۰۴ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۳۱
کد خبر: ۱۴۰۰۷۶

لمعه دمشق، حاجب لمعه عشق نیست

خبرگزاری رسا ـ در بین علما باید گفت فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًاعَظِیمًا. علمای قاعد مساوی با علمای مجاهد نیستند. هر چه هم اهل نماز شب و تهجد و مستحبات و نوافل و هرچه هم ملّا باشند. قاعد مساوی نیست با مجاهد. نه در زمان شاه، نه در زمان جنگ، و نه الآن.
روحانيت و دفاع مقدس

 گذری بر مواضع روحانیت قاعد و انجمن حجتیه نسبت به دفاع مقدس

در طول تاریخ تشیّع، موضوع مجاهده و قیام در راه خدا یکی از اصلی‌ترین موضوعاتی بوده است که بواسطه آن عالمان شیعی در مقاطعی حسّاس آزموده شده اند. تاریخ گواهی می دهد که همواره نیز برخی از این امتحان الهی سربلند بیرون آمده و زینت تشیّع شدند و برخی دیگر نیز نه تنها نتوانستند کارنامه قابل دفاعی از خود برجای نهند، بلکه با مواضع غلط و دلایل سست خود، نام خویش را در ردیف قاعدین در برابر ظلم ثبت کردند. نهضت حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) و در ادامه آن 8 سال دفاع مقدّس، یکی دیگر از این مقاطع حسّاس بودند. امام راحل در پیام پذیرش قطعنامه درباره این مهم فرمودند: «... و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند! آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری را در پیش رو داریم.آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید.»[1]

یکی از گروه‌هایی که در این دو مقطع حسّاس تاریخی، به خاطر تفکّرات انحرافی و غلط دست اندرکارانش همواره موضعی "انتقاد کننده و پرخاشگر" داشت، انجمن حجّتیّه بود. گردانندگان اصلی این انجمن که در رأس آن ها شیخ محمود حلبی (موسس انجمن) قرار داشت، بر این عقیده بودند که در عصر غیبت، قیام‌هایی از جنس انقلاب اسلامی و جهادهایی همچون دفاع مقدّس، نه تنها از نظر شرعی مورد تأیید نیست، بلکه جز اتلاف نیرو و انرژی و هدردادن خون هزاران نفر اثر دیگری نخواهد داشت، به عنوان نمونه آقای حسین تاجری نسب که از اعضای با سابقه و فعّال انجمن حجتیّه است، در کتاب خود که با عنوان "انتظار، بذر انقلاب" منتشر کرد، در فصل "در کمین گاه صبر" اینگونه نوشت: «در روزگار غیبت، ستیز و نبرد انسان منتظر، کمتر آشکار و رودررو است، زیرا که باید نیروها و سلاحها و امکانات و تجهیزات را برای آن "جنگ بزرگ" نگه دارد.»[2] و همچنین می نویسد: «چون لازمه ظهور، مهیّا شدن گروه بسیاری از شیرمردان پارسا و کارآزموده ـ که اوصافشان پیشتر گفته شد ـ برای یاری و نصرت حضرت مهدی است، پس ملّت شیعه باید، بیش از هر چیز و پیش از هر کار، به فراهم ساختن این جنگاوران پاک و دلاور همت گمارد و برای تربیت آنان تلاش و کوشش نماید و به هیچ بهانه نباید نیروی آنان را هدر دهد و تلف کند.»[3]

البته این ها مواضعی بود که سران انجمن با توجّه به مصالح گروه خود در بدو تأسیس نظام جمهوری اسلامی گرفتند تا به بهانه ی "تقیّه"، خود را همراه نظام جلوه دهند. و الّا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و یا در جلسات خصوصی بعد از انقلاب، مواضع صریح تری علیه مبارزه و جهاد می گرفتند. مثلاً در نواری که در سال1362 به صورت گسترده در سطح کشور پخش شد، شیخ محمود حلبی طی یک سخنرانی، برخی از این مواضع انحرافی را به صراحت بیان داشت. البته خود او پس از اعتراضات گسترده ای که با انتشار