به مناسبت چهل و یکمین سالروز رحلت آیتالله الهی قمشهای؛
سلطان ملک عشق
خبرگزاری رسا ـ محی الدین میرزا مهدی الهی قمشهای در سال 1280 هجری شمسی در شهر قمشه(شهرضا) به دنیا آمد. آن بزرگوار به نام مهدی و به لقب محیالدین بود و در اشعارش الهی تخلص میکرد و در تحت مراقبت پدری عالم و بیدار به نام ملا ابوالحسن تربیت شد.

در آمدی بر شرح فراق
پرسند الهی کیستی من عاشقی بیحوصله آوارهای بیخانمان دیوانهای بیسلسله
پروانه ای پر سوخته شمع وفا آموخته زاهل صفا آموخته عشق و جنون و ولوله
مشتاق یار خویشتن حیران کار خویشتن دور از دیار خویشتن یاران هزاران مرحله
در راه آن دیر آشنا من شمع جان کردم فنا گهسوختمگهساختمگریانوخندانبیگله
خندیم ما دیوانگان بر قصر خاک و خاکیان آنسانکهمیخندد فلک برآشیان چلچله
ای کعبه من روی تو وی قبله من سوی تو کارمبه راه کوی تو سعی و صفا و هروله
در راهت ای ماه حرم از شوق سر سازم قدم خار مغیلان گر کند پای دلم پر آبله
چون نالم از عشقت شبی با آه یارب یاربی از خاک بر خیزد فغان افتد به گردون زلزله
ای حاجیان ای حاجیان در کعبه و دیر مغان جویید کوی دلستان از عاشقان یکدله
گر عاشقی بیسیم و زر در راه او شام و سحر ز آه دل و خون جگر بر گیرد زاد و راحله
خواهم دلی مست خدا آزاد از نفس و هوا ازداماین عالم رها وز عشق غیر حق یله
بشکن بت و قدوس زن تکبیر بر ناقوس زن گامی براه دوست زن خوش با درایقافله
زانزلف پر چین و شکن جانا خمی بر هم مزن کانجادل شیرفلک دارد به گردون سلسله
افروختماهیمهربان خوشتر ز خورشید جهان کز شور و وجد عاشقان افلاک دارد غلغله
گفتم الهی در غزل مدحی ز سلطان ازل کانشهبهچشممرحمتبنوازدوبخشدصله
این ابیات تصویری از یک عمر است؛ عمر فرزانه عارف و شاعری که عمری را در راه عشق الهی به سوز و گداز پرداخت. فرزانه عارف و شاعری رشد یافته در حال و هوای معارف الهی مکتب اهل بیت(ع) و شاعری که در سوز و گداز هر روزه خود، دل عاشقان الهی را همراه خود داشت. عالم و فیلسوفی که شرح اشارات میگفت و اسفار سلوک میدانست و در محضر قرآن بود و با دعا و سوز و گداز آشنا بود. آیتالله صمدانی و عارف ربانی میرزا مهدی الهی قمشهای(ره).
«الهی سحری بود؛ الهی شب با ستارگان گفتوگو داشت. الهی را مناجاتهای آتشسوز داشت. الهی گریهها داشت. الهی عالم ربانی بود. الهی اهل ایقان بود. الهی مفسر قرآن بود. الهی سوز گداز داشت. الهی راز و نیاز داشت. الهی مراقب بود. الهی عارف بود. الهی عاشق بود. الهی مهربان بود و حسن زاده را آرام جان بود. الهی محب خالص پیغمبر و آل پیغمبر(ص) بود. الهی صاحب تألیفات بود. الهی نغمه حسینی بسرود. الهی تربیت شده آقا بزرگ حکیم و عارف یزدی بود. الهی الهی بود...».(هزار و یک کلمه ج2 ص113 کلمه 232)
این روزهای اردیبهشتی مصادف است با چهل و یکمین سالروز رحلت این شاعر عارف عالم که عمرش را جز در راه دوست ازلی و ابدی نگذاشت و تمام عمرش را در راه بود؛ در راه دوست، راهی که زبان شعر و غزل زبان حال آن سوز و گداز بود.
