سبک زندگی؛
مزه گوشت برادر مرده
خبرگزاری رسا ـ در گناه غیبت، شنونده نیز مانند گوینده شریک است و این کار را بسیار دشوار میکند؛ زیرا ما کنترل زبان خودمان را نداریم، چه رسد به زبان دیگران. در هر حال نمیتوان به خیال اینکه خودمان چیزی نگفتیم، بنشینیم و سیر غیبت دیگران را بشنویم.
سیاست مانند دیانت ماست و دیانت ما مانند سیاست ماست، این جمله شما را به چه چیزی یادآوری میکند؟ چه بسا بگویید یاد اسکناس 10 تومانی که این جمله زیر عکس مرحوم مدرس چاپ شده؛ ولی این چه ربطی به بحث ما دارد؟
در یک تقسیم بندی، دین اسلام از سه بخش اعتقادات، اخلاق و تکالیف تشکیل شده و دیندار واقعی به فردی گفته میشود که در هر سه بخش خودش را به کمال برساند.
این سه بخش که در میان علوم اسلامی از آن به عنوان سه علم «کلام، اخلاق و فقه» یاد میشود، دارای اشتراکات و ارتباطات موضوعی و مصداقی زیادی هستند.
به عنوان مثال بسیاری از بحثهای مربوط به اعتقادات در فقه بررسی میشود؛ مانند بحث احکام مومن و کافر، مرتد و... یا بر عکس و همچنین خیلی از مسائل نیز در فقه و هم در اخلاق مورد بررسی قرار میگیرند که از جمله این دسته مباحث، بحث پر اهمیت و دامن گیر «غیبت» است.
غیبت
یاد کردن کسی که غایب است، به نحوی که عیب و نقصی از او روشن شود، غیبت نام دارد. آیات و روایات زیادی در مذمت آن آمده است که از جمله: «لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ؛ آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! [به یقین] همه شما از این امر کراهت دارید.»[1]
«مردی که در نزد امام حسین علیهالسلام از شخص دیگری غیبت و بدگویی میکرد، حضرت فرمود: از این کار خودداری کن، غیبت و بدگویی پشت سر دیگران، خوراک سگهای جهنم است.»[2]
«مَنْ رَوی عَلی مُۆمِنٍ روایةً یُریدُ بها شینَهُ وَهَدْمَ مُروۆَته لِیُسقِطَهُ مِنْ اَعْیُنِ الناسِ، اَخْرَجَهُ اللّهُ مِنْ وِلایَتِه اِلی وِلایَةِ الشَّیطانِ؛ هر کس از مسلمانی، به منظور عیب جویی و ریختن آبروی او سخنی نقل کند تا او را در انظار مردم خوار و موهون سازد، خداوند او را از ولایت خویش بیرون رانده و شیطان را بر او مسلط میسازد.»[3]
«از غیبت بپرهیزید که غیبت از زنا سختتر است! کسی که زنا میکند و توبه میکند خدا توبه او را میپذیرد، ولی آنکه غیبت میکند، گناهش آمرزیده نمیشود، تا آنکه غیبت او را کرده است از گناهش بگذرد.»[4]
«آتش در انبار کاه سریعتر [در نابود کردن] نیست از غیبت در حسنات بنده...»[5]
شروط غیبت
1. ایمان
غیبت شونده، باید مومن و به اصول دین معتقد باشد. یعنی برادر دینی محسوب شود. با این روند غیر مسلمانان یا پیروان سایر ادیان آسمانی یا به اصطلاح قرآنی «کفار» و پیروان مکاتب غیر الهی و عموم بت پرستان و مشرکان و ملحدان، مشمول حکم غیبت نیستند!
2. مشخص بودن
فرد غیبت شونده باید مشخص باشد و گرنه صحبت کردن از فرد نا مشخص، غیبت محسوب نمیشود؛ مانند اینکه کسی بگوید «دیروز رفتم پیرایشگاهی یه یارو اومد داخل و...» اتفاقا بعضی وقتها آدم صحنههای عجیب یا خنده داری را میبیند که تا به 10، 15 نفر نگوید، دلش آرام نمیشود. گاهی هم ناراحتیهایی برای انسان پیش میآید که با تعریف آن برای دیگران قدری سبک میشود.
