رجعت؛ معنای تحریف و اقسام آن
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، تحریف به معنای متمایل کردن چیزی از وضع اصلی آن است که باید در آن قرار داشته باشد. به تعبیر دیگر هر نوع تغییر و تبدیلی که سبب عوض شدن مقصود اصلی گردد و معنای دیگری را بفهماند تحریف است. جوهری در معنای تحریف می نویسد: «تَحریفُ الکَلامِ عَن مَواضِعِهِ: تَغییرُهُ؛ تحریف سخن از جایگاه آن تغییر آن است».
تحریف بر دو گونه لفظی و معنوی است. تحریف لفظی عبارت از تغییر و کم و زیاد کردن الفاظ است که می تواند در آیات، روایات، اشعار، اسناد و امثال آن واقع شود و تحریف معنوی تغییر معنا، هدف و محتوا می باشد که با تفسیر و توضیح و تأویل های مختلف انجام می گیرد بدون آنکه تغییری در الفاظ ایجاد شود. در هر صورت با انجام تحریف، عنصر مورد تحریف به چیز دیگری مبدل می گردد و ارزش ها و خواص خود را از دست میدهد.
تحریف رجعت
رجعت از جمله عناصر دینی است که از دست تحریف در امان نمانده و انواع لفظی و معنوی آن درباره ی این عقیده امیدبخش صورت گرفته است.
تحریف رجعت سبب گردیده است تا رجعت از آنچه می باشد گسترده تر گردد و شاخ و برگ های زیادی به ویژه درباره ی رجعت معصومین (علیه السلام) پیدا کند. تحریف های رجعت که در نوع خود متنوع و پیچیده است تأثیر زیادی در تضعیف این عقیده ی سازنده ی اسلامی داشته است. برخی از تحریف کنندگان، رجعت را یک امر غلوآمیز جلوه داده اند تا از غلوآمیز بودن آن بهره برداری شود، برخی از آنها آن را تأویل کرده اند تا با معنای دیگری که پیدا می کند چیزی به عنوان رجعت وجود نداشته باشد و برخی دیگر آن را نامعقول جلوه داده اند تا یک امر مردود تلقی شود و عده ای با ایجاد برخی تحریف ها، آن را به یک عنصر ضد دینی مبدل ساخته اند.
تنوع و گستردگی این تحریف ها نشان دهنده عمق تلاش های تحریف گران و ارزش بزرگ رجعت و تأثیر منفی آن بر مخالفین است؛ زیرا تا چیزی اهمیت نداشته باشد مورد تحریف و بدل سازی قرار نمی گیرد و تا سازندگی و تأثیر گذاری آن زیاد نباشد دامنه تحریف در آن زیاد نمی شود. یکی از معیارهای بزرگی ارزش های مذهبی و بلندی جایگاه و تأثیرگذاری آنها، شدت مخالفت های مخالفان و تحریف آنهاست و رجعت از جمله ی همین مسائل است.
عوامل تحریف
رجعت به خاطر جایگاه و ویژگی های خاصی که دارد موافق و مخالف به تحریف آن دامن زده اند و البته هر کدام هدفی را از کار خود دنبال کرده اند که ما در اینجا به چند مورد آن می پردازیم:
1- تمایل به اسطوره سازی
تمایل به افسانه سازی در میان همه اقوام جهان وجود دارد. آنها شخصیت های بزرگ خود را با جعل داستان های خارق العاده و ادعاهای شگفت انگیز به افسانه مبدل می کنند. برخی از شیعیان نیز با این حِس اسطوره سازی درباره ی رجعتِ برخی از شخصیت های آسمانی شیعه مطالب شگفت آوری بیان کرده اند که موجب تحریف این عقیده ی مذهبی گشته است. از جمله این تحریف ها، حکومت های ده ها هزار ساله ی پیامبر، امیرالمؤمنین و امام حسین (علیه السلام) و کشتن همه شیاطین عالم از گذشته تا عصر رجعت در سرزمینی به نام روحاء به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) می باشد که در بحث رجعت آن حضرت به بررسی آن می پردازیم تا چهره ی حقیقی رجعت از این افسانه ها پاک گردد.
