آشنایی با ممالک شیعی؛
روابط بحرین با ایران
خبرگزاری رسا ـ با بروز جنگ تحمیلی و تجاوز عراق به خاک ایران، بحرین به طور رسمی بیطرفی خود را اعلام کرد؛ ولی در عمل، موضع گیری مثبت آن کشور و سایر کشورهای خلیج فارس نسبت به عراق آشکار بوده و مطبوعات آن کشور و سایر کشورهای منطقه در جهت حمایت از عراق فعالیت میکردند.
روابط بحرین با ایران
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
در سال 1967(1347) با مطرح شدن تصمیم انگلیس به خروج از خلیج فارس تا پایان سال 1971(اواخر 1350)، ایران ابتدا با استناد به دو قرن حاکمیت بلا انقطاع و بلا منازعش بر بحرین طی قرون 17 و 18 و نیز استشهاد به برخی اسناد و مداک تاریخی، مصرانه در پی اعاده حاکمیت بر این سرزمین بر آمد و حتی زمانی آن را استان چهاردهم خود نیز به حساب میآورد؛ اما در 29 مارس 1970 به طرزی غیر مترقبه و در واقع در هماهنگی با سیاستهای انگلیس و آمریکا در منطقه، از این ادعای دیرینه انصراف داد و طی توافقی که با انگلیس به عمل آمد، ایران پذیرفت که در ازای اعاده حاکمیتش بر سه جزیره ایرانی تنگه هرمز(یعنی تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی) داوری در مورد مسأله بحرین را به سازمان ملل متحد و شخص دبیرکل این سازمان ارجاع کند و عملا بر استقلال بحرین گردن نهاد.
پس از قبول استقلال بحرین از سوی ایران، فصل جدیدی در روابط فیمابین گشوده شد. در همان زمان(1349 شمسی) یک هیأت حسن نیت از جانب ایران، رهسپار بحرین شد. پس از بازگشت این هیأت، روابط ایران و بحرین به سرعت گسترش یافت. شیخ بن سلمان برادر امیر بحرین و رئیس شورای دولتی(نخست وزیر بحرین) بنا به دعوت وزیر خارجه ایران در تاریخ 23/5/49 به تهران سفر کرد. یکی از اهداف این سفر فراهم نمودن مقدمات سفر امیر بحرین بود. متعاقبا امیر بحرین در تاریخ 28/8/49 رسما از تهران دیدن کرد. از هنگام سفر هیأت حسن نیت ایران و بحرین(1349) گامهای مؤثری در جهت گسترش و تحکیم مناسبات بین دو کشور برداشته شد. میتوان مهمترین اقدامات را به شرح زیر نام برد:
در خلال این مدت، روابط دو کشور بسیار نزدیک و دوستانه شد. در پرتو شرایط جدیدی که در پی توافقهای 1975 بین ایران و عراق و نیز نزدیکی تهران و ریاض در منطقه خلیج فارس پدید آمد، تفاهم عمومی برای حفظ امنیت و ثبات در سراسر منطقه را بیشتر ساخت و همزمان با آن با شکست شورش ظفار، موقعیت گروههای چپ گرا و رادیکال به نابودی نزدیک شده و تحرکات و تلاشهای عوامل کمونیست نیز به شدت محدود گشت. وقوع انقلاب اسلامی در 1975 و جنگ ایران و عراق و سپس بحران جنگ عراق با نیروهای متحدین در قضیه اشغال کویت که همگی از مهمترین حوادث تعیین کننده در منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس به حساب میآیند، جغرافیایی سیاسی بحرین را تغییر و با تحول عمدهای مواجه ساخت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
سقوط رژیم پهلوی در ایران، مشخصا به لحاظ حسن روابط رژیم بحرین با آن فی حد نفسه برای رژیم بحرین ناخوشایند و نگران کننده بود. این نگرانی بر اثر شور و شوق و تظاهرات مردم مسلمان و خصوصا شیعیان بحرین در پشتیبانی و ابراز هم بستگی با انقلاب اسلام ایران و به خصوص متعاقب اظهارات برخی از مقامات غیر رسمی ایران در مورد لزوم اعاده حاکمیت ایران بر بحرین، شدت یافت و روابط بحرین با جمهوری اسلامی ایران به نحو فزایندهای به سردی گرایید. رژیم بحرین به فشار بر ایرانیان مقیم آن کشور و نیز سخت گیری در مورد ورود ایرانیان به آن کشور افزود. تشدید نگرانی رژیم بحرین از تحولات اوضاع جمهوری اسلامی ایران در سالهای بعد، این کشور را به عدد یک پیمان امنیتی متقابل با سعودی کشانید. پیمان دو جانبه مزبور که به ابتکار و پیشنهاد عربستان سعودی منعقد گردیده بود، در مارس 1981 با عضویت کویت، قطر، عمان و امارات متحده عربی در آن، به اعلام تشکیل "شورای همکاری خلیج" (فارس) انجامید. حدود دو هفته قبل از روز ملی بحرین در آذر ماه سال 1360، نیروهای امنیتی بحرین گروهی از مسلمانان بحرینی را به اتهام حمل و نگهداری سلاحهای متعدد و توطئه برای براندازی رژیم بحرین در روز ملی بحرین دستگیر کردند. متعاقبا وزارت کشور بحرین طی بیانیهای اعلام کرد که گروه دستگیر شده پس از آموزش در ایران، جهت انجام عملیات خرابکاری به بحرین اعزام شده بودهاند. اگر چه مقامات جمهوری اسلامی ایران اتهام مزبور را تکذیب کردند، ولی حکومت بحرین خواهان فراخواندن کاردار ایران از منامه شد و روابط دو کشور به سردی گرایید. بحرین از آذرماه 1362 سفارت خود را در ایران تعطیل کرد و روابط رسمی و دیپلماتیک یک جانبه ایران با بحرین از خرداد ماه 1362 به این سو، به سطح کاردار تقلیل یافت.
