مبلغ دین باید دین شناس باشد

به گزارش خبرگزاری رسا، کتاب«نسیم هدایت، رهنمودهای بزرگان به طلاب جوان» تدوین شده از سوی علی وافی، دربردارنده چهل پرسش و پاسخ درباره آداب و رموز طلبگی و صدها نکته آموزنده درباره شیوه طلبگی است.
با توجه به اهمیت طرح این مباحث برای طلاب به ویژه طلاب جوان و تازهوارد به حوزههای علمیه، خبرگزاری رسا اقدام به انتشار بخشی از محتوای این کتاب کرده است.
در فصل نوزدهم این کتاب، در بخش پیوستها میخوانیم:
همه کار برای خدا
امام خمینی(ره):
اول برنامهای که برای رسول اکرم آمده است این است که «اقرأ باسم ربک» نه همینطور قرائت کن، نه همینطور درس بخوانید، نه همینطور ترویج کنید، نه همینطور منبر بروید، نه همینطور تبلیغ بکنید. درس بخوانید به اسم رب، تبلیغ بکنید به اسم رب، منبر بروید به اسم رب، گوش کنید به اسم رب، صحبت کنید به اسم رب...
شما آقایان که در راه اسلام و علم قدم برمیدارید و متلبس به لباس اسلام لباس انبیاء شدهاید و متلبس به لباس روحانیت شدهاید، گمان نکنید که درس خواندن، بدون اینکه قرائت به اسم رب باشد، برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور میآورد. گاهی علم انسان را پرت میکند از صراط مستقیم. اینهایی که دین ساز بودند، اکثرا اهل علم بوند. اینهایی که دعوت بر خلاف واقع کردند اکثرا از اهل علم هستند، چون علم، قرائت، به اسم رب نبوده است از صراط مستقیم دور شده است و از همه دورتر...
آشنایی با مسائل روز
امام خمینی(ره):
به ما آنطور دستهای توطئه گر تزریق کردند که ماها هم باورمان آمده است. تو چکار داری به اینکه چه میگذرد؟ تو مشغول درست باش، تو مشغول فقهت باش، تو مشغول فلسفهات باش، تو مشغول عرفانت باش، چکار داری که چه میگذرد؟ در آن وقت، اوایلی که این مسائل پیش آمد، یکی از رفقای ما که بسیار خوب بود، بسیار مرد صالحی بود و اهل کار هم بود، لکن من وقتی یک قضیه را صحبت کردم که در این قضیه ما باید تحقیق کنیم، گفت به ما چکار دارد، حاصل امر سیاسی است، به ما چکار دارد. اینطور تزریق شده بود که یک مرد عالم روشنفکر متوجه به مسائل، اینطور میگوید که به ما چکار دارد.
بازی با قرآن و روایات
امام خمینی(ره):
مسأله این است که قرآن را به بازی میگیرند. اینکه یک کلمه از قرآن را میگیرد و به باقیش میگوید من کار ندارم.
حالا یادم آمد از یک نفری که من در جوانی میخواستم مشرف شوم حضرت عبدالعظیم، یک نفر واعظ خیلی مقتدر، خیلی واعظ، اما به اسلام خیلی کار نداشت، وقتی دید من معمم هستم، به من گفت: بیا اینجا بنشین پهلوی من، ما با اتوبوس میخواستیم تا حضرت عبدالعظیم برویم. وقتی که حرفهایی زد و چیزهایی گفت و من هم گوش کردم، تا نزدیک شد به حضرت عبدالعظیم، به شوفر گفت زود برو نماز مغرب قضا میشود. با اینکه اول مغرب بود. من به او گفتم نماز مغرب که حالا قضا نمیشود، گفت: یک روایتی دارد که اگر تأخیر بیندازند چه میشود. گفتم خوب آخر روایات دیگری هم هست. گفت من با آنها کاری ندارم.