این نوار علیه وی و انجمن ایجاد شد، ادعا کرد که این سخنرانی مربوط به سال 1356 (یعنی تنها یک سال قبل از پیروزی انقلاب) بوده است و مربوط به دفاع مقدّس نیست. ولی مطالب مطروحه آنچنان از انحرافی آشکار حکایت می کرد که حتی اگر بر فرض برای سال 56 هم بوده باشد، قابل دفاع نبوده و نشان دهنده گوشه ای از انحرافات این خط فکری است. شیخ محمود حلبی در بخش هایی از این سخنرانی، پس از اعتراف به دستور شریعت مبنی بر تشجیع مسلمین علیه دشمنان، این طور می گوید: «اول شما یک افسر، یک پیشوا و رهبر معصوم جنگی پیدا کنید، یک رهبری که بتواند اداره اجتماع کند روی نقطه عصمت نه عدالت، عدالت کافی نیست. پریشب گفتم، اوّل او را پیدا بکنید، او را اقامه به کار کنید، مطرح داشته باشید، نقشه صحیح طبق نظر این رهبر معصوم داشته باش، آن‌وقت برو جانت را بده. آن‌ وقت من هم واجب است منبر را ول کنم، منبر بازی است، هفت‌تیر به کمرم ببندم بروم جلو. آن رهبر جلو باشد رهبر معصوم جلو بیفتد، فهمیدی؟ بنده توی خانه‌ام بنشینم، پلو بخورم، به جناب آقا بگویم برو میدان. می‌گوید: برو آقا دنبال کار خودت، خیلی خوب است خودت بیا عمل بکن. التفات فرمودید یا نه؟ علی بن ابی طالب آن رهبر معصوم، بالاتر از عدالت، خودش می آید توی میدان، بچه هایش را هم می آورد توی میدان، تیر و نیزه به بدن خودش و بچه هایش می خورد و آن وقت داد می زند: «ان الجهاد باب من ابواب الجنه»، آنوقت می گوید: «هذا اخو غامد و قد وردت خیله الانبار و قد قتل حسّان ابن حسّان البکری و أزال خیلکم عن مسالحها و لقد بلغنی ان الرجل منهم کان یدخل علی المرأه المسلمه و الاخری المعاهده الی آخر خطبه.» این خطبه ها را همه دیده ایم، نه این که ندیده ایم، این ترغیب و تحریص های علمی و اینکه بزنید، بکشید بیایید، ول نکنید، خانه ننشینید اینها کی است؟ نه در دوره خلافت ابوبکر بود. نه دوره خلافت عمر بود، نه دوره خلافت عثمان بود، وقتی که مردم علی را نشاندند بر مسند حکومت اسلامی و علی خودش آمد توی میدان و از آن طرف هم قاسطین، مارقین، ناکثین خارج شده اند بر امیر وقت، بر ولی خدا. واجب است دفع کند، آنجا تحریک و تحریص کرد. گم نکنید، حرف ها توهم توهم نشود واژه ها در محل غلط استعمال نشود، الان هم همین طور،الان هم حکومت اسلامی خوب است؟ شما آن مصداق حاکم اسلام را نشان بدهید، آنکه معصوم از خطا باشد نشان بدهید،آنکه معصوم از گناه باشد نشان بدهید، آنکه هوا و هوس و حب ریاست و شهوت و غضب و تمایلات نفس به هیچ وجه در او اثر نکند نشان بدهید، او باید توی میدان جلو بیفتد بنده تنها خاک پایش، تمام روحانیین قربان خاک پایش شویم.... باید جنگ روی موازین دین به رهبری معصوم[باشد] نه عادل، عادل کافی نیست. آدم عادل گاهی اشتباه می کند، خون مردم، مال مردم، عرض و ناموس مردم رانمی توان به کسی که خطا می کند نمی توان سپرد، به کسی که هوی و هوس دارد. باید به کسی سپرد ناموس مردم را، عرض مردم را، جان مردم را، مال مردم را، به کسی که گناه نکند. به کسی که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسی که معصوم باشد... انشاء الله تعالی بیاری خدا و به لطف خدا آن حاکم اسلامی، آن حاکم الهی که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است، حضرت بقیةالله الاعظم ولی الله الاعظم امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)او تشریف بیاورند، جانمان را قربانش می‌کنیم.»
