۲۹ آبان ۱۳۹۱ - ۱۳:۵۵
کد خبر: ۱۴۷۳۱۱
تصوف / بخش سوم

تصوف حقیقی، عرفان اهل سنت

خبرگزاری رسا ـ تصوف عبارت است از نوع خاصی از سلوک باطنی و حرکت عرفانی که بر اساس شریعت و کلام اهل سنت در جامعه اسلامی شکل گرفته است.
حجت الاسلام محمد رضا لايقي پژوهشگر و کارشناس عرصه تصوف

پیش از آن‌که در مورد هر موضوعی سخن گفته و در مورد آن نظری دهیم، لازم است تصویر روشنی از آن در ذهن داشته و تعریفی استوار و جامع از موضوع مورد بحث، فراروی مخاطب به تصویر بکشیم.

از همین روی در این نوشتار بر آنیم تا با ارائه تعریفی روشن از تصوف، به این مهم دست یابیم.

تصوف را می‌توان از امور به اصطلاح سهل ممتنع نامید. پدیده‌ای که اگر چه در طول تاریخ حجم وسیعی از گفته‌ها و نوشته‌های تولید شده در جامعه اسلامی و حتی در قرون اخیر بحث‌های دامنه‌داری از سوی مستشرقان غربی را به خود اختصاص داده است؛ اما هنوز تعریف دقیق و جامعی از آن، لااقل برای غیر متخصصان ارائه نشده و اگر افرادی از صوفیه و غیر ایشان کوشیده‌اند تا آن را تعریف کنند، خود به ابهامش افزوده‌اند.

در میان صوفیه از همان نخست، چنین تلاش‌هایی را می‌توان مشاهده نمود و هر یک از مشایخ در سخنان شفاهی یا مکتوب خود به تعریف تصوف و یا صوفی همت گماشته‌اند. چنان‌که در باب سیزدهم  کتاب "اللمع" اثر ابونصر سراج طوسی(متوفی 378 هجری) از قول محمد بن علی قصاب استاد جنید بغدادی می‌خوانیم:

تصوف عبارت است از اخلاق نیک در هنگامی خوش، که از مردی بزرگوار و در میان گروهی بزرگوار پیدا گردد. همان‌گونه که از جنید می‌آورد: تصوف آن است که با خدا باشی بی هیچ‌گونه وابستگی به دنیا و رُوَیم بن احمد گفته است: وانهادن نفس به خدا و خواستن آنچه خدا خواهد.

همچنین در باب سی و چهارم کتاب "التعرف لمذهب اهل التصوف" اثر ابو بکر محمد بن اسحاق کلابادی(متوفی 380 هجری) نیز می‌توان دسته‌ای دیگر از چنین تعریفاتی را از نظر گذراند. آن‌گونه که گفته‌اند: اقوال مشایخ را در معنای تصوف افزون بر هزار است.

با دقت در این تعاریف به روشنی پی می‌بریم که هیچ یک از این تعاریف، چیستی تصوف را آشکار نمی‌کند بلکه بعضی از آنها ناظر به حال گوینده است. یعنی آن‌کس که در حال توکل بوده است، تصوف را به توکل تعریف کرده است و آن شیخی که در حال رجاء بوده است به رجاء و به همین شکل. برخی دیگر مخاطب را در نظر دارد. مثلاً اگر مریدی فاقد صفت مروت یا تسلیم یا رضا و... بوده است، هنگامی که از شیخ خود معنای تصوف را می‌پرسید، وی تصوف را به مروت یا تسلیم و... تعریف می‌کرده است. پاره‌ای از تعاریف نیز اصولاً ناظر به تصوف ایده آل از نظر بزرگان این رشته است. در مورد تعاریفی که از سوی این افراد در مورد صوفی نیز ارائه شده است، همین نکات را می‌توان دید. به همین خاطر در مورد چنین تعاریفی از تصوف و صوفی به طور کلی چند نکته را نباید از نظر دور داشت:

الف) این تعاریف، تعاریفی نظری و ایده آل گرایانه از تصوف‌اند که نه تنها هیچ‌کس نمی‌تواند محتوای آنها را رد کند، بلکه قابل اثبات‌ترین مبانی اسلامی چنین اصولی می‌باشند که بزرگان اسلامی همواره در صدد ترویج و عملی کردن آن بوده‌اند. مواردی از قبیل: رضا، توکل، تسلیم، زهد، مروت، محبت و... . اما به راستی در عالم خارج و در واقعیت تاریخی نیز آنچه با نام تصوف در دامنه فرهنگ اسلامی شکل گرفت، سراسر این‌گونه بوده است؟ هم‌چنین داشتن این‌گونه کمالات از سوی افرادی که با نام صوفی خوانده شده‌اند، مسئله‌ایست که باید مورد بحث و بررسی عمیق قرار بگیرد.

