در گفتوگو با عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی؛
دلایل صلح امام حسن با معاویه بررسی شد
خبرگزاری رسا ـ عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی چگونگی و دلایل صلح امام حسن(ع) با معاویه را تشریح کرد.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی حجتالاسلام حمیدرضا مطهری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی چگونگی و دلایل صلح امام حسن(ع) با معاویه را تشریح کرد.
یکی از مهم ترین صفحات تاریخ اسلام، دوران امامت و خلافت امام مجتبی(ع) است، به ویژه آن که در این دوره، شاهد کنارهگیری ایشان از خلافت و سلطه امویان بر جهان اسلام هستیم، یکی از مهمترین وقایع و رخدادهای عصر این امام همام، ماجرای صلحی است که به اشتباه به آن حضرت منسوب شده است، در حالی که این صلح بر آن حضرت تحمیل شد، یعنی شرایط به گونهای پیش رفت که ایشان را مجبور به پذیرش صلح کردند، برای آگاهی از تحمیلی بودن این صلح، با حجتالاسلام حمیدرضا مطهری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و مدیر گروه سیره پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت(ع) گفت و گویی ترتیب دادیم که از منظر فرهیختگان محترم میگذرد.
امام حسن(ع) چه اقداماتی برای بیعت کردن معاویه انجام داد؟
امام حسن(ع) بلافاصله پس از شهادت پدر بزرگوارشان و بیعت مردم با ایشان، نامهای برای معاویه ارسال کرده و ایشان را به پذیرش نظر مسلمین و حکومت خود فراخواند، امام در این نامه با اشاره به سوابق خاندان اموی در عصر نبوی و دشمنی آنها با رسول خدا و نیز بیان قرابت خود با پیامبر(ص) ، معاویه را به بیعت با خود فراخوانده و او را تهدید کرد در صورت سرپیچی از فرمان امام، با لشکر بسیار به او حمله خواهد کرد.
معاویه علاوه بر رد درخواست امام، خود را آماده جنگیدن با امام کرد و ضمن گردآوری نیرو، جاسوسانی را به منطقه تحت قلمرو امام فرستاد تا در قلمرو امام آشوب به پا کنند که دستگیر شدند.
امام مجتبی(ع) برای مقابله با معاویه به گردآوری سپاهیان و تجهیز آنها پرداخته و علیرغم استقبال اندک کوفیان از حرکت برای مقابله با معاویه، سپاه امام در نخیله اردو زد و سپس به فرمان امام حرکت کرد، امام حسن(ع) فرماندهی سپاه را به عبیدالله بن عباس سپرده و قیس بن سعد را به عنوان معاون و جانشین او معرفی کردند و به آنها دستور دادند برای جلوگیری از حرکت شامیان اقدام کنند، اما آغازگر جنگ نباشند و خود برای بسج نیروها به مدائن رفتند که در ساباط مدائن به دلیل انتشار شایعه صلح از سوی خوارج مجروح شدند و به دنبال همین شایعه و نیز با وعدههای فریبنده معاویه، عبیدالله بن عباس فرمانده سپاه امام به معاویه پیوست که به دنبال آن تعداد زیادی از نیروها هم از سپاه امام جدا شده و از آن طرف، برخی کوفیان با معاویه نامهنگاری کرده و برای تحویل دادن امام حسن به معاویه اعلام آمادگی کرده بودند.
پیشنهاد صلح از طرف چه کسی مطرح شد؟
در چنین شرایطی معاویه پیشنهاد صلح را مطرح کرد، آن هم با این پیشنهاد که هر شرطی را امام میخواهد بنویسد، اما با این وضعیت نیز امام مجتبی از پذیرش صلح خودداری کرده و با کوفیان اتمام حجت کردند، ایشان خطاب به لشکریان خود ضمن اشاره به عزم جدی برای جنگ با معاویه، فرمود: معاویه ما را به کاری میخواند که در آن عزتی نیست، اکنون اگر برای مرگ آمادهاید بر او حمله میبریم و با ضربههای شمشیر بر او فرمان میرانیم و اگر خواهان زندگی هستید، دعوتش را میپذیریم، پس از سخنان امام، سپاهیان فریاد برآوردند که زنده میمانیم و بدین صورت امام(ع) خود را همراه عدهای اندک از یاران و شیعیان تنها دید و ناچار شد برای حفظ جان شیعیان و بقای تشیع، صلح پیشنهاد شده از طرف معاویه را بپذیرد.