همانطور که مشخّص است، اگر این سخنان مربوط به سال 56 هم باشد، با مبانی تشیّع و نهضت حضرت امام که حاصل اسلام ناب محمدّی بود، منافات دارد. مسلّم چنین تفکّری ریخته شدن خون جوانان را در دفاع از انقلاب اسلامی نمی پذیرفت، و اگر هم بعضاً خود را مدافع این نبرد مقدّس نشان می داد، صرفاً از روی نفاقی بود که اسمش را تقیّه گذاشته بودند.
این خطّ فکری، نه تنها با تعطیلی ظاهری انجمن پایان نیافت، بلکه امروزه در سطح وسیع تری در حال نفوذ و گسترش است.و به یقین انجمن حجتیّه، فقط مصداقی از همان تفکّری است که حضرت روح الله در ماه های پایانی عمر پربرکتشان نسبت به آن هشدار داده و فرمودند:«طلاب جوان باید بدانند ‌که پرونده تفکر ‌این گروه همچنان باز ‌است و شیوه مقدس‌مآبی و دین فروشی عوض شده ‌است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‌اند.»[4]
ایشان در این پیام که به "منشور روحانیّت" معروف است، علاوه بر آن که "خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق" را به عنوان یک خطّ فکری، گوشزد نموده و به طلاب تأکید می نمایند که " لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند"، در عین حال در توصیف علما و روحانیون مجاهد عباراتی کم نظیر دارند
«سلام بر حماسه‏سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه وعملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته‏اند و برمنبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شب‌چراغ ساخته‏اند.
افتخار و آفرین بر شهداى حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانى عرشیان رفتند و درمجمع ملکوتیان شعر حضور سروده‏اند.
سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و براى قوم و ملت خود مُنذران صادقى شدند که بندبند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهى کرده است وحقاً ازروحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظارى‏ نمى‏رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعاى سحر مناجاتیان حوزه‏ها و روحانیت را درک کرده‏اند در خلسه حضورشان آرزویى جز شهادت ندیده‏اند و آنان از عطایاى حضرت حق در میهمانى خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته‏اند.
البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیده‏اند . یکى چون، من عمرى در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانه عمل و زندگى جز ورق و کتاب منیت نمى‏یابد و دیگرى در اول شب یلداى زندگى سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال منِ غافل که هنوز از کَتم عدمها به وجود نیامده‏ام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفى کنم؟
من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسى مى‏شنویم ، بگذارم و بگذرم ‏...خدا را سپاس مى‏گزاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه ‏و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‏ها و میادین مین،خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلى نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه‏ها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است‏.»[5]

زمانی می توان اندکی از مضامین عالی این عبارات گهربار را درک نمود که مصادیقی از آن را در خاطرات رزمندگان دفاع مقدس بیابیم. استاد گرانقدر، حسن رحیم پور ازغدی که از سویی رسالت روحانیت را بر دوش داشته و از سوی دیگر مدال افتخار رزمندگی و جانبازی در این راه مقدّس را بر سینه دارند، در یکی از سخنرانی‌هایشان با عنایت به خاطرات خود و بر اساس برخی آیات و روایات، ما را در درک این عبارات یاری کردند.پایان بخش این مطلب بخش هایی از این سخنرانی استاد است که در جمع روحانیون رزمنده دفاع مقدس، در دی ماه1390 ایراد شده است:
خصوصیتی در این جمع هست که جمع نظر و عمل است. خصوصیتی که تا حدود زیادی منحصر به فرد است. بین روحانیون وعلمای کل ادیان، به ضرس قاطع و عن تحقیقٍ عرض می کنم که هیچ دینی روحانیون در صحنه عمل در صحنه جهاد و شهادت کمّاً و کیفاً به اندازه علمای اسلام و به طور خاص مکتب اهل بیت(علیهم السلام) نداشته و ندارد. اینکه اهل علم اهل عمل هم باشند، اهل علم همه جای دنیا اهل علمند فقط. اهل عمل هم جداگانه اهل عملند اما اینکه اهل علمی اهل جهاد عملی باشند، یک تحفه تاریخی است که نمونه بزرگش را در سطح خیلی کلان در این انقلاب و در جهاد مقدس و دفاع مقدس شاهد بودیم.
