۰۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۷:۲۱
کد خبر: ۲۱۴۱۶۹

سونامى تکفیرى در جهان بشرى‏

خبرگزاری رسا ـ استاد حوزه و دانشگاه به تبیین ابعاد مختلف جریان تکفیری پرداخت و گفت: فتنه تکفیر یا تکفیر مذاهب و اهل قبله، امرى است که از ابتداى اسلام مورد نکوهش شیعه و چه سنى بوده است.
تکفيري

حجت‏الاسلام سید مهدى علیزاده موسوى، متولد 1349 در شهر قم، همزمان با تحصیل در حوزه علمیه، دروس دانشگاهى را تا مقطع دکترى علوم سیاسى با گرایش اندیشه سیاسى، ادامه داد. وى همچنین در کنار دروس فقه و اصول به صورت تخصصى به کلام تطبیقى پرداخت و در حوزه کلام و عقاید مذاهب اسلامى، با تأکید بر نقد عقاید وهابیت و جریان‏هاى معاصر آن، فعالیت نمود. در حوزه علوم سیاسى نیز در مسایل جهان اسلام، از قبیل: اسلام‏هراسى، بنیادگرایى، اسلام سیاسى، ریشه‏هاى همگرایى و واگرایى و ... با مطبوعات و رسانه‏ها همکارى دارد. ایشان از دى‏ماه 1391 به عنوان مدیر پژوهشکده حج و زیارت، منصوب شده است و در ماه‏هاى اخیر به عنوان دبیر کنگره بین‏المللى «خطر جریان‏هاى تکفیرى براى اسلام و مسلمین و جهان بشریت» به شدت پیگیر برگزارى شکوهمند آن است.

 

اینک متن گفتگوى ماهنامه آموزشى اطلاع رسانى معارف با ایشان را درباره جریان‏هاى معاصر فرقه وهابیت، تقدیم شما مى‏کنیم.

 

لطفا در ابتدا چرایى و چگونگى شکل‏گیرى جریان‏هاى تکفیرى را در جهان اسلام، بیان فرمایید؟

 

واقعیت این است که جهان اسلام امروز از یک فتنه و مشکل اساسى رنج مى‏برد و آن هم بحث تکفیر است. شاید بتوان گفت که در سال‏ها و قرون گذشته بحث تکفیر را به این ابعاد و گستردگى نداشتیم؛ به گونه‏اى که شاهد سر بریدن و نبش قبر کردن و امثال این جنایات باشیم. چنین فعالیتى در قرن کنونى که در حقیقت به آن قرن تمدن مى‏گویند، متاسفانه یادآور قرون وسطاى غرب شده و موجب مشکلات حاد و اساسى براى جهان اسلام گردیده است.

 

اگر ما بخواهیم در حقیقت به چرایى و چگونگى بحث تکفیر در جهان اسلام بپردازیم باید از دو دسته عوامل یاد کنیم؛ یکسرى عوامل خارجى در حقیقت به‏وجود آمدن تکفیر است که در رأسش مسئله توطئه‏هاى دشمنان اسلام و استعمار مى‏باشد. به عبارت دیگر در استعمار نو یکى از مهم‏ترین استراتژى‏ها یا سیاست‏ها بحث فرقه‏سازى است و شما شاهد هستید که فرقه‏سازى هنگامى‏که رشد مى‏کند در حقیقت مباحث تکفیر را هم در دل خودش مى‏آورد. جریان وهابیت ابتدا با حمایت استعمار انگلستان به وجود آمد و رشد کرد و بعد آمریکا متولى آن شد و امروز هم شاهد حمایت‏هاى بى‏دریغ آمریکا از این جریان در دنیاى اسلام هستیم. این فتنه از قرن دوازدهم که آغاز شده تاکنون بیش از چهارصد هزار کشته از جهان اسلام گرفته که قابل تأمل است. استعمار امروز به شدت به دنبال ایجاد فتنه و تفرقه در جهان اسلام است و تمام تلاشش این است که جامعه اسلامى را از درون تهى کند بنابراین شما شاهد این هستید که بسیارى از جریان‏هاى تکفیرى زاییده جهان غرب است. هنگامى‏که القاعده در افغانستان بعد از آن مجموعه مکتب‏الخدمه عبدالله عظام به وجود مى‏آید رسما دست استعمار و آمریکا و غرب را در آن مى‏بینیم. دلیلى که آن زمان مى‏آورند این است که ما مى‏خواهیم از رشد کمونیزم جلوگیرى کنیم! و در حقیقت سلاح‏هاى زیادى به آنها مى‏دهند، عربستان پول در اختیار آنان مى‏گذارد و در حقیقت این جریان‏ها را به طرف رادیکالیزه شدن پیش مى‏برد؛ اما واقعیتى که وجود دارد بعد از اینکه خطر کمونیزم از بین رفت غرب به این نتیجه رسید که اگر بتواند ابزارها و گروه‏هایى را در جهان اسلام داشته باشد که اینها بتوانند به ناامنى دامن بزنند و بحث تکفیر را فعال کنند، به این‏

