آشنایی با ممالک شیعی؛
بحرین/1
خبرگزاری رسا ـ برای شیعیان، شناخت کشورها و جمعیتهای شیعی در جهان، از اهمیت بالائی برخوردار است؛ چرا که در سایه یک شناخت کامل از وضعیت یکدیگر، با نقاط قوت و ضعف، مشکلات و موانع و... یکدیگر آشنا شده، با تکیه بر اصول و مبانی و اعتقادات واحد در مقابل دشمن واحد که استکبار، استعمار و وهابیت است، ایستادگی کنند.
مقدمه
بحرین یکی از مهمترین کشورهای منطقه خاورمیانه به شمار میآید که عمده ساکنان آن از شیعیان هستند. پادشاهی بحرین کشوری است جزیرهای، که پایتخت آن منامه و زبان رسمی آن عربی است. بحرین، یکی از کشورهای همسایه جمهوری اسلامی ایران در منطقه حساس خلیج فارس است و جدای از آن، سالها جزو قلمرو خاک ایران بوده است. بحرین با جمعیت حداکثر شیعی در رتبه سوم از کشورهای شیعی جهان به لحاظ درصد جمعیت میباشد. برای شیعیان، شناخت کشورها و جمعیتهای شیعی در جهان، از اهمیت بالائی برخوردار است؛ چرا که در سایه یک شناخت کامل از وضعیت یکدیگر، با نقاط قوت و ضعف، مشکلات و موانع و... یکدیگر آشنا شده، با تکیه بر اصول و مبانی و اعتقادات واحد، میتوانند جایگاه سیاسی، اجتماعی، مذهبی و... خود را در جهان تحکیم و قوام بخشیده و به صورت یکپارچه در مقابل دشمن واحد که استکبار، استعمار و وهابیت است، ایستادگی کنند تا چپاولگران، هرگز اندیشه تجاوز، احاطه و تسلط بر آنان را در سر نپرورند.
در خصوص اینکه کلمه «بحرین» از کجا گرفته شده و به چه معناست، نظرات مختلفی ابراز گردیده است. برخی وجه تسمیه آن را مربوط به واقع شدن این ناحیه در میانه دو رود «محلّم » و «عین الجریب» در شمال و جنوب دانستهاند که البته امروز از آن ها اثری نیست. بعضی دیگر وجه تسمیه بحرین را وضع طبیعی و بارندگی دانستهاند و معتقدند که این سرزمین حد فاصل دریای شور خلیج فارس و آب شیرین بارانی است که در برخی نواحی این کشور جمع میشود. عدهای دیگر گفتهاند که حدود جنوبی این سرزمین، در وقت نام گذاری، تا سواحل دریای عمان و حضرموت امتداد داشته و این زبانۀ خاکی که میان دو دریای خلیج فارس و دریای عمان قرار داشته، به دو دریا منسوب و از این رو به بحران یا بحرین موسوم شده است.
