۱۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۹
کد خبر: ۱۹۷۱۴۳
به مناسبت سالگشت رحلت هبة‏الدین شهرستانی؛

اسلام و هیئت‏‏

خبرگزاری رسا ـ هبة‏الدین شهرستانی، محمدعلی نام داشت و فرزند سید حسین و از خاندان معروف شهرستانی بود. وی درروز ۲۴ رجب ۱۳۰۱ ق در سامرا به دنیا آمد و زیر نظر پدرش پرورش یافت. مادرش،سیده مریم نیز بانوی پرهیزگاری بود که در ریاضیات، تاریخ جهان، شعر، ادب و علم الانساب، سرآمد زنان روزگار خود بود.
هبه‏الدين شهرستاني، اسلام و هيأت
درآمد
 
اینکه در افواه عام مشهور است که «تاریخ را قوم پیروز می‏نویسد»، حرف و سخنی است که ریشه در تجربه تاریخی بشری دارد؛ چه آن‌که پیروز کسی است که تمام سیستم‏های تاریخ‏سازی و تبلیغی را در دست دارد و قوم مغلوب هم در این کارزار وضعی روشن دارد؛ همه داشته‏های خویش را در دست قدرت غالب می‏بیند و دستش نمی‏رسد که اگر هویتی دارد آن را زنده کند و فریاد بزند.
 
این حالت را بیشتر اقوام و ملل در آستانه مدرنیته غرب جدید چشیدند؛ غربی که با بر آمدن اومانیسم و انسان‌محوری و با سر بر افراشتن علم به عنوان تیغی تیز و کار آمد، برای تسخیر جهان قدرتی یافته بود و تکنولوژی چون تیغی تیز در فلسفه اخلاقی خود محورانه، کار را به استعمار و بهره‏کشی از اقوام و ملل و منابع خدادادی آنها کشید و تاریخ سیاهی را از استثمار و استعمار به جای نهاد. این استعمار فقط محدود به زمین و زمان اقوام مورد استعمار نبود؛ بلکه تاریخ و فرهنگ آنها نیز به یغما رفت.
 
در این میان که غربیان بر سفره مواریث اقوام و ملل در دانش و معرفت نشسته بودند، نقش آنها را در این مقولات در تاریخ علم کتمان می‏نمودند و آنها را که زمانی بر سفره علم و دانش‏شان نشسته بودند، به توحش متهم می‏نمودند. این در حالی بود که مسلمین بیشترین حق را بر گردن فرهنگ غرب دارند.
 
استاد شهید مرتضی مطهری در این باب می‏گوید: «در این مطلب جای تردید نیست که مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجاب‏ آوری‏ را پشت سر گذاشته‏‏اند، نه از آن جهت که در برهه‏‏ای از زمان حکمران جهان ‏بوده‏اند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانی "از پادشاهان باج و از دریا امواج گرفته‏‏اند"؛ زیرا جهان حکمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است که چند صباحی به زور خود را بر دیگران تحمیل کرده‏اند و طولی ‏نکشیده که مانند کف روی آب محو و نابود شده‏اند؛ بلکه از آن جهت که‏ نهضت و تحولی در پهنه گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعل‏دار بشر بود، اکنون نیز یکی از حلقات درخشان تمدن بشر به شمار می‏رود و تاریخ تمدن به داشتن آن به خود می‏بالد.
 
مسلمین چندین قرن در علوم، صنایع، فلسفه، هنر، اخلاق و نظامات عالی اجتماعی، بر همه جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض ‏آنها توشه می‏گرفتند. تمدن عظیم و حیرت انگیز جدید اروپایی که چشم‏ها را خیره و عقل‏ها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به ‏اقرار و اعتراف محققین بی‏غرض غربی، بیش از هر چیز دیگر از تمدن باشکوه اسلامی مایه گرفته است.
 
"گوستاولوبون" می‏گوید: "بعضی‏ها [از اروپاییان] عار دارند که اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدی [یعنی مسلمانان] سبب شده اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت‏ خارج گردد و لذا آن را مکتوم نگاه می‏دارند؛ ولی این نظریه درجه‏ای‏ بی‏اساس و تأسف‏آور است که به آسانی می‏توان آن را رد نمود... نفوذ اخلاقی همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم‏ را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیت نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان‏، دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلی بی‏خبر بودند، به روی آن ها باز کرد و تا ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند.
 