با بروز جنگ تحمیلی و تجاوز عراق به خاک ایران، بحرین به طور رسمی بیطرفی خود را اعلام کرد؛ ولی در عمل، موضع گیری مثبت آن کشور و سایر کشورهای خلیج فارس نسبت به عراق آشکار بوده و مطبوعات آن کشور و سایر کشورهای منطقه در جهت حمایت از عراق فعالیت میکردند.
از آنجا که عربستان سعودی همسایه نزدیک بحرین است و کمکهای مالی فراوانی به بحرین نموده و مینماید، از این رو عاملی مؤثر در تعیین خط مشی سیاسی این کشور میباشد؛ از سوی دیگر عدم برخورداری بحرین از یک سیستم دفاعی نیرومند و احساس ضعف در این مورد، دولت بحرین را متمایل و متکی به قدرتهای دیگر ساخته است. بدین جهت علاوه بر تکیه به پوشش دفاعی عربستان سعودی و ارتش کوچک خود، به نیروهای خارج از منطقه خلیج فارس – به ویژه آمریکا و انگلیس – نیز چشم دوخته است.
پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران و ایجاد آتش بس در جبهههای جنگ ایران و عراق، وضعیت رابط میان دو کشور ایران و بحرین دچار تحول گردید. روابط سیاسی ایران با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از جمله بحرین رو به بهبودی رفت و در جهت گسترش روابط سیاسی و اقتصادی گام های مثبتی برداشته شد. با این حال همواره این بهبود روابط حالتی ناپایدار و سست داشت. پس از ملاقاتهای مختلف میان مسئولین دو کشور در سال 1369 روابط دو کشور به سطح سفیر ارتقا یافت و اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران استوارنامه خود را به ولیعهد و جانشین امیر بحرین تقدیم کرد. از این رو در خلال 1369 روابط فیمابین قدری جدیتر و با اقدامات عملی تؤام گردید. در این سال میتوان به سفر قائم مقام وزارت امور خارجه برای تسلیم پیام ریاست جمهوری ایران به امیر بحرین اشاره کرد. همچنین آقای دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت، در تاریخهای 8/2/1369 و 26/9/1369 از بحرین دیدار کرد.
روابط سیاسی میان دو کشور از ماههای پایانی 1372 روندی معکوس و در جهت عدم تفاهم متقابل پیش رفت. در همان زمان ممانعت از صدور ویزا برای نفر دوم سفارت جمهوری اسلامی ایران در بحرین، زمینه تیرگی روابط را مهیا و آماده کرد. در نیمه اول 1373 این کدورت و تیرگی روابط آشکار شد و در نیمه دوم سال به دلیل طرفداری بحرین از امارات در اختلافات ارضی بین ایران و امارات در سخنرانی وزیر امور خارجه این کشور در سازمان ملل متحد(مهر ماه 1373) روابط دو کشور مجددا رو به وخامت نهاد.
در واقع این تیرگی روابط، سرآغاز فصل جدیدی از روابط میان دو کشور گردید. از آن به بعد روند روابط به زیان یک رابطه سالم و همه جانبه پیش رفت. در این سال دولت بحرین اقدام به مراقبت پلیسی از سفارت جمهوری اسلامی ایران و کنترل رفت و آمدها به داخل نمایندگی ایران کرد. مقامات بحرینی بروز تحرکات و اعتراضهای مردمی در صحنه داخلی این کشور را به ایران نسبت دادند. یادداشت اعتراض آمیزی نیز از سوی وزارت امور خارجه بحرین در خصوص انتشار اخبار آن در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به ایران ارسال کردند. به دنبال این امر، سفیر بحرین در تاریخ 3/10 / 73 از تهران فراخوانده شد؛ ولی پس از گذشت حدود 85 روز از احضار به کشورش در اسفند ماه 1373 به تهران بازگشت.
در 1375 به دنبال کودتایی که در 14/3/1375 در بحرین صورت گرفت، دولت بحرین با خنثی نمودن این کودتا و دستگیری 44 تن از معارضین بحرینی، این کودتا را به ایران نسبت داد و تبلیغات سیاسی شدیدی را علیه دولت ایران آغاز کرد. روابط به شدت تیره شد، طرفین سفرای خود را فرا خواندند و سطح روابط به کاردار تنزل پیدا کرد.
