۰۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۲
کد خبر: ۲۱۸۷۷۷

غذای حلال، پله اول کمـال

خبرگزاری رسا ـ یکی از نیازهای طبیعی انسان، غذا خوردن است و بدون آن نمی‌توان به حیات ادامه داد. حال سخن اینجاست که هر غذایی را به هر اندازه می‌توان خورد؟ در تعالیم اسلامی، خوردن روزی حلال که از طریق مشروع کسب شده باشد، مجوز خوردن دارد.
حلال

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، روزی مرحوم بیدآبادی در خانه آقای ایمانی مهمان بود. گفته بودند، هرچه غذا برای خودشان تدارک می‌بینند، برای او بیاورند و از کسی دیگر هدیه قبول نکنند. تصادفاً روزی برای ایشان دو کبک آوردند که برای بیدآبادی کباب کند. چون شام را جلو آن مرحوم گذاشتند، نه تنها از آن چیزی نخورد و از سر سفره برخاست و رفت و به صاحب‌خانه گفت: مگر نگفتم که از کسی هدیه قبول نکنید. ممکن است که صید کننده برای خوردن بیدآبادی راضی نبوده یا موقع کشتن آنها بسم الله نگفته و…

 

زمانی کمونیست‌ها در اوج قدرت بودند و تبلیغ مکتب می‌کردند. حکایت می‌کنند: روزی معلّمی با گرایش کمونیستی در کلاس درس روستایی ایرانی و بالطّبع مذهبی، به طور غیر مستقیم تبلیغ مکتب کمونیسم را می‌کند و می‌گوید: بچّه‌ها! چیزی را می‌گوییم وجود دارد که بتوانیم آن را با چشم ببینیم و با دست لمس کنیم. چون میز و صندلی و درخت و... و چیزی را که نمی‌بینیم وجود ندارد.

 

سپس از دانش‌آموزان می‌پرسد: چه کسی فهمید که من چه گفتم؟ دانش‌آموزی دست بلند کرد و گفت: آقا! من بگویم؟ معلّم دانش‌آموز را پای تخته خواند تا درس را پس دهد. دانش‌آموز پای تخته آمد و رو به همکلاسی‌هایش پرسید: آیا میز را می بینید؟ گفتند: بله. گفت: پس بچّه‌ها میز وجود دارد و همین‌طور پرسش و پاسخ و معلّم سر مست از موفّقیت در تبلیغ حزبش و دانش‌آموز به دنبال فرصت. تا می رسد به اینکه: آقا معلّم را می‌بینید؟... دست‌های معلّم چی؟ سر معلّم چی؟ همه می‌گویند: بله. دانش‌آموز گفت: پس وجود دارد.

 

آنگاه از همکلاسی‌ها می‌پرسد: آیا عقل آقا معلّم را می‌بینید؟ می‌گویند: نه! می‌گوید: پس آقا معلّم عقل ندارد! حال امروزی جهان، مادّیات است. اگر زمانی کمونیسم به صراحت منکر معنویات بود و غرب مبلّغ مادیات، ولی امروز نه در اسم و تبلیغ، بلکه در عمل حکومت ها حتّی در کشورهای اسلامی مادیات بروز عینی دارد.

 

از بهلول پرسیدند: دیوانه‌ها را بشمار! گفت: از شمار خارجند؛ ولی اگر خواستید، عاقلان را بشمارم که از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌کنند. به قول حافظ، تعداد زاهدان ریایی و عالمان بی‌عمل، بی‌شمارند. اگر خواستید آمار بندگان خالص را داشته باشید، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی‌کنند، اگر آن هم مکتوم نباشند.

 

حال، گوینده زیاد است که می‌گوید: باید تحقیق جامع در مورد تأثیرات غذای حلال و حرام بر رفتار آدمی شود؛ ولی عمل هیچ؛ اگر هم صورت گیرد چون با معیارها و دستورالعمل‌های علمی سنجیده خواهد شد که شالوده و تار و پودش سرشته به مادّه و مادّیون است، چون جامعه شناسی، روانشناسی و... احتمالاً اگر شد با روپوش اسلامی و توسط افرادی تحصیل کرده و تربیت شده با همان بینش خواهد بود و اگر هم روزی بتوان در محتویات هم تغییری داده شود توسط عالمان بی‌عمل صورت خواهد گرفت؛ زیرا آنها که بصیرت و شایستگی دراین مورد دارند این کار را عبث پنداشته و خود را در گیر کار عبث نمی‌کنند. در نتیجه، کار همان است که بود.