آیتالله علامه عبدالله جوادی آملی که از اجله شاگردان مرحوم الهی بوده است، در خاطرات خود شرح سوز و گداز عارفانه و عاشقانه استاد خود را اینگونه نقل مینماید: «به یاد دارم روزی در مشهد، حضور مرحوم آقای الهی قمشهای رسیدم و در صحن آزادی و نزدیک مقبره مرحوم شیخ بهایی از ایشان سوال کردم که حاج آقا چرا امسال دیر مشرف شدید؟ فرمودند: به حضور سلطان بیدعوت نباید رفت. عرض کردم: یعنی چه؟ فرمود: من هر وقت مشهد مشرف میشوم، با دعوت حضرت میآیم. پرسیدم چگونه از شما دعوت به عمل میآورند؟ فرمود گاهی خواب میبینم در حرم هستم و گاهی نیز در صحن و به محض دیدن خواب، مشرف میشوم و پریشب خواب دیدم که در حرم هستم. از این رو، حرکت کردم و سفره را بستم.
ایشان در ادامه فرمود: ضمنا الان در صدد هستم که نکتهای را تکمیل کنم. عرض کردم: چه نکتهای؟ فرمود که در کوپه قطار، همسفرانی هم زبان خود نداشتم؛ از این رو ناچار شدم به حال خود بپردازم. غزلی را شروع کردم که قصد دارم در اینجا آن را تکمیل کنم و آن غزل این است:
در راه طلب پای فلک آبله دارد این وادی عشق است و دو صد مرحله دارد
دردوغم ورنج است وبلازاد ره عشق هر مرحله صد گمشده این قافله دارد
در راه بیابان جنون عشق زند گام کز چرخ شتابنده فزون حوصله دارد
گر من نکنم شکوه ز شبهای فراقت از حوصله من شب هجران گله دارد
دیوانه عشقیم و چو گل با رخ خندان کز حلقه گیسوی تو دل سلسله دارد
از یاد تو ای گل همه شب بلبل جانم گه نغمه و گه ناله و گه ولوله دارد
دل در طلب وصل تو ای ماه حجازی در کوی صفا رقص کنان هروله دارد
صدمرحله راعشق به یک گامرودلیک در هر قدم این ره چه کنم صد تله دارد
گر دست مرا جاذبه عشق نگیرد فریاد، نه جان زاد و نه دل راحله دارد
مدح رخ زیبای چون گفت الهی یک بوسه از آن غنچه خندان صله دارد
آری، عارف درباره آسمان با همه زیباییاش میسراید که این آبله پای سالک الیالله است؛ خلاف کسی که از زمین به آسمان نگاه میکند. او معمولا خیل انجم و اختران را میستاید؛ ولی کسی که روی آسمان پا گذاشته است، چون قلب او عرش خداست، قلب المومن عرش الرحمن آسمان را مانند آبله پای سالک میداند. به هر روی، ایشان آن غزل را تکمیل کردند که در دیوان او چاپ شده است».(مهر استاد ص69)
طلوع عارف عاشق