آقای دکتر ولایتی اتهام نسبت دادن این کودتا به ایران را تکذیب کرد و اعلام داشت که ایران حتی حاضر به میانجی گری بین دولت بحرین و مخالفان آن میباشد. فاروق الشرع وزیر امور خارجه سوریه برای بهبود روابط ایران و بحرین وارد صحنه شد و به دنبال تلاشهای وی، طرفین ایرانی و بحرینی توافق کردند که از حملات تبلیغاتی علیه یکدیگر در رسانه های رسمی خود جلوگیری نمایند.
در گذشته دولت بحرین در مجامع بین الملل نسبت به ایران حالتی ملایم داشت. در جلسات شورای همکاری خلیج فارس نیز به صورت ملایم نسبت به مسائل ایران برخورد میکرد. ولی در 1374 یکی از طرفداران سرسخت در این شورا برای صدور قطعنامهای تند علیه ایران بود. در سال 1375 به دنبال نسبت دادن اتهام کودتا به ایران در کنفرانس اتحادیه عرب در قاهره علیه ایران موضع گرفت. به طوری که تلاش بحرین سبب شد تا این کنفرانس طی بیانیهای نسبت به دخالت ایران در امور بحرین هشدار دهد. در سالهای اخیر به ویژه پس از روی کار آمدن امیر جدید و تحولات داخلی بحرین، موضع این دولت نسبت به ایران نرمتر شده است. از جمله در آخرین بیانیه صادره در 1996 از سوی سازمان ملل، رأی بحرین ممتنع بوده است.
در عین حال دولت ایران در راستای مواضع کلی خود بر ضرورت اعتماد اطمینان بین کشورهای منطقه دوستی و همکاری با آنان به عنوان تضمین صلح و ثبات و امنیت منطقه تأکید کرده و بر تداوم آن میکوشد.
تأثیرات انقلاب اسلامی بر مردم و حرکتهای مردمی
بحرین، چه قبل و چه بعد از انقلاب ایران، کانون رستاخیز شیعی در کشورهای خلیج فارس بوده است. این امر به طور مستقیم از وضع جمعیتی، اجتماعی و اقتصادی جزیره ناشی میشود. در مقایسه با حاکمه سنی که بر این کشور مسلط هستند، شیعیان از اکثریت جمعیتی برخوردار میباشند. هم خانواده حاکم شیخ عیسی آل خلیفه و هم بیشتر نخبگان سیاسی به آیین سنی متعلق هستند. بیگانگی جامعه شیعه(باحکومت) بیشتر به علت اصلیت ایرانی بعضی اعضای آن، تقویت میشود؛ زیرا که در میان شیعیان بحرین همیشه احساساتی به طرفداری از ایران وجود داشته است. به علاوه دعاوی طولانی ایران نسبت به جزیره، بر شکاف میان سنی و شیعه افزوده است. با یک چنین سابقهای بنیادگرایی شیعه به دنبال انقلاب ایران به عنوان یک جنبش نیرومند در صحنه ظاهر شد.
تا قبل از قیام امام خمینی(ره) شیعیان خلیج فارس فاقد سابقه مقاومت ستیزجویانه در برابر حکومتهای زورگو بودند. آنان در بسیاری موارد احساس میکردند که در حاشیه قرار دارند،. لیکن هیچ گاه شکایات و نارضایتیهای خود را به صورت قیام و طغیان بروز نداده و نیز نکوشیده بودند که از طریق کودتا دولتی را سرنگون کنند. برخی از آنان حداکثر از طریق تظاهرات و ناآرامی به نفوذهای خارج از جامعه خود واکنش نشان میدادند. حتی در آن زمان نیز شیعیان به تنهایی عمل نمیکردند. بلکه بیشتر به عنوان بخشی از یک ائتلاف گستردهتر اپوزیسیون دست به عمل میزدند. طی دهه 1970 نارضایتیها رو به فزونی نهاد. تسریع تجدد و مدرنیزاسیون که کشورای عربی خلیج فارس آن را تجربه کرده بود، باعث بروز مسائل اجتماعی شد که دامن گیر شیعیان نیز گردید. از جمله این مسائل میتوان به ورود صدها هزار کارگر خارجی که هم با کارگران محلی رقابت میکردند و هم غالبا تأثیرات افراطی بر جای میگذاشتند اشاره کرد. شکاف اقتصادی اجتماعی نیز میان سرمایه گذاران موفق جدید و کارگران و نیز شکاف فرهنگی رو به گسترش میان افراد متخصص تازه تحصیل کرده و طبقات سنتی، پدیده گسترش شهرها زوال ارزشهای اجتماعی سنتی و فساد ملازم این روند بود. تحت این شرایط شیعیان غیر متمکن و غیر متخص احساس میکردند که دچار نوعی نابسامانی اجتماعی هستند. مصرف در حد افراط دولتمردان و بسیاری از خانوادههای ثروتمند سنی نیز احتمالا باعث انزوای بیشتر شیعیان میشد. با این حال تا هنگام انقلاب ایران چنین نارضایتیهایی که در اثر ثروت نفتی پدید میآمد، امکان بروز سیاسی نیافت.
هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، مقامات بحرینی از آن استقبال کردند و مطبوعات به تجلیل از رهبری آن پرداختند. نماینده سازمان آزادی بخش بحرین طی یک مصاحبه پیرامون انقلاب اسلامی ایران اظهار داشت: ملت مسلمان بحرین از اوایل نهضت عملیات و تظاهرات بزرگ ملت مسلمان ایران، علیه رژیم منحوس شاه را پی گیری میکردند و هر لحظه در انتظار دریافت اخبار جدید از اوضاع داخلی ایران به سر میبردند. وی که از روابط عمیق دو ملت مسلمان ایران و بحرین سخن میگفت اضافه کرد: تنها آرزوی ملت بحرین پیروزی انقلاب در ایران بود و اهمیت اخبار ایران به جایی رسید که در بحرین هر کسی فکر میکرد این اخبار در داخل بحرین جریان دارد و به خود مردم بحرین مربوط است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مردم بحرین با حمل پلاکارد تظاهرات عظمیی به حمایت و همبستگی با انقلاب اسلامی ایران بر پا کردند. همبستگی و اتحاد مردم مسلمان بحرین با مردم مسلمان و انقلابی ایران به حدی بود که سازمان آزادی بخش بحرین به عنوان نماینده همین مردم، قبل از پیروزی با رهبران انقلابی ایران ارتباط داشته و همکاری میکرد.
در ماه اوت 1979رسانههای همگانی ایران اعلام کردند هادی مدرسی از طرف امام خمینی(ره) به عنوان نماینده شخصی او در بحرین منصوب شده است. در بحرین سخنرانی مدرسی به دو تظاهرات علنی منجر شد؛ یکی از آنها با اجازه مقامات روز 17 اوت مصادف یا روزی که امام خمینی آن را روز قدس نامیده بود، برگزار شد. تظاهرات دوم روز 19 اوت به دنبال بازداشت او سبب شد که حدود 500 نفر تظاهرات کرده و خواستار آزادی او شوند که 28 تن از آنان بازداشت شدند. آنگاه مقامات بحرینی روز 31 اوت مدرسی را اخراج کردند. اگر چه این اقدامات سبب آرامش نسبی اوضاع گردید، با این حال موج تظاهرات و ناآرامیها شکل و محتوای خود را مرهون ابتکار و برنامه ریزی ایران بود. بدین سان اعلامیهها یا افرادی که الهام بخش این تظاهرات بودند، ضرورتا بر شکایات و نارضایتیهای جوامع شیعه متمرکز نکرده، بلکه بیشتر بازتاب خواستههای سیاسی ایران بود.
به دنبال بازداشت مدرسی، آیت الله منتظری ضمن ابراز حمایت معنوی خود از او، اعلام کرد که دولتهای خلیج فارس به جای بازداشت نمایندگان اسلام، باید دعوت آنان را اجابت کنند. مدرسی قصد و نیت ایران را دیدار بر صدور انقلاب به زبان آورد و خود را از مبلغان تحقق بخشیدن انقلاب اسلامی و ترویج فرهنگ انقلابی نامید. نهایت این که رهبران مبارزه در واقع روحانیونی بودند که تحصیلات مشترک آنان را به طبقه حاکمه روحانی ایران ارتباط میداد.
مع هذا انقلاب ایران، در بین شیعیان بومی کشورهای خلیج فارس پاسخ مساعدی یافته بود. تظاهرات 19 اوت 1979 در بحرین نمودار چیزی بیش از یک پاسخ ساده به تحریکات خارجی بود.
روز 31 دسامبر 1981 مقامات بحرین اعلام کردند توطئهای را که علیه رژیم حاکم پی ریزی شده بود سرکوب و دهها تن را که در این توطئه مشارکت داشتهاند، بازداشت کردهاند. آنها این توطئه را متوجه جبهه آزادی بخش اسلامی بحرین به رهبری مدرسی نمودند که در آن هنگام پخش رادیویی امور خلیج شبکه رادیویی ایران را رسما اداره میکرد.
بنا به ادعای دولت بحرین، عدهای از ساکنان پیشین کشورهای خلیج فارس با کمک احتمالی مقامات ایران در کار با مواد منفجره و خرابکاری تعلیم دیده و پنهانی وارد بحرین شده بودند. آنان قرار بود سلاحهایی را به کار برند که توسط یک گروه محلی تحت کنترل ایران، در چنین مخفیگاه نزدیک منامه کار گذاشته شده بود. آنگاه قرار بود که آنها لباس افراد پلیس را به تن کنند و مردم را به قیام همگانی فرا خوانند. هدف نهایی عبارت از برپایی یک جمهوری اسلامی به رهبری مدرسی در بحرین بود. دولت ایران به دست داشتن در توطئه متهم و از جمله ادعا گردید که پنج هاورکرافت پر از افراد مسلح و تجهیزات آماده بود از بوشهر عزیمت و به اجرای شورش مزبور یاری رسانند. این ادعا از طرف دولت ایران تکذیب گردید.