در اینجا میشود با ترفند و گم کردن آدرس، به طوری که مخاطبان متوجه فرد مورد نظر نشوند، اصل ماجرا را تعریف کند.
البته نباید از یاد برد که سر دین کلاه نمیرود و نمیشود طوری وانمود کرد که طرف مقابل خود به خود یا با یک دقت مختصر طرف را بشناسد؛ مانند اینکه بگوید «توی این محل هیچ کس به اندازه یک نفر به من بدی نکرده، نمیخوام اسمش رو ببرم، ولی یک روز میرم جلوی مغازه قصابیاش و...!»
همچنین نمیتوانیم فرد غیبت شونده را در بین چند نفر محدود ذکر کرده و مثلا بگوییم «یکی از پسرعموهای تو خیلی آدم خلافیه» معلوم است هنگامی که مخاطب پنج تا پسر عمو داشته باشد، نه تنها مورد گم نمیشود، بلکه نسبت به همه سوءظن پیدا میکند.
در ضمن، شناختن فرد غایب با اسم و فامیل و مشخصات ضروری نیست؛ بلکه همین قدر که بدانیم کیست یا قیافه او را ببینیم، کافی است؛ مثل اینکه کسی عابری را آن طرف خیابان به رفیقش نشان بدهد و بگوید «اون یارو رو میبینی؟ دیروز دیدم تو ماشین110 بود. حتما اهل خلافه...»
3. عیب و ایراد گرفتن
یکی از شروط دیگر این است که در حرف پشت سر فرد، عیب و نقطه ضعف او گفته شود. خواه این عیب و ایراد درباره ظاهر، قیافه و اندام یا پوشش، رفتار و عادتهای او باشد یا در خصوص دین داری و اعمال نادرست او، تفاوتی نمیکند. مهم این است که آن نکته در پیش عرف عیب محسوب شود.
یک نکته بسیار مهم را هم از یاد نبریم که گاهی بعضی افراد مشغول صحبت از اشتباهات دیگری میشوند و هنگامی به آنها اعتراض میشود، پاسخ میدهند «من جلوی خودش هم میگم» یا «من ازش اجازه گرفتم، راضی است.»
اولا صرف اینکه شما جرأت گفتن همین عیب را در پیش روی او هم دارید، مجوز غیبت و مانع از ناراحتی او و رفتن آبرویش در پیش دیگران نمیشود!
دوم اینکه حتی اگر خود فرد از گفتن آن ناراحت نمیشود و به فرض به شما اجازه داده آن را نقل کنید، باز مطابق آن چه در برخی از منابع آمده، این مانع از غیبت بودن کلام شما نیست؛ زیرا مهم آن است که آن مطلب در پیش عرف مردم نقص و عیب محسوب شود و آبروی او پیش دیگران برود و واضح است که حفظ آبروی مومن بر همه واجب است.
4. قصد فاسد
مطلب بازگو شده در غیبت دیگران به قصد بیان اشکال یا اشتباه او باشد؛ ولی اگر احیانا به قصد حل مشکل و بر طرف شدن آن عیب در غیاب فرد مطلبی گفته شود، غیبت نیست؛ مانند آنکه مادری عیوب جسمی یا رفتاری و مشکلات فرزندش را با پزشک یا روانشناس در میان بگذارد.
البته طبیعی است که این فرض در جایی است که زمینه حل مشکل و بر طرف شدن عیب فراهم باشد. مانند مراجعه به پزشک و مانند آن؛ و الا درد دلهایی که غالبا خانمها پیش هم از مشکلات خانوادگی و اخلاق و رفتار همسران و فرزندانشان میکنند، فرسنگها از این نیت خیر به دور است!
به اضافه خیلی از غیبت کردنهای ما هم حرفهای است؛ مثلا اول کلی تعریف و تمجید از طرف میکنیم و بعد با بیان یک نقطه ضعف از او، عیب او را میگوییم؛ برای مثال میگوییم «فلانی چه قدر پسر خوبی است. خدا به پدر و مادرش ببخشدش و... فقط حیف که یه کمی کاهل نمازه اگه این عیبو نداشت، بینظیر بود.»