2- دوستی دوستان
محبوبیت معصومین(علیهمالسلام) سبب گردیده است تا برخی از دوستداران آنها رجعتشان را با غلو همراه گردانند چنان که نمونه های آن بیان خواهد شد. البته تحریف کنندگان خواسته اند محبوبیت آنها را افزایش دهند امّا غافل از آنکه این کار ضربه ای بر عقاید شیعه بوده است.
شخصیت آسمانی اهل بیت (علیه السلام) و نقش کلیدی آنها در عالم، کمبودی ندارد که بخواهیم با جعل و تحریف آن را تدارک یا افزایش دهیم. شیخ حر عاملی در این باره می نویسد:
«برخی از بزرگان معاصر درباره ی رجعتی که خداوند آن را به مؤمنان، پیامبر و ائمه طاهرین وعده داده است کتابی نوشته و در آن مطالب بعیدی آورده است که معلوم نیست آنها را از کجا نقل کرده است، از کتاب های معتبر می باشد یا غیر معتبر و این سبب گردیده است که بعضی از شیعیان از قبول آن باز ایستند و اصل آن را انکار کنند.»
3- اهداف مخالفین
یکی از معارف فخیم شیعه که ریشه در قرآن، روایاتِ متواتر و اجماع شیعه دارد رجعت است؛ رجعتی که ماهیت افشاگرانه داشته و نوید بازگشت حقّ به صاحبان حقّ را می دهد؛ نوید حاکمیت و عزّت اهل بیت (علیه السلام) بر زمین و فراگیر شدن مذهب آنها را دارد به گونه ای که تلوّن و رنگارنگی اندیشه های اسلامی به وحدت اندیشه یعنی راه اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مبدل خواهد شد و کسانی که سبب جدایی مردم از جانشینان حقیقی پیامبر (صلی الله علیه و آله) شدند و بر آنها ستم کردند با رجعتِ به دنیا مورد مؤاخذه قرار میگیرند.
رجعت به خاطر برخورداری از ویژگی های خاصی که از آن یاد شد چنان مورد مخالفت قرار گرفت که با هیچ پدیده مذهبی در عالم اسلام به اندازه رجعت مخالفت نشد. یکی از مظاهر این مخالفت ها تحریف رجعت بود که در قالب جعل روایات و تفسیرهای نادرست صورت گرفت و اکنون هم بدون توجّه به مصالح جهان اسلام ادامه دارد. امّا مصلحان عالم تشیع وظیفه خود می دانند رجعت را به صورت منطقی و به دور از هر گونه تضعیفِ مذاهب اسلامی تبیین کنند تا پیروان اسلام از نیل به معارف دین خدا محروم نمانند و به وقایعی که جهان به سوی آنها در حرکت است آگاه کردند.
بنابراین از علما و محققین اهل سنت انتظار داریم که عقیده ی افتخارآمیز رجعت را که شیعه از کتاب و سنّت یعنی محمّد و آل محمّد که شخصیت های آسمانی اسلام به شمار می روند گرفته است تضعیف نکنند و عامه مردم را در این باره به خطا نیندازند به ویژه اینکه منطق قوی شیعه را در این باره مشاهده می کنند. مگر این تضعیف ها و مخالفت های غیر عالمانه چه سودی برای اسلام داشته است که اکنون دنبال شود؟ آیا وقت آن نرسیده است که به عقاید یکدیگر احترام گذاریم و وحدت و برادری خود را در جهان اسلام و در برابر دشمنانِ دین خدا که هر روز توطئه ای از شکم همیشه آبستن آنها متولد می شود حفظ کنیم؟ رجعت از دو حال خارج نیست یا تحقق می یابد و یا تحقق نمی یابد، اگر تحقق می یابد این اندازه مخالفت چرا و اگر تحقق نمی یابد این اندازه جنجال چرا؟
تحریف لفظی رجعت
تحریف های لفظی رجعت، به رجعت معصومین (علیه السلام) مربوط می شوند که ما به تناسب، آنها را در رجعت های ویژه و فصل های پایانی این کتاب مورد بحث قرار خواهیم داد و در اینجا تنها به یک مورد که در فصل های دیگر به آن اشاره نکرده ایم می پردازیم. این تحریف به طرح کاذب زنده بودن امیرالمؤمنین (علیه السلام) تا هنگام رجعت آن حضرت توسط برخی از نویسندگان اهل سنت مربوط می گردد که آوردهاند: طائفه من الرافضه یقولون ان علی بن ابی طالب مستتر فی السحاب فلا یخرج مع من خرج من ولده حتی ینادی مناد من السماء: اخرج مع فلان.