مسلمانان بحرین با تأثیر پذیری از انقلاب اسلامی و نیز حمایت انقلابیون ایرانی، حرکات چندی بر علیه حکام خود انجام دادند. ایران مبارزه تبلیغاتی شدیدی در جهت صدور انقلاب در حوزه خلیج فارس به راه انداخت و از طریق انتشار جزوهها و پیامهای رادیویی "صدای انقلاب اسلامی" به زبان عربی و نوارها و سخنرانیها و تودههای مسلمان عموما و شیعیان را خصوصا تحت تأثیر قرار میداد. در روز 24 آوریل 1980 و به دنبال بازداشت و اعدام آیت الله سید محمد باقر صدر رهبر مذهبی شیعیان عراق، شیعیان در منامه پایتخت بحرین دست به تظاهرات زدند. پلیس جمعیت تظاهر کنندگان را متفرق و عدهای از آنها را بازداشت کرد. یکی بازداشت شدگان چند روز بعد در گذشت و گفته شد که مرگ او در اثر شکنجه به دست افراد پلیس بوده است. این واقعه به نوبه خود باعث بروز چندین تظاهرات دیگر در ماه مه گردید.
بر خلاف تظاهرات مردمی سالهای 1979و 1980 اعتراضات بعدی شیعیان، تقریبا به طور تمام و کمال خشونت بار بوده است. تشدید خشونت تا حد زیادی معلول شعله ور شدن جنگ ایران و عراق در سپتامبر 1980 و جهت گیری بعدی این کشورها بوده است. کشورهای خلیج فارس به عراق کمک مالی میکردند و تسلیحات و تجهیزات در اختیار آن کشور قرار میدادند.
طی سالهای 1979و1980 رژیمهایی که مواجه با اعتراضات شدید و بعضا خشونت بار بودند، توجه بیسابقهای به تدوین فرمول سیاسی در قبال سکنه شیعه خود مبذول داشتند. این هم بر تشویق مبتنی بود و هم بر تنبیه؛ فی المثل در عربستان سعودی منابع مالی برای برق رسانی در مقیاس وسیعی پروژههای خشک کردن باتلاقها، احداث مدارس و بیمارستان در قطیف و سایر شهرهای شیعه نشین تخصیص یافت. اعضای طراز اول خاندان سلطنتی از این منطقه دیدار میکردند تا با بزرگان و مشاهیر شیعه ملاقات کنند.
در سایر کشورهای خلیج فارس نیز برنامه های مشابهی به مورد اجرا گذاشته شد. در عین حال شیوههای توسل به زور نیز از نظر مقامات برای سرکوب کردن شورشهای شیعه دور نگه داشته نشد. اخراج افرادی نظیر مدرسی، شیعیان انقلابی را از وجود رهبرانشان محروم ساخت و همین امر به احتمال قوی ضربهای جدی بر قیامهای مردمی وارد آورد. از این گذشته شورشها، بیرحمانه سرکوب شده و بازداشتهایی صورت میگرفت که غالبا با شکنجه همراه بود.
رهبران جبهه آزادیبخش اسلامی بحرین به این نتیجه رسیدند که تظاهرات مردمی هرگز به سرنگونی رژیم منجر نمیشود؛ بنابراین به روشهای ستیزه جویانه متوسل شدند. بنا به گفته رهبر جبهه، تظاهرات آوریل و مه 1980 که به "شهادت" برخی از شرکت کندگان شیعه منجر شد، جبهه را بر آن داشت که تکوین یک جنبش مردمی فی نفسه کافی نیست و واکنش مناسبتر، توسل به اقدامات مستقیم ضد حکومتی است. سازمانهای انقلابی شیعه با در پیش گرفتن اقدامات تند عملی، بهانه لازم را به حکومت برای تشدید اقدامات سرکوبگرانه دادند.
اگر چه با کمک نمایندگان امام خمینی، هم آوازی و وحدت شیعیان خلیج فارس با انقلاب ایران رو به رشد نهاد، اما در 1980 هنگامی که این ناآرامی به اوج خود رسید، جوامع شیعه موفق نشدند خشم خود را در قالب یک نهضت سیاسی سازمان دهند. گروههای اپوزیسیون رادیکال شیعه در خلیج فارس که از پشتیبانی مردمی و رهبری پویا و اصیل محروم بودند، تماما به حمایت خارجی متکی باقی ماند و ایران مطابق با ضروریات استراتژی منطقهای خود از آنها حمایت میکرد.