برای درک بهتر این رخداد، باید شرایط زمان امام و گروهها و گرایشهای آن جامعه را بررسی کنیم تا ببینیم که چگونه امام ناچار به پذیرش صلح شدند. جامعهای که امام حسن در آن می زیست به چه گروههایی گرایش داشت.
بهترین راه برای پاسخ به این سؤال این است که باید گروههای اجتماعی عراق و به صورت مشخص کوفه یعنی مرکز خلافت امام مجتبی(ع) را بشناسیم، چرا که سپاه امام از میان همین جامعه شکل گرفته بود، یک گروه از اینان خوارج بودند که دشمنی آنها با امام علی (ع) و خاندان ایشان علنی بود. اینان فقط به دلیل دشمنی امام با معاویه با آن حضرت همراه شده و در سپاه امام حضور داشتند. افراد متحجری که با شنیدن شایعه صلح، بدون تحقیق، امام را مستحق مرگ دانسته و با حمله به خیمه آن حضرت، سراپرده ایشان را غارت و خود امام را نیز مجروح کردند. گروه دیگر، منافقان بودند که به ظاهر با امام بیعت کردند، اما در باطن با معاویه بودند. اینان همانهایی بودند که با نزدیک شدن سپاه شام، با معاویه نامهنگاری کرده و برای تحویل دادن امام مجتبی(ع) به معاویه و یا کشتن آن حضرت اعلام آمادگی کردند. گروه سوم، افراد بیتفاوتی بودند که عمدتاً پیروان سران قبایل به حساب میآمدند و هر گونه رییس قبیله تصمیم میگرفت، عمل میکردند و در واقع تابع امام نبودند، بلکه گوش به فرمان رهبران قبایل بودند و با کنارهگیری سران قبایل از سپاه، اینان نیز امام را رها میکردند.
گروه دیگر، تعداد اندکی از شیعیان و طرفداران امام حسن (ع) بودند که حتی برخی از اینان هم تبعیت بی چون و چرایی از امام نداشتند، به طوری که پس از پذیرش صلح، عدهای از اینان، به اعتراض برخاسته و رفتار نامناسبی داشتند، البته بعضی هم شیعیان واقعی و مخلصی بودند که مطیع امام بوده و فرمان آن حضرت را میپذیرفتند که این گروه اندک نیز با توجه به شرایطی که به وجود میآمد، در خطر قرار میگرفتند و امام باید برای حفظ اینان اندیشهای میکرد.
در چنین فضایی، معاویه با به کاگیری نیروها و طرفداران خود در عراق شرایط را به گونهای رقم زد که بسیاری از سران قبایل و افراد بیتفاوت، منافقان و خوارج به تدریج از سپاه امام جدا شده و حتی بسیاری از آنان به اردوگاه معاویه رفتند.
در چنین شرایطی که تعداد زیادی از سپاهیان امام جدا شدند، معاویه خواهان صلح میشود، اما باز امام این خواسته معاویه را با کوفیان در میان میگذارد و میفرماید اگر شما آماده جنگ هستید، بجنگیم که متأسفانه صدای همه برای پذیرش صلح بلند میشود.
وقتی امام مجتبی(ع) در چنین شرایطی خود را تنها میبیند که اگر بنا باشد بجنگد، جان خود و اهل بیت(ع) و شیعیان و کیان تشیع در خطر میافتد، چارهای جز پذیرش صلح نمیبیند، بنابراین صلح به ایشان تحمیل میشود در حالی که معمولا به اشتباه از آن به صلح امام حسن (ع) یاد میشود./907/د101/پ
ارسال نظرات