ویل دورانت در تاریخ تمدن می‏گوید: "پیدایش و اضمحلال تمدن اسلام از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی‏ پنج قرن، از سال 81 هجری تا 597 هجری، از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو، اخلاق نیک، تکامل سطح زندگانی، قوانین منصفانه انسانی، تساهل دینی، احترام به عقاید و افکار دیگران، ادبیات، تحقیق علمی، علوم طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود.
 
و هم او می‏گوید: "تنها به دوران‏های طلایی تاریخ، یک جامعه می‏توانسته است در مدتی‏کوتاه این همه مردان معروف در زمینه سیاست و تعلیم و ادبیات و لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیأت و شیمی و فلسفه و طب و مانند آنها که در چهار قرن اسلام، از هارون الرشید تا ابن رشد بوده‏اند، به وجود آورد. قسمتی از این فعالیت درخشان، از میراث یونان مایه گرفت؛ اما قسمت اعظم آن، به خصوص در سیاست و شعر و هنر، ابتکارات گران‌بها بود».(انسان و سرنوشت ص11)
 
در این شرایط که استاد شهید آن را به خوبی تصویر نمود، با افول آفتاب تمدن اسلامی که ریشه در عوامل متعددی داشت، غربیان در قرون منتهی به قرن اخیر تمام مواریث بشری را حاصل تمدن خویش خواندند و زیر نگاه سکولار مآب و ضد دینشان، متون دینی مساوی با بی‏دانشی واقع شد.
 
در همین فضا بود که استاد آیة‏الله سید هبة‏الدین شهرستانی دست به تألیف‏ کتاب اسلام و هیئت‏‏ زد.
 
 
مؤلف اسلام و هیئت ‏
 
«هبة‏الدین شهرستانی، محمدعلی نام داشت و فرزند سید حسین و از خاندان معروف شهرستانی بود. وی در روز 24 رجب 1301 ق در سامرا به دنیا آمد و زیر نظر پدرش پرورش یافت. مادرش، سیده مریم نیز بانوی پرهیزگاری بود که در ریاضیات، تاریخ جهان، شعر، ادب وعلم الانساب، سرآمد زنان روزگار خود بود
 
در 1312 ق که میرزا حسن شیرازی درگذشت، پدر او از سامرا به کربلا رفت و محمدعلی مبادی علوم را نزد 1319 ق پدرش درگذشت و او برای تکمیل درس‏هایش به نجف اشرف مهاجرت کرد(21 شعبان 1320 ق) و در حلقه درس مجتهدان بزرگی چون آخوند خراسانی، سید محمد کاظم طباطبایی یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی درآمد؛ تا آنکه به جایگاه بلندی در علم و فضل ادب دست یافت و تعدادی از علما به اجتهاد او شهادت دادند. وی علاوه بر علوم متعارف، دانش هیئت قدیم را از شیخ محمدباقر اصطهبانی فرا گرفت.
 
سید محمد علی از دوران جوانی به عنوان عالمی روشن، خردمند، کوشنده و با همت و آگاه به اندیشه‏های جدید و اصلاح طلب معروف بود. او از همان آغاز با علما و متفکران معروف اهل سنت رابطه فکری برقرار کرد؛ از جمله با "شیخ محمد عبده" مفتی مصر، ‌"سید محمد رشید رضا" صاحب مجله المنار و الهلال تماس برقرار ساخت و پیوندی مستحکم میان پایگاه علمی جهان تشیع و مراکز فرهنگی مصر و سوریه پدید آورد و در نتیجه آن، ‌مقالات، اشعار و گزارش‏هایش در مجلات جهان عرب انتشار یافت.
 
وی تدریس فلسفه و دانش‏های عقلی متروک در حوزه‌های علمیه را در دستور کار خود قرار داد و در سخنرانی و نوشته‏های گوناگون خود، دانشجویان و مردم را به آموختن دانش‏های نوین فرا می‏خواند.
 
در جریان جنبش مشروطه ایران در 1324 ق، علاوه بر انتشار مقالات و ایراد سخنرانی در تأیید آن، در نشست‏های آشکار و پنهان مشروطه خواهان شرکت می‏کرد. در 1328 ق ماهنامه دینی، فلسفی و علمی العلم را منتشر ساخت که از مهمترین مجلات فکری و سیاسی آن زمان به شمار می‏آمد.
 