ب) تعدد مکاتب و وجود شیوه‌های مختلف صوفیانه در طول تاریخ، دست‌کم از زمان پیدایش تا قرن دهم هجری، یعنی تا آن زمان که می‌توان از تصوف واقعی اثری دید، خود بر دشواری ارائه  تعریفی جامع از تصوف که نشان دهنده ویژگی مشترک میان مشرب‌های متعدد این پدیده باشد، افزوده است. از همین جاست که باید به یکی از کلیدی‌ترین موضوعات مورد توجه در تصوف که رمز گشایش ابهامات بسیاری در پژوهش‌هایی ازاین دست می‌باشد اشاره کرد و آن، این‌است که ما با یک تصوف روبرو نیستیم بلکه باید از "تصوف‌ها" حرف زد. در حقیقت باید گفت که به تعداد مشایخ صوفیه، زمان‌های متفاوت و شهرها و مناطق جغرافیایی گوناگون که این افراد در آن حضور داشته‌اند، می‌توان شاهد تصوف‌های مختلف و متفاوتی بود که پرداختن بدانها، خود بحثی دامنه‌دار می‌طلبد.

ج) عدم ارائه تعریفی جامع از تصوف سبب کج فهمی‌ها و سوء استفاده‌های بسیاری در دوره‌های بعد، خصوصاً از سوی فرقه‌های صوفیانه معاصر شده است که امروزه شاهد نمونه‌های تأمل برانگیزی از آن، از سوی فرقه نویسان می‌باشیم که پرداختن به این موضوع را به آینده موکول می‌نماییم.

د) بهتر آن است که در ابتدا تصوف قدیم و معاصر را از هم جدا کرده و هر کدام از آن‌ها را به طور مستقل تعریف نماییم.

با تمام این تفاصیل برای ارائه تعریفی نسبتاً جامع از تصوف قدیم نخست باید گفت:

چنان‌که می‌دانیم روش‌های سلوکی و باطنی‌گری از دیرباز تقریباً در تمام فرهنگ‌ها و ادیان الهی و حتی غیر الهی وجود داشته است. انسان که ذاتاً موجودی حقیقت‌جوست و همواره می‌کوشد تا با کشف حقایق پیرامون خود ارتباط و احاطه گسترده‌تری با هستی و جهان به دست آورد، در کنار روش حسی و عقلانی، کم و بیش از روش شهود حقایق از راه سیر و سلوک باطنی و تصفیه‌ نفس استفاده می‌جسته است.

در طول تاریخ استفاده از راه‌های حسی، عقلی و شهودی به پیدایش علوم و مکاتب مختلفی انجامیده و رهروان هر یک از این راه‌ها، عنوان ویژه‌ خود را یافتند. روش حسی به کشف علوم تجربی مانند پزشکی، فیزیک، شیمی، جانور شناسی و... انجامید و "تجربیون" عنوانی بود که بر دانشمندان این رشته‌ها اطلاق شد. در این میان همواره افرادی بودند که تنها برای روش حسی ارزش قائل بوده و فقط معلومات حاصل از راه حس و تجربه حسی را قابل قبول می‌دانستند. این اندیشه امروزه در غرب با نام "پوزیتویسم" مطرح می‌شود.