 

وسیله مى‏تواند از یک طرف حضور خود را در جهان اسلام تضمین کند و از سوى دیگر از وحدت و همگرایى جهان اسلام جلوگیرى نماید. همان کارى که سال‏ها وهابیت کرد و در حقیقت از وحدت جهان اسلام، با طرح شبهات جلوگیرى نمود. بنابراین شما شاهد این هستید که اینها در پاکستان بحث گروه‏هاى افراطى مانند «سپاه صحابه»، «لشکر جنگوى» و «لشکر طیبه» را به شدت فعال مى‏کنند و باز در همان جا «القاعده» به شدت فعال مى‏شود و یا در آفریقا شاهد گروه‏هاى تکفیرى «الشباب» و «بوکوحرام» هستیم. در سوریه هم شاهد گروه «جیش النصره» و «داعش» هستیم که شکى نیست که دست اینها با آمریکا در یک کاسه است. در عراق مى‏بینیم که گروه‏هایى مانند «گروه مصعب زرقاوى» که فرعى از القاعده هستند، به شدت فعالیت مى‏کنند. در قسمت جنوب یمن در باب‏المندب و عدن هم به شدت جریان‏هاى تکفیرى فعالند و به نظر مى‏رسد اگر واقعا کمک‏هاى خارجى به اینها نباشد و یک عزمى باشد که اینها از بین بروند، امکان این هست؛ اما خود غرب همیشه این جریان‏ها را به عنوان استخوان‏هاى لاى زخم در جهان اسلام نگه داشته است.

 

اما جداى از جریان‏ها و علل خارجى در دل جهان اسلام هم شاهد غده‏هاى سرطانى هستیم که اینها هم به جریان تکفیر دامن مى‏زنند که به خصوص مى‏توانیم از عربستان و قطر نام ببریم که تمام گروه‏هاى تکفیرى به نوعى از عربستان تغذیه مى‏شوند. در عراق و پاکستان رسما رد پاى عربستان را مى‏یابیم، در بحرین که اصلا عربستانى‏ها حضور نظامى دارند و به کشتار مسلمان‏ها مى‏پردازند. در سوریه سلاح‏ها و پول‏هایى که به تروریست‏هاى تکفیرى دادند مشخص شده است. حتى دامنه این کشتارها از جهان اسلام هم بیرون رفته و امروز در روسیه شاهد این هستیم که اینها در منطقه ولگا بمب‏گذارى کردند و پوتین رسما اعلام کرد دست سعودى‏ها در این قضیه کاملا مشهود است و تهدید هم کرد که باید اسم عربستان سعودى در میان گروه‏هاى تروریستى ثبت شود. پس یکى از علت‏هاى داخلى مسئله قدرت‏هایى مانند عربستان و قطر است. علت داخلى دوم مسئله جهل توده‏هاست که رهبران تکفیر از این جهل کمال سوء استفاده را مى‏کنند؛ چهره‏هایى مانند یوسف قرضاوى و عدنان العرعور رسما از جهل توده‏ها کمال بهره‏بردارى را مى‏کنند و شاهدیم که مباحث تکفیرى بیشتر در میان طبقه جاهل و توده نادان جامعه رشد دارد و فعال است. مثلا یکى از انتحارى‏هایى را که دستگیر کرده بودند، گفته بود شما زودتر مرا بکشید تا به نماز جماعت پیامبر (ص) در بهشت برسم! اما آن‏قدر سواد ندارد که بفهمد در بهشت تکلیف نیست که حضرت رسول (ص) در آنجا نماز بخوانند که تو بخواهى به آن برسى!

