۲۶ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۷:۵۹
کد خبر: ۱۵۶۶۳۶
عضو هیأت علمی مرکز فرهنگ قرآن بررسی کرد:

راهبرد فرهنگی اسلام در برخورد با فرهنگ‌های بیگانه

خبرگزاری رسا ـ عضو هیأت علمی مرکز فرهنگ قرآن، موضوع فرهنگ پذیری جوامع اسلامی از بیگانگان و فرایند غرب‌زدگی و اثرپذیری فرهنگی را مورد بررسی قرار داد.
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، هر چند فرهنگ پذیری جوامع اسلامی از بیگانگان پدیده چندان تازه ای نیست و کم و بیش از دیرباز وجود داشته است، اما فرایند غرب‌زدگی و اثرپذیری فرهنگی بسیاری از مسلمانان در برخورد با فرهنگ غرب، دست کم بیش از یک قرن است که آغاز شده و در دهه‌های اخیر با شتاب فزاینده ای، فرهنگ جوامع اسلامی را تا حدود زیادی از عناصر دینی تخلیه کرده است.
بر همین اساس و با توجه به تاکید اسلام بر حفظ هویت فرهنگی مسلمانان، آشنایی با راهبرد فرهنگی آن در این‌باره ضروری است. متن زیر یادداشتی است از حجت الاسلام اسدی در بررسی همین مطلب است که از منظر فرهیختگان محترم می‌گذرد.
پیشینه تماس فرهنگی با بیگانگان
مسلمانان از همان بامداد اسلام و همانند دیگر جوامع بشری، کم و بیش در تماس فرهنگی با اقوام و ملل دیگر بوده و به داد و ستد فرهنگی با آنان پرداخته‌اند. امّا دو برخورد فرهنگی، همواره به عنوان برجسته‌ترین فراز، در تاریخ فرهنگی آنان خودنمایی می‌کند که هر یک متأثر از متغیرهای گوناگون، پیامدهای کاملاً متفاوتی بر جای نهاده‌اند.
مسلمانان یک‌بار و به هنگام گسترش فتوحات نظامی که سرزمین‌های پرشماری را یکی پس از دیگری در نوردیدند، با فرهنگ‌های گوناگون ایرانی، هندی، چینی، اروپایی و بویژه یونانی برخورد کردند که در این زمان، فرهنگ اسلامی، دوران طلایی وعصر رونق و شکوفایی خود را می‌گذراند و از موضع یک فاتح و بی هیچ ترس و واهمه ای به رویارویی فرهنگی با بیگانگان پرداخت. در این دوره که فرهنگ اسلامی از قدرت هاضمه فراوانی برخوردار بود، عناصر مفید و سازگار با ساختار خود را به دست فرهنگ سازان توانمند خود از دیگر فرهنگ‌ها گرفت و به هضم و جذب آن پرداخت و عناصر نامطلوب و ناهماهنگ را به دور افکند. این برخورد میمون، بالندگی و پویایی هر چه بیشتر فرهنگ اسلامی را به ارمغان آورد.
برخورد عمده دوم با فرهنگ بیگانه ـ غربی ـ در زمانی روی داد که از یک طرف، فرهنگ مسلمانان راکد و رنجور بود و جوع و جهل فکری و فرهنگی بیداد می‌کرد و از طرف دیگر فرهنگ حریف با انواع آرایه‌های نوین علمی و متکی بر سلاح پیشرفته تکنولوژی به میدان آمده بود، از این رو توانست بی هیچ مانع و مقاومتی بخش وسیعی از حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی را در نوردیده و اذهان و اندیشه‌های بسیاری را مفتون و مسحور خود سازد. پدیده فراگیر غرب‌زدگی زائیده این تماس فرهنگی است که همانند سقفی بر سر اندیشه‌ها، باورها، ارزش‌ها و رفتارهای غرب‌زدگان سایه گستراند، به گونه ای که آنان را به تقلید تهوع آور از همه چیز غربیان واداشت. آنان با مغز غربی می‌اندیشند، با زبان غربی سخن می‌گویند، با چشم غربی به جهان، انسان و جامعه، دین و زندگی می‌نگرند، به اشتهای غربیان غذا می‌خورند، از درد آنان می‌نالند، با آنچه آن‌ها مخالف و موافق‌اند، در ستیز و صلح می‌شوند، همانند آنان می‌پوشند و تفریح می‌کنند.
