وهابیان و برگزارى مراسم سوگوارى/ بخش نخست؛
عزاداری امام حسین(ع) بدعت است یا نماز تراویح؟
خبرگزاری رسا ـ وهابیان در راستای دفاع از امویان و با هدف سرپوش گذاشتن بر روی جنایات آنان، گریه و عزاداری شیعیان در ایام شهادت ائمه علیهمالسلام خصوصا امام حسین علیهالسلام را حرام میدانند.
یکى دیگر از مسائل و موضوعات اختلافى میان مسلمانان و وهابیان، مسأله «سوگوارى و عزادارى» است. در این نوشتار ابتدا مواضع و ادله ابنتیمیّه و وهابیان رامطرح کرده و سپس به نقد و بررسى مواضع و ادله آنها خواهیم پرداخت.
دیدگاه وهابیان و ادله آنان
گریه پیامبر(ص) را نمیتوان توجیه کرد
وهابیان هر چند با استناد به گریه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله در مرگ فرزندش ابراهیم[1]، اصل گریه کردن بر اموات و اشک ریختن در غم فراق عزیزان را پذیرفتهاند؛ اما برگزارى مراسم عزادارى و سوگوارى را بدعت مىدانند و با استناد به چند روایت ضعیف السند[2] که حتی بسیاری از علمای اهل سنت دلالت این روایات را نپذیرفته و به توجیه آن پرداخته اند، گریه کردن با صداى بلند، پاره کردن لباس، چنگ زدن به سر و صورت، تراشیدن و کندن موها در مرگ عزیزان را بر تمامى مردان و زنان حرام مىدانند.
ابنتیمیّه حزن و ناراحتى، به سر و صورت زدن، گریه کردن و مرثیهخوانى در ایام شهادت امام حسین علیهالسلام را نه تنها مستحب نمىداند، بلکه آن را از بدعتهاى شیعیان در مقابله با بدعتهاى امویان و شادى کردن آنان در این ایام، مىداند.[3]
وى در جاى دیگر به گمان خود دلیل اصلى برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین علیهالسلام را مقابله شیعیان با بدعت امویان و شادى کردن آنان در چنین روزى دانسته و با جاهل و گمراه خواندن شیعیان، عزادارى و گریه بر سالار شهیدان و سید جوانان بهشت را از منکرات معرفى مىکند.[4]
ابنتیمیّه در جاى دیگرى نیز با بدعت دانستن اعمال امویان در روز عاشورا، اعمال و کردار شیعیان را نیز بدعت دانسته و مىنویسد: «فما یُفعل یوم عاشوراء من اتخاذه عیداً بدعة أصلها من بدع النواصب و ما یُفعل من اتخاذه مأتماً بدعة أشنع منها و هی من البدع المعروفة فی الروافض».[5]
وى در جایى دیگر ابراز محبت به اهل بیت علیهمالسلام در قالب عزادارى را به شدت رد کرده، و شیعیان را افرادى جاهل، ظالم، کافر، منافق و گمراه خوانده است. ابنتیمیه با استناد به روایات ذکر شده، حزن، اندوه، گریه و عزادارى شیعیان در روز عاشورا را زنده کردن شعار جاهلیت و باعث برانگیخته شدن تعصبهاى قومى و فرقهاى و نیز ایجاد فتنه و جنگ میان مسلمانان می داند.[6] بنباز مفتى وهابیان نیز در پاسخ به استفتایى در همین ارتباط همان سخنان و استدلالهای ابن تیمیه را تکرار میکند.[7]
وهابیان برگزارى مراسم سوم، هفتم و چهلم براى اموات و پختن غذا و پذیرایى از حاضران را نیز بدون سابقه و ریشه اسلامى و یکى از بدعتهاى زشت و از عادتهاى مردم دوران جاهلیت دانسته و آن را نیز حرام مىدانند.[8]
تذکر مهم این که عموم اهل سنت نیز در این مسأله همفکر و همنوا با وهابیان، اصل گریه بر اموات را پذیرفتهاند؛ اما نیاحه(گریه با صداى بلند) را جایز نمىدانند.