از آنجایی که حکومتهای این کشورها(کشورهای خلیج فارس) هنوز مراحل گذار از بحرانهای هویت، مشروعیت و مشارکت را طی نکرده بودند و از نظر سیستم سیاسی بسیار عقب مانده و از نوع خانوادگی قبیلهای و سنتی هستند، بنابراین در هر زمانی میتوانند دچار یک شورش و بحران عمومی شوند. به خصوص که در سالهای اخیر مردم این کشورها از جمله نسل با سواد و متخصص خواستار مشارکت سیاسی شدهاند و علیرغم این که حاکمان این کشورها به طرق مختلف از جمله با استفاده از ثروتهای به دست آمده از فروش نفت این بحران را به تأخیر انداختند، وجود بعضی عوامل تحریک کننده مانند حضور نیروهای دولت بیگانه، باعث بروز بحرانهای دیگر از جمله بحران مشروعیت و به دنبال آن مشارکت گردید و بدین وسیله، اغتشاش و ناآرامی را برای دولتهای منطقه به ارمغان خواهد آورد. هر چند در دو دهه اخیر عامل قدرت و مشروعیت آنها را درآمدهای نفتی تشکیل داده است، آنان نیز با استفاده از این درآمد و از طریق فراهم نمودن نیازهای اقتصادی مردم یعنی ایجاد رفاه، مشروعیت اقتصادی برای حکومتهای خود فراهم کردهاند؛ اما عواملی مانند عدم افزایش درآمدهای نفتی، نوسانات قیمت و مقدار نفت صادر شده و تخصیص قانونی و غیر قانونی بخش عظیمی از درآمدهای نفتی به خانوادههای حامی، این نتیجه را در بر داشتهاند که افزایش درآمد نفتی دیگر امکان پذیر نیست. از بعد دیگر کلا تحولات منطقهای و در مواردی تحولات بین المللی، مشروعیت حکومتهای موجود را به شدت خدشه دار کرده است.
امیر بحرین به اعتبار همین عوامل، حرکتهای اصلاح گرایانهای در چند سال اخیر صورت داد؛ به طوری که آزادیهای بیشتری به مردم بحرین داده شد، امکان انتخاب نمایندگان شیعه در مجلس ملی این کشور فراهم گردید، زندانیان سیاسی به طور عموم آزاد گردیده و تبعیدیان به کشور بازگشتند. تبلور این تحولات رفرمیستی را میتوان در تظاهرات ضد آمریکایی بعد از حادثه 11 سپتامبر 2001 و حمله آمریکا به افغانستان و عراق مشاهده کرد. بنابراین در آینده در این جزیره شواهدی دال بر ثبات اوضاع با توجه به فاصله حکومت و مردم وجود ندارد و آن کشور آبستن حوادث دیگری خواهد بود.
نتیجه گیری
مجمع الجزایر بحرین از قدیم الایام بخشی از امپراتوری ایران پیش از اسلام بوده است،؛ ولی اعراب ساکن آن جزیره به علت دوری از شعاع عمل حکومت و نیروهای مرکزی ایران، به طور مکرر مشکلات و دردسرهای زیادی برای حکومت مرکزی ایران ایجاد میکردند؛ بنابراین منطقه خلیج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راه زنی ساخته بودند. تا اینکه شاپور دوم پادشاه ساسانی(ملقب به شاپور بزرگ و ذوالکتاف ،309-337 م) با قوای کامل و کشتیهای متعدد جنگی به بحرین لشکرکشی کرد و شورشیها را با شدت عمل سرکوب کرد. به نحوی که تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب(651.م) آرامش کاملی در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام، تشکیلات اداری سرزمینهای فتح شده را تغییر نمیدادند؛ زیرا تشکیلات اداری که جانشین آن کنند نداشتند؛ به جای آن، از مردم آن سرزمینها که آنها دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند، برای ایجاد و اداره تشکیلات اداری– اسلامی استفاده مینمودند و این روش به آنان کمک شایانی میکرد.[12]
پس از حمله اعراب به ایران و اشغال این کشور، بحرین کماکان جزء ایران اسلامی باقی ماند و تا قبل از به قدرت رسیدن سلسله صفویه- که پس از مدتهای طولانی ایران مجددا دارای یک حکومت واحد و متمرکز شد- سرزمین ایران شاهد حکومتهای غیرمتمرکز و محلی متعددی بود که همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با یکدیگر بودند؛ به ویژه اینکه حمله وحشیانه و گسترده مغولها به ایران نیز (در سال1220 .م) همه چیز را به کلی دگرگون و آشفته ساخت. تا اینکه در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس(در سال 1506)، بسیاری از نقاط استراتژیک منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمع الجزایر بحرین نیز(در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها درآمد. پس از گذشت حدود یک قرن از اشغال پرتغالیها، شاه عباس در سال 1602 با لشکرکشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد کرد و مجددا به ایران ملحق شد. پس از آن، مجمع الجزایر بحرین مدت 180 سال در اختیار و تحت نظر کامل حکومت ایران بود. سپس، در سال 1783(یا 1782) شیخ احمد بن خلیفه از قبیله بنی عتبه و از خاندان خلیفه که از منطقه نجد در مرکز عربستان به کویت مهاجرت کرده بود، به این سرزمین حمله و پس از شکست سربازان ایرانی بر آن استیلا یافت. از آن پس، حکومت بحرین با حمایت همه جانبه سیاسی- استعماری انگلستان در اختیار اعضای خاندان خلیفه(آل خلیفه) قرار گرفت.[13]