برخی دیگر از محققان بر این باور هستند که بحران یا بحرین، تثنیه برای «بحر» نیست؛ بلکه اسم منسوب به بحر است. ازاین رو، «ان» پسوند نسبت است نه تثنیه که در زبانهای فارسی، عربی و سریانی رواج دارد. بنابراین، لفظ بحران به معنای بحری و دریایی است.[1]
بحرین به پنج استان تقسیم شده و تا 3 ژوئیه 2002 دارای 14 شهر بوده است. این کشور متشکل از 33 جزیره که عمدتاً از دشتهای بیابانی تشکیل میشوند و مرتفعترین نقطه آن، تنها 122 متر ارتفاع دارد. بحرین آب و هوایی خشک با زمستانهایی معتدل و تابستانهایی بسیار گرم و مرطوب دارد. نفت و گاز طبیعی و ماهی و مروارید از منابع طبیعی این کشور است؛ اما کاهش ذخیره نفتی باعث شده تا بحرین در سالهای اخیر به سمت فن آوری و تصفیه نفت حرکت کرده و به یکی از مراکز بانکی بینالمللی تبدیل شود. شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه از سال 1999 قدرت را در این کشور در اختیار دارد و در سال 2002 کشور را به یک پادشاهی مشروطه تبدیل کرده و عنوان خود را از امیر به پادشاه تغییر داد. بر اساس برآورد سال 2009 جمعیت بحرین 727٬785 نفر بوده که 235٬108 نفر از آنها شهروندان خارجی هستند.[2]
مردم بحرین از نژاد اعراب سامی و آریایی هستند. اولین اعرابی که به بحرین آمدند، قبیله عدنان بود که از حجاز به آنجا رفته بودند. تا پیش از ظهور اسلام نیز تعداد زیادی از ایرانیان زرتشتی و یهودی در آنجا می زیستهاند. اکنون در بحرین اکثر جمعیت را اعراب تشکیل میدهند و دومین رده آمار شامل ایرانیان میشود. البته نباید فراموش کرد که بحرین از دیرباز بخشی از خاک ایران بوده و هر دو نژاد ایرانی و عرب در این سرزمین مسلمان میباشند. در حال حاضر بیش از یک سوم جمعیت بحرین را ایرانی تبارها تشکیل میدهند. از کشورهای شبه قاره، شرق دور و اتباع غربی نیز در این کشور مشغول زندگی هستند.[3]
از نظر جامعه شناسی، جمعیت کنونی بحرین در هفت دسته جای میگیرند:
1. خانواده حاکم(آل خلیفه)
2. سنیهایی که اصلیت آفریقایی دارند و طی فرایند برده فروشی و خرید برده در قرن هجدهم و نوزدهم وارد بحرین شدند.
3. سنیهایی که اصلیت عرب دارند و ریشه آنان به قبایل جزایر اطراف بحرین میرسد.
4. سنیهایی که تحت عنوان «هوله» معروف بوده و اصالتاً عرب هستند که ابتدا به سواحل شمالی خلیج کوچ کرده بودند و سپس به سواحل جنوبی بازگشتند.
5. طبقه «بحارنه» که شیعیان بحرینی الاصل هستند.
6. طبقه «عجم» شیعیان ایرانی هستند که به بحرین مهاجرت کردهاند.
7. گروههای کوچک از ادیان مختلف مسیحی، یهودی و هندویسم که قرنها پیش در بحرین ساکن شدهاند.[4]
بحرین از گذشتههای دور که سابقه آن به زمان هخامنشیان بر میگردد، از نظر سیاسی و اقتصادی وابسته به ایران بوده است. در زمان حاکم شدن مسلمانان بر ایران، بحرین نیز جزو قلمرو حکومت اسلامی به شمار میآمد. این کشور در اوایل سده شانزده و در سال 1514 مورد تجاوز پرتغال قرار گرفت و به تصرف پرتغالیها درآمد. در دوره شاه عباس اول ایران موفق شد این منطقه را از پرتغالیها باز پس گیرد؛ اما بار دیگر و در سال 1783 «شیخ احمد بن خلیفه» از خاندان خلیفه که اصالتاً عربستانی بودند، به این منطقه حمله کرد و این منطقه را به تصرف خود در آورد. شیخ سلمان بن احمد آل خلیفه در 1820 با امضای قرارداد سیاسی با انگلستان، تحت الحمایه آن کشور شد. در سال 1971 به دنبال یک سری تغییرات ایجاد شده و به ویژه اعلام بریتانیا مبنی بر خروج از خلیج فارس و با توافق ایران، بریتانیا و آمریکا، مسأله بحرین به سازمان ملل واگذار شد و این سازمان با انجام یک نظرخواهی گزینشی که طیف خاصی از مردم بحرین در آن شرکت کرده بودند، به استقلال بحرین از ایران رأی داد و این کشور را به عنوان یکی از اعضای سازمان ملل پذیرفت. بر اساس قانون 108 مادهای مصوب 1973، حکومت در کشور بحرین موروثی اعلام شد و تعیین نخست وزیر از حقوق و اختیارات پادشاه محسوب میشد و نخست وزیر به همراه هیأت وزرایش در برابر پادشاه مسئول میباشند.