ولی افراد دیگری در طول تاریخ ضمن پذیرفتن جایگاه حس و تجربه و معلومات حاصل از این راه، از تفکر و عقلانیت و استفاده از تحلیل‌های ذهنی نیز برای کشف واقعیات بهره می‌جستند. این افراد که در فرهنگ ایران باستان، چین باستان، یونان باستان، فرهنگ اسلامی و سایر فرهنگ‌ها نیز تا به امروز وجود داشته و دارند با عنوان "فلاسفه" شناخته می‌شوند. مجموعه نظام‌مندی از معلوماتی را که از این راه به دست می‌آید هم، با عنوان عام "فلسفه" می‌شناسند. چنان‌که می‌دانیم فلسفه خود دارای مکاتب مختلفی از جمله مشاء، اشراق و حکمت متعالیه در عالم اسلام می‌باشد که گوهره مشترک میان همه آن‌ها با وجود تمایزات شگرفشان، استفاده از روش عقلانی برای ارائه مؤلفه‌های خود است.

در کنار این دو روش، افرادی در طول تاریخ بشری در پی آن بوده‌اند تا با زدودن زنگارهای مادیت از نفس خود از راه سیر و سلوک باطنی، حقایق هستی را به صورت حضوری و در آینه نفس خود دریابند. این دسته با عنوان کلی "عارفان" شناخته شده و معرفت‌هایی را که عرضه می‌دارند، "عرفان" نامیده می‌شوند. عرفان مسیحی، عرفان بودایی، عرفان یهودی، عرفان اسلامی و... پاره ای از عرفان‌هایی است که در جامعه بشری رخ نموده است. اما سؤال اینجاست که با وجود آن‌که همه‌ این عرفان‌ها درماهیت سیر و سلوک باطنی داشتن، مشترکند و از همین جاست که آن‌ها را "عرفان" می‌نامیم، از کجا مقید به پسوندهای مسیحی، اسلامی، بودایی و... شده و این کلمات به آن‌ها اضافه می‌شود؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت هرچند همگی این موارد در سیر و سلوک باطنی بودن به نوعی با یکدیگر اشتراک دارند، اما همان‌گونه که سیر ظاهری همواره از طریق مسیر و راه انجام می‌شود ، سیر و سلوک باطنی نیز نیازمند مسیر و راه ویژه خود است و هیچ  سالکی بدون مسلک و مسیر  نمی‌تواند به  سیر و سلوک بپردازد .

حال باید به سؤال دیگری پاسخ گفت که منظور از مسیر و راه در سیر و سلوک باطنی چیست؟

در پاسخ این پرسش می‌توان گفت که ‌شریعت و کلام مسیر و راه سیر و سلوک باطنی سالکین را تشکیل می‌دهند. بدین معنی که هر سالکی در سلوک خود، ناگزیر به پاره‌ای گزاره نظری عقیده‌مند بوده(عقاید و کلام) و در مقام عمل نیز از اعمال و گزاره‌های عملی خاصی(شریعت و فقه) برای سلوک خود بهره می‌جوید که این دو، مسیر سلوکی وی را تشکیل می‌دهند. از این رو، آن کس که به شریعت، کلام و الهیات مسیحی معتقد است، عارف مسیحی و آن کس که به شریعت و کلام آئین یهودیت قائل است، عارف یهودی و فردی دیگر نیز که در سلوک خود به شریعت و اعتقادات اسلامی پایبند است، عارف اسلامی نامیده می‌شود. در واقع واژه عارف بیان‌گر راه سیر و سلوک(در مقابل دو راه حس و عقلانیت) و واژه مسیحی یا مسلمان و... بیان‌گر مسیر سلوکی فرد مورد نظر می‌باشد.

حال برگردیم به سؤالی که قرار است در این نوشتار بدان پاسخ گفته شود؛ تصوف قدیم چیست؟

