از هاله نور تا رجعت
هرگاه قلم برای نقد دولت خدمتگزار برمیداریم به معنای انکار خدمات و هوچیگری علیه شخصیتهای حقیقی و حقوقی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران نیست.
در کشور ما هر مقامی چه از نظر خدمت به خلقالله و چه از نظر تنفیذ و نصب از سوی مقام معظم رهبری، احترامی دارد که نباید به آن خدشه وارد کرد.
اما این نکته اخلاقی و اعتقادی به معنای چشم بستن به خطاهای مسئولان یا مردمان غیر معصوم نیست. هیچگاه چنین انتظاری روا نیست که هیچ خطایی سر نزند اما این انتظار هست که با تذکر نسبت به خطاهای صورت گرفته یا رویه اصلاح شود یا توضیح کاملی درباره موضوع داده شود چه این که گاه خطا، ناگزیر میشود یا هزینه اقدام بزرگتری است که باید برای رفع سوء تفاهمها شفاف، عمل کرد.
مردم نیز ظرفیت و شکیبایی شنیدن واقعیتها را دارند. برای نمونه اگر مشخص شود چه اندازه از مشکلات اقتصادی امروز کشور به دلیل پایفشاری بر حقوق مسلم ملت و تحمل تحریمها و فشارها است، مردمی که با علاقه و ایثار در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کردند این را نیز میپذیرند اما کوتاهیها و کدورتها و سیاست بازی را هرگز! آنان اگر در مواجهه با مسئولان خاطی و بداخلاق هم اعتراض نکنند پای صندوقهای رأی به خوبی حرف خود را میزنند.
این قلم در طول دو دوره ریاست جمهوری برادر دکتر احمدینژاد، در چند نوبت نسبت به اظهارات ناپخته که نشان از اختلاط مباحث کارشناسی دینی و مباحث روز سیاسی است وارد شده و مطالبی را گوشزد کرده است همان گونه که نسبت به مخالفان نقزن و بیانصاف بیتفاوت نبوده و به سهم خود رسالت نهی از منکر و امر به معروف را در گستره رسانه انجام داده است. این بار نیز در ماههای پایانی دولت شاهد افاضاتی هستیم که از نظر محتوایی ارزش نقد و توجه ندارد اما از نظر تحلیلی و چرایی باید به آن پرداخت.
باید گفت دولت محترم، با آن همه تلاشها و مجاهدتها که به انصاف، تراز و سطح دولتمردی در جمهوری اسلامی را بالا برده است، شذوذاتی دارد که گاه از سوی نادانان و مغرضان و به مدد فضا سازی رسانهای به مسئله اصلی کشور تبدیل میشود و حل مشکلات جامعه و معاضدت همه جانبه مسئولان را به محاق میبرد و گاه به رودرویی و اختلاف میانجامد. چهره کریهی که در یکشنبه سیاه مجلس رخ داد و علی رغم همه توبیخهایی که صورت گرفت باز شاهد هستیم رئیسان قوه مجریه و مقننه گویا هنوز قرار نیست دست از متلک پرانی و دلآزاری بردارند!
اما این شذوذات و خردهفرمایشهای آسمانی دولت! از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا تعمد و غرضی در کار است؟ آیا سازماندهی ویژهای در کار است تا هر از گاهی جو کشور را به هم بریزد؟ آیا دولت اصولگرایی که دهها کار بزرگ اقتصادی و سیاسی را پیشمیبرد با ابراز چنین سخنانی هدف مهمی را دنبال میکند؟
به نظر میرسد مسئله به این پیچیدهگی نباشد! بر خلاف رسانههای جناحی که وسیله رسیدن به هدفشان را توجیه میکنند به آسانی میتوان از این تحرکات به ظاهر مشکوک، پرده برداشت.