مقالات آن عموما از ویژگی خاصی برخوردار بود و این اندیشه را رواج داد که میان اسلام و علم هیچ تناقضی وجود ندارد. این مجله به همان اندازه که مورد استقبال استادان اندیشمند و طلاب فاضل حوزه‏های علمیه عتبات قرار گرفت، با مخالفت سنت گرایان نیز مواجه گردید و بدین ترتیب انتشار آن بیش از دو سال به طول نیانجامید.
 
شهرستانی پس از اطلاع از تبلیغات وسیع هیئت‏‏‏های تبلیغی مسیحی در بحرین و گرویدن گروهی از مردم به مسیحیت، در رمضان 1330 ق عازم آن سرزمین گردید و راجع به ادعاها و تشکیلات آنها پژوهش کرد و سپس دو مدرسه اسلامی ‏جدید به نام «اصلاح»‌ و «اسلام»‌ را برای آموزش کودکان و نوجوانان تأسیس نمود. علاوه بر آن به ایراد سخنرانی و تشکیل انجمن‌های اسلامی گوناگون پرداخت و سرانجام همه تلاش‎های مبلغان مسیحی را بی‏اثر ساخت. سپس عازم سرزمین هند گردید؛ زیرا که مسلمانان هند زیر فشارهای سیاسی – فرهنگی فراوان از سوی انگلستان، هندوهای افراطی و نیز علمای متحجر آنجا قرار داشتند.
 
وی در آن کشور نیز به ایراد سخنرانی و انتشار مقاله در مجلات گوناگون پرداخت و انجمن‏های اسلامی متعددی تأسیس کرد و تصمیم داشت که به ژاپن سفر کند؛ اما با آغاز جنگ جهانی اول در رمضان 1332 ق از آن کار منصرف شد و به یمن و از آنجا به حجاز رفت و سپس به نجف بازگشت. او بر آن بود تا با ایجاد انجمنی مرکزی در نجف، همه تشکیلات و انجمن‌های اسلامی را به یکدیگر پیوند داده و ارتباط فعالی میان آنها برقرار سازد، اما با استمرار جنگ جهانی این تلاش‏ها ناکام ماند.
 
پس از شروع جنگ جهانی اول و اعلام جنگ متفقین بر ضد عثمانی و به دنبال آن حمله نبردهای انگلیسی به جنوب عراق، شهرستانی مانند بسیاری از مراجع و علمای شیعه عراق، بر ضد آنها فتوای جهاد صادر نمود. در فتوای او آمده بود: «جهاد بر همه مسلمانان جهان، واجب عینی است، حتی کسانی که زیر سلطه بریتانیا، فرانسه و روسیه به سر می‏برند، باید برای مقاومت در برابر این سه دشمن اسلام، ‌متحد شده با آنها به نبرد برخیزند. بر همه مسلمانانی که در این کشورها زندگی می‏کنند، واجب است از یاری متفقین در حمله به دولت عثمانی امتناع ورزند، ‌هر چند که در معرض اعدام قرار گیرند.
 
این فتوا در 23 محرم 1333 ق در همه مساجد بغداد خوانده شد و سپس خود، همراه با گروهی از علمای عتبات و هزارات تن از مجاهدان داوطلب، با حمل پرچم مرقد مطهر امیر مؤمنان علی(ع) رهسپار جبهه‏های نبرد گردید. در طول مسیر، شهرستانی به همراه شیخ الشریعه اصفهانی در کاظمین به دیدار علمای اهل سنت شتافت و از اداره مجله صدای اسلام که توسط علمای اهل سنت منتشر می‏گردید بازدید کرد. وی در مسیر راه برای جذب نیروهای مردمی ‏تلاش می‏کرد و ضمن استقرار در مرکز فرماندهی، به تقویت سنگرها نیز می‏پرداخت.
 
پس از شکست و ناکامی مجاهدان در جنگ با نیروهای انگلیسی، وی به فعالیت‏های علمی روی آورد؛ از این رو دعوت معاون فرماندار سیاسی کربلا را برای تصدی امر قضاوت آن شهر در 1337 ق نپذیرفت. کمتر از دو سال پس از استیلای انگلیس بر عراق و به سبب تحقیر و بدرفتاری و سخت گیری نیروهای انگلیسی، خشم و نفرت از آنها سراسر شهرهای شیعه نشین را فراگرفت.
 
