حالی که آنها دنبال صلح نبودند بلکه دنبال آتش بس بودند و آتش بس با صلح فرق می کند و هر آتش بسی منجر به صلح نخواهد شد. شهر نیکوزیا پایتخت قبرس دو بخش است؛ شصت سال پیش ترکیه به قبرس حمله کرده و قسمت ترک نشین قبرس زیر پوشش ترکیه است و پرچم سازمان ملل، پرچم ترکیه و پرچم قبرس یک طرف این شهر برافراشته است. در طرف دیگر پرچم یونان، قبرس و سازمان ملل برافراشته است و بین آنها آتش بس برقرار است و پس از پنجاه شصت سال، هنوز این آتش بس منجر به صلح نشده است.
 
 آتش بس یعنی تثبیت هرکس در آنجایی که هست، لذا اگر چنین کاری می کردیم حضور دشمن را در خاک خود قبول کرده بودیم، چراکه در عملیات بیت المقدس و فتح المبین توانستیم تنها یازده هزار کیلومتر را آزاد کنیم و 27 هزار کیلومتر مربع از خاک کشور از جمله نفت شهر را دشمن در اختیار داشت. در این شرایط ما نمی توانستیم آتش بس را بپذیریم و به حضور دشمن رسمیت دهیم، لذا امام به شکلی آمد جلو که اینها مبهوت شدند و زبانشان بسته شد.
 
به علاوه دشمن دیده بود با یک فاصله کمی از عملیات های کوچک مانند عملیات فرمانده کل قوا، ثامن الائمه و شکستن حصر آبادان و عملیات سوسنگرد و فتح المبین، عملیات بیت المقدس آغاز شد، در نتیجه هراسان شده بود و احساس می کرد با این روند، به زودی بصره را از دست خواهد داد؛ به اعتراف اسرای عراقی، بین بصره و بغداد سه ردیف مواضع دفاعی درست کرده بودند که بعد از بصره سراغ بغداد نرویم. در چنین شرایطی اینها دنبال فرصتی برای تجدید قوای خود و بی انگیزه کردن و فریب ما و در نتیجه گرفتن پشتیبانی مردمی از ما بودند. اگر آتش بس را می پذیرفتیم و بعد از شش ماه می گفتیم دشمن دوباره حمله کرده و از مردم می خواستیم مجددا به جبهه ها بیایند، مردم می گفتند سرتان کلاه گذاشتند چرا پذیرفتید. لذا امام زیرک بود و قصد سوء دشمن را می دانست و می دانست که صلحی در کار نخواهد بود.
 
ملی مذهبی ها که ادعای ملی گرایی و وطن دوستی دارند، چگونه در آن مقطع حساس وارد عرصه دفاع از این آب و خاک نشدند و به نوعی با دشمن همراهی کردند؟
 
ما اعتقاد داریم ملی مذهبی ها و لیبرال ها نه ملیت دارند و نه مذهب. قبله دل اینها مصدق است در حالی که امام‌(ره) فرمود مصدق مسلم نبود.
 
وقتی که در ایران کشف حجاب شد، عده‌ای از معتمدین رفتند به سراغ آقای مصدق که در مزرعه‌اش در احمد آباد هشت گرد مشغول تفرج بود، گفتند آقای دکتر! شما در این زمینه موضعی بگیرید شاید حکومت دست از آتش زدن چادر زن های مسلمان بردارد، در کمال تعجب مصدق گفت نیاز به هیچ اقدامی نیست، قبل از آنکه رضاخان در ایران کشف حجاب کند، من و همسرم در اروپا کشف حجاب کرده بودیم.
 
ملیت هم نداشتند چون آن زمانی که مردم زیر شنی‌های تانک ها می‌رفتند و دشمن به تمامیت ارضی ما حمله کرده بود، اینها به جای اینکه به جنگ کمک کنند، آب در آسیاب دشمن می ریختند و به نفع دشمن کار می کردند.
 
اینها برای تخریب ذهن نسل جوان این کارها را می کنند، برای ضربه زدن به انقلاب و نظام به سراغ ریشه ها می آیند، چون می دانند که در کشور ما خون شهیدان تقدس دارد و حجت است و در مقابل بسیاری از نابسامانیها و مفاسد می گوییم این همه شهید دادیم چرا روی خون شهدا پا می گذارید، اینها برای اینکه این حجت را از ما بگیرن،د می گویند که عملیات بیت المقدس به بعد، دفاع مقدس نبود بلکه جنگ لجاجت آمیز و از روی بی تدبیری بود، در نتیجه کشته شدگان در این مقطع هم در واقع شهید نیستند، بلکه تلفات به شمار می روند و امام و مسئولین مقصر این تلفات هستند.
 