مسأله این است، میگوید از نهجالبلاغه این کلمهاش را قبول دارم، باقیش را قبول ندارم. از قرآن هم این را نمیگوید،این را ندارد. از قرآن یک کلمهاش را، یک جمله را میگیرد اما نمیداند که این جمله مفسر دارد، در خود قرآن تفسیر دارد، در روایات دارد از چیزهایی که در این زمان واقع شده، این هم برای شکستن اسلام و روحانیت است.
همین چیزهایی است که همه این اشخاص منحرف ادعا میکنند که ما اسلام را میخواهیم بگوییم اسلام غیر آن اسلام سنتی. یکی از مصیبتها این است که یک آدمی که اصلا نمیداند اسلام با «س» است یا با «ص» از اسلام بی اطلاع است، از مدارک اسلام بی اطلاع است، این یک کلمه را برمیدارد و میرود پیش جوانان میخواند و داد میزند و فریاد میزند و جوانها را وادار به یک کاری میکند. یک نفر فقیهی که 60 سال عمرش را صرف کرده و در فقه و در مدارک فقه، حالا هم وقتی که میرسد به یک حکمی و میبیند که روی مدارک نمیتواند به طوری جذب بشود، باز با احتیاط از کنارش رد میشود، لکن این آدمی که یک روز ننشسته در فقه نظر بکند و نمیتواند بنشیند نظر بکند، بک همچو آدمهایی خیال میکنند که حالایی که مثلا انقلاب شده، باید در اسلام هم انقلاب بشود، اسلام هم باید اینجوری بشود. اینها نمیفهمند یا بسیاریشان هم فهمیده هستند، لکن میخواهند اساس را از بین ببرند، احکام اسلام را یکی یکی می خواهند از بین ببرند. توجه داشته باشید شما برادرها!...
برداشتن غلط
امام خمینی(ره):
تاریخ صد و چند ساله اخیر در دست است، ما یک خرده جلوتر میرویم، میبینیم که یک طابفه از علما گذشت کردهاند از مقاماتی، و متصل شدهاند به سلاطین، برای ترویج دیانت و ترویج تشیع و حق، و این سلاطین را وادار کردهاند، خواهی نخواهی برای ترویج مذهبی تشیع.
اینها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما میکنند. اطرافیان سلاطین، این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند، نباید یک کسی تا به گوشش خورد که مثلا مجلسی، محقق ثانی، شیخ بهایی، با اینها روابط داشتند، خیال کنند که اینها مانده بودند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به اینکه سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بکنند. آنها گذشت کردند، مجاهده نفسانی کردهاند. برای اینکه این مذهب را به وسیله آنها ترویج کنند. در محیطی که اجازه میگرفتند که شش ماه دیگر ما حضرت امیر را سب کنیم، وقتی جلوگیری از سب حضرت امیر میخواستند بکنند. اینها در همچو محیطی که سب حضرت امیر رایج بوده و از مذهب تشیع هیچ خبری و اسمی نبوده، اینها مجاهده کردهاند. مردم آن عصر شاید اشکال به آنها داشتند از باب نفهمی. چنان چه حالا هم اگر کسی اشکال کند نمیداند قضیه را. زمان ائمه هم بودند، علی بن یقطین از وزرا اینها رفت، تبعیت از اینها کرد، برای اینکه مصلحتی بود که فوق این مسائل بود. سایر ائمه هم گاهی مسالمت میکردند. مصالح اسلام فوق این مسائلی است که ما خیال میکنیم. این دسته از علمایی که جانفشانی کردند و خودشان را جوری کردند که حالا شما به آنها اشکال میکنید از باب اینکه اطلاع بر واقعه ندارید، نه اینکه سوء قصد دارید، اطلاع از واقعیات ندارید. این آدم سازی است، نه اینکه اینها درباری شدند، اینها میخواهند آدم بسازند...