در آن زمان وی به همراه شیخ محمدرضا شیرازی، سازمان سری «الجمعیة الوطنیة الاسلامیة»‌(جمعیت نهضت اسلامی) را ایجاد کرد. هدف این گروه بیرون راندن اشغالگران و استقلال عراق بود. در شب نیمه شعبان 1338 ق، جلسه سری مهمی جهت تصمیم‏گیری در مورد تاریخ شروع و شیوه مبارزه با نیروهای اشغالگر انگلیسی در کربلا تشکیل شد که در آن شهرستانی، سید ابوالقاسم کاشانی، عبدالکریم جزایری و علمای دیگر شرکت داشتند. وی همچنین جزو اعضای شورای سری انقلاب بود که میرزا محمد تقی شیرازی آن را برای سازماندهی انقلاب ایجاد کرده بود.
 
بعد از این‌که قیام مردم عراق با یورش "عشایر رمیثه" به نیروهای اشغالگر انگلیسی آغاز شد، میرزای شیرازی، ‌سید هبه الدین شهرستانی و میرزا احمد خراسانی را به بغداد اعزام کرد تا با ویلسون، حاکم انگلیس عراق مذاکره کرده و او را به پیشنهاد آتش بس متقاعد سازند. اما چون ویلسون حاضر به پذیرش پیشنهادهای میرزا نشده، شعله‏های قیام و انقلاب از کربلا گذشت و بیشتر نقاط عراق را فرا گرفت. در این هنگام رسیدگی به وضعیت جبهه‌های گوناگون، یافتن شیوه‌های مطمئن‌تر و سریع‌تر پیروزی، بررسی دلایل شکست‌ها، رفع کمبودها و تقویت و آماده نگاه داشتن روحیه رزمندگان، همه در زمره وظایف شورای انقلاب و سید هبه الدین جای داشت. مجاهدان رزمنده نیز گزارش فعالیت‌های خود را برای او می‏فرستادند و از وی چاره جویی می‏کردند.
 
با وجود تلاش و مجاهدات فراوان اعضای شورای انقلاب و از جمله شهرستانی، اختلافات سنتی عشایر و قبایل که در زمان حیات میرزای شیرازی فروکش کرده بود. پس از درگذشت نا به هنگام وی بار دیگر شعله‌ور گردید. بدین ترتیب از یک سو شکاف میان عشایر و از سوی دیگر طولانی شدن نبرد و فشار روزافزون نظامی، سیاسی و اقتصادی انگلیسی‌ها، وضع مجاهدان و سرنوشت یام را به تیرگی می‏کشاند. از این رو شهرستانی برای جلوگیری از ناکامی آشکار قیام، در نامه‌ای که به حاکم انگلیسی جدید عراق نوشت، مسئولیت قیام را به گردن ویلسون انداخت و از او خواست تا باب گفتگو و مذاکره را برای یافتن صلحی شرافت‏مدانه باز کند.
 
حاکم جدید عراق، شرایطی برای صلح اعلام کرد که از جمله آن تسلیم هفده نفر از رهبران انقلاب به مقامات انگلیسی بود که از جمله آنها سید هبه الدین شهرستانی، سیدابوالقاسم کاشانی، سیدحسین قزوینی، شیخ محمد خالصی زاده و… بودند و بدین ترتیب شهرستانی و چند تن دیگر توسط عوامل وابسته دستگیر و تسلیم مقامات انگلیسی شدند. شهرستانی به اتهام شرکت در رهبری قیام به اعدام محکوم شد،‌ اما با صدور فرمان عفو عمومی، پس از نه ماه اسارت، در 1339 ق آزاد گردید.
 
اندکی بعد که فیصل از سوی انگلیسی‌ها به پادشاهی عراق رسید، ‌در صدد برآمد تا برای کسب وجهه و اعتماد عمومی از افراد خوشنام برای اداره امور کشور دعوت به عمل آورد. از این رو سه ماه پس از آزادی شهرستانی، به وی پیشنهاد کرد تا وزارت معارف را بر عهده گیرد. وی نیز پس از مشورت با علمای برجسته و اصرار آنان، این سمت را پذیرفت. شهرستانی در طول مدت کوتاه وزارتش(یازده ماه) دست به اقدامات مهمی زد، از جمله وزارت معارف را از وجود مستشاران انگلیسی پاکسازی کرد و به جای آن‌که از کارشناسان عراقی استفاده نمود، دانشجویان بسیاری را برای ادامه آموزش به سوریه و کشورهای پیشرفته اعزام کرد؛ برای عشایر مدارس سیار به وجود آورد؛ مبلغ سیصد هزار روپیه کمک از سرمایه داران عراقی برای ساخت و تجهیز مدارس گردآوری نمود، کشور را به پنج منطقه آموزشی تقسیم کرد و اصول تدریس را به شکلی نو دگرگون ساخت و دستور داد تا نماز جماعت در سراسر مدارس و با شرکت همه دانش آموزان و معلمان برگزار شود.
 