بحرین از سال 1783 تحت حکومت آل خلیفه قرار گرفته است؛ در حالی که حکومت قاجار و پهلوی آن را بخشی از ایران میدانست. بحرین از سال 1820 میلادی تحت سرپرستی کشور بریتانیا درآمد و در سال 1971 اعلام استقلال کرد و ایران اولین کشوری بود که استقلال آن را به رسمیت شناخت.
در گذشته به منطقه ساحلی جنوب خلیج فارس، حد فاصل بصره تا بحرین امروزی بحرین گفته میشد(که شامل منطقهٔ احسا، در عربستان هم بود). بحرین قبل از زمان ساسانیان در قلمرو ایران بود. از سال 1522 تا 1602 بحرین مدتی در اشغال پرتغالیها قرار گرفت. در سال 1602 میلادی، پس از اخراج پرتغالیها توسط شاه عباس از خلیج فارس، دوباره حاکمیت ایران بر آن(به جز دورههای کوتاهی از حملهٔ عمانیها تا سال 1783 میلادی) ادامه پیدا کرد.
از سال 1783، جزیرهٔ بحرین به دست آل خلیفه(که از اعراب شبه جزیرهٔ عربستان بودند) افتاد که از قرن نوزدهم تا سال 1971 تحت الحمایهٔ انگلیس بودند. با این حال، در دوران قاجار و پهلوی، ایران هنوز مدعی مالکیت بر بحرین بود. در سال 1927 ایران در شکوائیهای رسمی به بریتانیا، نسبت به قرارداد این کشور با سلطان نجد و حجاز(که پس از مدتی به عربستان سعودی تبدیل شد) اعتراض کرد. چون در بخشی از این پیمان، از «...تعهد به حفظ روابط دوستانه و صلح آمیز با سرزمینهای کویت و بحرین» یاد شده بود. اما انگلیسیها امیر بحرین را حاکمی مستقل و جزیره و اهالی آن را تحت الحمایه دولت بریتانیا دانستند و مدعی شدند که ادعای حاکمیت ایران بر بحرین بر هیچ مبنای معتبری استوار نیست. ادعاهای ایران بر بحرین در سالهای بعد نیز ادامه یافت؛ از جمله در سال 1336 قانون تقسیمات کشوری جدیدی به تصویب رسید که در آن بحرین استان چهاردهم ایران تعیین شده بود.
در حالی که موضع انگلستان در حمایت از استقلال بحرین با استقبال کشورهای عربی مواجه شده بود، دولت شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را مورد تأیید رسمی قرار داد. در سال 1968 با تصمیم انگلیسیها به خروج نیروهای خود از منطقه شرق سوئز و خلیج فارس بحث بر سر وضعیت بحرین دوباره به اوج رسید. پیشنهاد انگلیسیها تشکیل فدراسیونی از قطر و بحرین و هفت امیرنشین حاشیه خلیج فارس بود که با مخالفت شدید ایران روبرو شد. در 4 ژانویه 1969 شاه ایران در نشستی خبری در دهلی نوة موضع معتدلتری اتخاذ کرده و از حق اهالی بومی برای تعیین سرنوشت خود از طریق یک همه پرسی سخن گفت؛ «...چنانچه مردم بحرین علاقهمند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت». اما شیخ عیسی، حاکم بحرین که میترسید چنین رفراندومی باعث ایجاد دشمنی و تنش بین ایرانیها و اعراب منطقه شود، پیشنهاد شاه را رد کرده و پاسخ تهدیدآمیزی را از شاه دریافت کرد که در آن آمده بود، ایران نه تنها استقلال بحرین را به رسمیت نمیشناسد، بلکه در صورت عضویت آن در سازمان ملل، از این سازمان خارج خواهد شد.
