۱۳ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۲۹
کد خبر: ۱۹۱۳۹۳

علی اصغر بزرگترین سند مظلومیت

خبرگزاری رسا _ کارشناس شبکه وهابی شهادت حضرت علی اصغر (ع) را منکر شد.
علي اصغر

به گزارش سرویس مانیتورینگ خبرگزاری رسا، منصور حسینی کارشناس شبکه وهابی نور و کلمه در برنامه ویژه ای به نام گل خوشبوی نبی، شهادت حضرت علی اصغر (ع) را منکر شده و مدعی شد دلیلی بر شهادت ایشان در کتب شیعه و سنی وجود ندارد.


در پاسخ به این شبهه، نحوه شهادت حضرت علی اصغر (ع) فرزند شیر خوار امام حسین (ع) را آنگونه که در منابع شیعه وسنی آمده است  برایتان بیان می کنیم.


سبط بن جوزی از بزرگان اهل سنت می گوید :


«وقتی امام حسین (ع) متوجه شد که فرزند کوچکش از تشنگی بی تاب و گریان شده ، او را در مقابل سپاه دشمن بر فراز دستان خود گرفته و فرمودند: ای مردم اگر به من رحم نمی کنید، دلتان برای این طفل بسوزد!


در این هنگام یکی از افراد سپاه دشمن، با تیری این کودک را هدف قرار داده و او را به شهادت رساند. امام با دیدن این صحنه، گریان شده و به پروردگار عرضه داشت: خدایا! تو خود بین ما و این گروه که با وعده یاری و کمک، ما را دعوت کرده و اکنون ما را می کشند، قضاوت کن!


بعد از این سخنان، ندایی از غیب رسید که ای حسین! به فکر کودکت نباش که اکنون دایه ای در بهشت در اختیار او بوده و به او شیر خواهد داد». «سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 227»


در « لهوف » که ازکتب معتبر مقتل به شمار می آید آمده است :


«امام حسین (ع) خطاب به خواهرشان زینب (س) فرمودند که فرزند کوچکم را به من بده تا با او خداحافظی کنم. سپس او را گرفته و برای بوسیدنش خم شد که ناگاه حرمله با تیری او را هدف قرار داده و تیرش به گلوی آن شیرخوار اصابت کرده، او را به شهادت رساند. حضرت پس از مشاهده این ماجرا، پیکر این شهید کوچک را به خواهرش زینب (س) داده و سپس دو دستان خود را پر از خون فرزندش کرده و آن را به سمت آسمان پاشیده و فرمودند: چون در برابر چشمان خدا هستم، تحمل تمام این مشکلات برایم آسان است!


امام باقر (ع) فرمودند که از خون پاشیده شده به طرف آسمان، قطره ای به زمین برنگشت». «سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 117»


برخی صاحبان ذوق، برنگشتن خون این طفل شیرخوار را نشانه تسلیت پروردگار به امام حسین (ع) ارزیابی کرده اند.


معالى السبطین از قول ابومخنف شهادت طفل شیرخوار را این گونه آورده است :

امام(ع) پس از شهادت على اکبر به خواهرش امّ کلثوم فرمود:
یا اُخْتاهُ اوُصیکِ بِوَلَدی الصَّغیرَ خَیْراً، فَاِنَّهُ طِفْلٌ صَغیرٌ وَ لَهُ مِنَ الْعُمْرِ سِتَّةُ أَشْهُر»؛ (خواهرم! به فرزند خردسالم نیکى کن، او خردسال است و تنها شش ماه دارد.


امّ کلثوم عرض کرد: «برادرجان! این طفل به مدّت سه روز است که جرعه آبى ننوشیده است، از این گروه کمى آب بطلب .


امام(ع) با شنیدن این سخن، طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود: «یا قَوْمِ قَدْ قَتَلْتُمْ أَخی وَ أَوْلادی وَ أَنْصارِی وَ ما بَقِی غَیْرُ هذَا الطِّفْلِ، وَ هُوَ یَتَلَظّى عَطَشَاً مِنْ غَیْرِ ذَنْب اَتاهُ إِلَیْکُمْ، فَاسْقُوهُ شَرْبَةً مِنَ الْماءِ»؛ (اى مردم! شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و کسى جز این طفل که بى هیچ گناهى از تشنگى مى سوزد، نمانده است، او را با جرعه آبى سیراب کنید « معالى السبطین، ج 1، ص 418 »


و به تعبیر «نفس المهموم» امام(ع) فرمود:


«یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ»؛ اى مردم اگر به من رحم نمى کنید به این طفل خردسال رحم کنید». «معالى السبطین، ج 1، ص 418»
امام(ع) در حال گفتن این سخنان بود که بناگاه تیرى از سوى ستمگرى سیاه دل ـ حرملة بن کامل اسدى ـ حلقوم طفل را پاره کرد و از گوش تا گوش را درید
. امام حسین(ع) کف دستش را زیر گلوى بریده طفل گرفت و چون از خون پر شد، آن را به آسمان پاشید و در روایت دیگر آمده است، امام دستانش را زیر گلوى طفل گرفت و گفت:
«یا نَفْسُ اِصْبِری فیما أَصابَکِ، اِلهی تَرى ما حَلَّ بِنا فی الْعاجِلِ فَاجْعَلْ ذلِکَ ذَخیرَةً لَنا فی الاْجِلِ»؛ (اى نفس! در برابر این همه مصیبت شکیبا باش! خدایا! تو مى بینى که در این دنیاى فانى چه مصائبى براى ما رخ داده، پس آن را براى روز رستاخیزمان ذخیره ساز!».« معالى السبطین، ج 1، ص 419»