اقدامات اساسی شهرستانی با مخالفت عوامل انگلیسی رو به رو گردید. از این رو او پس از یازده ماه خدمت صادقانه در 20 ذیحجه 1340 ق استعفا داد و مدتی بعد به ریاست دیوان عالی تمییز منصوب شد. وی در این سمت چندین سال انجام وظیفه کرد و به کارهای مهمی دست زد. گزینش قضات شایسته و گسیل آنها به مناطق گوناگون، تلاش برای سازماندهی دادگاه های شرعی و پیوند آنها با دیوان عالی، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم رد شیوه دادرسی، بخشی از اقدامات او در این مدت بود.
 
هم زمان با آغاز این مسئولیت در 1342 ق، به بیماری چشم گرفتار شد که پس از دو بار عمل جراحی سر انجام در 1349 ق بیناییش را از دست داد؛ ‌اما این حادثه به معنای پایان تلاش‌های وی نبود. در 1353 ق او از دیوان عالی تمییز استعفا کرد و به نمایندگی مردم استان بغداد روانه مجلس شورای ملی شد؛ ‌اما مجلس پس از چند ماه منحل گردید.
 
شهرستانی کتابخانه بزرگی در صحن شریف کاظمین به نام «مکتبه الجوادین العامه» بنا نهاد و کتابخانه شخصی خود را نیز بدانجا انتقال داد. آن مکان علاوه بر آن‌که کتابخانه عمومی بود، محل کار وی نیز به شمار می‏رفت و بسیاری از شخصیت‌ها با وی در آنجا دیدار می‏کردند و او به پرسش‌های رسیده درباره مسائل گوناگون پاسخ می‏گفت و در عین حال به کمک دیگران کتاب می‏خواند و تألیف‏ و تصنیف می‏نمود.
 
در 1326 ش و در دوران مرجعیت تامه آیت‎الله بروجردی، شهرستانی در پاسخ به استفتایی، بر لزوم اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی تأکید ورزید.
 
وی در 1386 ق بیمار گردید و پس از مدتی در شب دوشنبه 26 شوال 1386 ق درگذشت. پیکر او پس از تشییع پرشکوه مردم، در جوار بارگاه امام موسی کاظم(ع) و امام جواد(ع) ‌به خاک سپرده شد.
 
سید هبه الدین شهرستانی با وجود مشاغل اداری و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی به تألیف‏ و تصنیف در اغلب رشته‌های علوم و فنون اسلامی اشتغال داشت و بیش از صد جلد کتاب به زبان‌های عربی و فارسی بر جای گذارد. از جمله آثار او می‏توان از این کتاب‌ها نام برد: رواشح الفیوض فی علم العروض، فغان اسلام (فارسی)، تحریم نقل الجنائز المتغیره، اضرارالتدخین، الهیئه و الاسلام،‌التنبه فی حرمه التشبیه بین النساء و الرجال، مواهب المشاهد فی واجبات العقاید، فیض الباری فی تهذیب منظومه السبزواری، منهاج الحاج، نهضه الحسین(ع)،‌توحید اهل التوحید، المعارف العالیه المدارس الراقیه، تفسیر سوره الواقعه، ما هو نهج البلاغه، المعجزه الخالده،‌ الدلائل و المسائل، ثقات الرواه، ذوالقرنین و سد یأجوج و مأجوج، وجوب صلاه الجمعه و وظایف زنان(فارسی).(دانشنامه انقلاب اسلامی)
 
آن‌چه از سیر زندگی این سید مجاهد به دست می‏آید این است که زندگی این سید دارای رنگ و بویی است که حاصل از کلید شخصیت اوست و بی‌شک کلید شخصیت این مجاهد راه علم و عمل اصلاح گری است.
 
 
کتابی درخشان
 
کتاب "الهیئة و الاسلام" نوشته سید هبة الدین شهرستانی کتابی است بسیار مهم در تاریخ اصلاح‌گری اسلامی. آن‌چنان که تاریخ مغرب زمین نشان می‏دهد ورود معارف علمی در تفسیر متون دینی خطرات بسیاری را برای ایمان مؤمنین در پی دارد. این خطر را می‏توان در آستانه رنسانس و فرو ریختن هیئت زمین مرکز بطلمیوسی و طبیعیات ارسطویی دید. این معارف که توسط اگوستین قدیس وارد تفاسیر رسمی کتاب مقدس شده بودند، با ورود کشفیات علمی گالیله و کوپرنیک مورد اشکال واقع شدند و چون در معارف ایمانی وارد گشته بودند، شبهه در آنها دین را نیز دچار اشکال می‌نمود.
 