 

نکته سومى که به نظر من نقش داخلى دارد تعصبات و اهانت‏هاى مذاهب اسلامى به همدیگر است که اینها هم باز بهانه دست تکفیرى‏ها مى‏دهد. متأسفانه حتى در میان شیعیان بعضى از جریان‏هاى افراطى دیده مى‏شود که رسما در ملأ عام به مقدسات اهل سنت توهین مى‏کنند و تکفیرى‏ها و جریان‏هاى سلفى هم به شدت از این عملکردها سوء استفاده مى‏کنند و با پخش کلیپ‏ها و فیلم‏هاى آن در مناطق سنى‏نشین احساسات آنها را بر ضد شیعه تحریک مى‏کنند؛ یا از سوى دیگر بعضى از وهابى‏ها و چهره‏هاى افراطى سلفى علیه شیعه و مذاهب دیگر موضع‏گیرى مى‏کنند و اینها خود زمینه رشد جریان‏هاى تکفیرى را در جهان اسلام به وجود مى‏آورد. بنابراین یک دسته عوامل درونى و یک دسته عوامل بیرونى دست در دست هم داده و این فضا را به وجود آورده است.

 

با توجه به جنایات بسیار وحشیانه و غیرانسانى که تکفیرى‏ها انجام مى‏دهند، جایگاه عقل در تفکر جریان‏هاى تکفیرى کجاست؟

 

جریان سلفى در جهان اسلام یک واکنش به جریان مدرنیزم است؛ یعنى مدرنیزم عقل را کاملا حاکم مى‏داند و مى‏گوید عقل اندیشه کامل است. از سوى دیگر در واکنش به این جریان سلفیت مى‏گوید عقل هیچ جایگاهى ندارد و صرفا نقل است که اهمیت دارد. در جایى که مدرنیزم انسان را محور قرار مى‏دهد و مى‏گوید همه چیز براى انسان است و انسان‏محورى و اومانیزم را مطرح مى‏کند، سلفیت از آن طرف مى‏افتد و مى‏گوید اصلا انسان هیچ جایگاهى ندارد؛ پس خودش را منفجر مى‏کند و در واکنش به این شرایط حاضر است افراد را بکشد و از بین ببرد. بنابراین ما شاهد این هستیم که هر چه بحث مدرنیزم عنان گسیخته در جهان اسلام رشد مى‏کند اندیشه سلفیه و تکفیرى هم رشد مى‏کند و پیش مى‏رود.

 