 رویکردهای برخورد با فرهنگ بیگانه
در مقابله با پدیده غرب‌زدگی و فرهنگ پذیری بی حساب و کتاب از مغرب زمین، همواره سه رویکرد در بین ارباب فکر و فرهنگ و جوامع جهان سوم از جمله دنیای اسلام وجود داشته است که هر یک پیامدهای خاصی را به دنبال داشته و دارد:
الف) رویکرد غالب که خود بازتابی از فرهنگ غربی و مبتنی بر بینش و نوعی فلسفه جبر تاریخی هگلی ـ شپنگلری است، غربی شدن و غرب‌زدگی را سرنوشت محتوم و جبری جوامع بشری می‌داند و اینکه هر فرهنگی عمر معینی دارد و دوران دیگر فرهنگ‌ها به سر آمده و دیگر قابل احیا و بازسازی نیستند. بنابراین دیر یا زود هاضمه فرهنگی غرب، همه فرهنگ‌ها را در خود هضم خواهد کرد و دست و پا زدن‌های فرهنگی ملت‌های دیگر در تغییر این تقدیر تاریخی اثر گذار نخواهد بود. پس ناگزیر باید در حوالت تاریخی غرب، سهیم شد و جبراً در کام فرهنگی غرب فرو رفت و به استحاله فرهنگی تن در داد. و دقیقاً از همین خاستگاه است که در این اواخر، سخن از پایان ایدئولوژی و پایان تاریخ به میان آمده است.
ب) رویکرد دوم با تاکید بر برخورد فعال و نقادانه با فرهنگ غرب، شعار خودشناسی و بازگشت به خویشتن را سر داده است و اینکه نباید در برابر هجوم بی امان امواج فرهنگی غرب، خود را باخت و به تقلید ناشیانه از همه چیز غربیان پرداخت بلکه باید آستین‌های همت فرهنگی را بالا زد و با بیدار کردن فرهنگ خفته خویش با قدرت تمام در مقابل آن ایستاد و سره از ناسره برگرفت و حفظ هویت و پویایی فرهنگی خویش را تضمین نمود. این رویکرد در جوامع اسلامی، گرایش‌های متعددی یافت؛ از جمله گروهی با تکیه بر ناسیونالیزم افراطی، به نبش قبر تاریخ گذشته خود پرداخته و فرهنگ‌های باستانی را علم کردند و گروهی دیگر به بازسازی مجدد فرهنگ اسلامی همت گماردند.
ج) رویکرد سومی هم هر چند با قلمرو محدود وجود داشت و بر آن بود که باید روزنه‌های فرهنگی را به روی دیگر فرهنگ‌ها بست و هر عنصری را که در بیرون از مرزهای فرهنگی خود روئیده است، بیگانه تلقی کرد و طردش نمود. پرواضح است که این گرایش، نتیجه ای جز خاموشی و انزوای فرهنگی در پی ندارد و ماندگار نیست.[1]
 رویکرد فرهنگی اسلام
حال باید دید، اسلام در این باره چه رویکردی دارد؟ آیا از پیروان خود که به عنوان عضوی از خانواده جهانی در مسیرتند بادهای فرهنگی قرار دارند، می‌خواهد که دریچه اذهان و مرزهای فرهنگی خود را مسدود نمایند؟ یا که این کارناشدنی است و باید تن به امواج خروشان فرهنگی سپرد و همراه آن به این سوی و آن سوی رانده شد؟ آیا راه سومی هست که مسلمانان در عین حفظ هویت فرهنگی خویش، عناصر مفید فرهنگ غربی و جز آن را گرفته و در شکوفایی و پویایی جامعه و فرهنگ خویش به کار گیرند؟ راهبرد فرهنگی اسلامی در این زمینه چیست؟ و کدام راهکارهای فرهنگی واجتماعی را برای عملیاتی شدن آن پیش بینی کرده است؟
پیش از پرداختن به راهبرد فرهنگی اسلام لازم به یادآوری است که فرهنگ، دارای مؤلفه‌های گوناگونی چون باورها، ایدئولوژی، هنجارها، نمادها، تکنولوژی مادی و اجتماعی است که هر کدام گستره وسیعی دارند. امّا از دیدگاه اسلام آنچه که عناصر اصلی و بنیادین فرهنگ به شمار رفته و به عنوان مرز ممیز بین حیات انسانی و حیوانی، هویت واقعی انسان و سعادت و یا شقاوت دنیا و آخرت او را رقم می‌زند، همان باورها، ارزش‌ها، ایدئولوژی و هنجارها می‌باشد و عناصر دیگر، ابزاری بیش نیستند که در خدمت آن‌ها قرار می‌گیرند. درست به همین سبب است که اسلام مجموعه‌ای از باورها در حوزه‌های معین و بایدها و نبایدهای خرد و کلان در همه گستره زندگی بشر را به ارمغان آورده تا جهان بینی، ارزش‌ها، ایدئولوژی و هنجارهای درست را در اختیار آدمی قرار داده و او را به سعادت و کمال هر دو جهان رهنمون شود.