قبلا در طول تاریخ موقعیت هایی اینطور پیش نمی آمد، شهدای بزرگ علمای دین را باید می شمردند. شهید اول و ثانی و ثالث... ولی دوران انقلاب و جهاد انقلابی امروز که رسید، دیگر هزار هزار به میدان رفتند.... همه شما در دوران مبارزات، بعضی ها در دوران انقلاب و آنهایی که سنشان کمتر بود در دوران دفاع مقدس، شیرینی حضور در خط مقدم جهاد و زیر باران آتش و خون، آیات جهاد را خواندن (نه زیر کولر و در اتاق های در بسته ی پشت جبهه)آن مزه و حلاوت و شیرینی‌اش را چشیده اید. و خود بنده هم کاملا به یاد می آورم نورانیت و درخششی که در چشم رزمنده ها و بسیجی ها می دیدیم در زیر آتش وقتی که مطلع می شدند و می دیدند که طلاب، فضلا و علمای حوزه در کنارشان هستند.
من توفیق داشتم شاید در هفت، هشت عملیات به عنوان طلبه رزمی شرکت داشتم و حتی یک بار استثنا نبود (و خود شما بهتر می دانید این موردها را همه تجربه کردید) حتی یک بار اتفاق نیفتاد که بچه های خط شکن یا بچه هایی که زیر بمباران شیمیایی و یا در پاتکها باید خاکریزها را نگه می داشتند بدانند که طلبه هایی کنارشون هستند و بهتر و محکمتر نجنگند تا وقتی که احساس کنند که یک آخوندی است عالمی است برایشان موعظه می کند، آیه جهاد و شهادت می خوانند ولی دیگر جلو نمی آید خط مقدمش اهواز است! و کرمانشاه است! اما وقتی می دیدند یک طلبه‌ای که برایشان در تهران و اهواز و کرمانشاه سخنرانی می کند و بعد هم سلاح برمی دارد و جلوی نیروی خط شکن حرکت می کند تمام آن آیات و روایات تا عمق جانشان نفوذ می کرد.
من دیدم عملیاتی را که خط در عمق 40 کیلومتری عراق در شرق دجله خاکریز در حال سقوط بود، اکثر بچه هایی که پشت خاکریز بودند، سالم نبودند یا شهید یا مجروح یا رفته بودند عقب و پشت خاکریز، آدم سالم تک و توک دیده می شد و کار به جایی رسید که فرمانده رسمی شان از آنها چیزی می خواست دیگر هر کسی در آن شرایط به فکر خودش باید می بود. ولی وقتی یک طلبه‌ای همان جا از آنها خواست، معمم هم نبود و آنجا یک چیزی به سرش پیچید که بفهمند این معمم است و طلبه است و او از آنها خواست، به حرف او گوش کردند منتها نه از آن نوع خواسته‌ای که بایستد و بگوید شما بروید جلو! بلکه طلبه ای که حرکت کرد جلو و به آنها گفت پشت سر من بیایید، گفت من می روم جلوتر از همه‌تان شما پشت سر من بیایید. این طلبه است که در تاریخ، مسیر تاریخ را تغییر داده است.