 

ولی آنچه که تجربه نشان می‌دهد، برای رسیدن به کمال و معرفت، راهی غیر از ارتزاق با نان حلال، هرچند کم و اندک باشد، نیست. نان حلال، صغری و کبرای فراوانی دارد؛ هرچند تعدادی بر اثر سعی، کوشش، استمرار و پشتوانه کار بدان رسیده و می‌رسند؛ ولی قابل درک عموم، این است که نان حلال زاییده کسب حلال است.

 

علّت اثر غذا در رفتار آدمی

انسان وقتی غذایی می‌خورد، در بدن او سه بخش می‌شود:

1. بخشی از آن، تبدیل به انرژی برای انجام امور روزمرّه می‌شود؛

2. بخشی از آن، به عضله و استخوان برای رشد یا ترمیم قسمت‌های از دست رفته بدن تبدیل می‌شود.

3. بخشی از آن، به صورت موادّ زاید، از بدن خارج می‌شود.

 

حال، غذایی که از راه نامشروع وارد بدن شده و تبدیل به نسوج می‌شود، توسط خون در کلّ بدن انسان پخش شده و تأثیر خود را بر رفتار آدمی می‌گذارد.

 

به هر گندم که خوردی بی‌حسابی                     دلت را با بهشت افتد حجابی

 

شخصی می‌گفت: من جهت درمان، چند صباحی از شیر الاغ استفاده می‌کردم. این غذا چنان در من اثر کرده بود که تا در خیابان، کسی به الاغش «هُش» می‌گفت، من زود ایستاده و گوش‌ها را تیز می‌کردم.

 

معرفت جز با نان حلال امکان ندارد

شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) می‌گفتند: در مشهد شخصی بود اهل ریاضت، به نام سیّد هندی. دوستی داشت به نام سیّد صحّاف که از او خواسته بود ذکری برایش بیاموزد. سیّد هندی از او خواسته بود که لباس و خوراک حلال تهیّه کند. او طبق دستور، پارچه‌ها و خوردنی‌های زیاد نزد استاد برده بود و استاد از بین آنها فقط یک کرباس، (پارچه ارزان قیمت) و مقداری از حبوبات را حلال تشخیص داده و از او خواسته بود که از کرباس لباسی تهیّه کرده و از حبوبات غذایی تهیّه کند.

 

پس روزه گرفته و هر شب چهار ده هزار مرتبه صلوات بفرستد. سیّد صحّاف، طبق دستور عمل می‌کند. تا اینکه در شب جمعه دوم، ناگهان می‌بیند که سقف اتاق برداشته شد و دیگر مانعی نیست و او آسمان و ستاره‌ها را می‌بیند. بعد افراد نورانی را می‌بیند که آمدند و او از دیدن آنها بیهوش می‌شود. تا موقع نماز صبح بیهوش بود. وقتی صبح خدمت استاد می‌رسد و جریان را شرح می دهد، استاد می‌گوید: شما با دستوری که گرفته و انجام داده بودی، ظرفیت دیدن نور را نداشتی؛ وگرنه وقتی حجاب مادّی سقف برداشته شد تا ملکوت آسمان را نیز می دیدی.

 

نان و تعلیم و تربیت از دیدگاه اسلام

یکی از نیازهای طبیعی انسان، غذا خوردن است و بدون آن نمی‌توان به حیات ادامه داد. حال سخن اینجاست که هر غذایی را به هر اندازه می‌توان خورد؟

در تعالیم اسلامی، خوردن روزی حلال که از طریق مشروع کسب شده باشد، مجوّز خوردن دارد. «قرآن کریم» در این مورد می‌فرماید: «از آنچه خدا روزی حلال و طیّب شما قرار داده است، تناول کنید.» و در جای دیگر می‌فرماید: «از این رزق پاک و پاکیزه که نصیبتان کردیم، تناول کنید.»

 

در اسلام، به کسب روزی حلال تأکید شده و از قول پیامبر(ص) آمده است: «بر هر مسلمانی به دست آوردن روزی حلال واجب است.» و در جای دیگری آمده است: «کسی که تا چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلب او را نورانی گرداند و چشمه‌های حکمت از قلبش به زبانش جاری می‌گرداند».

 

یا کسی که در راه کسب حلال جهت به دست آوردن ارتزاق خانواده‌اش از راه حلال بمیرد، در صنف شهدا محشور می‌شود. شخصی از پیامبر اکرم(ص) در خواست نمود تا مستجاب الدّعوه گردد. آن حضرت فرمودند: «طعامت را از حرام پاک گردان تا دعایت مستجاب شود».