با مطالعه دقیق و تأمل در سخنان ابنتیمیّه و بنباز، ادله وهابیان براى تحریم برگزارى مراسم عزادارى، پذیرایى و اطعام حاضرین و شرکتکنندگان در این مراسم را در امور ذیل مىتوان خلاصه کرد:
1. روایات «لیس منّا من لطم الخدود و شقّ الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیّة»، «أربع فی أمّتی من أمر الجاهلیّة لایترکونهنّ: الفخر فی الأحساب و الطعن فی الأنساب و الإستسقاء بالنجوم و النیاحة»، «النائحة إذا لمتتب قبل موتها تقام یوم القیامة و علیها سربال من قطران و درع من جرب»، «أنا بریء من الصالقة و الحالقة و الشاقّة» و «المیّت یعذب فی قبره بما نیح علیه».
2. برگزارى مراسم عزادارى، پذیرایى و اطعام شرکتکنندگان از عادات دوران جاهلیت است و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از مشابهت به مردم دوران جاهلیت نهى کردهاند و در حجهالوداع فرمودند: «أمر الجاهلیّة کلّه موضوع».
3. حاضر شدن در مراسمى که براى اموات گرفته مىشود از مصادیق «نیاحة»[9] و گریه کردن با صداى بلند محسوب مىشود و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از گریه کردن با صداى بلند نهى کرده است.
4. برگزارى مراسم عزادارى به مناسبت سوم، هفتم و چهلم اموات، در سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله، صحابه و سلفِ صالح سابقه ندارد. بنابراین برگزارى این مراسم از امور منکر و بدعت محسوب شده و حرام است.
5. پختن غذا براى پذیرایى از شرکتکنندگان در مراسم عزادارى باعث زحمت و رنج صاحبان عزا مىشود و بر مشکلات آنان مىافزاید.
توضیح چند واژه
جهت آشنایى با واژههایى که در این فصل مورد توجه و عنایت است، ابتدا این واژهها را توضیح داده و سپس به نقد دیدگاه وهابیان مىپردازیم.
نوح و نیاحة: به اجتماع زنان براى عزادارى گفته مىشود[10] و مراد از نیاحه در این فصل غالبا گریه و ناله با صداى بلند مىباشد.
ندب: مخاطب قرار دادن و گفتن صفات خوب میت با عباراتى همچون «وا أبتاه».[11]
لطم الخدود: با کف دست به صورت زدن و سیلى زدن به صورت.[12]
شق الجیوب: پاره کردن لباس.
صراخ: فریاد و کمکخواهى.[13]
جزع: بىتابى کردن.[14]
رثاء و مرثیه: بیان کردن نیکىها و خصلتهاى خوب میت در غالب شعر، همراه با گریه.[15]
نقد دیدگاه وهابیان
قبل از نقد و بررسى ادله و دیدگاه وهابیان و عامه در مورد عزادارى، یادآورى و ذکر چند نکته لازم و ضرورى به نظر مىرسد.
نکته اول
اگر براى اثبات یا نفىِ عمل و رفتارى، دلیلى از قرآن و روایات و سیره مسلمانان و صحابه نیافتیم، از نظر عقل[16] و شرع[17]، نیافتنِ دلیل، به معناى غیر مشروع بودن آن عمل و رفتار نیست؛ زیرا در این صورت بسیارى از اعمال و رفتار امروزى مسلمانان که در صدر اسلام وجود نداشته، غیر مشروع و حرام خواهد شد.
برگزارى مراسم عزادارى در ایام شهادت امام حسین علیهالسلام و دیگران نیز مىتواند یکى از مصادیق همین قواعد باشد. بنابراین عدم ثبوت عزادارى در زمان شارع، نمىتواند دلیل بر حرمت عزادارى باشد.
نکته دوم
علماى اهل سنت مطلق بدعت را حرام نمىدانند؛ بلکه بدعت را به دو قسم «بدعت نیک» و «بدعت بد» تقسیم مىکنند و تنها بدعتهاى بد را حرام مىدانند و با همین تقسیم و توجیه، به دفاع از بدعتِ نماز تراویح توسط خلیفه دوم مىپردازند.
ما نیز با استفاده از همین تقسیم، عزادارىها در شهادت ائمه علیهمالسلام را از بدعتهاى خوب و پسندیده مىدانیم و مشروعیت و جواز آن را اثبات مىکنیم.