گروهی از رافضی ها می گویند علی بن ابی طالب در ابرها پنهان است و با فرزندش (مهدی علیه السلام) که خروج می کند خارج نمی شود تا آنکه منادی از آسمان ندا دهد با فلانی خارج شو.
معلوم نیست که این گروه رافضی، کدام گروه از شیعه است و در چه کتابی چنین سخن بی پایه ای را مطرح کرده است که با یک جماه مبهم و کلی همه ی شیعه را تضعیف و رجعت را تحریف می کنند.
روایت دیگری را آورده اند که عمرو بن عاصم گوید: «به حسن بن علی گفته شده عدّه ای از شیعیان علی (علیه السلام) گمان دارند که او جنبنده زمین است و قبل از روز قیامت برانگیخته میشود.
حضرت فرمود: دروغ می گویند اینها شیعه او نیستند، اینها دشمن او هستند، اگر ما چنین چیزی می دانستیم (که او زنده است) میراث او را تقسیم نکرده و با همسران او ازدواج نمی کردیم».
اگر مراد اهل سنت از نقل بخش دوم این روایت آن است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) زنده نیست و اگر زنده بود میراث او تقسیم نمی شد ما هم با آن موافقیم امّا اینکه بخواهند جنبده ی زمین بودن امیرمؤمنان(علیه السلام) را که جزء معارف شیعه به شمار می رود مورد خدشه قرار دهند و ادعای شیعه را در ارتباط با رجعت او تکذیب کنند نقل آنها یک تحریف در رجعت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. البته این روایت دارای اشکال هایی است که معلوم می گردد از امام حسن(علیه السلام) صادر نشده است؛ چه این که مهم ترین ویژگی رجعت زنده شدن است و نه زنده بودن که مسائل نفی ارث و ازدواج با همسران آن حضرت را در پی داشته باشد.
تحریفهای معنوی
تحریف معنوی رجعت، به تفسیرهای انحرافی و معنا کردن آن به امور مردودی نظیر تناسخ و یهودیت است. وقتی معنای بدی نظیر تناسخ و یهودیت که کفر و شرک می باشد بر روی یک ارزش اعتقادی نظیر رجعت گذارده شود دیگر کسی جرأت اظهار قبول آن را ندارد و موضع عمومی علیه آن شکل می گیرد و برائت از آن یک ارزش تلقی می گردد به گونه ای که حتی برخی از معتقدانش از موضع بسیار ضعیفی از آن سخن می گویند.
رجعت از جمله معارف عقیدتی شیعه است که مورد تحریف های معنوی شدیدی قرار گرفته است و ما در اینجا به بررسی این تحریف ها می پردازیم.
1- تأویل رجعت به حاکمیت حضرت مهدی(علیه السلام)
اولین تحریف معنوی که با عنوان تأویل روایات رجعت در میان شیعه مطرح گردید تفسیر روایات رجعت به بازگشت حکومت به اهل بیت (علیهم السلام) بود. اگرچه ما در فصل دوم در بحث مخالفت با اجماع اثبات کردیم که چنین تأویلی در میان شیعه وجود نداشته است امّا با نسبتی که به برخی از شیعیان داده شده است که آنها روایات رجعت را به بازگشت حکومت به امام زمان (علیه السلام) تأویل کرده اند عملاً رجعت مورد تحریف قرار گرفته است به ویژه اینکه نسبت یاد شده در تعداد قابل توجهی از کتاب های شیعه ذکر گردیده و بدون ریشه یابی آن، وجود چنین نسبتی مورد پذیرش قرار گرفته است.