نکته دیگرى که باید به آن توجه داشت این است که گاه اندیشه تکفیر از برخى از مبانى اندیشمندان اسلامى سوء برداشت مى‏کند؛ به این معنا که اندیشه سید قطب یک اندیشه تکفیرى نیست اما امروز آن را به عنوان اندیشه تکفیر مصادره مى‏کنند یا مثلا اندیشه ابوالاعلى مودودى در پاکستان که اندیشه تکفیرى نبود اما اینها از بس آمدند و این را به عنوان یک اندیشه تکفیرى مطرح کردند، ما شاهدیم که این به عنوان یک اندیشه تکفیرى مطرح مى‏شود! بنابراین چیزى که باید به آن توجه داشت این خط ممیزهایى است که بین اندیشه‏هاى سلفى‏گرى تکفیرى، جهادى، تنویرى، تبلیغى وجود دارد و اگر ما اینها را بشناسیم و بتوانیم خطوط را مشخص کنیم مشاهده مى‏کنیم تکفیرى‏ها در جهان اسلام زیاد نیستند؛ اما اینها با توجه به اهرم‏هایى که در دست دارند توانسته‏اند رشد کنند. نکته بعد، حوزه تبلیغات اینهاست که یکى از عوامل رو به گسترش اینهاست. مثلا شما شاهد این هستید که چهار شبکه به زبان فارسى دارند که اندیشه‏هاى افراطى را مطرح مى‏کنند. اسم این شبکه‏ها را گذاشته‏اند اهل سنت اما عملا وارد مباحث تکفیر مى‏شوند و حتى عقاید اهل سنت را به چالش مى‏کشند! سایت‏هایى که اینها دارند، پولى که در اختیارشان قرار مى‏گیرد، جزوات و منشوراتى که چاپ مى‏کنند، این اقدامات رفته رفته موجب شده است با مشکلى به نام سلفیه روبه‏رو شویم.

 

آیا نسبتى میان تکفیر و جریانات تکفیرى با اسلام و مسلمانان اهل سنت، وجود دارد؟

 

فتنه تکفیر یا تکفیر مذاهب و اهل قبله، امرى است که از ابتداى اسلام مورد نکوهش شیعه و چه سنى بوده است. در قرآن مى‏فرماید «ولا تقولوا لمن ألقى إلیکم السلام لست مؤمنا» اگر کسى به شما اظهار اسلام کرد به او نگویید که تو مؤمن نیستى زیرا پیامبر (ص) فرمود: «انى امرت ان اقاتل‏ الناس حتى یشهدوا ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول‏الله» وقتى شهادتین را گفتند دیگر خونشان، مالشان و جانشان بر من محترم است. اولین جایى که فتنه تکفیر آغاز مى‏شود در دوره خوارج (دهه 30 قمرى) است. در این دوران است که اولین گروه خوارج، مسلمان‏ها را کافر مى‏دانند چون قائل به توازن ایمان و عمل مى‏شوند و مى‏گویند مرتکب کبیره هم از دین خارج است! على (ع) را که به شهادت مى‏رسانند مى‏گویند چون حکمیت را پذیرفت از دین خارج شد، بنابراین باید کشته شود! اما بعد از خوارج، این فتنه در جهان اسلام کاملا از بین مى‏رود و دیگر هیچ مسلمانى قائل به تکفیر نیست حتى احمد بن حنبل پشت سر جهمیه نماز مى‏خواند به او مى‏گویند چرا پشت سر اینها نماز مى‏خوانى؟ مى‏گوید: اینها اهل قبله‏اند. یا ابوالحسن اشعرى که امروز بیشتر اهل سنت پیرو او یعنى اشعرى مذهب هستند، نقل مى‏کنند که زاهر بن احد سرخسى نزدیک مرگ گفت: تمام دوستان مرا جمع کنید هنگامى‏که همه جمع شدند گفت: شاهد باشید که من هیچ یک از اهل این قبله را تکفیر نکردم، یا از امام شافعى بسیار نقل شده که ایشان هم گفته است ما هیچ وقت تکفیر نمى‏کنیم و من هیچ کس را تکفیر نکردم، و از سایرین هم در میان اهل سنت قائل به این هستند که ایمان، اقرار به زبان و تصدیق به قلب هست نه چیزى بیشتر از این؛ کسى اگر اقرار به لسان کرد و قلبش مطمئن بود در حقیقت مؤمن است نمى‏توانیم به او بگوییم کافر. روى این حساب این اندیشه، یک اندیشه انحرافى در جهان اسلام است، نه اندیشه‏اى که منتسب به اهل سنت یا شیعه باشد؛ یک اندیشه انحرافى است که در دوران خوارج از بین رفت و دوران ابن تیمیه دوباره نظریه‏پردازى شد. وى بود که مباحثى چون توسل، زیارت اهل قبور و شد رحال را مطرح کرد و گفت: اگر کسى قائل به اینها باشد مشرک و کافر است. اما خود او هم جرأت نکرد بیاید دست به کشتار بزند بلکه فقط نظریه‏پردازى کرد. اما در قرن دوازدهم محمد بن عبدالوهاب چون سوادى نداشت آمد از اندیشه‏هاى ابن تیمیه استفاده کرد و بحث تکفیر را کاملا گسترش داد و خون مردم را ریخت و رسما مسلمان‏ها را کشت. جالب این است که بیشتر اهل سنت قربانیان فتنه تکفیر در قرن دوازدهم هستند؛ یعنى تمام کشتارهایى که در نجد، حجاز، طائف، مدینه، مکه و ... مى‏شود از اهل سنت است. بنابراین اندیشه تکفیر هیچ ارتباطى با اهل سنت پیدا نمى‏کند و امروز مثلا در کشور سنگال مى‏بینید بسیارى از زیارتگاه‏هاى اهل سنت توسط آنها تخریب مى‏شود، در حالى‏که همه آنان اهل سنت هستند؛ یا قبر حجر بن عدى که نبش مى‏شود. ایشان اگر چه شیعه بود اما یک صحابى است که مورد توجه تمام مسلمان‏هاست. بنابراین بحث تکفیر با توجه به اندیشه‏هاى جهان اسلام، با بحث اهل سنت واقعا هیچ ارتباطى ندارد.