البته ما معتقدیم عزادارىها و سوگوارىها نه تنها بدعت نیست؛ بلکه از مصادیق تعظیم شعائر اسلامى است و جواز و مشروعیت آن را نیز با استفاده از آیات قرآن کریم و روایات و سیره پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و مسلمانان اثبات خواهیم کرد.
نکته سوم
وهابیان هر چند در فتاوایشان اصل گریه کردن بر اموات را پذیرفتهاند؛ اما همانطور که در برخى فتاوا دیده مىشود حتى صِرف گریه کردن بر امام حسین علیهالسلام را نیز حرام مىدانند و عملا اجازه چنین کارى را به مسلمانان نمىدهند. وهابیان و عامه براى فتواى خود و تحریم عزادارى، به روایات مختلفى استناد کردهاند که به نقد و بررسى این روایات مىپردازیم.
نقد و بررسى روایت «إنّ المیّت یعذب ببکاء أهله علیه»
این روایت و روایات مشابه، با اشکالاتى مواجه است که به برخى از این اشکالات اشاره مىکنیم.
اشکال اول: اضطراب در متن حدیث
این روایت با الفاظ مختلفى همچون: «إنّ المیّت یعذب ببکاء أهله علیه»، «إنّ المیّت لیُعذّب ببعض بکاء أهله علیه»، «إنّ المیّت لیُعذّب ببکاء الحی»، «المیّت یُعذّب فی قبره بما نیح علیه» و «مَن نیح علیه یُعذّب بما نیح علیه»[18] نقل شده است که نشانگر اضطراب در متن و الفاظ حدیث است.
اشکال دوم
علما و بزرگان اهل سنت نیز به خاطر نقلهاى متفاوت و عدم سازگارى این روایت با ادله دیگر، در تفسیر و توضیح آن با مشکل مواجه شدهاند و هر یک با توجه به فهم خود مطالبى را گفتهاند که از سوى دیگران مورد انکار واقع شده است.
نووى شافعى پس از ذکر روایات دال بر عذاب میت بواسطه گریه بستگانش، به بخشى از روایات دال بر جواز گریه بر میت اشاره مىکند و مىنویسد: علما در تأویل روایات دال بر عذاب شدن میت بواسطه گریه اقوام و نزدیکانش، اختلاف دارند و هر یک تأویل خاصى را ذکر کردهاند:
1. مزنى شافعى و اکثر علماى اهل سنت معتقدند روایات دال بر تعذیب میت بواسطه گریه اقوام و نزدیکان، مربوط به شخصى است که در حال حیات به بستگانش وصیت کرده است که پس از مرگ برایش گریه و زارى کنند و بستگان او نیز به وصیتش عمل کرده و پس از مرگ او به گریه و نیاحه پرداختهاند. چنین شخصى هنگامى که اقوام او برایش گریه مىکنند، عذاب مىشود؛ زیرا او با وصیتش مسبب اصلى گریه اقوامش مىباشد. چنین وصیتى در دوران جاهلیت مرسوم بوده است و نمونههایى از آن در تاریخ ثبت شده است؛ اما اگر میت چنین وصیتى نکرده باشد و اقوام و بستگانش بدون وصیت او به گریه و زارى بپردازند، ربطى به میت ندارد.[19]
2. گروه دیگرى از عامه معتقدند بر تمامى مسلمانان واجب است در زمان حیات وصیت کنند و بستگانشان را از گریه و زارى پس از مرگشان نهى کنند. کسانى که در زمان حیات چنین وصیتى نکنند و بستگانشان را از گریه و زارى نهى نکنند، کوتاهى کردهاند و در صورت گریه و زارى اقوام و نزدیکان، مقصر محسوب مىشوند و عذاب خواهند شد.[20]
3. گروه سوم معتقد است روایات دال بر تعذیب میّت، مربوط به آداب و رسوم دوران جاهلیت است؛ زیرا در دوران جاهلیت وقتى شخصى از دنیا مىرفت، بستگان او در کنار قبرش اوصاف و ویژگىهاى اخلاقى او را که به زعم آنان صفات حسنه و از اوصاف خوب به شمار مىرفت، مىشمردند، در حالى که آن اوصاف و ویژگىها از نظر دین اسلام جزء صفات زشت و حرام محسوب مىشد. مثلا پس از مرگ افراد با گفتن اوصافى همچون «اى بیوه کننده زنان»، «اى به ماتم نشاننده فرزندان»، «اى خراب کننده آبادانىها» و «اى بر هم زننده دوستىها» به توصیف افراد مىپرداختند و به این ویژگىها افتخار مىکردند. روایات دال بر تعذیب میت، ناظر به اینگونه موارد است.[21]