 

در تعالیم اسلامی، از خوردن طعام حرام منع شده و طعام حرام را در مقابل طعام حلال قرار داده است. به عبارت دیگر، خوردن بعضی چیزها به دلیل ناپاک بودن آنها از نظر شرع مقدّس اسلام، حرام است؛ مثل خوردن گوشت خوک یا حیواناتی که ذبح شرعی نشده باشند و بعضی چیزها به دلیل اینکه مال غیر است و اگر بدون اذن صاحب اصلی‌اش مصرف شوند، حرامند؛ مانند خوراکی‌های دزدی.

 

«قرآن کریم» در این مورد می‌فرماید: «ای اهل ایمان! مال یکدیگر را به ناحق نخورید !» و نیز در آثار سوء طعام حرام از پیامبر(ص) منقول است که: «خدای تعالی فرشته ای در بیت المقدّس دارد که هر شب ندا می‌کند: هر کس حرام بخورد، هیچ عملی از او قبول نمی‌شود». محدّث کاشانی گوید: هر گوشتی که از حرام روییده شود، به آتش دوزخ سزاوارتر است.

 

در مورد غذای حلال آمده است: پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «کسی که گوشت بدنش از غذای غیر مشروع روییده باشد، داخل بهشت نمی‌رود.»، «بندگی کسی که با غذای حرام ارتزاق می‌کند، مانند کسی است که ساختمانی روی ماسه یا آب بنا می‌کند». «بهشت برای کسی که از غذای حرام تغذیه می‌کند، حرام است». «کسی که یک لقمه حرام بخورد، نماز او تا چهل شب مستجاب نمی‌شود». «کسی که ناخوانده بر سر طعامی می‌رود، رفتن او مانند دزدان است و بیرون آمدنش مانند غارتگران».«کسی که غذا و لباس او از حرام باشد، دعای او مستجاب نمی‌شود، اگر صدقه بدهد از حرام است و اگر روزه بگیرد به حرام افطار می‌کند و اگر ازدواج کند، به حرام ازدواج کرده است».

 

حضرت علی(ع) فرمودند: «کسی که مالی را از راه غیر حلال به دست آورد، در محلّی غیر از محلّ حقیقی‌اش مصرف می‌کند».

 

زمانی‌که شیخ مرتضی انصاری مرجع بود، برای خانواده‌اش از بیت‌المال مقرری معین کرده بود؛ به قدری که کفاف مخارج خانه را نمی‌کرد. خانواده او یکی از علماء را که نزد او مقام و منزلتی داشت، واسطه قرار می‌دهند تا مقداری بر مقرّری شهریه بیفزاید. شیخ در برابر تقاضای او سکوت می‌کند (نه تأیید و نه نفی می‌کند). وقتی شیخ به خانه می‌آید، به همسرش می‌گوید: لباس‌های کثیف مرا بشوی؛ ولی آب چرک‌آلود آن را دور نریز و در ظرفی نگه دار. چون همسرش چنان می‌کند، به زنش می‌گوید: آن آب را بیاور، بخورم. وقتی زنش جویای علّت می‌شود، می‌گوید: اموالی را که به عنوان بیت‌المال مردم به من سپرده‌اند، از آن فقیران و مستمندان است و فرقی بین تو و سایر مستمندان نیست و خوردن این آب چرکین از خوردن آن مال برای من بهتر است.

 

دلا معاش چنان کن که گر بلرزد پای            فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

 

تأثیر نان بر رفتار آدمی، حدّ و مرز و فرقه و آیین ندارد

هرکسی در هر مذهب و آئینی هم باشد، از غذای حلال متأثّر می‌شود: مادر عمر بن عبد العزیز نقل می‌کند: خلیفه دوم، گاهی شب‌ها برای سرکشی مخفیانه به اوضاع شهر از خانه بیرون می‌رفت و در شهر گشتی می‌زد.

 

 

شبی صدای زنی را شنید که از دخترش می‌خواست تا موقع بردن شیر گوسفندانشان برای فروش، با آن آب مخلوط کند؛ ولی دختر از این کار امتناع می‌کرد. مادر از روی تمسخر گفت: نترس خلیفه ما را نمی‌بیند. دختر گفت: خلیفه ما را نمی‌بیند، خدای خلیفه که ما را می‌بیند.فردایش خلیفه به پسرش گفت: تحقیق کن تا او را برایت خواستگاری کنم. پس از تحقیق متوجه پاک بودن دختر شدند. ازدواج صورت گرفت و محصول آن دختری شد به نام امّ عاصم.