سید شهرستانی با توجه به این واقعه در غرب تلاش کرد که نشان دهد آیات قرآنی موافق با هیئت قدیم نیست و اگر در گذشته چنین پنداشته شده، برخاسته از اشکالی تفسیری بوده است.
 
هبة الدین شهرستانی خود در ابتدای کتابش در این باب می‏گوید: «اما بعد چنین گوید خادم علم و دین هبة الدین محمد علی بن الحسین الحسینی مشهور به شهرستانی، عللی که باعث شد من کتاب الهیئت و الاسلام را تألیف‏ کنم، اهداف زیر بود که آنها را به طور خلاصه بیان می‏کنم:
 
حفظ و نگهبانی عقاید کسانی که به مسائل و فنون فلسفی به ویژه هیئت جدید اشتغال دارند، اعم از اساتید و شاگردان در مدارس و شنوندگان گفتارها و کنفرانس‌ها و خوانندگان روزنامه‌ها و مجله‌ها و کسانی که از اکتشافات جدید جهان غرب اطلاعاتی دارند.
 
متأسفانه در میان مردم، کسانی یافت می‏شوند که شبهه‌ها و نظریه‌های جدید آنها را گمراه کرده و تصور کرده‌اند که رهبران دینی در مباحث مربوط به فلک و طبیعت همان روش حکما و فلاسفه گذشته را در پیش گرفته‌اند. در میان آنان کسانی هستند که گمان کرده‌اند که هیئت قدیم موافق شریعت پایدار اسلامی ‏است و در نتیجه هنگامی ‏که بطلان این فلسفه پوسیده را درک می‏کنند، ایمان آنان به اصول شریعت پاک، تضعیف شود.
 
من با تألیف‏ این کتاب خواستم روشن کنم که راه اسلام از راه‏های فلاسفه کاملا جدا و دور است، بلکه گفته‏های آن، قسمت اعظم مبانی هیئت قدیم را ویران می‏سازد و با عقاید و مکتب‌ها و مذاهب گذشته، شدیدترین مخالفت‌ها را دارد.
 
بنا بر این، بسیار به جاست که تصدیق و تأیید علوم و اکتشافات جدید، از طرف مردم، موجب تقویت ایمان آنان به معارف اسلامی و ازدیاد یقین آنان به بقیه گفته‌های پیامبر و ائمه اطهار(ع) شود».(اسلام و هیئت ص56)
 
ایشان در جای دیگر در باب هدف خود می‏گوید: «هدف نهایی و آخرین ما آن است که این کتاب خود را مفسر جدیدی بر روایات دینی قرار دهیم و هموار کننده راه جدید اصلاحی بدانیم که مشکلات کتاب و سنت را حل می‏کند و شامل آیات مشکله و توضیح روایات معضله باشد».(همان ص59)
 
بنابر این دو فراز، هدف سید شهرستانی از تألیف‏ این کتاب روشن می‏گردد.
 
این کتاب از همان سال 1328 هجری که چاپ شد، مورد توجه قرار گرفت و ترجمه‌ها و تقریظ‏های بسیاری نسبت به آن انجام پذیرفت و آغازگر راهی در میان مسلمین در باب علم جدید و دین گشت.
 
از این کتاب به فارسی سه ترجمه انجام پذیرفته است که آخرین آن که موجود است، توسط استاد سید هادی خسرو شاهی انجام پذیرفته است و دارای اضافات بسیاری است.
 
کتاب اسلام و هیئت جزو اولین تلاش‌ها در ورود الهیئت‏‏ اسلامی به فضای علم جدید و نوین است و اهمیت آن از همین باب است.
 
منابع:
 
1.    اسلام و هیئت- هبة الدین شهرستانی- ترجمه سید هادی خسرو شاهی
2.    انسان و سرنوشت- مرتضی مطهری
3.    دانشنامه انقلاب اسلامی
4.    علم و دین در حیات معقول- محمد تقی جعفری
5.    فرهنگ اسلام در اروپا-زیگرید هونکه- ترجمه مرتضی رهبانی
6.    همگرایی دین و دانش- محمد تقی جعفری
 
هادی شاملو
 
/979/703/ر
ارسال نظرات