پس از چندین ماه مذاکرات محرمانه، ایران در 9 مارس 1970(اسفند 1349) با درخواست از دبیرکل سازمان ملل برای اعمال مساعی جمیله به منظور تشخیص خواست واقعی مردم بحرین پیشقدم شد. ایران اعلام کرده بود، نظر نمایندگان سازمان ملل را در صورتی که با تأیید شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد، خواهد پذیرفت. بریتانیا نیز از پیشنهاد استقبال کرده و اوتانت، دبیرکل سازمان ملل هیئتی را به ریاست ویتوریا گیچاردی را مأمور انجام این کار کرد. هیئت سازمان ملل پس از گفتوگو با طیف گستردهای از مقامات مذهبی و مدنی و مردم عادی، اعلام کرد که تقریباً تمام مردم بحرین خواهان یک حکومت کاملاً مستقل هستند و اکثریت بزرگی از آنها، آن را یک کشور عربی میدانند. این تصمیم در شورای امنیت تأیید شده و بحرین استقلال خود را در 14 اوت 1971 اعلام کرد و ایران نیز اولین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت.
بحرین 706 کیلومتر مربع مساحت دارد که کوچکتر از کوچکترین استان ایران است. از هفتصد کیلومتر مربع مساحت این کشور، نزدیک به چهارصد کیلومتر مربع آن بیابانی است. بحرین به «جزیره یک میلیون نخل» نیز شهرت داشته است. بحرین شامل سه شهر یا به عبارت بهتر سه جزیره اصلی، منامه و محرق و سترهاست و منامه یعنی بزرگترین این جزایر، پایتخت آن به شمار میآید. در بحرین روستاهایی هم هست که در فاصلههای نزدیک به یکدیگر قرار دارند. به دلیل وسعت کم بحرین، مسئولان این کشور کوچک اقدام به پر کردن دریا و افزایش وسعت سرزمین خود کردهاند و با ساخت و سازهای هدفمند، پیشرفت قابل توجهی داشتهاند. کشور بحرین 5 استان دارد که عبارتند از: عاصمه(استان پایتخت)، جنوبیه، شمالیه، وسطی و محرق. جزایر حوار متعلق به بحرین که در نزدیکی قطر واقع شدهاند، بخشی از استان جنوبیه هستند.
1- خاندان آل خلیفه
اصل و نسب خاندان آل خلیفه، به خاندانی به نام "العتوب" باز میگردد که از منطقه "الافلاج" در جنوب نجد در عربستان سعودی به سواحل جنوبی خلیج فارس مهاجرت کردند و در ابتدا در قطر سکنی گزیدند و سپس راه به سوی منطقه "کوت" در کویت بردند. هنگامی که در سال 1795 میلادی ستاره قبیله "بنی خالد" به خاطر سرکوبگری حکومت سعودی افول کرد، این ستاره العتوب بود که درخشیدن گرفت.
خاندان آل خلیفه بحرین و خاندان آل صباح در کویت، از این خاندان نشأت یافتند. آنها قدرت را به این گونه بین خود تقسیم کرده بودند که خاندان آل صباح بر حکومت و خاندان آل خلیفه بر تجارت سلطه داشته باشند.
اما وقتی در سال 1765 ـ 1776میلادی میان خاندان العتوب اختلاف نظر پیش آمد، آل خلیفه به ریاست "محمد بن خلیفه" از کویت خارج شد و روی به "الزبارة" در سواحل غربی قطر نهاد تا با سکونت آنها در این منطقه، مردان قبیله "الجلاهمة" که در منطقه "الرویس" در قطر ساکن بودند، به حمایت از آل خلیفه پرداخت و کمکهایی به آنها ارائه داد تا سلطه آنها بر بحرین را گسترش دهد و این مقارن با اواخر قرن هجده میلادی بود. منطقه الزباره در آن زمان بندر تجاری و بازرگانی بود که به تجارت مروارید معروف بود و تحت حاکمیت خاندان آل مسلم بودند که آنها نیز از قبیله بنی خالد تبعیت میکردند.