امینالدین طبرسی (رحمه الله ) مینویسد: جماعه من الامامیه تأولوا ما ورد من الاخبار فی الرجعه علی رجوع الدوله و الامر و النهی دون رجوع الاشخاص.
عدّه ای از شیعیان اخبار رجعت را به رجوع دولت (به اهل بیت علیهم السلام) و امر و نهی (آنها) تأویل کرده اند نه بازگشت افراد.
بررسی تأویل روایات
با تأویلی که از روایات بیان گردید معنای دیگری از رجعت ارائه شد و این همان تحریف معنوی است که با عنوان تأویل رجعت صورت گرفت و معنا و مقصود اصلی را دگرگون کرد.
امّا این تأویل یعنی بازگشت حکومت به امام زمان (علیه السلام) به جای بازگشت جمعی از مؤمنان و مشرکان خالص به دنیا، اشکال های زیاد و قابل توجهی دارد که آنها را بیان می کنیم:
1- این تأویل برخلاف صریح روایات رجعت است که بر بازگشت مردگان به دنیا دلالت دارند.
2- این تأویل برخلاف اجماع علمای شیعه بر بازگشت مؤمنان و مشرکان خالص به دنیاست.
روایات رجعت از صراحت کامل برخوردارند و هیچ تأویلی به آن ها راه ندارد، و به فرض که روایات، قابل تأویل باشند اجماع، بر رجعتِ خوبان و بدان خالص قابل تأویل نیست.
3- آنچه از کلمه رجعت به ذهن تبادر می کند بازگشت مردگان به دنیاست.
4- اهل لغت رجعت را به بازگشت مردگان به دنیا معنا کرده اند چنان که در فصل اوّل به منابع آن اشاره گردید.
5- اهل سنت تصریح کرده اند که رجعت را قبول ندارند امّا ظهور امام زمان (علیه السلام) و حکومت او را پذیرفته اند و این حاکی از تفاوت رجعت اموات و رجوع دولت به حضرت مهدی (علیه السلام) است.
6- تأویل روایات رجعت خلاف ضروری مذهب شیعه از بازگشت به دنیاست و هر تفسیری که با ضروری شیعه تنافی داشته باشد مردود است. ما در فصل جایگاه اعتقادی رجعت اثبات کردیم که بازگشت به دنیا از ضروریات مذهب شیعه می باشد.
7- تأویل رجعت مردگان به بازگشت دولت به حضرت مهدی (علیه السلام) با روایاتی که این دو را از یکدیگر تفکیک کرده اند منافات دارد.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: أیَامُ اللهِ ثلاثُهُ: یَومُ تَقومُ القائمُ و یَومُ الکَرَهِ و یَومُ القِیامهِ؛ روزهای خدا سه روز است: روزی که قائم قیام میکند، روز رجعت و روز قیامت.
یوم الله به روزی گفته می شود که حقّ به صورت آشکاری ظهور پیدا می کند و یا باطل نابود می گردد و روزهای یاد شده این گونه اند. امّا چرا از میان روزهای ویژه به این سه مورد خاص اشاره شده است شاید به خاطر اهمیت آنها و یا روزهای خدا در آخر زمان باشند.
8- تفاوت های رجعت به دنیا با رجوع حکومت به امام زمان (علیه السلام) به اندازه ای است که این تأویل را ناممکن می سازد و ما در اینجا به برخی از این تفاوت ها اشاره می کنیم:
الف- رجعت خروج از عالم برزخ است و رسیدن به حکومت، بیرون آمدن از پرده ی غیبت.
ب- رجعت با بازگشت مردگان تحقق می یابد امّا حکومت توسط امام زنده شیعه عملی می شود.
ج- بازگشت حکومت تنها به امام زمان (علیه السلام) مربوط می شود امّا رجعت به همه انبیاء، ائمه و مؤمنان و کافران خالص مربوط می گردد.
