۲۵ دی ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۸
کد خبر: ۱۹۵۰۹۴
به بهانه سالگرد شهادت شهید نواب صفوی؛

مبارزه و شهادت در راه اسلام انتخاب آگاهانه نواب صفوی

خبرگزاری رسا ـ آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی درباره شهید نواب صفوی: «اولین جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد.»
مبارزه و شهادت در راه اسلام انتخاب آگاهانه نواب صفوی

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، با خبر بودم که همسر شهید نواب صفوی بیمار است و شرایط پذیرفتن مهمان را ندارد. خواستم که قدم بر روی چشمان دوستان خبرگزاری رسا در مشهد بگذارد که از زبان خانم نیره اعظم نواب شنیدم که امکان راه رفتن برایش نیست و برای زیارت نیز حتی به سختی مشرف می شود؛ اما وقتی شنید که قرار است درباره شهید نواب صفوی صحبت کند، انجام مصاحبه را با آغوش باز پذیرفت و در همه دقایقی که از شهید نواب صفوی سخن می گفت گویی صدایش با نشاط تر و واضح تر می شد؛ گویی یاد نواب دوباره وجودش را زنده کرده بود و با این که کسالت داشت، اما این یادآوری باعث فراموشی کسالتش شد و با شور و شعفی خاص از خاطراتش با نواب در دوران مبارزه و چگونگی آشناییش برای ازدواج می گفت که احساس کردم نواب را در کنارش دارد و در همه لحظات به قول خودش از این که همسر سرباز امام زمان(عج) شده بود، با همه سختی ها، لحظه ای پشیمانی و ندامت به وجودش راه پیدا نکرده بود.

در راستای زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا و به بهانه سالگرد شهادت شهید سید مجتبی نواب صفوی، پای صحبت همسر گرانقدر ایشان، نیره اعظم نواب احتشام رضوی می نشینیم تا از زبان او کمی بیشتر با شهید نواب صفوی آشنا شویم.

 

رسا ـ زمینه های آشنایی شما با نواب صفوی به چه صورتی فراهم شد؟

شهید نواب در اواخر سال 1326 با مرحوم پدرم نواب احتشام رضوی آشنا شد که ایشان نیز از شخصیت های مبارز بود و از نظر تقوی و پرهیزگاری در درجه عالی و بلند مرتبه ای قرار داشت. این دور از واقعیت نیست که فردی از خانواده ای مذهبی و علاقمند به ولایت، در نهایت اهل مبارزه نیز می شود. در سال 1314 وقتی پوشیدن کلاه پهلوی در بین مردم اجباری و قانونی شد، پدرم بر روی منبر در مسجد گوهرشاد این کلاه را بر زمین زده و گفته بود که این کلاه، کلاه بی غیرتی است و امروز این کلاه به دست انگلیسی ها به سر شما گذاشته می شود و فردا پرده عفاف و حجاب از سر زنان و نوامیس شما برداشته خواهد شد که این انقلاب به رهبری پدرم این گونه شروع و در همان روزها مسجد به توپ بسته شد.

پدرم در مسجد مجروح شد و او را نیمه جان به تهران بردند که در حدود چهل شبانه روز در یک مکان تاریک که شب و روز مشخص نمی شده، زندانی شد و بنا به گفته خودش در آنجا فقط مشغول عبادت بوده و به اتفاق دوستانش انتظار می کشیدند که چه زمانی آنها را اعدام خواهند کرد. در نهایت پس از 29 جلسه محاکمه، در چهار جلسه محکوم به اعدام شدند که بنا به اتفاقات مختلف برای سران مملکت، در نهایت پدرم به زندان محکوم شده و چند سال در زندان قصر زندانی و پس از آزادی نیز چند سال تبعید شدند و در سال 1320 که رضاخان منقرض شد، پدرم آزاد شده و به تهران آمد.