هنگامی که محمد خلیفه، پای به الزباره گذاشت، خود را تابع و پیرو حاکمیت آل مسلم اعلام و تأکید کرد که آنها نه برای کسب قدرت در این منطقه، بلکه برای تجارت روی به الزباره آوردهاند؛ اما اندک اندک چون تجارت آنها گسترش و نفوذ آنها در الزباره افزایش یافت، محمد خلیفه به عنوان امیر منطقه انتخاب شد تا اداره امور الزباره را برعهده گیرد؛ تا اینکه در سال 1783 میلادی فوت کرد. پس از محمد بن خلیفه، پسرش "خلیفه بن محمد بن خلیفه" بر الزباره به مدت 7 سال حاکم شد تا پس از وی "احمد بن محمد بن خلیفة" در سال 1794 میلادی و پس از آن برادرش، حاکمیت بر منطقه الزباره را به دست گیرد و در این زمان بود که آل خلیفه حاکمیت خود بر الزباره را رسما اعلام کرد. در حالیکه در آن زمان همچنان به تجارت مروارید و صید آن مشغول بودند و در تمام طول این مدت، بحرین تحت حاکمیت ایران بود و شیخ "نصر آل مذکور" نماینده ایران و حاکم ایران در بحرین به شمار میآمد.
گفته شده که آل خلیفه با آل مذکور اختلاف پیدا کرده و چون اختلافات آنها به زد و خورد انجامید، در این زد و خورد آل مذکور شکست خورده و زمینه برای حاکمیت و سلطه آل خلیفه بر بحرین با ملحق کردن الزباره به بحرین بیش از پیش افزایش یافت. به این ترتیب برای اولین بار در تاریخ، آل خلیفه به ریاست "احمد بن محمد بن خلیفه" در سال 1782 پای به بحرین میگذارد. پس از فوت احمد بن محمد بن خلیفة، پسرش "سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة" در سال 1821 میلادی ریاست خاندان آل خلیفه را بر عهده گرفت. سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة با "عبد العزیز بن محمد بن سعود" هم دوره و هم عصر بود و در این زمان عبد العزیز بن محمد، آل سعود احساء را تصرف کرده و نیروهای آل سعود به رهبری "ابراهیم بن عفیصان" موفق شده بود با محاصره الزباره، شیخ آنها سلمان را وادار به فرار به بحرین کند؛ اما در آنجا نیز از بیم نیروهای آل سعود فرار کرده و با اعلام وفاداری به پادشاه عمان، روی به سوی این کشور پادشاهی در جنوب خلیج فارس نهادند و با پادشاه آن در برابر سعودیها متحد شدند.
به همین دلیل پادشاه عمان پسر خود را به همراه آل خلیفه به الزباره فرستاد تا مقابل آل سعود درآید و توانست الزباره را از آل سعود باز پس گیرد؛ اما از آنجا که روابط پادشاهی عمان با آل خلیفه به خوبی پیش نرفت و نفوذ عمان در بحرین و الزباره افزایش یافت، این بار نوبت آل سعود که آل خلیفه در برابر آن دست دراز کند و از آن برای خارج کردن عمانیها از بحرین و الزباره کمک بخواهد و به این ترتیب عبدالعزیز بن محمد بن سعود، فرمانده سپاه خود، ابراهیم بن عفیصان را برای مقابله با عمانیها راهی الزباره و بحرین کرد.