گسترش معلومات
مقام معظم رهبری:
اگر طلبه و فاضل جوان، از مسائل مطلع شد و در جریان امور قرار گرفت، این در فهم احکام الهی و احکام شرعی و فتوای صحیح و نزدیک به واقع، به او کمک خواهد کرد. این، راهش آن است که طلاب بر کنار نمانند. در حوزه قم، برای این قضایا، بایستی روشهایی را انتخاب بکنند. این کار، ممکن است با کمک کردن به گسترش معلومات، یا مطرح کردن بعضی از مسائل روز در مجلات اختصاصی حوزهها، یا تخطئه نکردن کسی که مطالعات روز دارد و از این قبیل چیزها، انجام بگیرد.
رفع شبهات
آیتالله العظمی بهجت:
اگر در امور دینی و یا عقیدتی اشکالی داری، برو از اهلش بپرس تا اشکالت برطرف شود. انسان گاهی در امر دین اشکالی به نظرش میرسد و یا شبههای به او القا میشود گمان میکند که آن اشکال لاینحل است و دیگر جوابی ندارد و پیش خود و بدون مراجعه به اهل آن قضاوت میکند و میگوید: پس دین باطل است و ایراد دارد. چگونه از اهل دین و اهل علم میترسی که چه بسا موجب نابودی و هلاک دایمی تو گردد؟!
انجراف از صراط مستقیم
آیتالله العظمی اراکی:
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری میفرمود: اگر آن مقدسترین زمان ما که از آن مقدستر دیگر نباشد بخواهد برای امیرالمؤمنین مدح بگوید از این بهتر که عمروعاص گفته نمیتواند بگوید. این قدر فضائل و مناقب برای امیرالمؤمنین گفته در اشعارش، آخرش هم با معاویه است. بعد از آنکه معاویه روی کار آمد، کاغذ نوشت که بیا همراهی با من بکن. میداند اگر برود آنجا آخورش چال میشود. همه چیز بهش میدهند، خانه میدهند، زن میدهند، شام و ناهار میدهند، همه چی دارد. همه چیزش چرب و خوب است. بالاخره جواب نامه معاویه را نوشت. نوشت: تو میدانی مرا به چه چیز دعوت میکنی؟ مرا دعوت میکگنی که روگردان بشوم از کسی که در غدیر خم پیغمبر دربارش فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه تو میدانی به چه چیز دعوت میکنی؟ دعوت میکنی رویگردان شوم از کسی که پیغمبر خدا فرمود: علی منی و أنا من علی. میدانی تو مرا به چه چیز دعوت میکنی؟ دعوت میکنی به اینکه رویگردان شوم از کسی که رسول خدا دربارهاش فرمود: علی منی بمنزلة هارون من موسی.
یک یک مناقب امیرالمؤمنین را میشمرد تا آخرش، بالاخره میگوید تو مرا دعوت میکنی که ریسمان ایمان از گردن بیرون بیندازم و با تو جفت شوم. آیا چنین چیزی ممکن است؟
آن شعرها را گفت و این جواب را برای معاویه نوشت. ولی بالاخره زیر زیرکی، معاویه او را کشاند به سمت خود و رفت دست راست و چپ معاویه شد. دنیا این جور است. کسی که مادح امیرالمؤمنین است، یک مرتبه میشود مخلص و خالص دشمن او معاویه. دنیا اینجوری است. پس باید خیلی به خود ترسید و لرزید که مبادا دنیا به جایی برسد که انسان پالانش کج شود، مثل عمروعاص.
در محضر خدا
آیتالله العظمی بهجت:
... در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان توبهمان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصا دعای شریف «عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با او باشیم. حالا اگر رساند که رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او دور نرویم. او میبیند، او میداند حرفهایی که ما به همدگیر میزنیم.....