اینها دنبال این بودند که ریشه ها و زیربناها را بزنند و به طور جدی در عرصه سیاسی و پشتیبانی جنگ، شیطنت و خودنمایی می کردند و چون مردم، نیروهای حاضر در جبهه، بدنه فرماندهان و حلقه های واسطی مانند مقام معظم رهبری، خط امام و مقاومت و ایستادگی را دنبال می کردند و به طور مرتب، جنگ و جبهه را پشتیبانی می کردند، تلاشهای آنها مؤثر واقع نشد و به اهداف خود نرسیدند.
 
فرمودید در مقطعی که بنی صدر عهده دار فرماندهی کل قوا بود، در مقابل سیاست حضرت امام، خط سازش و مذاکره را دنبال می کرد. اگر ممکن است به طور واضح تر  بفرمایید که بنی صدر در اداره جنگ چه استراتژی را اجرا می کرد؟
 
بنی صدر می گفت باید زمین بدهیم و زمان بگیریم و معتقد بود در خوزستان نمی توان جنگید، دلیلش هم این بود که جغرافیای خوزستان به دلیل اینکه عارضه چشمگیر طبیعی ندارد، آماده مانور تانک های دشمن است و ما توان نداریم در برابر اینها بایستیم. پیشنهاد او این بود که به دشمن اجازه بدهیم داخل خاک ما شود و در خاک خودمان با او بجنگیم، چرا که اگر در خاک خودمان بجنگیم نیروهای ما انگیزه دارند و در مقابل، نیروهای دشمن به دلیل اینکه وارد خاک دیگری شده اند، انگیزه خود را از دست می دهند، در نتیجه مقاومتشان کم می شود و جنگیدن با آنان راحت تر است.
 
او در این زمینه استراتژی قابل دفاعی نداشت، ایشان معتقد بود باید روی ارتفاع های تنگ فنی مستقر شویم و این هم عملیات تأخیری است نه خط اصلی، خط اصلی را ارتفاع های زاگرس اطراف خرم آباد در نظر گرفته بود. ارتفاع های تنگ فنی، بیست کیلومتری پل دختر بود، یعنی ما باید یک دفعه نزدیک چهارصد کیلومتر از خط عقب بیاییم، در این صورت چند عملیات مانند فتح المبین و بیت المقدس باید انجام می دادیم تا اینها را آزاد کنیم؟
 
 لذا آقای بنی صدر با این نگاه وارد جنگ شد و این نگاه در بسیاری جاها از جمله پشتیبانی جنگ اثر گذار بود، همچنین به خاطر این طرز تفکر به جنگ های نامنظم سپاه که توسط شهید چمران اداره می شد اعتقادی نداشت و اجازه نمی داد با توان لجستیکی و نظامی ارتش جمهوری اسلامی تلفیق و ترکیب شود و دائما بین ارتش و سپاه تفرقه و اختلاف دیدگاه درست می کرد، لذا وقتی بنی صدر عزل شد، اولین عملیاتی که اتفاق افتاد ارتش و سپاه در کنار هم قرار گرفتند، این عملیات موسوم به فرمانده کل قوا شد، بعد از آن فرماندهان جنگ تا به آخر در ارتش جمهوری اسلامی و سپاه، در کنار هم مردانه ایستادند و مقاومت کردند.
 
رابطه آقای منتظری با این گروه ها چگونه بود ؟ آیا ایشان از ملی مذهبی ها و بنی صدر تأثیر می پذیرفت؟ تفاوت دیدگاه ایشان با تفکر حضرت امام به چه نحوی بود؟
 
نظرات آقای منتظری بیشتر متأثر از همین گروه بود، در آن دوره می دیدیم امام یک فرمایش دارند و آقای منتظری در عمل، یک راه دیگر را می روند. البته معمولا آقای منتظری حفظ ظاهر می کرد اما به هر حال برخی می فهمیدند که مواضع ایشان با مواضع امام هماهنگ نیست.
 
سردار صفوی فرمانده کل سپاه نقل می کرد که روزی در مسیر جنوب به تهران در قم توقف کردیم و به ملاقات آقای منتظری رفتیم. سه نفر بودیم: من و سرلشکر غلامعلی رشید (جانشین فعلی سرلشکر فیروزآبادی در ستاد کل) و حجت‌الاسلام و المسلمین بشردوست (مشاور فعلی فرمانده کل سپاه).
 
ایشان می فرمود که آقای منتظری چون نظرات سیاسی اش با حضرت امام متفاوت بود، در آن جلسه اهانت هایی به امام کرد که من در آن جلسه جلوی ایشان گریه ام گرفت و نتوانستم خودم را کنترل کنم و بلند شدم آمدم بیرون، بعد از من آقای رشید و بعد هم آقای بشردوست بیرون آمدند، سردار صفوی می گفت من در ماشین تا تهران گریه ام قطع نشد. تا الان فرصت نشده که من این قضیه را از آقای رشید سؤال کنم، اما از حاج آقای بشردوست این ماجرا را پرسیدم، دیدم ایشان دقیقا همان نقل و روایت سردار صفوی را بیان کردند.
 