برای این منظور جریان انحرافی را باید شناخت. جریان انحرافی اصطلاحی سیاسی است که مقصر همه این قضایا شناسانده میشود و غرضهای متعدد و متفاوتی هست که میخواهد با مهم جلوه دادن این جریان، پوششی مشروع برای حمله به دولت یافته و از کارآمدی نظام و مسئولان آن بکاهد.
این قلم، آن اندازه که به انحرافی بودن این جریان معتقد است به مهم و سرنوشت ساز و مخوف بودن آن اعتقادی ندارد. این جریانسازی خبری و رسانهای و نقل قولهای مضحک و بی سر و ته از چنین جریانی دلایل سیاسی دارد که پرداخت به آن اکنون مدنظر نیست. اما جریان انحرافی چیست و در پی چیست؟
جریان انحرافی را میتوان در سه سطح تعریف کرد و باز شناخت.
سطح اول و پنهان جریان انحرافی، نمود سیاسی و آشکاری ندارد و بعید است ارتباط ارگانی و ضابطه مندی با دولت و مسئولان و منصوبان آن داشته باشد. این جریان یک اندیشهواره نادرست و سطحی از معتقدات شیعه دارد و در حال سوء استفاده از آن است. البته از این دست انحرافات به ظاهر زیبا و دلفریب در تاریخ شیعه و در دوره معاصر بسیار دیدهایم. جریان حجتیه یا اخباریها یا نوتفکیکیها یا ولایتیهای ضدانقلاب از این دسته هستند که با ظاهری مذهبی و عوامفریب، مقاصد سیاسی خود را پیمیگیرند. این سطح پنهان جریان انحرافی هم قرائتی ویژه و بدیع از اندیشههای بلند شیعه برای خود بافته و در حال ترویج آن است. در این قرائت، رابطه انسان و خدا، از زمین به آسمان تعریف میشود و ولایت الهی چندان رنگی ندارد. حلقه وصل انسان به خدا هم انسان کامل است. تمرکز و تاکید دوچندان بر واژه انسان، یک نگاه التقاطی انسانگرایانه مذهبی را عرضه میکند که اشاره انگشت را به سوی انسان نشانه میرود از آن جهت که انسان است نه از آن جهت که ولی خدا است. گرچه این مطالب به این عریانی مطرح نمیشود اما از ظاهر گفتارهای این لایه پنهان به خوبی میتوان به مبانی نظری انحرافی آن پیبرد. همچنین تحلیلی فیزیکی و مادی از جهان آفرینش وجود دارد که گویا با حرکت و قیام انسان در راستای تکامل نیروهای انسانی و مادی، این امکان فراهم خواهد شد که انسان بر سکان جهان دست یافته و به مدیریت جهانی بپردازد.
در این دستگاه تحلیلی همه انسانهای بزرگ تاریخ از دانشمندان و انبیاء و نخبگان همه برای رسیدن به چنین جایگاهی پرش کردهاند اما تاکنون به موفقیت کامل نرسیدهاند و هنوز رکورد اصلی باقی مانده است. در چنین تحلیلی، ولایت الله، ولایت انبیاء و ائمه و صالحان و ولایت فقیه، هیچ شأنی ندارد و تو گویی این عناوین به اشتباه به آن فرایند تکاملی نسبت داده شده است! این گونه است که شریعت و فقاهت، شرط تکامل یا اداره جامعه و جهان نیست و هر شخصی ممکن است بر اریکه نظم جهان و اداره آن بنشیند!
تفاوت این لایه پنهان جریان انحرافی با جریان حجتیه در این است که مهدویت از نگاه حجتیه یک دستاویز مذهبی است برای سکوت در برابر طاغوت و نفوذ در قدرت، پس از پیروزی انقلاب؛ اما مهدویت از نگاه لایه پنهان انحرافی، یک پوسته هم رنگ برای همانند سازی انگاره جهانی سازی است و مهدویت و موعود، خاستگاهی دینی و مذهبی ندارد و هر انسانی در هر کجای جهان با هر دین و اعتقادی میتواند به صرف انسان بودن یا به آن دست یابد یا نیروی کارآمدی در رستای موعود انسانی باشد.