د- رجعت در استمرار عالم برزخ است، امّا حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) تحقق یک وعده ی الهی است که ارتباطی با عالم برزخ ندارد.
ریشه یابی تحریف رجعت
تاکنون به اثبات رسید که تأویل روایات رجعت، تحریف رجعت است و به هشت دلیل مردود می باشد. اکنون این نکته مهم مطرح است که ریشه ها و عوامل این تحریف کدامند؟
الف- ریشه علمی
برخی ریشه تأویل روایات را عجز از اثبات رجعت و عدم محال بودن آن و همچنین منافات داشتن آن با تکلیف دانسته اند. سیّد مرتضی علم الهدی می نویسد:
فانّ قوماً من الشیعه لما عجزوا عن النصره الرجعه و بیان جوازها و انها تنافی التکلیف، عوّلوا علی هذا التأویل للاخبار الوارده بالرجعه و هذا منهم غیر صحیح.
گروهی از شیعه وقتی از اثبات رجعت و بیان امکان آن عاجز مانده و آن را منافی تکلیف دانستند بر این تأویل از روایات رجعت تکیه کردند و این نظر آنها صحیح نمی باشد.
و شیخ مفید آورده است: «انگیزه آنها بر این تأویل از رجعت ناتوانی آنان از استدلال بر آن و اثبات محال نبودن عقلی آن است».
آنچه درباره ی علّت تأویل روایات نقل شد – چنان که در بحث اجماع علما بر رجعت به اثبات رسید- از این روایت نشأت می گیرد که امام صادق (علیه السلام) فرموده است:
کوتهفکران از شیعیان ما می گویند: معنای رجعت این است که خداوند مُلک دنیا را به ما باز می گرداند و برای مهدی قرار می دهد، وای بر آنها.
امّا چنان که بیان گردید این روایت بسیار ضعیف و مردود است. پس نمی توان علّت تأویل را کوته فکری دانست و آنگاه کوته فکری را به عدم توانمندی در اثبات رجعت و تنافی داشتن آن با تکلیف تفسیر کرد. البته تنافی رجعت با تکلیف، شبهه مشهوری است که در فصل پاسخ به شبهات به آن جواب دادیم امّا اینکه علّتِ تأویل روایات باشد دلیلی بر آن وجود ندارد.
ب- ریشه سیاسی
تأویلی که بر روی ده ها و بلکه صدها روایت صورت گرفته است کم ترین سنخیت و ارتباطی با رجعت مورد عقیده شیعه ندارد.
بازگشت حکومت به حضرت مهدی (علیه السلام) چه ارتباطی با بازگشت مؤمنان و مشرکان خالص به دنیا می تواند داشته باشد. بنابراین، تأویل روایات نه به یک نظر علمی که یک تحریف کارشناسی شده می باشد که به اسم تأویل ارائه شده است.
امّا چه کسی می تواند عامل این تأویل یا تحریف ظریف باشد؟ موافقان رجعت یا مخالفان آن؟ بدون شک موافقان رجعت به دنیا، علّت آن نخواهند بود؛ زیرا با عقیده ی آنها سازش ندارد. بنابراین، تأویل یاد شده، از سوی مخالفان رجعت در میان برخی از شیعیان القا گردیده است، مخالفانی که نمی توانند از شیعیان باشند؛ زیرا شیعه ای که با انبوه روایات رجعت به دنیا و اجماع علمای شیعه بر بازگشت به دنیا روبروست چگونه به اسم تأویل روایات، حقیقت رجعت را که به آن شهره ی آفاق گردیده است انکار می کند؟ چه اینکه ما در بحث اجماع بر رجعت هم اثبات کردیم که جامعه شیعه چنین تأویلی از روایات نداشته اند. به فرض که عدّه ای از شیعیان نتوانند معنای رجعت را درک کنند و شبهاتی در ذهن آنها باشد راه آن پرسش و کسب آگاهی از عالمان دینی است و نه تحریف آن.