 

جهت آشنایى مخاطبان، گونه‏شناسى جریان‏هاى سلفى را به طور مختصر بیان کنید؟

 

سلفیه به معناى بازگشت به گذشته است. سلف، در معناى اصطلاحى به این معناست که سه قرن اولیه اسلام، بهترین قرون هستند و باید مسلمان‏ها همه مذاهب را کنار بگذارند و به آن سه قرن برگردند؛ اما اینکه مى‏گوییم سلفیه، به این معنى نیست که همه سلفیه تکفیرى هستند و بگوییم هر که سلفى شد یعنى بازگشت به گذشته را بیان کرد، لزوما سایرین را تکفیر مى‏کند. بنابراین در جریان سلفیه، یک جریان، جریان جهادى است. «سلفى‏گرى جهادى» ریشه در اندیشه‏هاى سید قطب دارد. سید قطب حاکمان سوء را تکفیر مى‏کند و اگر هم جامعه را تکفیر مى‏کند تکفیر سیاسى است؛ یعنى مى‏گوید این جامعه باید علیه این حاکم قیام کند و اگر سکوت کند جامعه جاهلى شده است؛ اما هیچ‏گاه فتوا نمى‏دهد که باید فرقه‏گرایى شود که اگر این شیعه است و آن سنى باید کشته شوند و از بین بروند.

 

نوع دیگر سلفیه، «سلفى‏گرى تنویرى» یعنى سلفى‏گرى روشنفکرى است؛ البته روشنفکرى نه به معناى مصطلحش در جامعه ما. نگاه سلفى‏گرى روشنفکرى این است که باید به گذشته بازگشت، اما در این مسیر باید کاملا از عنصر اجتهاد و عقل استفاده شود، اصول را از گذشته بگیریم و شرایط را با توجه به شرایط امروز بررسى کنیم. چهره‏هایى مانند سید جمال، علامه اقبال و محمد عبده، در حقیقت نگاهشان این‏گونه بوده است.

 

یک «سلفى‏گرى تبلیغى» هم داریم که اینها روى‏کردشان بیشتر تبلیغ است و به دنبال این هستند که اندیشه‏هاى خود را تبلیغ کنند، اما تکفیر نمى‏کنند.

 

در کنار تمام اینها «سلفى‏گرى تکفیرى» هستند که ریشه در اندیشه وهابیت تکفیرى دارد. اینها فرقه‏گرا هستند؛ مى‏گویند کافى است مسلمانى به زیارت برود یا توسل پیدا کند، دیگر مشرک شده است! رهبرشان محمد بن عبدالوهاب هم هنگامى‏که مى‏خواهد از مسلمان‏ها نام ببرد مى‏گوید: «مشرکین زمان ما» که مرادش همین مسلمان‏ها هستند! سلفى‏گرى تکفیرى‏ دست خودش را در کشتار باز مى‏گذارد.