طلاب رزمی ما (که شما بزرگواران همه توفیق داشتید جزو آنها بودید) یک نسل طلبه مجاهد، روحانی پا به رکاب و شهادت طلب بودند. روحانی که فقط حرف نمی زند، در سایه نمی‌نشیند و با آفتاب‌نشینان سخن بگوید، می آید جلو و به آنها نشان می دهد که لمعه دمشق حاجب لمعه عشق نیست و در نظر و عمل اینها پیشگامند و جلودارند. اینها بودند که مسیر تاریخ را عوض کردند و ساختند و امام در منشور روحانیت یادتان است که با چه احترامی و با چه عشقی از این طلاب سخن گفت.
فکر می کنم همانطور که در جنگ سخت آن بخشی از روحانیون ما که اهل عمل بودند نه همه روحانیون، آنها روسفید و سرافراز بیرون آمدند در عرصه جنگ نرم هم به مراتب موفق تر بیرون خواهند آمد. آن را ما تجربه کردیم از نزدیک دیدیم.
وقتی ما در حوزه مشهد بودیم خیلی از رفقای طلبه فرصت نداشتند که در تمام طول هشت سال جبهه باشند؛ یک پایشان در مدرسه بود و درس و بحث و یک پایشان جبهه بود. نزدیک هر عملیات که می شد بهشان زنگ می زدند و دوستان 20 نفر 30 نفر 40 نفر، رفقا با همدیگر می رفتند و بعد عملیات چهار پنج نفر برنمی گشتند یا شهید بودند یا هفت هشت نفر مجروح می شدند طلاب رزمی.... در عملیات والفجر8 در تمام گروههای، یگانهای غواص و خط شکن در هر کدام چند تا طلبه بودند که جلوی ستون حرکت می کردند. این که جلوی غواص ها طلبه ها حرکت کنند و اولین غواصی که خط رو می‌شکند طلبه باشد، و نیروی عمل کننده بداند که اولین کسی که قرار است شهید بشود یک طلبه است.
در عملیات کربلای 4 یادم هست که گفتند که نیروهای غواصی که جلو حرکت می کنند برگشت ندارند و شهادتشان را باید قطعی بدانند. و در لشکر وقتی که نیروی داوطلب خواستند، به نسبت درصد، وقتی حساب می کردید بیشترین درصد از لحاظ صنفی طلبه ها بودند. من یادم هست که در کربلای 4، چهل طلبه (آن هایی که من می‌شناختم) بلند شدند و اعلام کردند که جلوی ستون های غواص ما حرکت می کنیم. این ها هستند که دین را نگه می دارند. یک بخش، بخش عملی و جهاد عملی و نظامی است که الان درگیرش نیستیم. در گذشته بودیم و در آینده هم ممکن است درگیرش بشویم. تعریفش هم روشن است.
این ها که با فرهنگ جهاد و شهادت دارند مبارزه می کنند(در بین توده مردم به یک شکل و بین علما و حوزه هم به یک شکل) من یادم هست همان موقع هم طلبه ها دو تیپ بودند. یک عده به اصطلاح مقدس‌نما و مقدس مآب و می گفتند که جهاد و این حرف ها در شأن ما نیست و شأن علما این حرف ها نیست.