باید به این نکته مهم اشاره کرد که وضعیت و ثبات حکومتها در ایران، همواره مستقیما در اوضاع سیاسی و سرنوشت بحرین نیز تأثیر گذار بوده است؛ چنانکه مثلا پس از فوت شاه عباس اول -پادشاه قدرتمند صفوی- و ضعف جانشینان او، راهزنان دریایی عرب تبار مستقر در بحرین نیز شروع به دست اندزی به خلیج فارس و مناطق اطراف آن کردند و در واقع تا مدتی اثری از حاکمیت ایران بر بحرین باقی نماند. در خلال این مدت نیز استعمار کهنه و قدرتمند انگلیس در رقابت با قدرتهای استعماری دیگر در منطقه و نیز در راستای سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسامان منطقه و ضعف قدرتهای همجوار آن، شیوخ عرب خلیج فارس را در کنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال 1820 پس از قلع و قمع دزدان دریایی و برده فروشان، قراردادهای تحت الحمایگی را با رهبران شیخ نشینهای خلیج فارس و از جمله بحرین به امضا رساند.[14]
شیخ سلمان بن احمد(شیخ بحرین) در ژانویه 1820 "قرارداد صلح عموی " یا " قرارداد اساسی" (و در واقع همان قرارداد انقیاد و تحت الحمایگی) را با انگلستان امضا کرد. او به علت استحکام قدرت و سلطهاش بر بحرین، خود را تحت الحمایه انگلیس اعلام کرد و پرچم آن کشور را بر فراز مقر دارالحکومه خود برافراشت. بدین ترتیب، از این زمان به بعد تا مدت 150 سال، بحرین زیر نفوذ و سلطه انگلستان قرار گرفت و طبعا حکومت ایران را با یک مشکل جدی سیاسی و ارضی روبرو کرد. پیرو آن، دولت ایران(در زمان سلطنت ناصرالدین شاه) طی یادداشتی به سفارت انگلستان در تهران به این اقدام دولت مذکور اعتراض کرد. دولت انگلستان در پاسخ این یادداشت، اعلام کرد که هدف از امضای پیمان یاد شده، برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و اگر دولت ایرن خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد کرد. در این پاسخ تصریح شده بود که اگر از شیخ بحرین حرکتی سر بزند که مستلزم اقدامات جدیدی از طرف دولت انگلیس باشد، دولت ایران در جریان قرار خواهد گرفت. پس از آن نیز مجددا شیخ بحرین در سالهای 1880 و 1892 قراردادهای تحت الحمایگی دیگری را(مشابه قراردادهای تحت الحمایگی با سایر شیخ نشینها) با انگلستان به امضا رساند.
اعتراضات شکل گرفته در بحرین تا حدود زیادی متأثر از تحولات منطقهای در شمال آفریقا و خاورمیانه است. در این تحولات شاهد شکل گیری اعتراضات مردمی علیه دولتهای استبدادی هستیم که در آنها معترضین عمدتاً به دنبال ایجاد اصلاحات در ساختار سیاسی، اقتصادی و برقراری یک حکومت دموکراتیک و مبتنی بر قانون اساسی که حقوق همه شهروندان را در عرصههای سیاسی و اقتصادی به رسمیت بشناسد، هستند. در این راستا جوانان بحرینی با هدف ایجاد اصلاحات سیاسی و اقتصادی در کشور بحرین که در آن قدرت در اختیار اقلیتی است که به هیچ روی قصد انتقال قدرت و سهیم کردن سایر شهروندان را در قدرت ندارد، اعتراضات خود را آغاز کردند؛ اما برای دستیابی به اهداف خود، با مانعی جدی به نام دخالت کشورهای منطقهای و فرامنطقهای روبرو شدند. در سطح منطقه، کشورهایی مانند امارات متحده عربی، عربستان و قطر به دلیل دارا بودن ساختارهای سیاسی مشابه از بروز این تحولات و سرایت آن به کشورهای خود نگران شده و برای سرکوب این اعتراضات، نیروهای نظامی خود را با درخواست بحرین به این کشور اعزام کردند.
از سوی دیگر ایالات متحده به عنوان قدرتی فرامنطقهای، به دلیل داشتن منافع استراتژیک در بحرین، پذیرای تغییرات دموکراتیک و انتقال قدرت به معترضین نیست. شواهد موجود نشان میدهد که سیاست خارجی ایالات متحده در قبال بحرین، حول محور دفاع از دولت این کشور در قبال معترضین است. در واقع منافع ملی ایالات متحده بر آرمانهای مورد ادعای این کشور در قبال جهت گیریها و اعلام مواضع آن کشور نسبت به تحولات بحرین غلبه دارد. اما این موضوع میتواند سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه را به چالش بکشد؛ چرا که به نظر میرسد در عصر حاضر و با تحولات ایجاد شده در عرصه سیاست و پررنگ شدن نقش مردم در معادلات سیاسی، این اعتراضات همچنان ادامه خواهد داشت و همان گونه که در مصر و تونس معترضین موفق شدند حکومتهای مورد حمایت ایالات متحده را از قدرت ساقط کنند، پیروزی معترضین در سایر کشورها نیز دور از انتظار نیست.
