نقد شیطان پرستی؛
مقایسه شیطان هالیوودی با شیطان در قرآن
خبرگزاری رسا ـ به شهادت آخرین کتاب آسمانی، در قیامت مناظرهای میان شیطان و پیروانش رخ میدهد و شیطان همۀ کاسه و کوزهها را بر سر طرفدارانش خرد میکند و با ندای بلند از آنها برائت میجوید و بدینسان، آهِ حسرت را بر دل آنها مینشاند.
همه میدانیم که امروزه تعداد زیادی از فیلمهای هالیوودی «که بعضی از آنها از رسانۀ ملی هم پخش شدهاند» بدون آن که نامی از جریان شیطان پرستی ببرد، به تعریف و شناساندن شیطان پرداختهاند. در محصولات هالیوودی تصویر جدیدی از شیطان ترسیم شده است که در نوع خود در چند دهۀ اخیر جدید و البته قابل مطالعه است.
شیطان هالیوودی
در بسیاری از فیلمهای سینمایی هالیوود «مانند طالع نحس4» شیطان با قدرتی اهریمنی و ویرانگر در برابر قدرت خداوند قد علم میکند و انسان موجودی ضعیف و بیپناه معرفی میشود که در چنگال قدرت شیطان اسیر است و هیچ امدادی از سوی خداوند به او نمیرسد. چارهای هم جز پناه بردن به شیطان و نیروهای او ندارد. از سوی دیگر شیطان «تنها منجی» عالم هستی معرفی میشود که باید در «دنیای تاریک» به او روی آورد.
در فیلم مومیایی، شیطان در عرض قدرت خدا ظاهر میشود و میتواند در برابر او عرض اندام کند. در این فیلمها، با اتکا به نیروهای شیطانی، قدرت انسان به حدّی میرسد که میتواند بدون تمسّک به خدا، بهشت وعده داده شدۀ خدا را در همین جهان و در همین کرۀ خاکی با دست خود بنا کند.
حدّاکثر حضور خدا در بعضی از گفتوگوهاست، آن هم به گونهای که حتی پیامبران به او اعتراض میکنند و از قدرت قوم یهود به او شکایت میبرند.
شیوۀ حضور شیطان در جهان هستی، در محصولات هالیوودی بدیع و نو است. به گونهای که در ادیان الهی، این شکلِ تصرّف «همان شیوۀ تناسخ» نه فقط برای شیطان، بلکه از اساس، غیر ممکن اعلام شده است.
در نگاه هالیوودی، شیطان از قِبل قدرت بیکران خود، توانِ از کار انداختن قوای آدمی را نیز دارد؛ از اینرو در کالبد انسان حلول میکند؛ چون برای بهکارگیری نیروهای خود لاجرم نیازمند کالبد آدمی است. شیطان گاهی در جسم یک کودک معصوم، گاه در کالبد یک زن و گاه در جسم یک سیاستمدار به تصرّف در عالم میپردازد و اوضاع را به سود هواداران خود تغییر میدهد.
این باور خرافی نسبت به شیطان، کمترین نتیجهای که برای مخاطب در پی دارد، این است که انجام دادن گناه از سوی شیطانِ حلول کرده در جسم انسان، تحقّق مییابد. بنابراین گناه، اجباری و غیر اختیاری است و گریزی از آن نیست؛ پس وجود عذاب و عقاب در حقِّ فردی که مسخّر شیطان است، امری غیرمنطقی و غیرعادلانه مینماید. این تفکر در مجموعۀ هری پاتر، طالع نحس، جنگیر، خون آشام و آثاری دیگر دنبال شده است.
در موارد بسیار، فرهنگ شیطانی و بهکارگیری نیروهای شیطانی، در نظر مخاطب واژگونه معرفی میشود و تعریفی جدید از مفاهیم به مخاطب ارائه میشود که در نتیجه «شر» به «خیر» تبدیل میگردد و «بدی» قلب ماهیت مییابد.
در مجموعۀ «هری پاتر» تفکیک خیر از شر بسیار مشکل است و مفاهیم شیطانی و زشت، چنان جذّاب القا میشوند که خیر از زبان شیطان به صحنه میآید و شیطان، معیار خیر و شر میشود.
شیطان در قرآن
به راستی، واقعیّت وجودی شیطان چیست؟ آیا این موجود آن گونه که در هالیوود ادّعا میشود، چنین قدرتها و اِعمال تصرفهایی دارد؟ آیا آخرین کتاب الهی چنین ادّعاهایی را تأیید میکند؟
این که شیطانگرایان ادعا میکنند، شیطان از ملائکه بود(و البته در کتب مقدّس یهود و مسیحیت هم به آن اشاره شده است) به هیچ وجه مورد تأیید آخرین کتاب آسمانی نیست و برخلاف نصّ قرآن است. قرآن میفرماید: «کان من الجن ففسق عن امر ربه؛ شیطان از جن بود، پس از امر خداوند سرپیچی کرد».[1]
تعبیر دقیقتر در مورد جایگاه شیطان قبل از خلقت آدم در میان ملائکه، این است که او در صف ملائکه بود، نه از جنس ملائکه. قرآن میگوید: «کان من الجن».
از یک سو تصریح شده که اصل خلقت شیطان از آتش است؛ اصل خلقت جن هم از آتش است. این اشتراک در خلقت، مورد تصریح قرآن است «وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ؛ خداوند جن را از آتش آفرید.»[2] در صورتی که در قرآن، راجع به خلقت ملائکه، چنین مطلبی نیامده است.