از آنچه بیان گردید نتیجه می گیرم که این تحریف از سوی مخالفان رجعت، از اهل سنت می باشد که به مخالفت شدید و همه جانبه با رجعت شهرت زیادی دارند و همان گونه که اشاره شد با ظرافت و کارشناسی انجام شده است، یعنی این تحریف به اسم تأویل و به نام شیعه القا شده و با جایگزینی یکی از معارف تشیع که حکومت امام زمان (علیه السلام) می باشد انجام گرفته است تا شیعیان در برابر تحریف کنندگان موضع گیری جدی نکنند و این مخالفت را از گروهی از خود بدانند و در نتیجه یکپارچگی عقیده به رجعت مخدوش گردد.
2- تفسیر رجعت به تناسخ
یکی دیگر از تحریف های رجعت تفسیر آن به تناسخ است. مخالفان رجعت، این عقیده نورانی را به تناسخ تفسیر کردند و شیعه که بیشترین تحقیقات علمی را در رد تناسخ دارد و بیشترین مبارزات علمی و فلسفی را در مبارزه با این عقیده ی انحرافی از خود بروز داده است به عقیده به تناسخ متهم کردند.
احمد امین مصری می نویسد: تحت التشیع ظهر القول بتناسخ الارواح؛ قول به تناسخ در لوای مذهب شیعه آشکار گردید.
دکتر عبدالرحمن البدوی با صراحت، رجعت را به معنای تناسخ گرفته و می نویسد: مذهب الرجعه او تناسخ الارواح.
صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنت نیز رجعت و تناسخ را به یک معنا گرفته است. او می نویسد: و منهم من قال بالتناسخ والحلول و الرجعه بعد الموت و قبل القیامه.
آنچه بیان گردید نمونه هایی بود که نویسندگان اهل سنت آن را نوشته و ترویج کردند.
شناخت تناسخ
برای اثبات این حقیقت که رجعت، تناسخ نیست لازم است تناسخ را مورد بحث قرار دهیم. حکیم عبدالرزاق لاهیجی می نویسد:
«نقل نفس ناطقه از بدن، بعد از موت به بدن انسانی دیگر را تناسخ گویند».
خلاصه عقیده به تناسخ این است که جهان همواره درگردش است و هر دوره ای تکرار دوره گذشته می باشد و روح هر انسانی پس از مرگ دوباره به بدن دیگری باز می گردد تا بر اساس اعمال گذشته خود زندگی کند. اگر اعمال گذشته او خوب بوده است زندگی خوبی داشته و اگر اعمال او بد بوده است زندگی بدی خواهد داشت.
از مطالبی که درباره تناسخ بیان گردید چند نکته به دست میآید:
1- بدن اوّل و دوم از یکدیگر متفاوتند.
2- روح پس از قطع تعلق از بدن اوّل به سرعت به بدن دیگر باز می گردد؛ زیرا معطل ماندن آن وجهی ندارد.
3- همین عالم محل رسیدن به نتیجه اعمال گذشته هر کسی است که با انتقال به بدن جدید، آنها را فراموش کرده است.
4- با توجّه به گردش مکرر جهان، پایانی برای آن نمی باشد.
5- با وجود بازگشت مکرر روح به بدن جدید و رسیدن به نتیجه اعمال گذشته ی خود، معادی وجود نخواهد داشت.
آیا رجعت تناسخ است؟
برای پاسخ به این سؤال باید تناسخ و رجعت را مورد مقایسه قرار دهیم اگر ویژگی های تناسخ در آن وجود داشته باشد تناسخ است وگرنه رجعت تناسخ نخواهد بود.