بنابراین دولتهای دموکراتیکی که از متن جامعه برخاسته و بیانگر تمایلات و خواستههای مردم هستند، با داشتن پیش زمینه ذهنی از سیاستهای ایالات متحده در دفاع از دولتهای دیکتاتوری منطقه، احتمالاً در نوع رابطه خود با ایالات متحده محافظه کارتر و حساستر برخورد خواهند کرد و این موضوع میتواند امنیت و منافع ملی ایالات متحده در خاورمیانه و شمال آفریقا را با چالش اساسی مواجه کند.
آل خلیفه در سال 1820با انعقاد پیمانی با انگلیس، اداره گمرکات، تجارت و امنیت داخلی و خارجی خود را به مأموران این کشور سپرد. تحت الحمایگی بحرین در سال 1880(1260) با امضای پیمان زیر مورد تائید مجدد قرار گرفت: «من عیسی بن آل خلیفه، شیخ بحرین بدین وسیله خودم و جانشینانم را در برابر دولت انگلیس متعهد میسازم که از مذاکره یا انعقاد هر نوع پیمان با هر کشور یا دولتی غیر از بریتانیای کبیر و بدون موافقت دولت نامبرده خودداری کنم و به هیچ دولتی جز بریتانیای کبیر اجازه تأسیس نمایندگی سیاسی یا کنسولیرا ندهم.»
به این ترتیب انگلیس در سال 1919(1298) تحت الحمایه بودن بحرین را به صورت رسمی اعلام کرد و از آن پس بحرین تحت سرپرستی یک مستشار انگلیسی اداره میشد. این مسأله منجر به قیام ناکام مردم بحرین در سال1951(1330) شد که طی آن مردم خواهان اخراج "بل گراو " حاکم انگلیسی بحرین شدند. پس از استقلال بحرین نیز وابستگی رژیم آل خلیفه به استعمارگر جدید، یعنی آمریکا ادامه یافت و این وابستگی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و جنگ اوّل و دوم خلیج فارس شدیدتر شد. اعتراف سخنگوی کاخ سفید مبنی بر این که "اگر کمکهای دولت بحرین نبود، به هیچ وجه قادر به مقاومت و ماندن در خلیج فارس نبودیم"، مؤید این وابستگی مضاعف است.
خاندان حاکم بر بحرین، برای تضمین تداوم حاکمیت خود با کمک غربیها به تغییر ارزشهای اسلامی بحرین مبادرت کرد. علاوه بر آن ساخت "پُل فهد" یعنی تنها پل ارتباطی دریایی بحرین و عربستان به گسترش فساد در بحرین افزوده است. زیرا حدود هشت هزار تن از کارکنان خارجی مؤسسات عربستان که امکان فساد برایشان در آن کشور میسر نیست، در ایام تعطیل برای خوش گذرانی به بحرین سرازیر میشوند که همین موضوع بر میزان نارضایتیها در این کشور افزوده است.
مهمترین انگیزهها و هدفهای نهضت اسلامی در بحرین را باید به حاکمیت خاندان آل خلیفه ارجاع داد که مردم بحرین هیچ گاه موافق حاکمیت خاندان آل خلیفه نبوده اند و دلایل این نارضایتی را میتوان در دو امر ملاحظه کرد:
1. خاندان آل خلیفه بحرینی نیستند؛ بلکه از اقلیت سنی مذهب مهاجری هستند که در پی اختلافات مذهبی با قبیله "بنی کعب " در زمان ریاست "شیخ نصرالله خان" والی منصوب "کریم خان زند" بر بحرین، از کویت وارد بحرین شدهاند.
2. به قدرت رسیدن خاندان آل خلیفه بر اساس خواست و رضایت مردم صورت نگرفته، بلکه آل خلیفه قدرت را در بحرین در دست گرفته و با پذیرفتن تحت الحمایگی انگلیس در سال1820(1200ش) قدرت راحفظ کرده است.
بازگشت تبعیدیان، آزادی زندانیان سیاسی، لغو ممنوعیت تشکیل احزاب و فعالیتهای سیاسی مذهبی، آزادی بیان و مطبوعات، توقف دستگیری آزادی خواهان و لغو سانسور، مهمترین خواستههای سیاسی مردم بحرین را تشکیل میدهند و برای تحقق این خواسته بارها دست به قیام زدهاند. به عنوان مثال در 1938(1317) کارگران بحرین خواهان تشکیل مجلس و اتحادیههای کارگری شدند و در تظاهرات مشابهی در سال 1965(1344) حق برگزاری گردهمایی سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی به خواستههای قبلی اضافه شد. حتی طی سالهای1992(1371) و 1995(1374) مردم بحرین با برپایی تظاهرات و راهپیمایی، خواستار تشکیل مجدد مجلس شدند که در سال 1992 منحل شده بود.
علی رضایی پناه
975/701/ر
ارسال نظرات