به بعضی از این‌ها می گفتم شما‌ها زمان شاه احتیاط می کردید، وارد سیاست نمی شدید. حالا همان احتیاط را هم نمی کنید!؟ علیه امام، علیه انقلاب موضع می گیرید!؟ علیه جنگ حرف می زنید!؟ علیه شهدا!؟ یادتان است که بعضی از این بزرگان آن موقع اعلامیه دادند که این‌ها که در جنگ کشته می شوند، شهید نیستند!! یکی دو تاشان تا حد مرجعیت بودند و رساله داشتند. در مشهد بودند، در قم هم بودند اسم نمی برم چون می شناسید. یک عده طلبه های جوان هم در مسیر این ها بودند که اسم جهاد و شهادت و امام و انقلاب بر زبانشان جاری نمی شد. یک بار در تشییع شهدا نمی آمدند. ادعاشان این بود که دارند درس می خوانند، اتفاقا خیلی هاشان درسخوان هم نبودند. به رفقا می گفتم همین رفقایی که می روند جبهه و بر می گردند معمولا در امتحانات آخر سال نمره‌هاشان از این‌ها بیشتر است. این‌ها اینجا در شهر ایستادند و چه کار می کنند!؟
این همان بخشی است که این همه آیات و روایات مربوط به جهاد را معتقدند منسوخ است! مال همان صدر اسلام بوده و تمام شده است! این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که بهشت باب مخصوص مجاهدین دارد "بَابُ الْمُجَاهِدِینَ "[6]که فقط بر مجاهدین گشوده می شود.
بین علما هم باید گفت فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًاعَظِیمًا[7]علمای قاعد مساوی با علمای مجاهد نیستند. هر چه هم اهل نماز شب باشند و اهل تهجد و اهل مستحبات و نوافل و هرچه هم ملّا باشند. قاعد مساوی نیست با مجاهد. نه در زمان شاه، نه در زمان جنگ، نه الان. آخوند قاعد با آخوند مجاهد مساوی نیست. این تصریح خدای متعال است در قرآن. فرمود که باب مجاهدین فقط بر مجاهدین گشوده است "یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ" فقط بر مجاهدین این در باز می شود و بر کس دیگری باز نمی شود.
پیامبر اکرم فرمودند این درِ بهشت وقتی بر مجاهدین باز می شود که "الْجَمْعُ فِی‏ الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِکَةُ تُرَحِّبُ بِهِمْ" همه در محشر گیر هستند، همه توقیف شدند. ایستادند و باید جواب پس بدهند. مجاهدین در حالی که سلاحشان بر آن‌ها آویخته است "هُمْ مُتَقَلِّدُونَ سُیُوفَهُمْ" آنها وارد بهشت می شوند. همه گیر هستند ولی مجاهدین از در خاص وارد به بهشت می شوند در حالیکه فرشتگان بر آن‌ها تبریک می گویند.سپس فرمود "مَنْ تَرَکَ الْجِهادَ أَلْبَسَهُ اللهُ ذُلاّ فى نَفْسِهِ"خب داریم می بینیم حوزه ای که جهاد نکرد، گرفتار ذلت شد. حوزه ای که جهاد کرد عزیز شد.
آنهایی که گفتند ما به سیاست کار نداریم و به جهاد کار نداریم، خب سیاست به شما کار داشت. شما با سیاست کار نداشتید سیاست با شما کار داشت. تو گفتی که من با سیاست و دولت و آمریکا و اسرائیل و شرق و غرب و اینها کار ندارم، اما آن ها با تو کار دارند. آمدند خلع لباست کردند. گفتند آخوند باید لباس هایش را در بیاورد. ناموست هم باید بی حجاب بشود. مگر زمان رضا خان این کار را نکردند؟ یک عده از علما گفتند دین از سیاست جداست. دربار گفت، ولی سیاست از دین جدا نیست ما سراغ شما می آییم. کاری می کنیم که نتوانید روضه بخوانید. امام می گفت ما می رفتیم در باغ ها روضه یا درس می خواندیم.
این نتیجه وقتی است که روحانیت نگاه کند و اهل جهاد نباشد. می آیند سراغت، لباس تنت را می کنند و عمامه را از سرت بر می دارند. ناموست را برهنه می کنند. نمی گزارند روضه امام حسین(علیه السلام) بخوانی. تو فکر کردی اگر گفتی دین از سیاست جداست آن‌ها هم ولت می کنند؟ می آیند عراق و عتبات قبر امیرالمومنین و سیدالشهدا(علیهم السلام) را اشغال می کنند. آنها می آیند سراغت. مکه و مدینه ات را اشغال می کنند. امروز هم حرمین شریفین و هم مزار اباعبدالله(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) همه زیر پوتین کفار است. برای چی؟ برای اینکه آن لحظه ای که کسانی باید جهاد می کردند، نکردند. محاسبات غلط کردند یا ترسیدند.