دو ویژگی مهم در تناسخ وجود دارد: انکار معاد و دیگر حلول نفس در بدنی غیر از بدن اوّل که مرده است و هیچ کدام از این دو رکنِ اساسی تناسخ، در رجعت وجود ندارد زیرا رجعت نفی معاد را به همراه ندارد بلکه خود نمونه کوچکی از معاد است که حیات پس از مرگی همه ی انسان ها را به اثبات می رساند و خود از نشانه های قیامت به شمار می رود. رجعت کنندگان پس از مدتی از دنیا می روند و وارد عالم برزخ می گردند تا پس از آن وارد صحنه قیامت شوند و پاداش اعمال خود را دریافت کنند. پس اقتضای رجعت، گردش موقت جهان است و نه گردش پیوسته آن که در تناسخ وجود دارد. همچنین رجعت تعلق دوباره نفس به بدن پیشین است که به آن احیاء مردگان می گوییم و از حقیقتی مانند زنده شدن مردگان در روز قیامت برخورداراست.
نتیجه اینکه تناسخ، تعلق نفس به جسم جدید است و سخنی از زنده شدن مردگان در آن مطرح نیست امّا رجعت یک حیات دوباره است که نفس به بدن پیشین تعلق می گیرد. حال اگر رجعت درنظر کسی تناسخ باشد قیامت و معاد جسمانی هم باید درنظر او تناسخ باشد، احیاء مردگان به دست مسیح (علیه السلام) هم باید در نظر او تناسخ باشد و اگراین دو از مصادیق تناسخ نیستند پس رجعت هم که نظیر این دو، احیاء مردگان یا تعلق نفس به بدن پیشین است تناسخ نمی باشد.
در پایان این بحث به یک جواب نقضی هم اشاره می کنیم و آن این است که اگر برخی از نویسندگان اهل سنت رجعت را تناسخ می دانند چرا خود در موارد زیادی آن را پذیرفته اند؟ یکی از موارد پذیرش، رجعت اصحاب کهف درمنابع تفسیری آن ها است، سیوطی و آلوسی از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در تفاسیر خود آورده اند: أصحابُ الکَهفِ أعوانُ المهدیِّ؛ اصحاب کهف یاران مهدی هستند.
ابواسحاق هم در باره ی اصحاب کهف می نویسد: … فصاروا الی رقدتهم الی آخر الزمان عند خروج المهدی فیحییهم الله عزّوجلّ له؛ (پس از بیداری) تا آخر زمان به هنگام خروج مهدی به خواب مرگ رفتند آنگاه خدای عزّوجلّ آنها را برای او (مهدی علیه السلام) زنده میکند.
و درباره ی چگونگی زنده شدن آنها مینویسد: یقال: ان المهدی یسلّم علیهم، فیحییهم ا لله عزّ وجلّ ثمّ یرجعون الی رقدتهم و لایقومون الی یوم القیامه؛ گفته می شود: همانا مهدی بر آنها سلام می کند؛ پس خداوند عزّوجلّ آنها را زنده می گرداند و پس از آن به خواب مرگ باز می گردند و تا روز قیامت بر نمیخیزند.
از این نمونه و موارد فراوان دیگری که در کتاب های اهل سنّت وجود دارد و در مباحث گذشته به برخی از آنها اشاره کردیم استفاده می شود که رجعت از نگاه اهل سنت تناسخ نیست اگرچه به خاطر اهداف این رستاخیزِ عصر ظهور چنین تفسیرهای ضعیفی از سوی برخی از نویسندگان اهل سنت نسبت به این عقیده ی امید بخش و عدالتخواهانه مطرح می شود.
3- تفسیر رجعت به یهودیت
یکی از تحریف های معنوی رجعت، تفسیر این عقیده متعالی و امیدبخش شیعه به یهودیت است. احمد امین می نویسد: فالیهودیه ظهرت فی التشیع بالقول بالرجعه. با اعتقاد به رجعت، یهودیت در تشیع پدیدار گردید.
همچنین مینویسد: فکره الرجعه هذا اخذها ابن سبأ من الیهودیه، فعندهم أن النبی، الیاس صعد الی السماء و سیعود فیعید الدین؛ اندیشه رجعت را ابن سبأ از یهودیت گرفت. آنها معتقدند الیاس که پیامبر بود به آسمان رفت و به زودی بر می گردد و دین را باز می گرداند.