پدرم در آن زمان در روزنامه پرچم اسلام مصاحبه های انقلابی را منتشر می کرد که در آن زمان شهید نواب که جوانی مبارز و سلحشور بود، وقتی روزنامه را می خواند علاقه مند به دیدار پدرم می شود تا صاحب این قلم را بشناسد و وقتی بر حسب اتفاق با پدرم ملاقات می کند، از ایشان می پرسد که شما همان نواب احتشام هستید که رهبر انقلاب خراسان بود و پدرم می گوید بله من رهبر انقلاب خراسان بودم و نواب صفوی هم خودش را معرفی می کند که همدیگر را می بوسند و در آغوش می کشند؛ گویی این که دو گمشده یکدیگر را پیدا کرده اند و همین بهانه ای برای شروع رفت و آمد نواب به منزل ما شد و وقتی که متوجه شد نواب احتشام رضوی دختری دارد، مرا از پدرم خواستگاری کرد و پدر نیز با کمال افتخار پیشنهاد نواب را پذیرفت.

 

رسا ـ بنای مبلغ مهریه شما از سوی نواب پذیرفته شد یا نه؟

مهریه را شهید نواب صفوی مبلغی بالا پیشنهاد کرد که پدرم نپذیرفت و مقدار مهریه من را مهریه حضرت صدیقه(ع) قرار دارد و استدلال پدرم نیز این بود که نه شهید نواب از حضرت علی(ع) مقامی بالاتر دارد و نه دختر من از حضرت فاطمه(س).

زندگی ما به ساده ترین شکل شروع شد و من یک دختر 14 ساله و نواب صفوی مردی 22 سال بود و من در آن زمان مثل یک سرباز که لباس رزم پوشیده است، در کنار شهید نواب صفوی قرار گرفتم و با تمام ایده های شهید نواب صفوی موافق بودم و گاه آرزو می کردم که ای کاش من هم مرد بودم تا دوشادوش نواب حرکت می کردم. در میدان مبارزه وارد شدم؛ ولی به خاطر زن بودنم تأسف می خوردم که چرا نمی توانم مستقیم در وسط میدان مبارزه باشم! این دوران، دوران سختی بود که همیشه نواب مخفی بود و برای اجرای احکام اسلام با دستگاه جور و ظلم مبارزه می کرد.

 

رسا ـ اولین جرقه های مبارزه نواب از کجا شروع شد؟ 

شهید نواب صفوی مداوم و به تکرار به شاه نامه می نوشت که به آغوش اسلام بازگرد و احکام اسلام را اجرا کن که اگر احکام مقدس اسلام را اجرا کردی، من حاضرم به عنوان یک نگهبان، نگهبانی کنم و دعوای من موضوع مقام و پست نیست، بلکه مسئله اساسی، دین است. مبارزه نواب 10 سال طول کشید و اولین جرقه های مبارزه از وقتی شروع شد که کتاب کسروی که کتابی بر ضد دین است و تشویق به بی دینی می کند، منتشر شد و مراجع وقت آن زمان سید ابوالحسن اصفهانی کشتن کسروی را تکلیف هر فرد مسلمانی اعلام کرد و نواب هم از اساتید خودش در نجف کسب تکلیف کرده و به سمت ایران آمد تا این مأموریت را انجام دهد. جلسه اول که  کسروی با دلایل قرآنی و سنت محکوم شد، 15 نفر از شاگردان او به نواب پیوستند و این جلسات ادامه پیدا کرد تا این که کسروی کشته شد و نواب پس از انجام این کار به نجف باز گشت.

نواب یک شخصیت خود ساخته بود که در مکتب انبیاء تربیت شده بود و تمام وجود و سلول هایش فریاد خدا سر می داد و هدفش از مبارزه این بود که می خواست دستورات پیامبر اکرم(ص) اجرا شود و به همین دلیل هر جا بی دینی بود مبارزه می کرد و حدود دو سال در زمان مصدق(که خود مصدق هم با همکاری های نواب سر کار آمد، اولین کاری که مصدق پس از روی کارآمدن انجام داد، این بود که نواب را زندانی کرد) به زندان رفت و در واقع مصدق اولین ضربه را بر پیکر اسلام زد و این در حالی بود که ملی گراها طرفدار سرسخت مصدق بودند و نواب هم در زندان قصر به سر می برد؛ اما با توجه به ثابت قدم ماندن نواب برای ادامه مبارزه، در این زمان هم خود زندان مرکب فعالیت های نواب شد.

