نهجالبلاغه مجسم

شاید برایتان پیش آمده باشد -و اگر هم پیش نیامده، مىتوانید آنچه را مىخواهم بگویم در ذهن خود مجسم سازید- که سالها با فردى در یک کوى و محله زندگى مىکنید، لا اقل روزى یک بار او را مىبینید و طبق عرف و عادت، سلام و تعارفى مىکنید و رد مىشوید، روزها و ماهها و سالها به همین منوال مىگذرد... تا آنکه تصادفى رخ مىدهد و چند جلسه با او مىنشینید و از نزدیک با افکار و اندیشهها و گرایشها و احساسات و عواطف او آشنا مىشوید، با کمال تعجب احساس مىکنید که هرگز نمىتوانستهاید او را آنچنان که هست حدس بزنید و پیشبینى کنید.
از آن به بعد چهره او در نظر شما عوض مىشود، حتى قیافهاش در چشم شما طور دیگر مىنماید، عمق و معنى و احترام دیگرى در قلب شما پیدا مىکند، شخصیتش از پشت پرده مشخص متجلى مىگردد، گویى شخص دیگرى است غیر آن که سالها او را مىدیدهاید و احساس مىکنید دنیاى جدیدى کشف کردهاید.
برخورد من با نهج البلاغه چنین برخوردى بود. از کودکى با نام «نهج البلاغه» آشنا بودم و آن را در میان کتابهاى مرحوم پدرم اعلى الله مقامه مىشناختم. پس از آن، سالها بود که تحصیل مىکردم.
مقدمات عربى را در حوزه علمیه مشهد و سپس در حوزه علمیه قم به پایان رسانده بودم. دروسى که اصطلاحا «سطوح» نامیده مىشود نزدیک به پایان بود و در همه این مدت نام «نهج البلاغه» بعد از قرآن بیش از هر کتاب دیگر به گوشم مىخورد.
تا آنکه در تابستان سال هزار و سیصد و بیست، پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، براى فرار از گرماى قم به اصفهان رفتم. تصادف کوچکى مرا با فردى آشنا با نهج البلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت و اندکى وارد دنیاى نهج البلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقا احساس کردم این کتاب را نمىشناختم و بعدها مکرر آرزو کردم که اى کاش کسى پیدا شود و مرا با دنیاى قرآن نیز آشنا سازد».(سیری در نهج البلاغه ص10)
این جملات زیبا و این شرح عاشقی، جملات و کلماتی است که استاد شهید مرتضی مطهری در آن شرح آشنایی خود و عاشقی خود نسبت به کتاب عظیم الشأن نهج البلاغه امیر بیان حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع) را نشان میدهد. عاشقی و دلدادگی که نشانههای آن را در آثار و سلوک شخصی و اجتماعی استاد شهید به روشنی میتوان یافت.
آنچه در کلام استاد شهید خود نمایی میکند، ذکر خضر راهی است که دست استاد را میگیرد و او را به دنیای نهجالبلاغه رهنمون میگردد. دنیای نهجالبلاغه حضرت امیر(ع) دنیایی است که هر کسی را به آن راه نیست، چه خود حضرت میفرمایند که مرغ خیال را نرسد که بر اطواد وجودی ما به پرواز در آید.
این خضر راه کیست؟ این آشنای به عمق و شاهراههای کلام امیر(ع) بیان چه شخصیتی است؟ از مردم کدام سرزمین کره خاک است و در آسمانها کجا منزل داشته که محرم حریم نهجالبلاغه شده است؟ استاد شهید مرتضی مطهری خود پرده از این راز میگشاید و خود استاد و خضر راهش را به نیکی معرفی مینماید:
«دریغ است در این مقدمه از آن بزرگمردى که مرا اولین بار با نهجالبلاغه آشنا ساخت و درک محضر او را همواره یکى از «ذخائر» گرانبهاى عمر خودم -که حاضر نیستم با هیچ چیز معاوضه کنم- مىشمارم و شب و روزى نیست که خاطرهاش در نظرم مجسم نگردد، یادى نکنم و نامى نبرم و ذکر خیرى ننمایم.