5. عیوب پنهان
عیب و نقص ذکر شده بر همگان آشکار نباشد؛ یعنی اگر عیبی که از فرد غایب گفته میشود، برای همه روشن باشد و ذکر آن هم با قصد مسخره کردن و نقص گذاری بر فرد غایب نباشد، غیبت نیست؛ مانند کسی که از جنگلهای انبوه دوران جوانی روی سرش جز تک درختهای خشکیده اثری نیست! و احیانا به این کچلی هم مشهور است.
استثنائات غیبت
تا اینجا حد و مرز غیبت تقریبا روشن شد؛ ولی همین غیبت در مواردی جایز، بلکه واجب هم هست که به این موارد «استثنائات غیبت حرام» گفته میشود. مانند:
· مواردی که انسان طرف مشورت قرار گرفته؛ مثلا از ما درباره یکی از دوستان یا همسایگان پرسوجویی میشود. در این جا اگر طرف، عیب یا سوءسابقهای دارد که در تصمیمگیری مشورت کننده تاثیر میگذارد، لازم است بیان کنیم؛ البته باید به مقدار ضروری اکتفا کرد؛ یعنی اگر میدانیم با ذکر این که فرد بداخلاقی است، آنها از ازدواج منصرف میشوند، دیگر نباید سراغ عیوب دیگر او و خانوادهاش رفت. حتی ظاهرا اگر بدون گفتن عیب و به صرف گفته شما که «او فرد مناسبی نیست» منصرف میشوند، باز نقل عیبهای او جایز نیست. امام صادق علیهالسلام در این باره میفرماید: «کسی که از برادر دینیاش مشورت بخواهد و آن شخص او را نصیحت نکند و نظر صحیح را به او ندهد، خداوند فکر و نظر صحیح را از او صلب می کند.»[6]
· مواردی که فرد غایب اهل معصیت علنی و آشکار باشد یا به اصطلاح فقهی متجاهر به فسق باشد؛ مثل اینکه در وسط محله به صورت علنی و بدون نگرانی از توجه دیگران، به نامحرم چشم میدوزد. در اینجا غیبت فقط در خصوص همین گناه و معصیت او گناه نیست، ولی باید توجه داشت تا جملات بعدی اضافه نشود. متجاهر کسی است که کاری را به صورت علنی و آشکار انجام میدهد و از آن ابائی ندارد.
«فسق نیز در فقه مقابل عدالت است و فاسق فردی را گویند که گناه کبیره انجام دهد و یا اصرار بر گناه صغیره داشته باشد؛ ولی چنانکه از کلام برخی از علما فهمیده می شود، منظور از فسق در اینجا مطلق گناه می باشد.»[7] پس متجاهر به فسق کسی است که گناهی را [چه صغیره باشد، چه کبیره] به صورت علنی انجام داده و از اینکه دیگران از گناه او اطلاع پیدا می کنند، نگران نمیشود. غیبت چنین کسی جایز است، حتی اگر به قصد صحیح و بنا بر مصلحتی نباشد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در این باره فرمودند: «لا غِیبَةَ لِفاسِقٍ؛ غیبت فاسق حرام نیست.»[8]
· اگر فردی بدعت و انحرافی در دین به وجود آورد و با گفتار یا رفتار خود قصد ترویج آن را داشته باشد، میتوان با ذکر انحراف او، زمینه بدعت در دین را مسدود کرد؛ مثل اینکه شما مطلع شدید یکی از همسایههایتان در خانهاش حلقه صوفیانهای تشکیل داده و جوانهای بیگناه را در دام شبه عرفانهای دروغین غربی و شرقی میاندازد. امام صادق علیهالسلام از قول پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در این باره فرمودهاند: «زمانی که بعد از من، اهل شک و بدعت را دیدید از آنها زیاد اظهار برائت و بدگویی کنید و ضد آنها سخن بگویید تا برای ایجاد فساد در دین طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر باشند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند. اگر این چنین با آنها مقابله کردید، خدا هم به شما پاداش میدهد و درجات شما را بالا میبرد.»[9]
· همچنین در موارد دیگرى که اهداف مهمّى مانند اینکه هدف، مشورت در کار باشد، یا براى احقاق حقّ و تظلّم صورت گیرد. «لا یحبُّ اللهُ الجهرَ بالسوءِ مِنَ القولِ إلّا مَن ظلم؛ خداوند دوست ندارد کسی سخن به بدی آشکار کند، مگر کسی که به او ظلمی شده باشد.»[10]
· همچنین در موارد دیگرى که اهداف مهمّى مانند اینکه هدف، مشورت در کار باشد، یا براى احقاق حقّ و تظلّم صورت گیرد. «لا یحبُّ اللهُ الجهرَ بالسوءِ مِنَ القولِ إلّا مَن ظلم؛ خداوند دوست ندارد کسی سخن به بدی آشکار کند، مگر کسی که به او ظلمی شده باشد.»[10]
فراموش نکنیم که غیبت، صرفا به وسیله لفظ و گفت و گو با افراد انجام نمیشود، بلکه ممکن است با کنایه یا اشاره یا تکرار حالت یک فرد یا حتی یک لبخند انجام شود؛ مانند روایتی که نقل شده روزی زنی به محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمد و هنگام رفتن، عایشه با دست خود کوتاهی قد او را به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نشان داد و حضرت سریع به او متذکر شدند که غیبت کردی.