از طرف دیگر قرآن برای شیطان، غیر از اعوان و انصار، ذرّیه هم ذکر میکند که بیانگر نوعی زاد و ولد و تکثیر نسل است؛ اما در مورد ملائکه چنین موضوعی را نمیگوید و نوعی ثبات و عدم تغییر را در عالم فرشتگان میپذیرد.
محدوده توانایی شیطان در گمراه کردن
شیطان(آن گونه که قرآن معرفی میکند) موجودی است که از باطن بر انسان تأثیر میگذارد. یعنی به اصطلاح در طول ارادۀ انسانهاست، نه در عرض آن. در واقع شیطان، بیش از غرایز شهوانی که در انسان وجود دارد، ابزاری ندارد و او از همین جا به انسان نفوذ میکند. به عبارت واضحتر، این طور نیست که برای دعوت آدمی به شر و فساد، دو عامل وجود داشته باشد: یک عامل هواهای نفسانی، یک عامل هم شیطان.
وقتی ملائکه انسان را به سوی امور خیر و نیکی دعوت میکنند، عامل مجزّایی به حساب نمیآیند؛ بلکه در طول گرایشهای متعالی وجود انساناند و عامل ثانوی در مقابل زمینههای درونی انسان محسوب نمیشوند. شیطان هم عاملی ثانوی در مقابل الهامات شر نیست؛ چنان که در حدیث آمده است که دل انسان دو گوش دارد، از گوش راست ملائکه میآیند و الهام خیر میکنند و از گوش چپ شیطان میآید و القای شر میکند.
از طرف دیگر، نقش شیطان و هواهای نفسانی برای انسان، فقط در حدّ «دعوت» است، نه بیشتر. یعنی راه تسلّط شیطان، همان راه هواهای نفسانی است و هواهای نفسانی هیچگاه عامل اجبار کننده نیستند؛ چرا که انسان همیشه خود را در مقابل دو میل مختلف میبیند و از آن دو، یک راه را انتخاب میکند. بنابراین لشکر شیطان، هواهای درونی و تمایلات نفسانی است. قرآن میگوید: «انه یراکم هو و قبیله؛[3]شیطان و قبیلۀ او شما را میبینند».
قرآن از این نقش برای شیطان به «تزئین؛ زینت دادن» یاد میکند؛ عبارت «و زین لهم الشیطان»[4]همان رنگ و لعاب دادن به اموری است که مطلوب شیطان است. روشن است که رنگ و لعاب دادن فقط ممکن است تمایل انسان را به ارتکاب گناه بیشتر کند و هیچگاه به مرز اکراه و اجبار آدمی و در نتیجه تسلّط تکوینیِ شیطان بر انسان نمیرسد.
قرآن به صراحت میگوید:«انما سلطانه علی الذین یتولونه؛[5] شیطان بر افرادی که سرپرستی او را پذیرفتهاند، تسلّط دارد» تسلّط به همان معنایی که در بالا گفته شد، نه به معنای «حلول اجباری» که در آثار هالیوودی ادعا میشود. یعنی شیطان میتواند به زندگی افرادی که با ارادۀ خود، شیطان را به زندگی راه دادهاند و برایش جایی در نظر گرفتهاند، وارد شود؛ در غیر این صورت شیطان راهی برای ورود به زندگی انسانها ندارد.
آخرین کلام شیطان
به شهادت آخرین کتاب آسمانی، در قیامت مناظرهای میان شیطان و پیروانش رخ میدهد و شیطان همۀ کاسه و کوزهها را بر سر طرفدارانش خرد میکند و با ندای بلند از آنها برائت میجوید و بدین سان، آهِ حسرت را بر دل آنها مینشاند.[6]: «وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»[7].
قرآن خبر میدهد که در قیامت، شیطان طلبکار میشود و مریدان خود را در جایگاه بدهکار مینشاند. وقتی کار به نهایت میرسد، شیطان به مردمی که از او پیروی کردهاند، رو کرده، میگوید: خدا به شما نوید و وعده داد، من هم وعده دادم. وعدۀ خدا راستین بود، وعدۀ من خلاف «ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم» معنای سخن شیطان این است که تسلّط من بر شما که از تسلّط خدا بیشتر نبود(یعنی حداکثر در همین حد بود) همانطور که خداوند به بشر نوید داد که اگر کار خوب بکنید، پاداش خواهم داد و کسی را به کار حق مجبور نکرد، من هم به شما نوید معصیت و گناه دادم و کسی را مجبور نکردم و به زور به جایی نکشاندم.
من فقط شما را دعوت کردم و شما مرا لبیک گفتید؛ من شما را خواندم و شما به سرعت پذیرفتید؛ پس مرا ملامت نکنید، بلکه خود را سرزنش کنید، پس جایگاهی که برای خود آماده کردهاید؛ خودتان باید تحمّل کنید.
سرانجام شیطان در قیامت، دم از توحید میزند و گناهکاران را به شرک متّهم میکند و میگوید: «مرا در جایگاه خدا قرار دادید؛ ولی من از این شرک تبرّی میجویم».
پژوهشگر حوزوی معنویتهای کاذب،
حجت الاسلام حمزه شریفی دوست
/925/م9/ر
ارسال نظرات