نظام اندیشه اسلامی در مصاف با چالش های معاصر
در ادامه سلسله بحث درباره چالشهای معاصر نظام اندیشه اسلامی، به موضوع با اهمیت تهاجم فرهنگی خواهیم پرداخت. با توجه به اهمیت فوق العاده موضوع تهاجم فرهنگی و سرمایه گذاری فوق تصور دشمنان و بد خواهان در این باب، بیشتر از یک شماره به این موضوع خواهیم پرداخت.
تهاجم فرهنگی و بحران هویت
از یک زاویه جهان در این برهه، مجموعه ای متحرک، مواج و پر رفت و آمد است. افکار و ایدئولوژی ها، مردم و کالاها، تصاویر و پیام ها، فناوری ها و تکنیک ها، دائما در حرکت اند و از یک جامعه به جامعه دیگر، نقل مکان می کنند.
البته ساختارهایی نسبتا ثابت هم وجود دارند که شامل دین، جهان بینی، نظام ارزشی، نظام اجتماعی،برخی سازمان ها و نهادهای اجتماعی می شوند. ولی این نهادها و نظام های ثابت، به ویژه در کشورهای در حال توسعه نیز مصون از تحول نیستند و در اثر تعامل با فرهنگ ها و اندیشه های جدید و زیر فشار نظام های اقتصادی و سیاسی مسلط، دگرگون و تحت تأثیر ایدئولوژی های وارداتی، دستخوش تغییر و استحاله می شوند.
دگرگونی این نهادهای ثابت نیز به تعبیر "یورگن هابرماس"، جزیی از فرآیند جهانی شدن است؛ چرا که به نظر او جهانی شدن یک تحول اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از میان می رود و روابط انسانی کیفیت بدون مرز به خود می گیرد. به هر حال این نظام ها در مقایسه با مؤلفه های پر تحرک و پر تحول، ثبات نسبی بیشتری دارند.
موانع جهانی سازی
یکی از مشکلات تحقق جهانی سازی، همین عناصر نسبتا ثابت جوامع اند که ریشه در دین، فرهنگ، تمدن و تاریخ آنها دارند و در مقابل عناصر وارداتی و نامتجانس ایستادگی و بر سر راه استحاله جامعه مقاومت می کنند و مانع ذوب شدن آن در جامعه یکپارچه و یکدست جهانی می شوند.
بازی گران اصلی صحنه جهانی سازی دریافته اند که بدون زمینه سازی فرهنگی و فکری در جوامع هدف، نمی توانند به مقاصد اقتصادی و سیاسی خویش دست یابند و این به معنای لزوم ایجاد زیر ساخت های فکری و فرهنگی متناسب با ایده جهانی سازی در کشورهایی است که قرار است با جهانی شدن، قربانی جهانی سازی شوند. این قربانیان در سطوح مختلفی تعریف می شوند؛ به گونه ای که حتی برخی از بازیگران اصلی هم، ممکن است به نوعی قربانی بازیگران قوی تر باشند.
کشورهایی مانند فرانسه و کانادا که خود از کشورهای توسعه یافته و صنعتی به شمار می روند و درصدد توسعه قلمرو اقتصادی و سیاسی خود از راه جهانی سازی هستند نیز از تهاجم فرهنگی امریکایی به فغان آمده اند و در صدد چاره اندیشی برای حفظ و تقویت فرهنگ بومی خود هستند.
تحمیل فرهنگ یک جامعه بر جوامع دیگر یا دستکاری فرهنگ آنان، با اهداف سودجویانه و ظالمانه صورت می گیرد. فرهنگ همان عناصر ثابتی است که به راحتی تغییر نمی کند و سدی در برابر جهانی سازی به شمار می آید و تا این سد شکسته نشود، اهداف سلطه گران سیاسی و اقتصادی تامین نمی شود.
این عناصر نسبتا ثابت، هویت اجتماعی افراد یک جامعه را تشکیل می دهند و ضمن آنکه افراد یک جامعه را حول محور مشترکاتشان، متحد می کنند، آنان را از دیگر جوامع، متمایز می سازند .
هویت اجتماعی است که افراد و جوامع را به خودی و بیگانه تقسیم می کند و به جوامع احساس استقلال و خودباوری می دهد و آنان را در برابر تجاوز بیگانگان مقاوم می سازد؛ خواه این تجاوز نظامی باشد یا سیاسی و فرهنگی. هر چند هویت اجتماعی از مولفه هایی نسبتا ثابت تشکیل می شود، یکسره ایستا و تغییر ناپذیر نیست و همه عناصر آن استحکام، عقلانیت و ضمانت صحت کافی ندارد.
برای یک جامعه پویا و انسانی، طبیعی است که در جست و جوی حقیقت به بازکاوی و بازنگری باورها و ارزش های خویش همت بگمارد و چنانچه ضعف یا اشتباهی یافت شود، به تصحیح آنها اقدام کند. اگر فرهنگ جامعه دارای قوت و نشاط لازم باشد، با چنین اصطلاحاتی به رشد و تعالی خود کمک می کند.