 آقای منتظری مانند امام به مسأله جنگ نگاه نمی کردند. پس از عملیات بدر قرار بود یک سری عملیات دیگر انجام دهیم، به همین جهت بنده آمدم قم تا برای یگان های عمل کننده، یک گروه از طلبه ها سامان دهم، اما طلبه ها استقبال نکردند، از علت آن پرس و جو کردم، گفتند آقای منتظری مخالف اعزام طلبه ها به جبهه است و چون طلبه ها ایشان را کانال ارتباط با حضرت امام می دانستند و به تضادهای پشت پرده ایشان با امام واقف نبودند، در نتیجه حرف آقای منتظری در آنان تأثیر گذار بود. بنده وقت ملاقاتی گرفتم و رفتم خدمت آقای منتظری؛ شهید زمانی که قائم مقام حجت الاسلام و المسلمین عباس شیرازی بود و آقای آشیخ حسین شریعتی دهاقانی که مسؤول اعزام روحانیان به جبهه بود و اکنون هم ساکن اصفهان هستند نیز در این جلسه حضور داشتند.
 
آقای منتظری اسم من را شنیده بود، اما به چهره، من را تطبیق نمی داد. وقتی رفتم به ملاقات ایشان، آشیخ حسین شریعتی گفتند ایشان آقای ذوالنور هستند، آقای منتظری با لحنی خاص فرمودند ذوالنور تو هستی؟ من احساس کردم می خواهند خدا قوتی بگویند و من را به خاطر حضور و فعالیت در جبهه تشویق کنند. عرض کردم بله آقا در خدمت هستم. فرمود چرا این طلبه ها را الکی الکی می بری و به کشتن می دهی؟ عرض کردم کشته نمی شوند، شهید می شوند. فرمود خوب حالا شهید. عرض کردم به خاطر نیاز جبهه و جنگ به طلاب، گفت نه! طلبه ای که فردا می تواند یک استان و شهر را اداره کند چرا الکی می بری و به کشتن می دهی؟ عرض کردم آقا! دانشجو هم اینگونه است، فردا مدیرکل، استاندار و مسئول می شود و می تواند یک شهر و استان را اداره کند، گفتند راجع به آنها هم من همین نظر را دارم، عرض کردم آقا! دانش آموز هم همین طور، فرمود آنها هم همینطور، عرض کردم این همه امام می فرمایند جنگ در رأس امور است، پس چه کسی باید جنگ کند؟ تا اسم امام را بردم انگار که ایشان به اسم امام آلرژی داشت، ناراحت شد و گفت من نمی دانم، شأن فقیه تعیین موضوع نیست، بروید از خودشان بپرسید.
 
 من این را نوعی توهین به امام تلقی کردم، چرا که از یک طرف خودشان را در جایگاه فقاهت می بینند و بعد می فرمایند بروید از خودشان بپرسید یعنی امام فقیه نیست. البته من نمی گویم نیت بدی داشتند، اما از این حرف یک نوع توهین استشمام می شود. به هر حال ایشان نظرشان با امام کاملا متضاد بود.
 
بعد از این صحبت های دو طرفه ایشان می خواست به اندرونی برود، من جلوی در ایستادم و عرض کردم آقا به خاطر سخنان شما اعزام ما مختل شده است، ایشان گفت بروید طلبه هایی را که کشش ندارند و درس خواندن برایشان سخت است ببرید جبهه، من عرض کردم ما که نمی توانیم اطلاعیه بزنیم خنگ ها و گنگ ها به جبهه بیایند، این جمله را که گفتم ایشان بی اختیار خندیدند و مقداری منعطف و ملایم شدند و از عصبانیتشان کم شد و فرمود خیلی خوب ببرید، اما تنها به اندازه ضرورت و نیاز، اگر یک نفر اضافه ببرید و کشته شود فردای قیامت باید پاسخ گو باشی ... گفتم چشم امر شما مطاع است، حتما همین کار را می کنیم.
 
امام در جمله ای فرموده بود که تشخیص نیاز به عهده فرماندهان است، من آمدم این جمله حضرت امام را در رأس اطلاعیه ام نوشتم و زیر آن هم جمله آقای منتظری را که فرمودند به اندازه نیاز ببرید نوشتم. به این نحو بود که اعزام راه افتاد.
 
به هر حال این نگاه آقای منتظری با نگاه حضرت امام متفاوت بود و در بسیاری از جاها اثر خودش را به جا می گذاشت.
 
از اینکه وقت خود را در اختیار این خبرگزاری قرار دادید از شما تشکر می کنیم.
 
/923/گ501/ر
 
 
 
ارسال نظرات