در روایت دیگرى آمده است که امام(ع) گفت:


«اَللّهُمَّ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ دَعَوُنَا لِیَنْصُرُونا فَخَذَلُونا وَ أَعانُوا عَلَیْنا، اَللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ، وَ احْرِمْهُمْ بَرَکاتِکَ، اَللّهُمَّ لا تُرْضِ عَنْهُمْ أَبَداً، اَللّهُمَّ إِنَّکَ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فی الدُّنْیا، فَاجْعَلْهُ لَنا ذُخْراً فِی الاْخِرَةِ وَ انْتَقِمْ لَنا مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ»؛ (خدایا! تو مى دانى که اینان ما را دعوت کردند تا به یارى مان بشتابند ولى ما را رها کردند و در برابر ما بپاخاستند، خدایا! باران آسمان را از آنان دریغ دار و آنان را از برکاتت محروم کن. خدایا هرگز از آنان خشنود مشو. خدایا اگر در دنیا، پیروزى را از ما دریغ داشته اى، آن را ذخیره آخرت ما قرار ده و از گروه ستمکاران انتقام ما را بستان. » «ینابیع المودّة، ج 3، ص 7 »


در مقتل «ابی مخنف » که از راویان مشهور ومورد ثقه می باشد اما در مذهب ایشان اختلاف وجود دارد بعضی ایشان را سنی مذهب وبرخی شیعه قلمداد کرده اند اینچنین آمده است :


یکی از مصائب ناگوار و سوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغر (ع) است نقل شده:


«روزی کمیت شاعر معروف به حضور امام صادق (ع) رسید، حضرت رو به وی فرمودند:
کمیت ! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد بانوان و اهل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند و اشک ریختند.
در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده و صدای شریفشان بلند شد و بانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.


منظور از این کار یادآوری شهادت علی اصغر و سنگدلی قاتل وی حرمله بن کاهل اسدی بوده است».


همچنین ابی مخنف از عقبه بن بشیر اسدی به نقل از امام باقر(ع ) آورده که امام به عقبه فرمود: شما بنی اسد خونی از ما ریختید که حق ما بر شماست . پرسیدم آن چیست و چه گناهی است ؟ امام فرمودند: «فرزند خردسال امام را نزد حضرت آوردند و امام آن را در دامن داشت که تیری از بنی اسد «حرمله بن کاهل اسدی » آمد و گلویش را درید. امام حسین (ع ) دست خود را از خون گلوی طفل پر کرد و به آسمان پاشید سپس ..». این روایت با این سند معتبر چگونگی شهادت آن طفل صغیر را بیان می کند. «نصوص من تاریخ ابی مخنف , ج 1, ص 487»

در مقتل الحسین خوارزمى آمده است :


هنگامى که امام(ع) شهادت خاندان وفرزندانش را دید و از آنان کسى جز امام و زنان و کودکان و فرزند بیمارش ـ امام سجّاد(ع) ـ نماند، ندا داد:


«هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّد یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیث یَرْجُوا اللّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعین یَرْجُوا ما عِنْدَاللّهِ فِی إِعانَتِنا؟»؛ آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یارى کننده اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟


با طنین افکن شدن نداى استغاثه امام(ع)، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست. امام(ع) به خیمه ها نزدیک شد و فرمود:
ناوِلُونی عَلِیّاً اِبْنی الطِّفْلَ حَتّى اُوَدِّعَهُ»؛ فرزند خردسالم «على» را به من بدهید تا با او وداع کنم.


فرزندش را نزد وى آوردند. امام(ع) در حالى که طفلش را مى بوسید، خطاب به او فرمود:
«وَیْلٌ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ إِذا کانَ خَصْمُهُمْ جَدَّکَ»؛ (بدا به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا(ص) با آنان به مخاصمه برخیزد؟).

هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود که حرملة بن کاهل اسدى، او را هدف قرار داد و تیرى به سوى وى پرتاب کرد و گلوى او را درید، خون سرازیر شد، امام(ع) دست ها را زیر گلوى آن طفل گرفت تا از خون پر شد؛ آنگاه خون ها را به سوى آسمان پاشید و گفت:
اَللّهُمَّ إِنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا»؛ (بار الها! اگر در این دنیا ما (در ظاهر) بر این قوم پیروز نشدیم، بهتر از آن را روزى ما فرما.


بعد از شهادت آن طفل، امام(ع) از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر، قبر کوچکى کند و کودکش را به خونش آغشته ساخت و بر وى نماز گذارد (و دفن نمود).« مقتل الحسین خوارزمى، ج 2، ص 32 و بحارالانوار، ج 45، ص 46» /1406/1409/ح

 

ارسال نظرات