 

زندان مرکبی دیگر برای مبارزه نواب   

در زندان نیز هر روز گروه های دویست نفری به ملاقات نواب می رفتند و نواب در ملاقات های خودش با افراد، شالوده اسلام را معرفی می کرد و مردم را در زندان تربیت می کرد؛ چرا که خود نواب هم از نظر اخلاقی مهربان بود و نسبت به اعضای خانواده ملاطفت داشت. نسبت به مادر و همسر و فرزندان و اطرافیان دنیای محبت و گذشت و عشق و عاطفه بود و در عین این که در میدان مبارزه شجاع و ثابت قدم بود، اما نسبت به فضای خانواده رئوف و مهربان و باسخاوت بود؛ به گونه ای که اگر یک میلیارد تومان پول در اختیارش قرار می گرفت، همه را بین مستمندان و فقرا تقسیم می کرد.

 

رسا ـ درباره رفتارهای مبارزاتی و رفتارهای اجتماعی نواب بفرمایید.   

از نظر شجاعت، شجاعتی بی نظیر داشت که هیچ کس به پای او نمی رسید و مرگ برای نواب امری آسان و ساده بود؛ به گونه ای که به شاه برای اجرای احکام اسلامی نامه می نوشت که یا تو قدرت پیدا می کنی و ما را می کشی که در این صورت شهادت برای ما افتخار است و این در نهایت آرزوی ماست؛ یا این که اگر تو این کار را انجام ندهی، به دست فرزندان اسلام کشته می شوی.

نواب به دنیا وابسته نبود؛ به طوری که گاهی اوقات علمای درباری با بسته های اسکناس به دیدن نواب می آمدند و می گفتند که شاه این پول را برای هزینه های فدائیان اسلام داده است و نواب در جواب این ها می گفت که به پسر پهلوی بگویید که زرق و برق دنیا مرا فریب نمی دهد و شاه چاره ای ندارد به جز این که به آغوش اسلام برگردد که اگر بازگشت از سر تقصیر شما می گذریم و از شما حمایت می کنیم و گرنه با شما مبارزه می کنیم.

نواب وقتی به نماز می ایستاد، بر خلاف این که در میدان مبارزه شجاعت داشت، در برابر خداوند عبدی ذلیل بود؛ به طوری که وقتی نواب نماز می خواند، اطرافیان بی اختیار گریه می کردند و در واقع نماز نواب یک مکتب آموزنده بود و برای جذب افراد به خودشان همین نماز خواندن او کافی بود؛ چرا که نواب دارای تقوای بی نهایت و عبادتی خدا ترس گونه داشت که در نماز متجلی می شد! به گونه ای که هر وقت نمازمی خواند، سبب جذب جوان ها به خودش می شد و از سویی نیز با جوان ها با زبان مهربانانه و پدرانه صحبت می کرد و با کودکان نیز کودکانه رفتار می کرد.

 

اجرای ایده های نواب در انقلاب اسلامی

وجود امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی که وقتی به ایران آمد بیشتر از همه من احساس لذت می کردم، چرا که رهبری انقلاب اسلام را امام(ره) به عهده گرفتند و همه ایده های نواب به وسیله ایشان زنده شد و لحظات پیروزی انقلاب برایم باور نکردنی بود و در همه آن دوران پیروزی، حضور نواب را در کنار خودم احساس می کردم. این در حالی است که خداوند همیشه حجت های خودش را ذخیره می کند و مقام معظم رهبری وقتی فرمان و دستوری می دهند، عده فراوانی از مردم فرمان ایشان را به گوش می شنوند و با همه وجودشان آن فرمان را اطاعت می کنند. به خدا می گویم که خدایا تو هیشه سلاله پیامبر(ص) را قرار دادی که این ها بیایند و پرچم توحید را در زمین به اهتزاز دربیاورند. سخنان آیت الله خامنه ای انبساطی را در وجود من و فرزندانم و اطرافیانم ایجاد می کند؛ چرا که این مسیر همان مسیر گسترش اسلام است که در غربت قرار گرفته است.

/934/703/ر

فاطمه ترزفان

 

ارسال نظرات