 

امّ عاصم با عبدالعزیز مروان ازدواج کرد و خداوند پسری به نام عمر، به آنها عطا کرد. همین پسر عمربن عبدالعزیز بود که پس از رسیدن به خلافت، سبّ علی امیرالمؤمنین(ع) را ممنوع کرد و فدک را به فرزندان حضرت زهرا(س) برگرداند و وقتی اطرافیان به او اعتراض کردند، گفت: حق با آنهاست.

 

تأثیر تقوا و اغذیه مادر بر کودک، قبل از تولّد و دوران بارداری

 

ملّا محمّدتقی مجلسی از علمای بزرگ اسلام در تربیت فرزندش، محمّدباقر اهتمام فراوان داشته و به حلال و حرام دقّت فراوان می‌نمود تا مبادا فرزندش از مال حرام رشد کند. محمّد باقر نیز کمی بازیگوش بود. شبی ملّا محمّدتقی برای اقامه نماز به «مسجد جامع اصفهان» رفت و محمّدباقر را نیز همراه خود برد. در هنگام نماز خواندن پدر، محمّدباقر به بازیگوشی پرداخته و با سوزن، مشک پر از آب موجود در حیاط مسجد را سوراخ کرد و آب آنها به زمین ریخت. پس از نماز، وقتی پدر از موضوع با خبر شد، دست پسر را گرفته و او را به خانه برد. پس رو به همسرش کرد و گفت: می‌دانی که من در تهیه معاش حلال و تربیت این پسر، دقّت بسیار کرده‌ام. حال نمی‌دانم به چه دلیل دست به این کار زشت زده است؟ پس تو باید بگویی که چه کار کرده‌ای که این کودک مرتکب چنین خطایی شده است. زنش پس ازکمی فکر گفت: زمانی که من باردار بودم، به خانه همسایه رفتم. درخت اناری که در خانه‌شان بود، توجّه مرا به خود جلب کرد. سوزنی را به یکی از انارها فرو بردم و مقداری از آب آن را چشیدم. این چنین بود که ملّا محمّدتقی مجلسی به راز مطلب پی برد.

 

عزیزی بود از دوستان ما که چند تا دختر تحصیل‌کرده در سطح عالی داشت. دختر بزرگش چنان محجوب بود که دوست و آشنا هرجا سخن از حجاب برتر بود، او را مثال عینی می‌زدند؛ ولی سایر خواهرانش چندان پایبند حجاب نبودند. در تحقیقی که به عمل آمد و والدینشان هم اقرار به آن داشتند، گفتند: اوایل تشکیل خانواده که اوایل انقلاب هم بوده ما مقیّد به رعایت و حفظ ارزش‌های اسلامی بوده و در حلال و حرام دقّت می‌کردیم. بعدها ما انقلاب را مدیون خود دانستیم و... محصولش همین بعدی‌ها شدند.

 

تأثیر تقوا و اغذیه مادر بر کودک در دوران شیرخوارگی

شیخ مرتضی انصاری (متوفی1281هـ. . ق.) که در «نجف اشرف» مدفون است، از علما و مراجع برجسته قرن سیزدهم بود و کتاب‌های درسی «مکاسب» و «رسائل» که در حوزه‌های علمیّه تدریس می‌شود، از تألیفات ایشان است. وی زاهد و عابدی بی‌مانند بود و از نظر علم و جنبه‌های معنوی، یگانه عصر به شمار می‌آمد.

 

وقتی به مادرش گفتند: فرزندت به درجات عالی علم و تقوی رسیده است. وی در پاسخ گفت: من در انتظار آن بودم که فرزندم ترقّی بیشتری داشته باشد؛ زیرا من به او شیر ندادم؛ مگر این‌که با وضو بودم. حتّی در شب‌های سرد زمستان هم بدون وضو او را شیر نمی دادم.