4. محمد بن جریر طبرى و قاضى عیاض معتقدند معناى این روایات این است که هنگامى که اقوام و بستگان میت برایش گریه مىکنند، میت با شنیدن صداى گریه و زارى بستگانش، دلش براى آنان مىسوزد و روحش از گریه اقوام آزرده مىشود، نه اینکه خداوند میت را به واسطه گریه اقوامش عذاب کند.[22]
5. عایشه معتقد است این احادیث درباره کفار و گناهکاران است و معناى حدیث این است که در حالى که اقوام و بستگان میت کافر برایش گریه مىکنند او به خاطر اعمال و رفتارش در عذاب است.[23]
6. خطابى در تأویل و توجیه این روایات گفته است: این روایات ناظر به زمان شروع عذاب میت مىباشند و هیچ ربطى به عذاب شدن میت بواسطه گریه اقوام و بستگانش، ندارند. روایات مىگوید: شروع عذاب میت زمانى است که بستگان میت براى او گریه مىکنند و غالبا اوج گریه و زارى بستگان میت زمانى است که میت را درون قبر مىگذارند و همزمان با اوج گریه اقوام میت، میت به خاک سپرده شده و سؤال و جواب و عذاب شروع مىشود. میت به خاطر اعمال و رفتار خودش عذاب مىشود، نه گریه بستگان.[24]
7. برخى نیز همچون قاضى ابوبکر بن الباقلانى متوفاى 403 هجرى قمرى به تبعیت از عایشه و عبداللّه بن عباس معتقد است عمر بن خطاب و فرزندش عبداللّه بن عمر در نقل روایت اشتباه کردهاند و بخشى از روایت را نشنیدهاند.[25]
8. نووى شافعى همچون عینى حنفى این روایات(روایات نهى از مطلق گریه کردن) را بر گریه همراه ندب و نیاحه حمل مىکند و معتقد است گریه کردن اگر همراه ندب و نیاحه نباشد، اشکالى ندارد.[26]
اشکال سوم
عایشه معتقد بود عمر بن خطاب و فرزندش عبداللّه بن عمر در نقل این روایت اشتباه کردهاند پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرموده بودند: هنگامى که شخص کافر از دنیا مىرود و اهلش بر جنازه او گریه مىکنند، خداوند بر عذاب شخص کافر اضافه مىکند، نه به خاطر گریه مسلمانان بر جنازه مسلمان.[27]روایت «إنّما مرّ رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله على یهودیّة یَبکی علیها أهلُها، فقال: إنّهم لیبکون علیها و إنّها لَتُعذّب فی قبرها»[28]، تأیید کننده همین احتمال است.
اشکال چهارم
مفاد روایت با صریح آیات قرآن کریم در تعارض و تضاد است؛ زیرا خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»[29]. خداوند در آیه دیگرى مىفرماید: «وَ أَن لَّیْسَ لِلاْءِنْسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَى»[30]. در آیه دیگرى نیز مىخوانیم: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ*وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»[31]. و در آیه دیگرى چنین آمده است: «لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى»[32].
شافعى نیز با استناد به همین آیات، نقل عائشه را تأیید کرده و معتقد است نقل عمر بن خطاب و فرزندش صحیح نیست.[33] عدالت و حکمت خداوند نیز اقتضا مىکند ثواب و عقاب اعمال هر انسانى به خود او تعلق گیرد نه دیگران.