آیا ما میتوانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ میتوانیم کاری بکنیم که او نداند؟
نقل کردهاند : دو نفر بودایی بودند که در دینشان نکاحی و سفاحی هست، با هم مواعده فحشا کردند؛ گفتند: باید یک مکان خلوتی پیدا بکنیم. یک خانه خلوتی پیدا کردند. در این خانه هم یک اطاقی باید پیدا میکردند که فرضا اگر کسی داخل این خانه شد، نتواند داخل اتاق بشود. بالاخره یکی از آنها دید که در این اتاق بت هست، جامهای برداشت روی بت انداخت که بت نبیند قضایای اینها را، آن خدای دروغی نبیند که دارند چکار میکنند. آیا ما میتوانیم از خدای حقیقی، مخفی بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.....
بالاخره باید خودمان از خودمان حفاظ باشیم؛ خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم؛ از خودمان تهدید نشنویم، از خودمان تطمیع نشویم، وقتی که همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست برنداریم.
دوری از انحراف
آیتالله العظمی بهجت: ...باید حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد،ما با او باشیم، تحصن بکنیم به قرآن، تحفظ بکنیم به قرآن، وسیله حفظمان در فتن و شدائد دنیا قرار بدهیم.
از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است، اگر کسی یکی از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد. ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا، دروغ نخریم!
ما از عترت و قرآن نمیتوانیم دوری کنیم؛ اگر دوری کردیم، در دامن گرگها میافتیم، و خدا میداند آیا بعد، از دستشان نجات مییابیم؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد. ملتفت باشید!! از این دو اصل کسی را بیرون نبرند.
شما مدرسه میروید، معلم خودتان را ملتفت باشید در صراط مستقیم باشد. اگر معلم را با رشوه و غیر رشوه، منحرف کردند دیگر کار بچهزار است،چرا؟ به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیرمستقیم، باطل خودش را به بچهها میفروشد، به این بچهها میخوراند.
ملتفت باشید! خیلی احتیاط کنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین، تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلی سعی بکنید که غیر یقین را، داخل یقینیات ما نکنند، آب را توی شیر ما نریزند!
اگر یک نفر، هزار کلمه حقی گفت، این هزار کلمه را خوب تأمل بکنیم و از او بگیریم، بعد (تأمل کنیم که) هزار و یکم هم درست است؟ یا نه آن ظن است، یقین نیست.
هر کلمهای از هر کسی شنیدید، دنبال این بروید که «آیا این صحیح است، تام است، مطابق با عقل و دین هست، یا نه؟» ....
نظارت خدای متعال
آیتالله مجتهدی:
عالمی را که به یکی از شاگردانش خیلی احترام میگذاشت و او را بر دیگران ترجیح میداد، ملامت نمودند. روزی آن عالم به هر یک از شاگردان پرندهای داد و گفت: این پرنده را در جایی که احدی نبیند ذبح کنید. فردا همه شاگردان پرندهای را ذبح کرده آوردند، ولی آن شاگرد پرنده را سر نبریده بود. استاد از او علت را پرسید و شاگرد گفت: شما فرمودید جایی بروید که هیچ کس شما را نبیند، هرجا که رفتم دیدم خداوند متعال مرا میبیند. استاد به او احسنت گفت و رو به شاگردان دیگر کرد و گفت: به این علت او را بر شما ترجیح میدادم. زیرا در همه جا خداوند را ناظر اعمال خود میداند و هو معکم أین ما کنتم و خداوند با شماست هر کجا که باشید.
آزمایش سخت
آیتالله العظمی بهجت:
در میان در میان احزاب مختلفه چگونه باید عمل کنیم که دین دار بمانیم و برای امور دنیوی به این گروه و آن گروه نگرویم؟ وای بر ما اگر معلوم شود که از اهل دین نیستیم! زیرا هر معصیت و ظلمی که در دیگران بالفعل موجود است، در ما نیز بالقوه وجود دارد. خدا کند شرایط آنها برای ما تحقق پیدا نکند و به آزمایش آنها مبتلا نشویم! خدا به ما توفیق و تنبه دهد که اگر در ابتلا و آزمایش قرار گرفتیم، بد را خوب، و خوب را بد نبینیم! حضرت عیسی(ع) از احمق یعنی کسی که نمیفهمد و نمیفهمد که نمیفهمد، فرار میکرد. ما خرابیم، خدا کند که بفهمیم که خرابیم، تا به فکر اصلاح و درمان برآییم.