 

فرزند شیخ فضل الله نوری می‌گوید: وقتی آیت‌‌الله شیخ فضل الله نوری را به جرم دفاع از حکومت مشروعه به جای مشروطه، زندانی کردند، پسری داشته که به زندانی و دار زدن پدرش اصرار داشت. در زندان علّت را از شیخ سؤال کردند. ایشان گفتند: خود من هم انتظار داشتم که پسرم چنین از کار در آید. چون شیخ تعجّب آنان را دید، گفت: این پسر در نجف متولّد شد. در آن هنگام مادرش بیمار بود و شیر نداشت. به ناچار دایه‌ای برای شیردادن او گرفتیم. پس از سپری شدن مدّت شیر‌دهی، متوجه شدیم که دایه نه تنها سنّی‌مذهب بوده، از دشمنان سرسخت حضرت امیرالمؤمنین(ع) نیز بوده است. کار به جایی رسید که وقتی پدرش را دار می‌زدند پسر در بین جمع ایستاده و به دار آویختن پدر را تماشا می‌کرد و برای آن کف می زد.

 

اثر تغذیه حلال در تربیت دوران کودکی

هنگامی که حضرت محمّد(ص) هفت ساله بودند، یهودیان که نشانه‌هایی از پیامبری را در او دیدند، درصدد بعضی امتحانات برآمدند و با خودگفتند: ما درکتاب‌هایمان خوانده‌ایم که پیامبراسلام از غذای حرام و شبهه، دوری می‌کند. خوب است او را امتحان کنیم. بنابراین مرغی را دزدیدند و برای حضرت ابوطالب فرستادند تا همه به عنوان هدیه بخورند؛ امّا همه خوردند، غیر از پیامبر(ص). علّت این کار را پرسیدند. حضرت در پاسخ فرمودند: «این مرغ، حرام است و خداوند من را ازحرام نگه می دارد.»

 

پس از این ماجرا، یهودیان مرغ همسایه را گرفته، نزد ابوطالب فرستادند، به خیال اینکه بعد پولش را به صاحبش بدهند؛ ولی آن حضرت باز هم میل نکردند و فرمودند: «این غذا شبهه‌ناک است». وقتی یهودیان از این جریان اطلاع یافتند، گفتند: این کودک دارای مقام و منزلت بزرگی خواهد بود.

 

سیّد رضی و سیّد مرتضی

شیخ مفید در خواب دید: فاطمه زهرا(س) در حالی‌که دست حسن و حسین(ع) را در دست دارد، پیش آمد و رو به او فرمود: «یا شیخ! به این دو کودک، فقه را تعلیم بده.»، شیخ مفید از خواب بیدار شد. تعجب کرد از این‌که فاطمه زهرا(س) به همراه حسنین(ع) بیاید و بگوید به آنها تعلیم بده.

 

روزی شیخ در جلسه درس نشسته بود. ناگهان زنی را دید که دست دو پسرش را در دست داشت. آن دو را خدمت شیخ آورد. زن به شیخ مفید گفت: یا شیخ! به این دو کودک (سیّدرضی و سیّدمرتضی) فقه را تعلیم بده. شیخ مفید که تعبیر خوابش را دریافته بود، آن دو کودک را به بهترین وجه پرورش داد تا جایی‌که سیّدرضی و سیّدمرتضی از مفاخر جهان تشیّع گردیدند.

 

روزی شیخ مفید مقداری سهم امام به این دو کودک داد که به مادرشان بدهند. مادر آنها پول را قبول نکرد و گفت: سلام مرا به شیخ برسانید و بگویید پدرمان مغازه‌ای به ارث گذاشته است. مادرمان اجاره این مغازه را می‌گیرد و خرج می‌کند؛ از این رو احتیاج زیادی نداریم و با قناعت زندگی می‌کنیم. به این ترتیب است که سیّدرضی جمع کننده «نهج البلاغه» و سیّدمرتضی صاحب نظر در علم فقه می‌گردد.

 

همچنین در مورد درجه معنوی مرحوم سیّدرضی آمده است: روزی سیّدرضی به نماز برادرش سیّد مرتضی اقتداء نمود و در اثنای نماز قصد فرادا کرده، نماز را به تنهایی و بدون جماعت خواند. وقتی که به خانه مراجعت کردند، سیّد مرتضی نزد مادر به گلایه و شکایت پرداخت. مادر، سیّد رضی را مورد مذمّت و عتاب قرار داد.

 

سیّد رضی در پاسخ گفت: علّت اینکه من نمازم را فرادا خواندم، این بود که در اثنای نماز که به برادرم اقتدا کرده بودم، ناگهان دیدم برادرم به خون زنان غوطه‌ور است و من از مشاهده این حال، متعجّب و متحیّر شدم. ناچار نمازم را فرادا کنم. پس سیّد مرتضی گفته برادرش را تصدیق نمود و گفت: موقع رفتن به مسجد در بین راه زنی مسئله حیض را از من سؤال نمود و آن باعث شد که من در اثنای نماز یک مرتبه به یاد آن مسئله بیفتم و درباره آن مسئله فکر کنم.