چنان‌که می‌دانیم در گستره دین اسلام نیز شاهد دو جریان اصلی تشیع و تسنن هستیم که ضمن پاره‌ای اصول مشترک در نظر و عمل، در گستره دیگری از این دو حوزه(نظر و عمل = کلام و شریعت) با هم متفاوت بوده و دو مذهب متمایز در اسلام به شمار می‌روند. در هر یک از این دو مذهب نیز افرادی بوده‌اند که به سیر و سلوک باطنی و معنوی بر اساس شریعت و کلام متبوع خود می‌پرداخته‌اند .در میان غیر شیعیان، از همان قرن اول هجری افرادی پدیدار شدند که به حرکت‌های سلوکی و نوع خاصی از دین‌داری زاهدانه می‌پرداختند که در زمینه آداب و امور ظاهری و مشی اجتماعی و معرفتی و ... نیز شعائر و ویژگی‌های خاص خود را دارا بودند. این افراد برداشتی ازوتریک و باطنی از اسلام داشته و چنان‌که محققان موافق و مخالف به تأکید گفته‌اند، در پاره‌ای از عقاید و اعمال و رهیافت‌های سلوکی خود متأثر از فرهنگ‌های غیر اسلامی، از جمله فرهنگ‌های موجود در سرزمین‌های غرب جهان اسلام مانند مسیحیت، یهودیت، یونانیان و ... نیز بودند. جالب آن‌جاست که بسیاری از این افراد در سرزمین شام و در عصر اموی می‌زیسته و اگرچه اندکی از آنان گاه به مقتضای روحیه زهد محور و دنیا گریز خود به حاکمان اموی نیز خرده‌هایی می‌گرفتند، ولی حتی این گروه اندک نیز هرگز هدف به خطر انداختن حکومت بنی‌امیه و تبدیل آن به حکومتی دیگر را دنبال نمی‌کردند. بلکه هدف آنان در واقع اصلاح و تقویت آن بود.(1) این در حالی است که بیشتر آنان سر سپرده دستگاه اموی بوده و حتی در جنگ صفین به هواداری معاویه به جنگ با امیرالمؤمنین(ع) پرداختند.

آنان شایعات و تبلیغات معاویه را مبنی بر این‌که علی(ع) مسئول قتل عثمان است، بی‌چون و چرا پذیرفتند و تنها شمار اندکی از ایشان در گفته‌های معاویه دچار شک و تردید شدند.(2)  

به هر روی این افراد بر اساس برداشت خود از اسلام، زهد را به "تن‌آزاری و عدم استفاده از هر آن‌چه که تن را خوش آید" تفسیر کرده و عده‌ای از ایشان برای آن‌که بدن‌هایشان راحتی نبیند در زمستان و تابستان، لباس‌های ضخیمی که از پشم بافته شده بود را به تن می‌کردند و اندک اندک این مسئله به نماد ظاهری ایشان مبدل گشت. اگرچه تا قبل از آن به زهاد و عباد نامیده می‌شدند ولی رفته رفته از اوایل قرن دوم هجری در میان مردم به  صوفی به معنای پشمینه پوش مشهور شدند و بر همین اساس روش سلوکی و دیندارانه ایشان نیز تصوف نام گرفت. اگرچه برخی منابع ابوهاشم کوفی را به عنوان اولین کسی که صوفی خوانده شده است نام برده‌اند، ولی باید گفت که بذر تصوف پیش‌تر از آن، توسط گروهی که از آنان سخن رفت در فرهنگ اسلامی بر زمین نشست. افرادی چون حسن بن ابی الحسن بصری، ابومسلم خولانی دمشقی، قاسم بن عبدالرحمن دمشقی، و... .

پس در واقع باید گفت تصوف عبارت است از: نوع خاصی از سلوک باطنی و حرکت عرفانی که بر اساس شریعت و کلام اهل سنت در جامعه اسلامی شکل گرفت.

البته باید افزود، اگرچه ماده‌ تصوف اولیه چیزی جز زهدی سخت و طاقت فرسا نیست، اما این پدیده در ادامه‌ی حیات خود تحولات چشم‌گیری را شاهد است که به تبع آن واژه‌ تصوف و صوفی نیز دست‌خوش کاربردها و استعمالات دیگری می‌شوند که در نوشته ای تحت عنوان تحول شناسی واژه‌های تصوف و عرفان باید بدان پرداخت. لازم به تأکید است آن‌چه گفته شد مربوط به تصوف قدیم بوده و تصوف معاصر مدعی تشیع، اگرچه زائیده همان تصوف قدیم است، ولی تفاوت‌های چشمگیری نیز با آن دارد که در نوشته‌ای دیگر بدان می‌پردازیم.

کارشناس ارشد تصوف: حجت الاسلام محمدرضا لایقی

/922/ر

1 - حسین عطوان: فرقه های اسلامی در سرزمین شام در عصر اموی، ص 200

2 منبع پیشین

 

ارسال نظرات