اشکال پنجم
این روایت با روایت دیگرى که از خلیفه دوم نقل شده است، در تضاد بوده و تعارض دارد. بنابه نقل بخارى، عمر بن خطاب درباره زنانى که در مرگ خالد بن ولید گریه مىکردند، گفت: «دعهنّ یبکین على أبی سلیمان ما لمیکن نَقع أو لقلقة».[34]
عمل خلیفه دوم نیز با این روایت سازگار نیست؛ زیرا هنگامى که خبر وفات نعمان بن مقرن را به عمر بن خطاب دادند، خلیفه خبر وفات نعمان را به مردم اعلام کرد و هنگامى که مردم در مسجد جمع شدند، بالاى منبر رفت و دستش را بر سرش گذاشت و گریه کرد.[35]
مطابق برخى روایات نیز، عمر بن خطاب کنار قبر ابوبکر ایستاد و قبر خلیفه اول را در آغوش گرفت و براى او گریه کرد. در حالى که مطابق برخى روایات نقل شده توسط عمر بن خطاب، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله از مطلق گریه کردن(حتى گریه بدون ندب و نیاحه) نهى کردهاند.
اشکال ششم
عبداللّه بن عکرمه از نسبت دادن این روایات به عمر بن خطاب تعجب کرده و معتقد بود این نسبت درست نیست؛ زیرا هنگامى که خالد بن ولید در زمان عمر بن خطاب از دنیا رفت، زنان قبیله بنىمغیره هفت روز در مرگ خالد گریه کرده و لباسهاى خود را پاره میکردند و به سر و صورت خودشان مىزدند. در این هفت روز با پختن غذا و پخش آن میان عزاداران، از آنان پذیرایى کردند و عمر بن خطاب آنان را از چنین اعمالى نهى نکرد.[36]
اشکال هفتم
چرا این روایت تنها از طریق عمر بن خطاب و فرزندش عبداللّه بن عمر نقل شده است؟ گریه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و صحابه نیز در مرگ افراد با این روایت در تعارض و تضاد است.
اشکال هشتم
شقیق بن سلمه معروف به ابووائل که در شمار صحابه ذکر شده[37] یکى از کسانى است که نیاحه را جایز مىدانست و به آن گوش مىداد و گریه مىکرد.[38]
عبداللّه بن احمد بن قدامه مىنویسد: ظاهر روایات بر حرام بودن نوح دلالت دارد؛ اما برخى نیاحه را مکروه مىدانند. از احمد بن حنبل کلامى نقل شده است که احتمال اباحه و جواز نیاحه و ندب در آن وجود دارد. خلال و شاگردش با استناد به عمل و رفتار واثله بن الاسقع و ابووائل که به نوح و نیاحه گوش مىدادند و گریه مىکردند، قائل به جواز نوح و نیاحه شدهاند.[39]
با توجه به اشکالات فراوان ذکر شده آیا می توان با استناد به چنین روایتی گریه و عزاداری و نوحه سرایی و مرثیه سرایی را حرام دانست؟
نقد و بررسى روایت عائشه
یکى دیگر از مستندات روایى وهابیان و عامه، روایت عایشه است که مىگوید: «لمّا أتت وفاة جعفر عرفنا فی وجه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله الحزن، فدخل علیه رجل، فقال: یا رسولاللّه! إنّ النساء یبکین. قال: فارجع إلیهنّ، فأسکتهنّ، فإن أبین فاحثُ فی وجوههنّ التراب».[40]
این روایت و روایات مشابه نیز با اشکالات متعددى مواجه است که به عنوان نمونه به دو اشکال اشاره مىکنیم.
اشکال اول
این روایت با روایات متعددى که در ادامه خواهد آمد، با این مضمون که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مسلمانان را به گریه و عزادارى بر حضرت حمزه و جعفر تشویق و ترغیب کرده بودند و در برخى موارد نیز از برخورد عمر بن خطاب با زنان جلوگیرى کردهاند، در تعارض مىباشد.
اشکال دوم
در سند این روایت شخصى به نام محمد بن اسحاق بن یسار قرار دارد که به خاطر برخى اعتقاداتش شلاق خورده و علماى جرح و تعدیل در مورد وثاقت وى اختلاف دارند و از سوى برخى نیز مورد جرح قرار گرفته و تضعیف شده است.