وحشتناکتر این است که گاهی انسان به وسیله آیات و اذکار، غیبت بندگان خدا را میکند؛ مثلا نگاهش به یک بنده خدایی میافتد و بعد طوری که دیگران متوجه شوند، میگوید: لا اله الا الله، عجب صبری خدا دارد! خدا عاقبت ما را به خیر کند! کنایه از این یارو آدم نادرستی است.
همچنین شاید در ظاهر انسان مخاطبی نداشته باشد، ولی به طریقی عیب دیگران را منتقل میسازد؛ مانند اینکه از اشتباه یا مشکل دیگر با تلفن همراه فیلم بگیرد و بعد آن را برای تعدادی پخش کند که مثلا ببیند یک بدبخت فلک زده موقع کنفراس دادن در دانشگاه دکمه پیراهنش باز بوده!
در گناه غیبت، شنونده نیز مانند گوینده شریک است و این کار را بسیار دشوار میکند؛ زیرا ما کنترل زبان خودمان را نداریم، چه رسد به زبان دیگران. در هر حال نمیتوان به خیال اینکه خودمان چیزی نگفتیم، بنشینیم و سیر غیبت دیگران را بشنویم. در این جور مواقع چند کار ممکن است؛ یا باید تلاش کنیم از فرد غایب دفاع کنیم و با توضیح یا بیان احتمالات مختلف آن عیب و ایراد را از او دفع کنیم که البته این کار ثواب بسیار زیادی هم دارد. اگر ممکن نشد، باید با تذکر به گوینده یا جمع، جلوی غیبت را بگیریم و بدیهی است که این کار چون نهی از منکر است، باید صحیح و مؤدبانه انجام شود.
نقل شده بچههای جبهه هر وقت کسی شروع به غیبت میکرد، همه با هم با دست ادای بستن فلکه آب را در میآورند و با خنده میگفتند: فلکه آب را در میآورند و با خنده میگفتند فلکه را ببند؛ یعنی حواست جمع باشد، آب نا پاک وارد خانه دلمان نکنی! اگر این هم ممکن نبود، ناچارا انسان باید جلسه را ترک کند تا خود گرفتار گناه نشود.
منبع:
[1]. حجرات، 12
[2]. بحارالانوار، ج2، ص 109
[3]. المحجة البیضاء، ج 5، ص155
[4]. نهج الفصاحه، ح 996
[5]. جامعالسعادات، ح2، ص82و83
[6]. وسائل الشیعه، ج8، ص427
[7]. گناهان کبیره، ج2، ص280
[8]. بحارالانوار، ج75، ص233
[9]. وسائل الشیعه، ج11، ص508
[10]. نساء، 148
[1]. حجرات، 12
[2]. بحارالانوار، ج2، ص 109
[3]. المحجة البیضاء، ج 5، ص155
[4]. نهج الفصاحه، ح 996
[5]. جامعالسعادات، ح2، ص82و83
[6]. وسائل الشیعه، ج8، ص427
[7]. گناهان کبیره، ج2، ص280
[8]. بحارالانوار، ج75، ص233
[9]. وسائل الشیعه، ج11، ص508
[10]. نساء، 148
عقیل مصطفوی مجد
975/702/ر
ارسال نظرات