خدای متعال وعده داده. پیامبر فرمود "فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ذُلًّا فِی نَفْسِهِ" اولاً خودت را ذلیل میکند،"وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ" اقتصادت را نابود می کند، دچار فقر اقتصادی و اجتماعی می شوی،"و مَحْقاً فِی دِینِه" دینتان هم از بین می‌برد.
شما فکر نکنید اگر جهاد را گذاشتید کنار فقط دنیایتان خراب می‌شود.می‌گویید حالا ما جهاد و سیاست را گذاشتیم کنار قدرت دنیا می افتد دست دشمن، اقلاً دینمان را حفظ می کنیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود خداوند وعده داده اگر جهاد را ترک بکنید دینتان هم از دست خواهد رفت نه فقط دنیایتان. معیشت و اقتصادتان نابود می‌شود،عزّتتان بر باد می‌رود، ذلیل می شوید."و مَحْقاً فِی دِینِه" دینتان هم محو می‌شود و بعد فرمودند "إنَّ اللّه‏ تبارکَ وتعالى أعَزَّ اُمّتی بسَنابِکِ خَیْلِها ومَراکِزِ رِماحِها" با همین سم اسب های مجاهدین و با آن محل قراردادن و فرو بردن نیزه‌هاست که خدای متعال به شما عزت داد.
یک روایت دیگری دیدم از پیامبر اکرم(ص) که فرمودند هر کسی در طول زندگیش جهاد نکند یعنی برای خدا به استقبال شهادت و خطر نرود یا اگر زمینه اش نیست آرزوی جهاد نکند منافق مرده است.[8] خیلی تعبیر عجیبی است. هر که می خواهد باشد. ولو عالم دین باشد یا آدم معمولی. حتی اگر در سرزمین خودت هم شرایط جهاد نیست، آن طرف دنیا که هست. فلسطین که هست . نقاط دیگر عالم که هست. حقیقت را نمی شود حرفش را زد و برایش هزینه نکرد. امیرالمومنین فرمود لا یُدْرَکُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ[9]اگر می خواهید حقیقت اعمال شناخته بشود باید جدی باشیم و جهاد بکنیم. هم جهاد نظری و هم جهاد عملی. درواقع کسانی که منتظر پیروزی حقّند فقط با دعا و بدون جهاد و بدون عمل، می خواهند طفره بروند از قوانین علّی عالم و از سنّت الهی. خودشان هم می دانند که دارند دروغ می گویند به خودشان و به خداوند.»

رضا اکبری آهنگر

 پی نوشت ها؛
--------------------------------------------------------------------------------

[1]- صحیفه امام، ج21، ص92
[2]- انتظار، بذر انقلاب، حسین تاجری، ص112
[3]- همان، ص118
[4]- صحیفه امام، ج21، ص278
[5]- همانجا
[6]- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْجَنَّةِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ سُیُوفَهُمْ وَ الْجَمْعُ فِی‏ الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِکَةُ تُرَحِّبُ بِهِمْ فَمَنْ تَرَکَ الْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ذُلًّا فِی نَفْسِهِ وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِهإنَّ اللّه‏ تبارکَ وتعالى أعَزَّ اُمّتی بسَنابِکِ خَیْلِها ومَراکِزِ رِماحِها (کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 2، ح 2، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.)
[7]- سوره مبارکه نساء آیه 95
[8]-مَنْ مَاتَ , وَلَمْ یَغْزُ وَلَمْ یُحَدِّث بِهِ نَفْسه مَاتَ عَلَى شُعْبَة مِنْ نِفَاق- جلد سوم از کتاب آشنایی با قرآن استاد شهید مطهری، ص 176
[9]- نهج البلاغه- خطبه 29

/925/م12/ع

ارسال نظرات