محی الدین میرزا مهدی الهی قمشهای در سال 1280 هجری شمسی در شهر قمشه(شهرضا) به دنیا آمد. «آن بزرگوار به نام مهدی و به لقب محی الدین بود و در اشعارش الهی تخلص میکرد و در تحت مراقبت پدری عالم بیدار به نام ملا ابوالحسن تربیت شد. اصلا از سادات بحرین و از بیت علم و عرفان و زهد و تقوا بود. نیاکانش در زمان نادر شاه از بحرین به قمشه(شهرضای فعلی) آمدند و در آنجا مقیم شدند. لذا به الهی قمشهای شهرت داشت. بارها به این بنده میفرمود که من اصلا از سادات بحرینم؛ ولی چون در کسوت متعارف فعلی که اختصاص به شیخ دارد شناخته شدم، از تبدیل عمامه سفید به سیاه خودداری میکنم».(هزار و یک کلمه ج2 ص85)
خود مرحوم الهی در قطعه شعری اینگونه خود را معرفی مینماید:
من آن رخشنده شمعم کاتش عشق مرا دل سوزد و پروانه را پر
الهی طبع و مهدی نام و در عشق لقب گردید محیی الدین مقرر
پدر دانشوری بد بو ا لحسن نام چو شیخ خارقان جانش منور
نبردی گر سبق در شهرت عشق کجازانبوالحسنبودهاستکمتر
سرشتی بود او را نیک خویی الهی بود وی را پاک گوهر
تو گویی در ازل بگرفته تعلیم صفا و زهد و تقوای اباذر
نیاکان بودم از سادات بحرین ز حفاظ قرآن و قراء دفتر
زمانه خواندشان در شهر قمشه به دور نادر آن مرد دلاور (همان ص 85)
استادی عارف و عاشق
آن جناب پس از طی مقدمات علوم به دلیل هوش و ذکاوت و قدرت فهم، به درس اساتید مسلم زمان خود راه یافت. «پس از طی مراحل مقدماتی با درک محاضر و مجالس درس و بحث اساتید بزرگی چون مرحوم آقا بزرگ حکیم خراسانی و مرحوم عارف آقا شیخ اسدالله یزدی و مرحوم برسی و مرحوم آقا حسین فقیه خراسانی و مرحوم ملا محمدعلی معروف به حاجی فاضل و مرحوم محمد هادی فرزانه قمشهای و غیرهم قدس الله تعالی اسرارهم توفیق یافت و از خرمنهای فیض الهی توشه برداشت و سرمایه علمی گردآورد».(همان ص 86)
مرحوم استاد الهی قمشهای مراتب کمالات علمی و عملی را در اصفهان و خراسان به پایان رساند و پس از انتقال و سکونت در تهران، در این شهر به تدریس و تحقیق و شاگردپروری پرداخت و در دانشگاه الهیات دانشگاه تهران نیز به تدریس پرداخت.
حضرت علامه حسن حسن زاده آملی، فتوحات علمی استاد محبوب خویش را اینگونه شرح میدهد: «بر اثر استعداد فطری، از سرمایه علمی خود کسب بسزا و تجارب شایانی کرد که تفسیر و ترجمه قرآن کریم و نیز ترجمه و تفسیر صحیفه سجادیه و ترجمه مفاتیح الجنان و ترجمه و تفسیر چند خطبه و کلمات قصار سید الوصیین و برهان الموحدین و امام العارفین علی امیرالمومنین به نظم و نثر و نیز تفسیر ابوالفتوح رازی و تعلیقات بر آن و نیز ترجمه و شرح فصوص معلم ثانی فارابی و نیز حکمت الهی عام و خاص و نیز نغمه الهی و نغمه حسینی و نغمه عشاق که هر یک از مولفات مکرر به طبع رسیده است و نیز شاگردانی که تربیت کرده است از برکات آن تجارت است.