راه سعادت
آیتالله العظمی بهجت:
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدا بزرگ و بندگی در ترک معصیت است و اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم،توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
بهره گیری از اساتید مجرب و متدین
آیتالله رضا استادی:
پرهیز از خواندن کتابها و مقالات شبههانگیز و همچنین اجتناب از گوش دادن به سخنرانیهای این چنینی و نیز شرکت در درسهای اصول عقاید اساتید مجرب و متدین و فاضل، میتواند در جهت رفع شبهات سودمند باشد. مطالعه کتابهایی مانند آثار آیتالله شهید مطهری هم در این زمینهها بسیار مفید است.
نیاز به راهنما
آیتالله مجتهدی:
طلاب علوم دینیه احتیاج به استاد اخلاق دارند در غیر این صورت، همانطور که آیتالله میشویم، نفس اماره ما هم آیتالله میشود، بلکه او آیتالله العظمی میشود، پس باید یک استاد اخلاق باشد تا طلبه بداند که چگونه نفس را کنترل و سرکوب نماید. اینطور نیست که آدمی در حوزههای علمیه به درجه اجتهاد و آیتاللهی برسد و یا در دانشگاهها به درجه دکتری و فوق دکتری برسد ولی نفس اماره او در همان سیوطی و مغنی یا سیکل و دیپلم بماند.
اگر بعضی دیدند که انقلاب اسلامی شد و چیزی از پست و مقام و غیره گیرشان نیامد،باید خدا را شکر کنند چون خیلیها بودند که از این امور گیرشان آمد و خودشان را گم کردند و درس و بحث طلبگی را رها کردند و تکبر جای تواضع را گرفت و نورانیتشان تبدیل به ظلمت شد و برای حفظ این پست و مقام و میز و صندلی، به غیبت کردن افتادند، مرتکب تهمت زدن شدند و به نام سیاست دروغ گفتند و امثال اینها. متأسفانه طلبههای الان نوعا به فکر درس و بحث و اجتهاد نیستند، در حالی که در قدیم مقید بودند مجتهد شوند و زمانی میرسد که منصب قضاوت و پستهای حساس با کمبود مجتهد و عالم و ملا روبهروی خواهد شد، زیرا طلبههای الان وقتی که جائی امام جماعت بشوند و از منبر و محراب، احتیاجات زندگی خود را تأمین کنند، دیگر به دنبال درس و با سواد شدن نخواهند رفت.
طلبه باید حرص و جوش درس طلبگی را بخورد، هر چند مریض شد و یا مشکل برایش به وجود آمد نباید کلاس درسش را تعطیل کند و اگر روزی کلاس درسش تعطیل شد باید غصه بخورد نه اینکه بر اثر تعطیل شدن یا نیامدن استاد خوشحال شود. در غیر این صورت به درد طلبگی نمیخورد.