به خود جرأت مىدهم و مىگویم او به حقیقت یک «عالم ربانى»بود؛ اما چنین جرأتى ندارم که بگویم من «متعلم على سبیل نجاة» بودم. یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدى در ذهنم جان مىگرفت:
عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز «عالم ربانى» نیست
او با نهج البلاغه مىزیست، با نهج البلاغه تنفس مىکرد، روحش با این کتاب همدم بود، نبضش با این کتاب مىزد و قلبش با این کتاب مىتپید. جملههاى این کتاب ورد زبانش بود و به آنها استشهاد مىنمود. غالبا جریان کلمات نهج البلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود. براى ما درگیرى او با نهج البلاغه -که از ما و هر چه در اطرافش بود مىبرید و غافل مىشد- منظرهاى تماشایى و لذتبخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحبدلى شنیدن، تاثیر و جاذبه و کشش دیگرى دارد. او نمونهاى عینى از سلف صالح بود. سخن على دربارهاش صادق مىنمود:
«و لو لا الاجل الذى کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عین، شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب، عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعینهم.»
از امامت جماعت پرهیز داشت. سالى در ماه مبارک رمضان با اصرار زیاد او را وادار کردند که این یک ماهه در مدرسه صدر اقامه جماعت کند. با اینکه مرتب نمىآمد و قید منظم آمدن سر ساعت معین را تحمل نمىکرد، جمعیت بىسابقهاى براى اقتدا شرکت مىکردند. شنیدم که جماعتهاى اطراف خلوت شد، او هم دیگر ادامه نداد.
تا آنجا که من اطلاع دارم، مردم اصفهان عموما او را مىشناختند و به او ارادت مىورزیدند؛ همچنانکه حوزه علمیه قم به او ارادت مىورزید. هنگام ورودش به قم علماى قم با اشتیاق به زیارتش مىشتافتند. ولى او از قید «مریدى» و «مرادى» مانند قیود دیگر آزاد بود. رحمة الله علیه رحمة واسعة و حشره الله مع اولیائه». ( همان ص12)
این سخنان استاد شهید مرتضی مطهری خود نشان از عظمت این عالم ربانی است: آیة الله حاج میرزا علی آقا شیرازی. شخصیتی که بتواند اینگونه دل از کسی چون مطهری برباید؛ به طوری که استاد شهید قاب عکس بزرگی از ایشان را در اتاق کار خویش بگذارد، حتما انسانی بسیار والا است.(ن.ک: روح مجرد)
در تابستان سال بیست و سال بیست و یک، من از قم به اصفهان رفتم و برای اولین بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شد و از محضرش استفاده کردم. البته این آشنایی، بعد تبدیل به ارادت شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد؛ به طوری که بعدها ایشان به قم آمدند و در حجره ما بودند و آقایان علماء بزرگ حوزه علمیه که همه به ایشان ارادت میورزیدند، در آنجا از ایشان دیدن میکردند.
در سال بیست که برای اولین بار به اصفهان رفتم، هم مباحثه گرامی مکه اهل اصفهان بود و یازده سال تمام با هم، هم مباحثه بودیم و اکنون از مدرسین و مجتهدین بزرگ حوزه علمیه قم است؛ به من پیشنهاد کرد که درمدرسه صدر، عالم بزرگی است، نهج البلاغه تدریس میکند، بیا برویم به درس او. این پیشنهاد برای من سنگین بود. طلبهای که "کفایة الاصول" میخواند، چه حاجت دارد که به پای تدریس نهج البلاغه برود؟! نهجالبلاغه را خودش مطالعه میکند و با نیروی اصل برائت و استصحاب مشکلاتش را حل مینماید! چون ایام تعطیل بود و کاری نداشتم و به علاوه پیشنهاد از طرف هممباحثهام بود پذیرفتم، رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پی بردم؛ دانستم که نهج البلاغه را من نمیشناختهام و نه تنها نیازمندم به فرا گرفتن از استاد، بلکه باید اعتراف کنم که نهج البلاغه، استاد درست و حسابیندارد. به علاوه دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که به قول ما طلاب، "ممن ینبغی ان یشد الیه الرحال؛ از کسانی است که شایسته است از راههای دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم".
او خودش یک نهج البلاغه مجسم بود. مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین(ع) پیوند خورده و متصل شده است. راستی من هر وقت حساب میکنم، بزرگترین ذخیره روحی خودم را درک صحبت این مرد بزرگ میدانم؛ رضوان الله تعالی علیه و حشره مع اولیائه الطاهرین و الائمة الطیبین!