لایه دوم و آشکارتر، در حلقه اطراف رئیس جمهور حضور دارد. شخصیت بارزی که در این میان بسیار نام برده میشود اسفندیار مشایی است. لایه دوم جریان انحرافی شاید ارتباط مستقیم و نظاممندی با لایه اول و پنهان نداشته باشد اما به شدت تحت تأثیر همان مبانی است! در این لایه دو چالش به چشم میخورد. چالش اول، ابراز عقاید و نظراتی است که در نگاه اول شاید نامأنوس و شبههناک باشد اما با نگاه دقیقتر، مشخص میشود خیلی هم دور از آبادی نیست! جملاتی که در رسانهها نقل میشود البته چندان صادقانه نیست اما اصل عبارات هم در خود ظرفیتهایی برای کنکاش دارد. به هر حال ما عباراتی را این حلقه میشنویم که دوپهلو و قابل توجیه است. همین است که بلافاصله پس از بیان و انتشار و اعتراض، توجیهات آغاز میشود و با لاپوشانی و مظلومنمایی، صحنه به نفع جریان انحرافی پایان میپذیرد و تو گویی همگان از انتقادشان غرضی داشتهاند و ریگی به کفش این جریان نبوده است! نقل جملاتی چون ارتباط با مرتاضها و اجنه و جادو نیز باعث میشود مخالفان به آسانی سرکوب و مفتضح شوند.
چالش دوم اما گفتاری نیست. این چالش با کنشها و رفتارها، نمود مییابد. نشست و برخاست با برخی هنرمندان یا چهرههای خاص یا دلجوییها و حمایتها و به کارگیریها و یا انگیزه عزل و نصبها و رفتاری مصلحمنش و صلح طلب از جمله این رفتارها است. جلوه رفتاری این پدیده بیانگر همان روح صلح طلب انسان آرمانی است که دلش حتی برای مردم ادعایی اسرائیل هم میسوزد!
در مجموع، لایه دوم نقش مراد و مرشدی را برای دیگران بازی میکند و القائاتی آسمان و ریسمانی دارد که رنگ بهاری گرفته و معدودی را شیفته و فریفته خود کرده است. این جا است که رئیس جمهور در هالهای از نور دیده میشود و موضوع آن قدر مهم و حقیقی جلوه داده میشود که شخص رئیس جمهور باید گزارش این هاله نور را نزد یک فقیه مفسر متأله هم ارائه دهد! این است همان انسان بهاری که رئیس جمهور منتخب ایران برای نصب مدال بر سینهاش باید اجازه بگیرد و هماشک گریهها و مأموم امامتش گردد!
اما لایه سوم، که در صف و خط مقدم این جریان قرار دارد و از همه روشنتر بازی میکند، شخص رئیس جمهور و همقطاران وی را شامل میشود. این بدان معنا نیست که دکتر محمود احمدی نژاد، بخشی از جریان انحرافی قلمداد شود. این بدین معنی است که وی و همقطارانش تحت تأثیر لایه دوم که خود متأثر از مبانی نظری لایه اول است قرار دارد و گاه سخنانی به زبان و قلم میآورد که به دلیل جایگاه ریاستی، محل مناقشات سیاسی و مطبوعاتی میشود. سخنانی که اگر از چنین مقامی صادر نمیشد هرگز نقل محافل نمیگشت.