لزوم تحقیق و تتبع
آیتالله محمد هادی معرفت:
بحمدالله در این اواخر ، حوزه علمیه رونق خاصی پیدا کرده است؛ یعنی شور و شوقی در طلاب جوان عزیز به وجود آمده است و خیلی جدی درس میخوانند و آنچه که برای من قابل توجه است این که در کنار درس خواندن به تحقیق روی آوردهاند و دست به قلم شدهند و این یک کار اساسی است. من به طلاب عزیز سفارش میکنم که باید قلم به دست باشند؛ زیرا زمانی بود که فقط درس خواندن عبارت میشد از فراگرفتن علم، اما توانایی بر نوشتن و یا تحقیق پیرامون مسائل وجود نداشت و لذا بسیاری از مسائل شاید قرنها تقلید گونه دست به دست میشد و خصوصا در قرنهای اخیر، میدیدیم که هیچ تحقیق و تحولی در بدنه علوم حوزوی صورت نمیگیرد، نه در کلام، نه فلسفه، نه تفسیر و نه فقه و اصول. و این مسأله به خاطر این بود که طلاب فقط به درس خواندن اکتفا میکردند و بعد همان درسهایی را که خوانده بودند به درس گفتن مشغول میشدند. این کار درستی نبود. این یک کار ملموسی بود که در حوزه صورت میگرفت. مثلا استاد درس سیوطی که خیلی عالی هم سیوطی را درس میداد، وقتی از محدوده تدریس سیوطی بیرون میآمد در حد صفر بود؛ یعنی اگر یک کتاب عربی به دستش میدادند او نمیتوانست بخواند، یا اگر میخواند پر از غلط و اشتباه میخوانند، لذا این فرد تا این حد بود که نمیتوانست کتاب عربی بخواند تا چه برسد به اینکه قلم به دستش بگیرد و بخواهد یک سطر بنویسد. علاوه بر اینکه نمیتوانست عربی بنویسد فارسی هم بلد نبود بنویسد؛ زیرا از لحاظ ادبیات فارسی همان حالت بومی و اولیه خود را داشت و از زمانی که وارد حوزه شده بود، هیچ کلاس ادبیات فارسی را ندیده بود و این خیلی از جاها سرشکستگی برای ما بود که یک طلبهای سی تا چهل سال عمرش را در حوزه گذرانده باشد، اما نتواند فارسی و عربی بنویسد و حتی اگر عبارت فارسی را به او میدادند آن را غلط میخواند، چه برسد به عبارت عربی!
توصیه من به طلاب عزیز این است که مسأله درس خواندن و تدریس به تنهایی آنها را به کمال نمیرساند. کمال مطلوب برای طلبه حوزه، اولا وقتی است که در کنار درس خواندن و تدریس، تحقیق هم داشته باشد و ثانیا دست به قلم باشد که این دست به قلم بودن او را مجبور میکند تا فردا آهسته آهسته به کمال برسد؛ زیرا وقتی انسان دست به قلم شد بالاخره نوشتههای او را مردم مطالعه میکنند و همین که مطالب او به دست مردم میرسد، به خاطر همین موضوع و به جهت حفظ آبروی خودش مجبور است که دقت بکند و به منابع اصیل مراجعه بکند. لذا این مسأله تحقیق و دست به قلم بودن توصیه اکید من به طلاب عزیز و جوان میباشد.
دفاع احساسی از دین
تبلیغ دین امری واجب و ارزشمند است؛ اما در دفاع از دین نباید احساسی عمل کرد. باید تمام ابعاد تبلیغ را در نظر گرفت؛ از این رو بهتر است سیره ائمه اطهار(ع) را در این زمینه، همه جانبه بررسی کنیم. هر کس بخواهد از این دین دفاع نموده یا آن را تبلیغ کند، باید دین را بشناسد، تا دین زدایی نکند، خلاف نگوید، مردم را منحرف نکند، بی احترامی نکند و شرایط امر به معروف و نهی از منکر را در نظر بگیرد.
دفاع از دین باید بر اساس شرایط زمان تحقق پیدا کند. صرف اینکه دفاع از دین ارزش است مجوز استفاده از هر وسیلهای برای تحقق آن نمیشود.
شایان ذکر است، علاقهمندان به تهیه این کتاب میتوانند به انتشارات شفق به نشانی قم ـ خیابان شهدا ـ کوچه 22 مراجعه کنند یا با شماره 7741028 پیش شماره 0251 تماس بگیرند./997/پ201/ن