من از این مرد بزرگ داستانها دارم؛ ز جمله به مناسبت بحث، رؤیایی است که نقل میکنم؛ ایشان یک روز ضمن درس در حالی که دانههای اشکشان بر روی محاسن سفیدشان میچکید، این خواب را نقل کردند؛ فرمودند: "در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است، مردن را همان طوری که برای ما توصیف شده است، در خواب یافتم، خویشتن را جدا از بدنم میدیدم و ملاحظه میکردم که بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل میکنند. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگی سفید را دیدم که وارد قبر شد. در همان حال حس کردم که این سگ، تندخویی من است که تجسم یافته و به سراغ من آمده است». (عدل الهی ص 211)
استاد شهید در پاورقی این صفحه، اینگونه ادامه می دهند: «مرحوم حاج میرزا علی آقا اعلی الله مقامه، ارتباط قوی و بسیار شدیدی با پیغمبر اکرم و خاندان پاکش صلوات الله و سلامه علیهم داشت. این مرد در عین اینکه فقیه(در حد اجتهاد) و حکیم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضی از قسمتها، مثلا طب قدیم و ادبیات، از طراز اول بود و "قانون" بوعلی را تدریس میکرد، از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام بود، منبر میرفت و موعظه میکرد و ذکر مصیبت میفرمود. کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم مخلص متقی بنشیند و منقلب نشود. خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد میکرد در حال یک انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش وخاندان پیامبر در حد اشباع او را به سوی خود میکشید، با ذکر خدا دگرگون میشد، مصداق قول خدا بود: الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذاتلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا. (انفال 2)
نام رسول اکرم صلی الله علیه و آله یا امیرالمؤمنین علیهالسلام را که میبرد اشکش جاری میشد. یک سال حضرت آیة الله بروجردی اعلیالله مقامه از ایشان برای منبر در منزل خودشان در دهه عاشورا دعوتکردند، منبر خاصی داشت، غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمیکرد. ایشان در منزل آیة الله منبر میرفت و مجلسی را که افراد آن اکثر از اهل علم و طلاب بودند، سخت منقلب میکرد؛ به طوری که از آغاز تا پایان منبر ایشان جز ریزش اشکها و حرکت شانهها چیزی مشهود نبود.(همان ص211) این جملات و نقلهای شهید مطهری جنبه و جایگاه آسمانی میرزا علی آقا شیرازی را نشان میدهد؛ اما مختصری از روز و روزگار دنیایی ایشان هم خالی از لطف نیست.
شمهای از یک زندگی
میرزا علی آقا در نجف اشرف در خانه حاج علی اکبر شیرازی به دنیا آمد. جد میرزا علی آقا از تجار سر شناس شیراز بود که بعد از مرگش شغل آبا و اجدادیش به پسرش علی اکبر رسید؛ ولی مدتی بعد شوق و شور علم دین، رخت حاج علی اکبر را به مرکز علم شیعی در نجف کشاند و ایشان در کنار علم آموزی به تجارت هم میپرداخت.
اولین استاد حاج میرزا علی آقا پدر ایشان بود و از دیگر اساتیدشان میتوان به سید محمد باقر درچهای و شیخ اسدالله قمشهای و میرزا کمال الدین کرباسی و میرزا محمد باقر حکیم باشی اشاره کرد. از ایشان آثار علمی علاوه بر شاگردان سلوکی و علمیشان به جای مانده که از جمله میتوان به تصحیح زاد المعاد علامه مجلسی، تصحیح تبیان شیخ طوسی و تحقیق من لا یحضره الطبیب زکریای رازی اشاره داشت.
میرزا علی آقای شیرازی سر انجام پس از عمری مجاهدت عملی و علمی در دی ماه 1334شمسی به درود حیات گفتند. نیکو است که به یکشنبه 17دی ماه 1334 از تقویم جیبی دلدلده ایشان، استاد شهید مطهری نگاهی بیندازیم: «در بین الطلوعین این روز حاج میرزا علی آقا شیرازی رضوان الله علیه به جوار رب العالمین شتافت».( شیخ شهید ص15) مزار ایشان در قبرستان شیخان قم زیارت گاه اهل دل است.
منابع:
1. نهج البلاغه- سید رضی- ترجمه سید جعفر شهیدی
2. سیری در نهج البلاغه- مرتضی مطهری
3. عدل الهی- مرتضی مطهری
4. شیخ شهید
5. فواید الرضویه- شیخ عباس قمی
6. بیست مقاله- رضا استادی
هادی شاملو
/979/702/ر