شبهای جمعه جلسه تفسیر داشت؛ جمعی از خصیصین از آن محضر مبارک خصوصی بهره میگرفتند و این بنده نیز افتخار شرکت داشت. در احیای معارف حقه کوشا بود. گاه به تفسیر، گاه به تحریر و گاه به تدریس. سبحان الله از اول تا آخر کلیات دیوانش و در همه تألیفاتش یک کلمه لغو نمییابی. دیوانش از فاتحه تا خاتمه شور و نوا و سوز و گداز است؛ خدا گواه است که محضرش نیز همچنین بود. بیش از ده سال با او حشر داشتم؛ یک کلمه ناروا و یک حرف ناسزا و یک جمله بیهوده از او نشنیدم! چه گریهها و زاریها از او دیدم و جه اندرزها از او به یادگار دارم و چه خاطرات و چه حالات و چه و چه و...! میفرمود بعد از ما، تألیفات و اشعار ما قدر و قیمت پیدا میکند. در قانون شیخ الرئیس دست داشت و در تهران آن را تدریس میکرد».(همان ج2 ص86)
حضرت آیتالله جوادی آملی که یکی دیگر از شاگردان مرحوم الهی بوده است، درس ایشان را اینگونه وصف مینماید: «مرحوم آقای الهی قمشهای، ذوق لطیفی داشت و الهیات را از نمط چهارم تا پایان نمط دهم شرح اشارت تدریس میکرد. درس مرحوم آقای الهی قمشهای با روحتر و پرورندهتر بود. مرحوم آقای الهی در نمط نهم و دهم سعی کردند از آنچه لازمه پرورش روح است، دریغ نکنند. در آن زمان از مدرسه مروی تا خیابان خراسان و منزل آقای الهی به ناچار پیاده راه میپیمودیم و از چهار راه سیروس که آن وقتها سه راه بود، از مسیر محله عودلاجان پیاده میرفتیم... . علت تدریس در منزل این بود که آن مرحوم روزها در دانشگاه تدریس میداشتند. از این رو، هنگام غروب حضور ایشان میرسیدیم و نماز مغرب و عشا را به او اقتدا میکردیم و ایشان بین نماز مغرب و عشا اشارات را تدریس میکردند و اصرار داشتند که نماز را در ابتدای وقت بخوانند.
یکی از روزها هنگام غروب خسته و رنج دیده از سرمای زمستان پر برف و یخبندان، وارد اتاق ایشان شدیم و این شعر را خواندیم:
ساکن مدرسه را گوشه ابروی نشانده تا دگر در پی تحصیل اشارات نکوشد
ایشان نیز فورا بیتی از غزل معروف خود را خواندند:
شرح اشارات ابرویش را بنگارم غمزه چشم نگار اگر بگذارد
این غزل بسیار خوبی است که آغازش چنین است:
گل برم از باغ خار اگر بگذارد غمزه آن گلعذار اگر بگذارد
از خم و پیچ سپهر دون رهم آسان پیچ و خم زلف یار اگر بگذارد
پشم نپوشم ز نقش دفتر دانش چشم بت هوشیاراگر بگذارد
شرح اشارات ابرویش بنگارم غمزه چشم نگار اگر بگذارد
طیکنماسفارعشقراسفرایناست قافله روزگار اگر بگذارد
روی نیارم ز حجره جانب صحرا ناز گل نو بهار اگر بگذارد
حل کنم اشکال جوهریت جان را نه عرض بی عیار اگر بگذارد
زمزمه عاشقانه در شب تعطیل برکشم از دل وقار اگر بگذارد
بر کشم از پرده راز درس حکیمان سوز نی و ساز تار اگر بگذارد
فاش کنم راز عقل و عاقل و معقول نرگس مست خمار اگر بگذارد
این غزل از غزلهای بسیار با حال آقای الهی است که جواب ما را با آن دادند؛ یعنی نوشتن شرح اشارات کار آسانی نیست، غمزه چشم نگار نمیگذارد و با یک اشاره، مسأله حل نمیشود».(مهر استاد ص66)
حضرت آیتالله جوادی در ادامه میگویند: «درس اشارات و تنبیهات در محضر استاد الهی قمشهای به نمط نهم و دهم رسیده بود که گویا به شبهای تعطیلی بر خورد و تنها هفتهای دو شب درس برقرار میشد. البته طبق روال ایشان هنگام اذان مغرب با ایشان نماز مغرب را با جماعت برگزار میکردیم و پس از نماز مغرب و پیش از نماز عشا درس اشارات به عنوان تعقیبات نماز فرا میگرفتیم؛ چون مباحث آن گاهی مباحث اعتقادی و الهی و مربوط به شناخت نفس و مانند اینها و گاهی نیز مربوط به مفهوم و معنای زهد، عبادت و معرفت و مانند اینها بود که همه این مباحث و مسائل از جهتی جزء مسائل دینی است و شایسته است به عنوان تعقیبات نماز تعلیم گرفته شود.