ابراهیم بن عفیصان با اینکه عمانیها را از بحرین وادار به عقب نشینی کرد، اما در عین حال به آل خلیفه اجازه نداد وارد بحرین شده و در آن ساکن شوند و آنها را به الزباره عقب نشاند و به این ترتیب جزیره مورد ادعای آنها پس از اینکه در دست عمانیها بود، اکنون به دست آل سعود افتاد.
آل خلیفه در این اندیشه بود که از این اقدام ابن عفیصان، به عبد العزیز آل سعود شکایت کند که نیروهای آل سعود الزباره را هم تصرف کرده و آنها را واداشتند تا به منطقه "الدرعیه" کوچ کنند.
آل خلیفه تا زمان به قدرت رسیدن "سعود بن عبد العزیز" در منطقه الدرعیه ساکن بودند تا اینکه سعود در سال 1809 به دلیل خواهش و تمنای سه نفر از شخصیتهای آل خلیفه با بازگشت اهل الزباره به محل سکونت خویش موافقت کرد؛ اما به آل خلیفه اجازه بازگشت به آن را نداد و آنها را همچنان در اسارت خویش در الدرعیه نگه داشت.
در این اثنا شیخ "عبد الرحمن بن راشد آل فاضل" خواهر زاده آل خلیفه، بار دیگر روی به حاکم عمان کرد و با کمکهای مادی حاکم عمان و ارتشی که فراهم آورده بود، توانست ابن عفیصان را از بحرین خارج کند و آن را در سال 1810 میلادی بار دیگر به آل خلیفه بازگرداند.
این در حالی است که شیخ آنها سلمان بن احمد، همچنان نزد سعود بن عبد العزیز در بند بود؛ اما از آنجا که آل سعود در آن زمان درگیر دفع حمله نظامی "ابراهیم پاشا" از سوی عثمانی علیه حجاز بودند، آل خلیفه در بحرین را به حال خود رها کرده و در آن زمان آل خلیفه در شهر "الرفاع" برای خود قلعهای جهت دور ماندن از حملات کشورهای همجوار بنا کردند و این به سال 1812 میلادی واقع شد و به این ترتیب آنها در آن سال به بحرین بازگشتند.
از سال 1812 تا سال 1821 که با مرگ سلمان بن احمد و روی کار آمدن برادرش "عبدالله بن احمد" همراه بود، آل خلیفه با تجاوزات شیوخ و قبایل همجوار و منطقه مواجه بود که موفق شد آنها را دفع کند.
عبدالله بن أحمد آل خلیفة، در ابتدای حکومت خود به القطیف در عربستان حمله کرد و موفق شد، دارین و تاروت و سیهات را تصرف کند؛ اما خروج سه پسرش علیه وی و پرداختن به سرکوب آنها، تمام پیروزیهای وی را با شکست و ناکامی همراه کرد.
پس از عبدالله، نوبت "محمد بن خلیفة بن سلمان" بود که در سال 1867میلادی به ریاست آل خلیفه برگزیده شد و با خروج خود در سال 1842 موجب تقسیم آل خلیفه به دو قسمت "آل عبدالله" و "آل سلمان" شد.
محمد، بنیانگذار آل سلمان در آل خلیفه شد و از بیم قلع و قمع وی، فرزندان عبدالله به "الدمام" به عربستان سعودی گریختند؛ اما با میانجیگری فیصل بن ترکی آل سعود، دوباره وحدت ظاهری به این خاندان بازگشت.