برای تعریف لایه سوم باید گفت اینان حلقه «مهندسان متدین» هستند. این عبارت به ظاهر مثبت، درونی ناسالم و منفی دارد. مهندسان متدین، تداعی کننده نیروهای کارشناس و کاردان و مؤمن و انقلابی نیست! مهندسان متدین، نماد افرادی است که در رشتههای دینی کارشناس و مجتهد نیستند اما به دلیل تعبد و تدینی که دارند خود را محق اظهار نظر در مسائل دینی میبینند! نگاه این لایه بیرونی، به دین و اجتهادات فقهی، عامیانه، عرفی و سطحی است و همچون مرحوم علی صفایی و علی شریعتی و کریم دباغ، کنایه آمیز است و البته دستاویزهایی هم برای این کنایات و طعنهها دارند و به قول مرحوم سهراب سپهری: « ... سر بالین فقیهی نومید، کوزهای دیدم لبریز سؤال ... من قطاری دیدم، فقه میبرد و چه سنگین میرفت...» .
بازهم سطحینگری این قشر، مسئله مهمی نیست اما جایگاه ریاست جمهوری و بیان مداوم عبارتهای خام و سطحی، نه تنها خوراک مناسبی برای رسانه جناحهای رقیب فراهم میکند، ذهنیت جامعه را هم مخدوش میسازد.
به کار بردن عبارتهای دوپهلو مانند انسان و انسان کامل و مدیریت جهانی و بهار و از این قبیل در کنار به کار بردن ادبیات کوچه بازاری در عالم سیاست، در کشوری که ادب و ادبیات، ارزشی دوچندان دارد، سزاوار نیست.
بینیازی از اجتهاد و مشورت با کارشناسان دینی گرچه از روی بیدینی نیست اما در عمل به انحراف فکر و بیان میانجامد. غره شدن به تدین و تعبد، و دور ماندن از مباحث علمی اجتهادی و فقهی و بسنده کردن به مرادهای خوشسخن! حسی زیبا، فانتزی و انتزاعی از مبانی و مباحث دینی ایجاد کرده که انگار اجازه پردازش و بیان در هر محیط و مقامی را صادر کرده است. این است که شخصی چون مشایی در کلام احمدی نژاد، نظریه پردازی با اندیشههای زلال و بهاری معرفی میشود کسی که چشم دیدن هالههای نور را دارد و هوگو چاوز نیز از زمره رجعتیان به شمار میآید! چه بسا انرژی نامه نگاری به رئیس جمهور آمریکا هم از همین جا نشأت گرفته بود اما تیری شد که در تاریکی به سنگ خورد.
واکنش اهل دین و اهل سیاست اما به مقوله جریان انحرافی متفاوت است. متدینان این ادبیات انحرافی را دهنکجی و انحراف عقیدتی برمیشمرند و سیاستمداران، نگران رشد و اقبال این جریان در ارکان قدرت هستند.
ولی واقعیت این است که هر سه لایه مرکزی، میانی و پوسته جریان انحرافی ، ارزش معتنابه اعتقادی، سیاسی و اجتماعی ندارند. لایه درونی و پنهان این جریان همچون امروز به فکر بقا و ماندگاری بیشتر است. این لایه بر روی اثر گذاری بر جوانان کم اطلاع و خالی الذهن سرمایه گذاری میکند تا با القائات خود، جایگاهی معنوی در بین آنان ایجاد کند. این لایه مانند دیگر فرقههای انحرافی به حیاتی میرا محکوم هستند چرا که با بالا رفتن اطلاعات علمی و آگاهی مردم، منزوی میشوند اما از بین نمیروند.
لایه دوم هم هرگز جای سیاسیون را در ارکان قدرت، تنگ نخواهند کرد! همه این سخنپراکنیها و لابیها و جذبها و جذبهها برای یارگیری است. این لایه خود را رئیس جمهور ساز میداند. قدرت در درجه دوم اهمیت است. آنان قدرت را برای بسط نظریههای جهانی خود میخواهند و اگر بستر دیگری مانند بنیاد باران و بنیاد بهار و بنیاد زندهیاد چاوز بتواند این بار را بردارد به آن سو میروند. تنها در یک صورت است که لیدرهای این لایه ممکن است از جایگاه جهانی خود اجلال نزول کرده و نامزدی حقیر و دنیایی ریاست بر جمهور را بپذیرند و آن خواهشها و التماسهای هواداران است که بخواهند پیش از مدیریت جهانی، بهار را از ایران آغاز کنند! در این صورت باز سیاستبازان نباید نگران باشند چرا که این لایه از چنان سعه صدری برخوردار است که حاضر خواهد بود با هر انسان بهاری حتی اگر در اسرائیل باشد، همکاری کند! کافی است یکی از بستگان سیاسی در دیدارهای غیر رسمی، به توافقاتی برسد و اتحادی شکل بگیرد!