 

عارفانی که از این رشته سری یافته‌اند               بی خبر گشته ز خود تا خبری یافته‌اند

 

پرهیز از لقمه شبهه

روزی مرحوم بیدآبادی در خانه آقای ایمانی مهمان بود. گفته بودند، هرچه غذا برای خودشان تدارک می‌بینند، برای او بیاورند و از کسی دیگر هدیه قبول نکنند. تصادفاً روزی برای ایشان دو کبک آوردند که برای بید آبادی کباب کند. چون شام را جلو آن مرحوم گذاشتند، نه تنها از آن چیزی نخورد و از سر سفره برخاست و رفت و به صاحب‌خانه گفت: مگر نگفتم که از کسی هدیه قبول نکنید. ممکن است که صید کننده برای خوردن بید آبادی راضی نبوده یا موقع کشتن آنها بسم الله نگفته و…

 

دوری از شبهات آیت الله گلپایگانی

روزگاری که آیت الله سیّد محمّدرضا گلپایگانی به مکتب می‌رفت و پدرش را هم از دست داده بود، رسم چنان بودکه وقت ناهار، کودکان غذاهایشان را روی هم ریخته، باهم می‌خوردند؛ امّا آیت‌الله گلپایگانی به کناری می‌رفت و جداگانه غذایش را می‌خورد و هرچه دیگران اصرارمی‌کردندکه با آنان غذا بخورد، نمی‌پذیرفت و می‌گفت: شاید پدران شما راضی نباشند که من ازغذایتان استفاده کنم. روزی بچّه‌ها غذای او را برداشتند و روی غذای خود ریختند تا مجبور شود، با آنها ناهار بخورد.ایشان آن روز ناهار نخوردند.

 

پول شبهه‌ناک

از عــارف معــروف، ملّا علی همدانی14 نقل می‌کنند: روزی در خواب دیدم شخصی عصا به دست و با عینک و کلاه پوستین از پلّه‌های کتابخانه‌ام بالا آمد. وارد اتاق که شد ماری از جیبش بیرون آورد، روی دست من انداخت و گفت: مار دیگری نیز دارم که بعداً می‌آورم. من در خواب به او گفتم که مار را ببر و در فلان جا بینداز! او هم مار را برداشت و رفت.

 

فردا در کتابخانه بودم که دیدم شخصی با همان شکل و شمایل خواب، وارد شد. به پول وقت پنج تومان از جیبش در آورد و به من داد. من مار را فراموش کرده بودم. پس یادم افتاد که به نیازمندی چندی است که کمک نکرده‌ام. پنج تومان را به او بر گرداندم و گفتم که: این پول را به فلانی برسان. او هم پول را گرفت و رفت. یک ماه پس از آن باز آن مرد آمده و گفت: پنج تومان آورده‌ام تا به شما تقدیم کنم. من بی‌اختیار به یاد خواب افتادم و گفتم: من این پول را نمی‌پذیرم. پول شما مار است. او بسیار ناراحت شد و گفت: خدا لعنت کند آنان را. من راضی نبودم. داستان را پرسیدم. گفت: مغازه‌ای داشتم که پسرانم جهت مشروب‌فروشی اجاره داده‌اند. این پول هم وجه الإجاره آن است.

 

ذکر نام خدا در تهیّه غذا

از قول سیّد بن طاووس به استناد «آیه 121 سوره انعام» که آمده است: «از آنچه نام خدا برآن یاد نشده نخورید»، گفته شده است که هر طعامی که هنگام آماده کردن آن نام خدا برآن خوانده نمی‌شد، میل نمی‌کردند.

 

وای بر دوره‌ای که به جای بردن نام خدا هنگام پخت، موسیقی و آلات لهو استعمال نمایند و نعمت خدا را با معصیت همراه کنند! بدتر از آن از گندم وجویی که زکات و حقّ فقیران و مستمندان در آن است، استفاده یا در زمین غصبی کشت شود. پس علّت قساوت دل‌ها، تأثیر نگرفتن از موعظه، مجذوب شدن نسبت به وساوس شیطانی، محروم شدن از کرامات معنوی و نفوذ نفوس مشخّص می‌شود.