آثار جامعه انسانی
افزون بر این، جوامع همچون سلول های یک زندان با دیواره های آهنین نیستند که از یکدیگر بی خبر باشند، بر هم تأثیر نگذارند و از هم تأثیر نپذیرند؛ بر عکس، جوامع را می توان به سلول های یک موجود زنده تشبیه کرد که با دیگر سلول ها در تماس، تبادل و تعامل دائمی هستند. یک فرهنگ مستدل و مبتنی بر پایه های عقلانی باید بتواند ضمن حفظ هویت مستقل خویش، با دیگر فرهنگ ها به تبادل و تعامل بپردازد؛ عناصر مثبت آنها را تشخیص دهد و در جمع عناصر خویش بپذیرد، همانگونه که با تشخیص عناصر منفی و نقاط ضعف دیگر فرهنگ ها باید ضمن حفظ خود از ابتلا به آنها، سعی کند فرهنگ های دیگر را تحت تاثیر قرار داده، از آنها آسیب زدایی کند.
اما هریک از این تحولات بایسته و شایسته در حوزه فرهنگ و هویت اجتماعی، مشروط بر این است که فرهنگی قوی و معقول وجود داشته باشد و افراد جامعه برای رویارویی با فرهنگ های رقیب آمادگی کافی داشته و از ابزارهای تشخیصی و دفاعی لازم و مساوی با دیگران بهره مند باشند. چنین هویتی زمانی شکل می گیرد که متفکران جامعه باورها و ارزش های روشن و مستدلی تبیین و ارائه کنند و افراد جامعه با پذیرش آنها بر محور این اعتقادات و اخلاقیات گردهم آیند.
بحر ان هویت در عصر بی ثباتی
شاید در دهه های گذشته، به دلیل محدودیت های ارتباطی و پایین بودن سطح آگاهی ها و آزادی ها در جوامع ساده و بسته، حفظ فرهنگ و هویت اجتماعی در آنها، به راحتی امکان پذیر بود و نسل های جدید نیز به آسانی پذیرای سنت ها، باورها و ارزش های رایج هر چند نامعقول و بی پایه بودند. ولی امروز، با بالا رفتن سطح سواد و آگاهی های افراد و تسهیل تبادل اطلاعات با جهان خارج، این امر با دشواری های روز افزونی مواجه شده است.
اکنون، در صورتی که باورها و ارزش های پذیرفته شده و رایج در یک جامعه فاقد مبنای عقلانی باشند یا نخبگان جامعه از تبیین و ارائه مستدل آنها عاجز باشند و یا با وجود هر دو عامل قبلی، ابزارهای رسانه ای و روش های کارآمد برای ارائه و ترویج فرهنگ صحیح، به اندازه کافی در دسترس متولیان فرهنگ سازی اسلامی نباشد، مقبولیت فرهنگ خودی رنگ می بازد و عناصر پایه از فرهنگ های غیر خودی جای آن را می گیرند؛ در نتیجه جامعه ای ظهور می کند که کمترین مشکل آن "بحران هویت" است.
افراد چنین جامعه ای میان عناصری ناهمگون و گاه متضاد از فرهنگ های مختلف، سرگردان می شوند. در چنین شرایطی، آنچه تعیین کننده برتری یک فرهنگ و هویت بر دیگر رقیبان است، نه استحکام و عقلانی بودن اندیشه است و نه انسانی بودن ارزش ها؛ بلکه جاذبه های مختلف مادی و نفسانی، زیبایی های هنری و مهارت در به کار گرفتن روش های بازاریابی در عرصه کالاهای فرهنگی و فکری است که دل ها را می برد و عقل ها را می رباید.
"السدیر مک اینتایر" فیلسوف اخلاق اجتماع گرا، معتقد است جوامع مدرن بر اثر تسلط فلسفه لیبرال، فاقد هویت اجتماعی اند و از هم پاشیدگی ارزش ها و باورها در این جوامع، انسان های بی هویتی را می سازد که هر کدام به ناچار، به دنبال ارزش های دل بخواهی و بدون پشتوانه عقلانی می روند؛ خواه پیرو مکتب عاطفه گرایی شوند که ارزش های اخلاقی را ترجیح شخصی، گتره ای و بی دلیل می داند یا از مکتب اگزیستانیسالیسم تبعیت کنند که انسان را موجودی رها شده، ایزوله و محکوم می داند که ارزش هایش را خود و تنها برای خود می سازد.
در چنین بستری هویت اجتماعی انسان ها دستخوش بحران می شود. از این رو، چنین بحرانی در جوامع غربی به یکی از متداول ترین امراض اجتماعی تبدیل شده است؛ تا آنجا که آن را از نشانه ها و مشخصات جوامع مدرن دانسته اند. رواج این امر موجب شده است، این پدیده از یک استثنا و حالت مرضی خارج شده، به یک هنجار برای انسان مدرن تغییر ماهیت دهد.