در این دوره بود که قطر از بحرین جدا شد تا خاندان آل ثانی در این کشور سربرآورد. در واقع در دوره حاکمیت محمد بن خلیفه آل سلمان بود که "قاسم بن ثانی" علیه وی شورید؛ اما محمد ارتشی را برای سرکوب وی فرستاد که او را سرکوب کرد و وارد دوحه شد و قاسم بن ثانی را به زندان افکند. این موضوع خشم قبایل قطر و در رأس آنها قبیله "النعیم" را بر انگیخت و موجب لشکر کشی آنها به بحرین شد که با سرکوب آل خلیفه مواجه شدند. در این دوره شاهد دخالت انگلیس در امور داخلی بحرین بودیم و محمد بن خلیفه قراردادی با انگلیسیها امضا کرد که به موجب آن در مقابل دفاع انگلیس از بحرین در برابر هرگونه تجاوز، محمد بن خلیفه دست از تجهیز و آماده سازی نیروهای نظامی خود بردارد؛ اما هنگامی که شیوخ و قبایل قطر بر آل خلفیه شوریدند و محمد آنها را سرکوب کرد، انگلیسیها بهانه آوردند که محمد معاهده موجود را نقض کرد و به این ترتیب انگلیس خواستار برکناری محمد و روی کار آوردن بردارش "عیسی خلیفة بن سلمان آل خلیفه"، پدر پادشاه کنونی بحرین به جای وی شد که با موافقت عیسی مواجه شد و این سرآغاز اختلاف میان برادران شد.
شیخ "حمد بن عیسی آل خلیفه" در 28 ژانویه سال 1950 در بحرین متولد شد. پس از پایان تحصیلات اولیه در خود بحرین، برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت تا از دانشکده افسری "لیز اسکول" همشایر انگلستان در سال 1968 و "فورت لیون ورث" کانزاس آمریکا در سال 1972 در رشته علوم نظامی فارغ التحصیل شود.
حمد بن عیسی آل خلیفه در سال 1964 و در سن 14 سالگی به ولیعهدی بحرین و در 6 مارس سال 1999 پس از اعلام فوت پادشاه سابق بحرین(پدرش) به پادشاهی این کشور رسید. حکومت بحرین در سال 2002 بود که از امیرنشینی به پادشاهی تغییر نام داد. وی تاکنون چهار همسر اختیار کرده که از همسر اول خود شاهزاده "سبیکة بنت إبراهیم آل خلیفة"، دختر عمهاش دارای سه فرزند به نامهای شیخ عبدالله، نماینده شخصی پادشاه و شیخ خلیفه و شیخه نجلاء است. اما همسر دوم وی شیعی و دختر شیخ "حسن الخریش العجمی" است. وی از این ازدواج 2 فرزند به نامهای "شیخ ناصر"، فرمانده نیروهای ویژه گارد سلطنتی و "شیخ خالد" دارد. از همسر سوم وی شیخ "فیصل" که در حادثه رانندگی جان خود را از دست داد و شاهزاده نوره و شاهزاده منیره زاده شدند و سرانجام اینکه حاصل ازدواج وی با "کریمه" از خاندان "آل جبر النعیمی"، یکی از قبایل قطر نیز سه فرزند به نامهای شاهزاده حصه و شاهزاده سلمان و شاهزاده ریما بود. او در ابتدای سلطنت خود به اصلاحاتی از جمله آزادی تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، انحلال دادگاههای امنیتی و آزادی احزاب سیاسی به صورت محدود دست زد.
پادشاهان بحرین از قدیم به دلیل اینکه اکثریت مردم این کشور را شیعیان تشکیل میدهند و خاندان سلطنتی اهل تسنن هستند، سعی میکنند با انتقال جمعیت اهل تسنن کشورهای دیگر به بحرین و دادن تابعیت بحرینی به آنها، بافت جمعیت بحرین را تغییر دهند.
ادامه دارد
علی رضایی پناه
975/702/ر
منابع:
[1]بحرانی،مرتضی، جنبش های سیاسی،اجتماعی بحرین،ص 21
[2]Bahrain. The World Factbook 2005, Central Intelligence Agency, 2009. http://www.answers.com/topic/bahrain, accessed October 03, 2012
[3]سیف افجه ای، معصومه، بحرین کتاب سبز، ص17
[4]بحرانی، مرتضی، جنبش های سیاسی، اجتماعی بحرین، ص 19
ارسال نظرات