 

اثر غذای شبهه‌ناک

از شیوه‌های تربیتی قرآن، توجه به غذایی است که انسان می‌خورد. خداوند متعال می‌فرماید: «فَلیَنظُرِ الاِنسانُ اِلی طَعامِه؛ انسان باید به غذای خویش بنگرد». این امری مسلّم و تردید ناپذیر است؛ زیرا به گواهی تاریخ و تجربه دانشمندان علوم اسلامی، غذای پاک و حلال، زمینه رشد و تعالی را به دنبال دارد و در مقابل، غذای ناپاک و حرام، بستر فساد و خلاف را در وجود افراد فراهم می‌آورد.

 

خوردن غذای شبهه ناک و نیز خوردن غذای کسی که از حرام پرهیز ندارد، هرچند جایز است، ولی انسان را از نظر روحی و معنوی، مریض و از عبادت‌ها محروم یا سبب سلب توفیق می‌شود.

 

یکی از شاگردان رجب‌علی خیّاط می گوید: روزی پس از صرف غذایی، حالت معنوی خود را از دست دادم. برای علّت آن از شیخ کمک خواستم، گفت: غذایی را که خوردی پولش را فلان تاجر داد ه که حقّ پیرزنی را غصب کرده است.

 

آقای محمّدتقی حاتمی نقل کرد: عادت من این بودکه هرشب، هنگام سحر، یک ساعت مانده به صبح برای نماز شب بیدار می‌شدم؛ ولی چهل روز موفّق نشدم. به مرحوم شیخ حسن‌علی اصفهانی (نخودکی) نامه نوشتم. ایشان در جواب، دعای کوچکی فرستادند که صبح ناشتا بخوانم و نوشته بودند: چهل روز قبل، فلان روز که از مجلس شورا با فلان شخص خارج شدی.ظهرگذشته بود و رفیقان، شما را به ناهار دعوت کردند. در چلوکبابی غذا خوردید. این اثر آن غذا است و همان‌طور بود که حاج شیخ نوشته بودند. دعا را خواندم و مجدّداً به خواندن نماز شب موفّق شدم.

 

از صغری و کبرای غذای حلال

آورده اند: ایّامی که امام باقر(ع) در حبس منصور دوانیقی(دومین خلیفه عبّاسی) بود، غذا کم میل می‌کرد. روزی یکی از زنان صالحه که دوست‌دار اهل بیت(ع) بود، از پول حلال دو عدد نان پخت و نزد امام فرستاد تا میل کند.

 

زندان‌بان به امام عرض کرد: فلان زن صالحه که دوست دار شما است، این دو عدد نان را به رسم هدیه فرستاده و سوگند خورده که حلال است؛ امّا امام باقر(ع) آن نان را میل نفرمودند و آن را نزد آن زن فرستادند و فرمودند: «به آن زن بگویید ما می‌دانیم طعام تو حلال است؛ امّا چون آن را برطَبَق حرام گذاشتی و نزد ما فرستادی، خوردنش برما روا نیست!»

 

روزی شخصی آهویی را شکار کرد و گوشت آن را پیش یکی از علمای بزرگ آورد و گفت: بخورید که حلال است؛ زیرا تیر را خود ساخته و سوار بر اسبی بودم که آن را از پدرم به ارث برده‌ام. عالم گفت: به یاد دارم که روزی پادشاهی دو پرنده دریایی را شکار کرد و پیش استادم آورد و گفت: بخورید که حلال است؛ زیرا آنها را به وسیله سگ شکاری خودم صید کرده‌ام. استاد گفت: سخن از دو پرنده نیست؛ بلکه سخن از آن سگ شکاری است که معلوم نیست که مرغ و خروس کدام پیرزن را خورده تا قوّت گرفته و آن دو پرنده را برای تو شکار کرده است. حال صحبت از گوشت آهو و اسب نیست؛ بلکه صحبت از خوراک اسب است که معلوم نیست در مزرعه چه کسی شکم خود را سیر کرده تا برای تو سواری دهد تا با آن به شکار بروی.

 

سیّد محمّد باقر قزوینی، خواهرزاده بحرالعلوم نقل می‌کند: روزی به اتّفاق سیّد مرتضی نجفی به زیارت یکی از صلحا رفتیم. چون خواستیم برخیزیم، آن مرد صالح عرض کرد: امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده است. دوست دارم از آن میل بفرمائید. آقا سیّد مرتضی نجفی قبول کرد. چون سفره آماده شد، سیّد لقمه‌ای از نان در دهان گذاشت، پس عقب نشست و هیچ میل نفرمود. صاحب منزل پرسید: چرا میل نمی فرمائید؟ فرمودند: این نان را زن حائض پخته. پس نان دیگر آوردند و سیّد میل فرمودند.