لایه سوم هم بسیار سادهتر از آن چه گمان میرود به پایان سیاسی خود خواهد رسید. این لایه که از گفتمان امام و مستضعفان به گفتمان بهار و گل و مکتب ایرانی رسیده است برای جذب هواداران جدید و جایگزین کردن آنان با طیف انقلابی و حزب اللهی، مشکلات زیادی خواهد داشت چرا که دانه درشتهایی پیشتر هستند که با شعارهای غربپسند و تجددخواهانه سالها است تلاش میکنند به جایی برسند و هر بار که رسیدند باختند. پس بهترین گزینه شاید عقبگرد سیاسی و سنجش موقعیت در پوشش همان شعارهای جهانی باشد.
اما در پایان باید اشارهای داشت به مسئله جانسوز و خسارتبار کشتار مکرر شیعیان پاکستان. در این زمینه سخن بسیار است که بماند به جای خود اما اعتراض علما، فضلا و طلاب حوزه مقدسه قم و دیگر حوزهها اقدامی به جا بود تا بیتفاوتی جامعه نسبت به اخبار کشتار را از بین ببرد. در این میان اعتراضی هم شد نسبت به دولت.
میدانیم که اعلام عزای عمومی، نیمه افراشتهکردن پرچم و اعلام یک دقیقه سکوت و از این دست کارها که دولتها انجام میدهند جنبه احترام سیاسی داشته و مذهبی و دینی تلقی نمیشود. درگذشت مشکوک رئیس جمهور ونزوئلا که با رادمردی در برابر استکبار آمریکایی ایستاده بود و دوست و شریک ایران در مبارزه به شمار میرفت، تأسف بار بود و نمیتوان دولت را برای تکریمی که در برابر چشمان ذوق زده غربیان صورت گرفت، تخطئه کرد. وظیفه دولت در برابر مسائل جهانی، متفاوت است و نمیتوان همه را با یک معیار سنجید. البته اعتراض شدید دولت جمهوری اسلامی ایران به کشتار شیعیان پس از بازگشت رئیس جمهور کشورمان در یک بیانیه صورت گرفت اما این همه مسئله نیست.
به یقین، همه ما معترضان، ریشه دوگانه این مسائل را میدانیم. تندرویهای عدهای مزدور که در بین شیعه و اهل سنت جای گرفتهاند باعث این فجایع است. نمیتوان تنها به ترور و کشتار شیعیان پاکستان اعتراض کرد اما نسبت به تحرکات مشکوک و مغرضانه عده قلیلی در داخل، تسامح به خرج داد. حوزههای علمیه باید روش اهل بیت علیهم السلام را در برخورد با مخالفان در جامعه امروز نهادینه سازند و هرگونه حرکت افراطی که دستاویزی برای تکفیر و قتل شیعیان بیگناه فراهم آورد را محکوم کنند.
این جان هزاران شیعه اقلیت در کشورهای اسلامی است که بازیچه بهانهتراشهای نادان داخلی و ایادی وهابی غربی قرار گرفته و در معرض خطر است.
امید که جامعه و جمهوری اسلامی ایران همچون گذشته در سیاست خارجی و مدیریت داخلی تحت اشراف مقام معظم رهبری این موانع گذرا را نیز پشت سر گذاشته و به آینده قرآنی غلبه حزب الله برسد.
ان شاءالله
حامد عبداللهی
/903/ی701/ج