پس از پایان پذیرفتن درس اشارات و تنبیهات، به ویژه بخش عرفان آن، نوبت به درس اسفار رسید... . بخشهای دیگر اسفار، مانند مباحث علت و معلول و سفر نفس را نیز از مرحوم آقای الهی قمشهای تعلیم گرفتیم... . تفسیر قرآن نیز درس دیگری بود که از محضر مرحوم الهی قمشهای فرا گرفتیم؛ زیرا پس از آن که ایشان بخش عرفان اشارات(نمطهای نهم و دهم) را در شبهای تعطیل درس میگفتند، شبهای جمعه را به درس تعسیر اختصاص دادند. که عدهای از اهل معرفت در محضر ایشان گرد میآمدند و ما نیز توفیق حضور در این جلسه را داشتیم».(همان ص69)
طبع روان و شعر تر
یکی از شاخصههای روشن و پر رنگ در حیات مرحوم محی الدین مهدی الهی قمشهای طبع روان و اشعاری است که از عمق وجود عارف و دردمند این دانشمند و عارف شوریده سرچشمه میگرفته است. «طبعش بسیار لطیف بود. از طلعت دیوانش فروغ ان من الشعر لحکمه ساطع است و از طلاقت بیانش شروق ان من البیان لسحرا طالع. نازکی اشعارش خود برهان ناطق و تقریظ مرحوم ملک الشعرای بهار که در ابتدای نغمه عشاق ثبت است، شاهدی صادق است.
این بنده گوید کسی از معاصرین نمیشناسم که آن همه مضامین رفیع حکمت و معانی منیع عرفان را به این سبک روان به رشته نظم کشیده باشد؛ لذا با هیچ یک از دواوین معاصرین به دیوان درج درر حقایق الهی خو نکرده است».(هزار و یک کلمه ج2 ص89)
خود مرحوم الهی درباره طبع شعر و هنر شاعری خود میگوید:
«ای شیخ مزن طعنه به اشعار الهی ذوقی طلب از جذبه اشعار الهی
هرنکتهکهدرنظمالهی است حدیثی است از دفتر معشوق و ز انوار الهی...».(همان ص89)
سکوت شاعر عارف
«مرحوم الهی در روز آخر عمرش تدریس فرمود و درسش تا آخرین روز زندگیش ترک نشده بود و در آن روز سر حال بود و هیچ آثار بیماری نداشت و چون شب فرا رسید که خیلی به شب و سحر انس و علاقه داشت، داعی حق را لبیک گفت. یعنی در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الآخر 1393 هجری قمری مطابق با 25 اردیبهشت 1352 هجری شمسی مخاطب به خطاب یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیه شده است و در فردای آن شب از تهران به قم جنازهاش حمل و در وادی السلام به خاک سپرده شد... . الهی بیش از هفتاد سال در این نشاه بزیست و غریب بود؛ موت الغریب شهادة، الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا کما بدا فطوبی للغرباء».(همان ص94)
سلطان ملک عشقم و جانانم آرزوست نالان درد هجرم و درمانم آرزوست
تا دل کند نظاره آن حسن دل فریب از دیده محو جلوه خوبانم آرزوست
من مرغ باغ عالم قدسم الهیا زان آشیان بگلشنرضوانم آرزوست
منابع:
1.هزار و یک کلمه- حسن حسن زاده آملی
2.مهر استاد- عبدالله جوادی آملی
3.تاریخ حکما و عرفای متاخر- منوچهر صدوقی سها
4.گفتگو با علامه حسن حسن زاده آملی
هادی شاملو
/979/703/ر
ارسال نظرات