اسف بارتر از این، وضع جوامعی است که خود، با وجود داشتن فرهنگ و تمدنی غنی و تجربه هویت اجتماعی پایدار، مورد هجوم چنین فرهنگ منحط و بی ریشه ای قرار می گیرند.
نخبگان اهل فکر و مصلحان ژرف نگر که باورها و ارزش هایشان بیشتر تقلیدی و تحت تأثیر عوامل غیر معرفتی است، بیشتر دچار بحران می شوند! آنان از یک سو به باورها و ارزش های خویش وابسته و دل بسته اند و نمی توانند آنها را یکسره نفی و فراموش کنند و از سوی دیگر جاذبه ایدئولوژی های جدید و افکار و ارزش های وارداتی که با انواع آرایه های فریبنده آرایش شده، با ابزارهای رسانه ای گوناگون تبلیغ و با پیرایه های متنوع و خیره کننده نفسانی، اقتصادی، تفریحی و تجملی همراه می شوند، ایشان را به پذیرش فلسفه و ارزش هایی دعوت می کنند که در درون خود دچار از هم گسیختی و ناهماهنگی اند.
نتیجه این وضعیت، بحران هویتی مضاعف است که قربانیان خویش را به ورطه پوچ گرایی فرو می غلطاند.
قربانیان تهاجم فرهنگی
عکس العمل قربانیان تهاجم فرهنگی، در صورتی که نتوانند به گونه ای معقول و اقناع کننده از باورها و ارزش های خویش دفاع کنند، از چند دسته خارج نیستند:
1) یا هویت خویش را فراموش کرده، دچار از خودبیگانگی می شوند و یکسره به لذت طلبی افسار گسیخته ای که ارمغان فرهنگ لیبرال غربی است تن می دهند؛
2) یا دچار افسردگی و یأس شده، به دامان مواد مخدر پناه می برند تا درد جانکاه این تحقیر و پوچی درونی را احساس نکنند؛
3) یا از اینکه می بینند، از یک سو زیر پای فرهنگی سست و غیر عقلانی له می شوند و از سوی دیگر، توانایی دفاع عقلانی و صحیح از مبانی فرهنگ خویش را ندارند، دچار عصبانیت و عصیانی کور و بی منطق می شوند که جز به ترور، تخریب و از بین بردن مظاهر تمدن و فرهنگ سلطه گر نمی اندیشد.
جهانی سازان برای پیشبرد پروژه خود از شگردها و ابزارهای گوناگون و پیچیده ای بهره می برند و می کوشند هدف اصلی خویش را پنهان نگاه دارند تا با کمترین مقاومت روبرو شوند.
آنان به جای آنکه با متفکران جامعه مواجه شوند و مبانی فکری و ارزشی خود را به مصاف با اصول نظری و عملی دیگران بیاورند، با هدف گرفتن ضعیف ترین قشرهای جامعه مورد نظر و با استفاده از نقطه ضعف های آنان وارد می شوند. مثلا برای کودکان، نوجوانان، جوانان و دیگر اقشار جامعه، به تناسب، سرگرمی هایی متنوع فراهم و فرهنگ و ارزش های مورد نظر خویش را از این طریق به ایشان منتقل می کنند؛ از عروسک هایی همچون "باربی" که شکل، آرایش و پوشش مورد قبول غربی ها را تبلیغ می کند، موزیک غربی می نوازد و ترانه های غربی می خواند تا بر چسب ها، جلد دفتر های فانتزی و عکس روی لباس ها، تا مدسازی برای لباس، کفش، آرایش مو و صورت، لوازم، مبلمان و دکوراسیون منزل و اتومبیل و داستان های مصور، رمان های تخیلی و مجلات رنگی و زیبا، فیلم های سینمایی، کارتونی و تلویزیونی، برنامه ها و بازی های رایانه ای، سایت های اینترنتی و کانال های ماهواره ای که همگی فرهنگ های بومی، به ویژه فرهنگ اسلامی را تحقیر و تخریب می کنند.
اینها در مقابل، به تمجید، تقدیس و ترویج فرهنگ غربی می پردازند که مملو از سکس و خشونت، فردگرایی و خودمحوری، بی اعتنایی به دیگران و بی تفاوتی در برابر رنج آنان، هواپرستی و تنوع طلبی، مصرف زدگی و رفاه طلبی، خوش گذرانی و فراموشی معنویات و از یاد بردن خدا و قیامت است.
روشن است کودکی که از زمان شکل گیری شخصیتش با این مطالب و ارزش ها انس بگیرد و آنها را درونی سازی کند، بدون آنکه خود بداند یا برای پذیرش آنها قدرت تفکر و انتخاب داشته باشد، پیروی از آنها در جوانی و بزرگ سالی برایش آسان و دلپذیر می شود.
در شماره بعدی از این نوشتار، بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
/929/701/ر
دانش پژوه کارشناسی رشته فلسفه موسسه امام خمینی(ره)؛
هادی عیدی چگینی