 

رضایت قلبی صاحبان نان

در دوره ی قاجاریّه، زمانی‌که «ایران» دستخوش آشوب‌های داخلی بود، وقتی حسام السّلطنه از طرف حکومت مرکزی مأمور سرکوب ترکمن‌ها شد، در «سبزوار»، حواله‌هایی برای تأمین هزینه سپاهیان و اسبان به آنها داده شد و مالکان شهر و روستاهای اطراف، مسؤول تهیه آنها شدند، در راه یکی از مأموران به حکیم سبزواری که برای تدریس به مدرسه می‌رفت، برخورد کرد. او حواله سه خروار جو را که به نام حاج عبدالوهّاب صادر شده بود، به او نشان داد و جویای آدرس منزل او شد. ملّاهادی چون نمی‌خواست واسطه ظلم قرار گیرد، می‌گوید: حواله به نام او صادر شده است. پس سه خر وار جو را به آنها تحویل می‌دهد.

 

مأموران، جوها را بین سپاهیان تقسیم می‌کنند تا به اسبانشان بدهند. صبح روز بعد خبر می‌دهند که هیچ اسبی لب به جو نزده است. این خبر به گوش حسام السّلطنه می‌رسد. پس از تحقیق معلوم می‌شود که جوها از آنِ حکیم سبزواری است و چون راضی نبوده، اسب‌ها لب به آن نزده‌اند. حسام السّلطنه بلافاصله به مدرسه ملّا هادی رفته و پس از اتمام درس از او عذرخواهی نموده و اجازه می‌خواهند که جوها را از جلو اسبان جمع کرده و بازگردانند. حکیم می‌فرماید: لازم به باز گرداندن نیست. ان‌شاءالله اسبان جوها را خواهند خورد. پس از مدّتی خبر می‌رسد که اسبان مشغول به خوردن جوها شدند.

 

مـــال حلال به فرزنــدان خود بخورانیـــد

آیت‌الله العظمی سیّد محمّد کاظم یزدی، مرجع بزرگ عالم تشیّع، در اواخر عمر با برکت خویش، روزی عدّه‌ای از بزرگان نجف را در جلسه‌ای گرد هم آورد و چهار نفر را به عنوان وصیّ برای خود معین نمود تا پس از مرگش، مقداری از وجوهات شرعیه را که نزد ایشان بود، به مجتهد بعد از وی تحویل دهند.

در همین حال، یکی از نوادگان ایشان به نام حاج حاجی آقا رضا، صاحب کتاب «بزم ایران» به سیّد عرض کرد: بعضی از نوادگان شما یتیم هستند و تا به حال تحت سرپرستی شما بوده‌اند. خوب است چیزی از این اموال را هم برای آنها تعیین کنید. سیّد با آن حال کسالتی که داشت، فرمود: نوادگان من اگر متدین هستند، خدا روزی آنها را می‌رساند وگرنه، چگونه از مالی که از آن من نیست، به آنها کمک کنم؟

 

بدین ترتیب حاضر نشد از اموال بیت المال استفاده شخصی نماید و به فرزندانش بخوراند و همین امر سبب شد که در آینده، فرزندان و نوادگان ایشان جزو ستارگان علم و اندیشه و از فقها و صاحب‌نظران طراز اوّل عالم اسلام گردند.

 

علیّ‌بن موسی معروف به سیّدبن طاووس در زهد و پارسایی زبانزد خاصّ و عام و صاحب کرامات فراوان بود. تا جایی‌که نوشته‌اند جنّ‌ها از دستور او سر باز نمی‌زدند. ایشان غذایی که برای غیر خدا و ریا ترتیب داده می‌شد، پرهیز می‌کرده است.

 

کسی که بدون توجّه، مال حرام می‌خورد مانند چهار پایی است که هرجا علفی ببیند، برایش فرقی نمی‌کند که از آن صاحبش است یا صغیر و رعیت یا مُعَمّم و... . حافظ، مال حرام‌خور را صرف‌نظر از هر پست و مقامی که داشته باشد، به حیوان خوش خوراک تشبیه می‌کند و می‌گوید:

مفتی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد           پاردمش دراز باد آن حیـــوان خوش علف/907/د101/س

 

منبع: ماهنامه موعود

 

ارسال نظرات