 

خطر جریان‏هاى تکفیرى براى اسلام، مسلمانان و جهان بشریت، چیست؟

 

جریان تکفیر را باید در دو حوزه داخلى جهان اسلام و حوزه فرا دینى جهان بشریت پیگیرى کرد. در حوزه داخلى چند خطر اساسى جهان اسلام را تهدید مى‏کند: اولین خطرش بحث فرقه‏گرایى است و موجب مى‏شود که مسلمان‏ها دشمن همدیگر شوند و با همدیگر به مبارزه بپردازند. مشکل دوم موجب مى‏شود که تمدن اسلامى از بین برود؛ چون اینها تمام آثار اسلامى را تخریب مى‏کنند و تا چندى دیگر شاید اثرى از آثار و ثقافه اسلامى نبینیم. مشکل سومى که وجود دارد، مسئله جان و مال و ناموس مسلمان‏هاست که در معرض خطر قرار مى‏گیرد. امروزه شاهدیم که حدود صد و بیست هزار نفر در سوریه کشته شدند که از بین اینها دوازده هزار فقط کودک هستند. هر جا که وارد مى‏شوند تمام زیرساخت‏هاى منطقه را از بین مى‏برند و نابود مى‏کنند. نکته بعدى نوعى اباحى‏گرى و سطحى‏نگرى را در جامعه گسترش مى‏دهند. گه‏گاهى فتاوایى از اینها صادر مى‏شود که واقعا فتاواى سخیفى است. الان بحث جهاد نکاح یکى از مباحثى است که واقعا براى جهان اسلام خیلى زشت است؛ یا فتاوایى مانند اینکه گل بردن براى مریض حرام است، آب یخ خوردن حرام است، زمین گرد نیست، و ... این فتاوا همه‏اش در بستر این فضاى تکفیرى شکل مى‏گیرد و جایگاه اندیشه اسلامى را در جهان اسلام تخریب مى‏کند.

 

اما در حوزه بشریت و جهان دو مشکل اساسى پیدا مى‏کند اول این که به اسلام‏هراسى و اسلام‏ستیزى دامن مى‏زند، یعنى جهان غرب به دنبال این است که اسلام را یک دین کاملا خشن و خشونت‏بار معرفى کند و شاهد این حرفش هم این کارهاى تکفیرى‏هاست. اینها را نشان مى‏دهد اما مى‏گوید ببینید که چگونه مسلمان‏ها همدیگر را مى‏کشند، سر همدیگر را جدا مى‏کنند؟! نشان مى‏دهند تا بگویند این جنایات وحشتناک در دین اسلام هست. اینها در حقیقت به دنبال این هستند که چهره بدى را از اسلام در جهان نشان دهند. بنابراین چهره‏هاى پاملا گلر یا اسپنسر که چهره‏هاى اسلام‏ستیز هستند مى‏آیند مى‏گویندThe only good muslim is a dead muslim مسلمان خوب یک مسلمان مرده است! چون اینها این فضا را به وجود مى‏آورند و به شدت به دنبال این هستند که اسلام را یک دین این‏گونه‏اى معرفى کنند؛ مثلا فیلم فتنه که چند سال پیش ساخته شد در همین راستاست. آنها آیات قتال قرآن را مى‏آوردند، بعد انفجارها را نشان مى‏دادند! بنابراین جریان‏هاى تکفیر به شدت به اسلام‏هراسى و اسلام‏ستیزى دامن مى‏زنند.

 

نکته دیگرى که در جهان بشریت در مورد اسلام وجود دارد این است که اینها از رشد و گسترش اندیشه‏هاى اسلامى در دنیا جلوگیرى مى‏کنند. مى‏دانید که رشد اسلام حتى از مسیحیت در غرب بیشتر است و این نکته بسیار مهمى است. اما هنگامى‏که چهره مشوش و زشتى از اسلام ارائه شود، دیگر مسلمان‏ها هم آنگونه که باید به میدان نمى‏آیند تا آرمان‏هاى برحق خود را منتقل کنند.