ابننمیر مىگوید: محمد بن اسحاق احادیث باطل را از اشخاص مجهول و ناشناخته نقل مىکند.[41]
احمد بن حنبل مىگوید: محمد بن اسحاق به حدیث علاقه داشت. کتابهاى دیگران را مىگرفت و مطالب آنها را در کتابهاى خودش مىنوشت.[42]
احمد بن حنبل وى را با عباراتى همچون «کان یدلس»، «کان لایبالی عن من یحکی» و «لیس بحجة» تضعیف کرده است.[43]
از یحیى بن معین نیز درباره محمد بن اسحاق عباراتى همچون «لیس بحجة»، «لیس بذاک»، «لیس بالقوی»، «ضعیف» و «سقیم لیس بالقوی» نقل شده است.[44]نسائى نیز با عبارت «لیس بالقوی» وى را تضعیف کرده است.[45]مالک نیز محمد بن اسحاق را با عبارت «دجال من الدجاجلة» تضعیف کرده است.[46]
ابنیونس مىگوید: محمد بن اسحاق از اهل مصر احادیثى را نقل مىکند که غیر از او هیچ کس این احادیث را نقل نکرده است.[47]دارقطنى یکى دیگر از علماى جرح و تعدیل نیز با اشاره به اختلاف علما درباره وثاقت محمد بن اسحاق، مىگوید: «لیس بحجة».[48]
محمد بن اسماعیل بخارى و مسلم بن حجاج نیشابورى نیز مستقلا به روایات محمد بن اسحاق اعتماد نکردهاند؛ بلکه به عنوان مؤید از روایات محمد بن اسحاق استفاده کردهاند.[49]
ادامه دارد...
حجت الاسلام حسن بلقان آبادی، پژوهشگر و محقق حوزوی
/925/م10/ر
[1] . صحیح بخارى: ج 1، ص 226، باب فی الجنائز و المستدرک على الصحیحین: ج 4، ص 43، 825/2423، کتاب معرفة الصحابة، ذکر سرارى رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله فأولهنّ ماریة القبطیة أمّ ابراهیم وسنن ترمذى: ج 3، ص 328، کتاب الجنائز، باب 25، ما جاء فی الرخصة فی البکاء على المیّت، ح 1005.
[2] . «لیس منّا من لَطَمَ الخدود و شَقَّ الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیّة»، «لیس منّا من ضرب الخدود و شقّ الجیوب و دعا بدعوى الجاهلیّة»، «أنا بریء ممن برئ منه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله، إنّ رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله برئ من الصالقة و الحالقة و الشاقّة»، «المیّت یُعذّب فی قبره بما نیح علیه»، «مَن نیح علیه یُعذّب بما نیح علیه». صحیح بخارى: ج 1، ص 225، باب فی الجنائز، باب لیس منّا من شقّ الجیوب و باب ما ینهى من الحلق عند المصیبة و ص 224.«أربع فی أمّتی من أمر الجاهلیّة لایترکونهنّ: الفخر فی الأحساب و الطعن فی الأنساب و الإستسقاء بالنجوم و النیاحة و إنّ النائحة إذا لمتتب قبل موتها تُقام یوم القیامة و علیها سِربال من قَطِران و دِرعٌ من جَرَب» و «إثنتان فی الناس و هما بهم کفر». السنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 420، کتاب الجنائز، باب ما ورد من التغلیظ فی النیاحة و الإستماع لها، ح 7211 و 7212. «هما بهم کفر» یعنى این دو عمل از اعمال کفار و از اخلاق جاهلیت است.
[7] . مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: ج 13، ص 413 ـ 415، حکم النیاحة على المیّت و ج 9، ص 338 ـ 339، أسئلة متفرقة و الإجابة عنها، لاتجوز النیاحة على المیّت.
[8] . مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: ج 4، ص 119، حکم البذخ و الإسراف فی العزاء و ج 2، ص 356 ـ 357، ما هکذا الدعوة إلى اللّه یا صالح.
[9] . «و أمّا النیاحة فمعناها رفع الصوت بالبکاء على المیت و هی محرّمة». مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: ج 3، ص 452، معنى الکفر فی الطعن فی الأنساب و النیاحة على المیّت.