فرهنگ پذیری از دیدگاه اسلام و با توجه به ماهیت عناصری که پذیرفته می‌شوند، دو جنبه مثبت و منفی دارد؛ و به دیگر سخن، اسلام در فرایند تماس فرهنگی با جوامع دیگر دو راهبرد سلبی و ایجابی دارد:
الف- راهبرد ایجابی: وجود و پذیرش برخی عناصر فرهنگی، ضرورت اجتناب ناپذیر زندگی است و اگر فرایند انتقال آن به درستی صورت پذیرد نه تنها می‌توان از آسیب‌های فرهنگی آن پیشگیری کرد، بلکه می‌توان آن را زمینه بالندگی و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی قرار داد؛ بر همین اساس اسلام از یک سو بر برخورد فعال، نقادانه و گزینش فرهنگی و بر اساس حفظ هویت فرهنگی خویش تاکید دارد و اینکه باید جوامع اسلامی، دقیقاً همانند یک موجود زنده، فراورده‌های فرهنگی دیگر جوامع را گرفته و با سپردن آن به دستگاه هاضمه فرهنگی نیرومند خویش، عناصر مفید و سازگار باساختار فرهنگی خود را جذب کرده و عناصر ناسالم و ناسازگار را به دور افکند تا از این راه ضمن حفظ هویت فرهنگی خویش، حیات و بالندگی آن را در شرایط گوناگون، تضمین کند. چگونگی برخورد اسلام در ابتدای ظهور با فرهنگ شبه جزیره عرب و وجود احکام موسوم به «امضایی» در کتاب و سنت و نیز توصیه اکید تک تک مسلمانان به فراگیری دانش ـ البته به مفهومی که خود از آن به دست می‌دهد ـ در هر سنی، به هر قیمتی و از هر جایی و همچنین سیره عملی مسلمانان در طول تاریخ، بویژه پذیرش عناصر عقلی فرهنگ یونان و غیره، گواه صادقی بر به‌گزینی فرهنگی اسلام است.
 البته نکته شایان توجه اینکه اسلام دارای مبانی هستی شناختی و مبادی تئوریک خاص خود می‌باشد، از این رو در فرایند برخورد فرهنگی از پذیرش مستقیم و بدون تصرف عناصر بیگانه، حتی عناصر تکنولوژی مادی واجتماعی و نیز عناصری چون علوم پایه، زیستی و تجربی، در صورتی که دارای مبانی تئوریک و متافیزیکی ناسازگار با مبانی هستی شناختی اسلامی داشته باشد، برحذر می‌دارد. بلکه بر آن است که مجال گفتگو، مجادله برای پی بردن به شناسنامه کامل این عناصر و در نتیجه قدرت گزینش سره از ناسره فراهم گردد. در غیر این صورت، بسیاری از مبادی فکری و مبانی فرهنگی بیگانه می‌توانند در درازمدت و در قالب علم و دانش، در ذهن جامعه اسلامی رسوب کرده و هویت فرهنگی آن را دگرگون سازند.
ب- راهبرد سلبی: از سوی دیگر هر چند اسلام پذیرش هر عنصر مفید و سازگار با ساختار فرهنگی خویش را ازهر فرهنگی که باشد به پیروان خود توصیه اکید می‌نماید، امّا از سوی دیگر و دست کم در حوزه باورهای بنیادین ارزش‌های الزامی و ایدئولوژی خویش که بر مستندات معتبری از کتاب و سنت و عقل استوار است، اجازه کوچک‌ترین فرهنگ پذیری را نمی‌دهد و بر صیانت، ماندگاری، تعمیق، پویایی و گسترش بیش از پیش آن در جامعه اسلامی وجهانی اصرار می‌ورزد. برای همین، دو سیاست کلان فرهنگی را تحت عنوان تولی و تبری (همگرایی و واگرایی فرهنگی ـ اجتماعی) که دو روی یک سکه‌اند، برای پیروان خود ترسیم کرده و راهکارهای فرهنگی ـ اجتماعی گوناگون و بسیار منطقی و حکیمانه ای را برای کاربردی کردن آن، پیش پای آنان نهاده است و بر این حقیقت تاکیدمی کند که جوامع اسلامی بدون رعایت دو سیاست راهبردی تولی و تبری در درازمدت با از دست دادن هویت فرهنگی خود در دیگر فرهنگ‌ها هضم خواهند شد. /9191/د101/ی
ارسال نظرات