 

به نظر شما دانشگاهیان براى برون‏رفت از بحران تکفیر و مقابله با آن از چه راهکارها و شیوه‏هایى مى‏توانند بهره ببرند؟

 

جهل توده‏ها بخش عمده‏اى از مشکل ما در حوزه تکفیر است. اگر واقعا ما به دنبال این باشیم که اندیشه اسلامى که سه اصل اساسى دارد «ادع إلى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتى هى أحسن»، این سه اصل را در گفتگوى بین مذاهب حاکم کنیم، در حقیقت بخش عمده‏اى از این نگاه فروکش مى‏کند.

 

نکته دوم جلوگیرى از افراطگرایى است به ویژه در دانشگاه‏ها؛ این‏که گه‏گاه دیده مى‏شود جوانان مذهبى به جاى این که بر شعور خودشان تکیه کنند بر صرف شور تکیه مى‏کنند و حرف‏هاى نامناسبى به دیگر مذاهب اسلامى زده مى‏شود. دشنام، سب، لعن، و ... همه زمینه رشد گرایش‏هاى تکفیرى را در جامعه فراهم مى‏کنند؛ اما اگر گفتمان ما واقعا برمبناى سه اصل قرآنى باشد به شدت جلوى این فضا گرفته مى‏شود.

 

نکته بعد، هوشیارى جوامع دانشگاهى است. تجربه عملا نشان داده که هرجا پاى تکفیر باز شده ناامنى، قتل، کشتار و ... را در آن منطقه ایجاد کرده است. حتى امروز کشورى مانند ترکیه به خاطر دفاع از تکفیرى‏ها خودش هم در مرداب تکفیر فرو رفته و با تحولات مختلفى روبه‏رو شده است. بنابراین باید هوشیار باشیم به این معنا که رصد کنیم ببینیم اگر در محافل علمى، محافل دانشگاهى برخى از افراد به این مباحث دامن مى‏زنند اینها را کاملا شناسایى کنیم. به ویژه اینکه کشور ما از این جهت آسیب‏پذیر است. با اینکه دورتادور کشور ما مذاهب اهل‏سنت هستند و هیچ مشکلى نداریم اما تکفیرى‏ها گاه از این شرایط به دنبال سوء استفاده هستند؛ چنانچه ما شاهد امثال عبدالمالک ریگى در بلوچستان بودیم که «جندالشیطان» را در آنجا راه انداخت، یا الان که «جندالعدل» به آن دامن زده است.

 

در پایان ضمن تشکر از حسن نظر شما نسبت به نشریه معارف و مخاطبان فرهیخته آن، اگر صحبت دیگرى دارید، بفرمایید؟

 

متأسفانه تکفیر امروز ابعادش خیلى گسترده شده است. فقط در سال 2013، نه هزار نفر در عراق کشته شدند، در کشور سوریه قریب به 120 هزار نفر کشته شدند، در کشورهایى مانند پاکستان و افغانستان هر روز شاهد این هستیم که افراد مختلفى جان خودشان را از دست مى‏دهند و از بین مى‏روند. بر همین اساس مراجع عظام این احساس را کردند که بزرگ‏ترین علماى اسلام باید جمع شوند و در حقیقت موضع خودشان را نسبت به تکفیر مشخص کنند؛ بنابراین کنگره‏اى را تحت عنوان «خطر جریان‏هاى تکفیرى براى اسلام و مسلمین و جهان بشریت» پایه‏ریزى کردند و الان برنامه ما هم این است که در هشت نقطه جهان اسلام پیش نشست‏هایى بگذاریم و در نهایت هم در ایران (در آبان سال 93) انشاءالله با حضور علماى بزرگ جهان اسلام، بحث تکفیر را به شدت مورد نقد قرار دهیم و با آن مبارزه کنیم./918/د101/س

ارسال نظرات