[11] . «الندب: أن تدعوَ النادبة المیتَ بحُسنِ الثناء فی قولها: وافلاناه». لسان العرب: ج 1، ص 754 و «أمّا الندب فهو تعداد محاسن المیّت و ما یلقون بفقده بلفظ النداء». المغنی: ج 2، ص 547، کتاب الجنائز.
[12] . «اللطم: ضربُک الخدّ و صفحةَ الجسد ببسط الید و فی المحکم بالکف مفتوحة». لسان العرب: ج 12، ص542.
[15] . «رثى فلانٌ فلاناً إذا بکاه بعد موته، فإن مَدَحَه بعد موته قیل رثاه، رثوتَ المیّت إذا بکیتَه و عددتَ محاسنه و کذلک إذا نظمتَ فیه شعراً». لسان العرب: ج 14، ص 309.
[17] . «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» و ما هرگز قومى را مجازات نخواهیم کرد مگر آن که پیامبرى مبعوث کنیم. سوره اسراء، آیه 15.
[18] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلىاللهعلیهوآله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه و ص 222، 223 و 224.
[19] . المجموع: ج 5، ص 308، کتاب الجنائز، فرع فی الأحادیث الواردة فی أنّ المیّت یُعذب بما نیح علیه و بالبکاء علیه و بیان تأویلها و مذاهب العلماء فیها.
[24] . نیل الأوطار شرح منتقى الأخبار من أحادیث سید الأخیار: ج 4، ص 156 ـ 157، أبواب الدفن و أحکام القبور، تعذیب المیت إذا نیح علیه. علامه مجلسى نیز معتقد است «باء» در حدیث «إنّ المیّت یُعذَّب ببکاء أهله علیه» به معناى مع است و معناى روایت این است که در حالى که اقوام و نزدیکان میت براى او گریه مىکنند، میت به خاطر اعمال و رفتار خودش عذاب مىبیند و گریه بستگانش براى او سودى ندارد. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار: ج 79، ص 109.
[25] . نیل الأوطار شرح منتقى الأخبار من أحادیث سید الأخیار: ج 4، ص 157، أبواب الدفن و أحکام القبور، تعذیب المیت إذا نیح علیه.
[27] . صحیح بخارى: ج 1، ص 223، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلىاللهعلیهوآله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه و المستدرک على الصحیحین: ج 1، ص 537، کتاب الجنائز، ح 1407/143 و سنن النسائی: ج 4، ص 19، کتاب الجنائز، النیاحة على المیت.
[28] . صحیح بخارى: ج 1، ص 224، باب فی الجنائز، باب قول النّبیّ صلىاللهعلیهوآله: یُعذّب المیّت ببعض بکاء أهله علیه.
[31] . «پس هر کس هموزن ذرهاى کار خیر انجام دهد آن را مىبیند و هر کس هموزن ذرهاى کار بد کرده آن را نیز مىبیند». سوره زلزلة، آیه 7 و 8.
[33] . السنن الکبرى بیهقی: ج 5، ص 447، کتاب الجنائز، جماع أبواب البکاء على المیت، باب سیاق أخبار تدلّ على أن المیت یعذب بالنیاحة، ح 7279.
[35] . أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 5، ص 31، شرح حال نعمان بن مقرن و المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج 3، ص 268، کتاب الجنائز، باب 197 کان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله لایبکی، ح 2.
[36] . تاریخ دمشق الکبیر: ج 18، ص 200، شرح حال خالد بن ولید، ش 1911 و کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال: ج 15، ص 731، ح 42908، کتاب الموت، باب النیاحة، به نقل از ابنسعد.
[37] . شقیق بن سلمه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را درک کرده است. وى از یاران حضرت على علیهالسلام بوده و در رکاب آن حضرت در جنگ صفین با معاویه و لشگر شام جنگیده است. ابووائل در سال 99 هجرى قمرى از دنیا رفته است. أسد الغابة فی معرفة الصحابة: ج 3، ص 4، شرح حال شقیق بن سلمة.
[38] . المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج 3، ص 264، کتاب الجنائز، باب 194 من رخّص فی استماع النوح، ح 1 و 2.
[40] . المصنف فی الأحادیث و الآثار: ج 3، ص 265، کتاب الجنائز، باب 195 فی التعذیب فی البکاء على المیت، ح 6.
ارسال نظرات