معنای ظهور یهودیت در اسلام
ادیان آسمانی اعم از اسلام، مسیحیت و یهود مجموعه هایی از معارف الهی هستند که این معارف بر دو بخش تقسیم می شوند:
1- معارف مشترک نظیر توحید، نبوّت، معاد، وجوب عبادت خداوند و حرمت ظلم و تجاوز و…
2- معارف اختصاصی که تنها در یکی از این ادیان وجود دارد و معرف آن دین به شمار می روند؛ به عنوان مثال خواندن نمازهای واجب شبانه روزی، روزه ماه مبارک رمضان، دادن خمس و زکات، انجام حج و تعطیلی روز جمعه از مظاهر اسلام و رفتن به کلیسا جهت مراسم عبادت، و اطاعت از تعالیم انجیل و مسیح (علیه السلام) از نهادهای مسیحیت و تعطیلی روز شنبه، دفن مردگان به طرف بیت المقدس از نمادهای مسیحیت و یهودیت و پیروی از حضرت موسی (علیه السلام) و تعالیم تورات، رفتن به معابد کلیمیان جهت مراسم عبادی از نمادهای خاص یهودیت است.
با بیان این مقدمات می گوییم اگر یکی از معارف و ویژگی های خاص یهودیت را که به برخی از آنها اشاره شد در اسلام وارد کنیم یهودیت را در اسلام پدیدار کرده ایم امّا اعتقاد به معارف مشترک و ترویج آن ها، به معنای انتشار دینی در دین دیگر نیست چه اینکه پیروان همه ی ادیان به تبلیغ و ترویج معاد، عدل، پاکی و ترک دروغ و تجاوز و ستم به دیگران می پردازند و کسی هم نسبت گرایش به دین دیگری را به آنها نمی دهد.
آیا رجعت از مظاهر یهودیت است؟
بدون شک رجعت از مظاهر خاص دین یهود نیست و اعتقاد به بازگشت مردگان به ویژه شخصیت های آسمانی جهان اسلام ظهور یهودیت در اسلام نیست. بازگشت الیاس اگر یک واقعیتی است که تحقق می یابد، همه ادیان می توانند آن را بپذیرند چنان که مسیحیت اعتقاد دارد که مسیح باز می گردد و شیعه و سنی هم به این بازگشت و نزول عیسی (علیه السلام) در عصر ظهور اعتقاد دارند و هیچ کدام هم مسیحیت را در اسلام پدیدار نکرده اند. رجعت هم به فرض که در دین یهود باشد از مسائل خاص آنها نیست و معرفت یهودیت نمی باشد و در نتیجه پایبندی به آن پدیدار کردن یهودیت در اسلام نخواهد بود.
امّا نکته بسیار مهم این است که یهود به رجعت مورد نظر شیعه اعتقاد ندارد که بخواهد منشأ عقیده به رجعت در تشیع باشد. بنابراین احمد امین و امثال او نه تنها به شیعه نسبت ناروای یهودی گری در اسلام داده اند که به یهود هم نسبت اعتقاد به رجعت داده اند و هر دو نسبت نارواست.
آنچه مایه اتهام ظهور یهودیت به شیعه شده ا ست بالا رفتن الیاس(علیه السلام) به آسمان و بازگشت اوست و سؤال ما این است که بالارفتن الیاس به آسمان و بازگشت او چه ارتباطی به رجعت از عالم برزخ به دنیا دارد؟ الیاس(علیه السلام) بنابر اعتقاد یهود نمرده است تا آمدن او رجعت به دنیا باشد و بازگشت از آسمان به زمین، رجعت تعریف شده در مذهب شیعه نمی باشد.
اگر بازگشت از آسمان به زمین رجعت است اهل سنت هم به نظیر آن یعنی نزول عیسی(علیه السلام) از آسمان به زمین اعتقاد دارند. پس آقای احمد امین هم باید خود را که به نزول عیسی (علیه السلام) اعتقاد دارد از معتقدان به رجعت و پدیدار کنندگان مسیحیت در اسلام بداند! مگر اینکه فرود عیسی(علیه السلام) را که او بنابر روایات پیامبر (صلی الله علیه آله) پذیرفته است رجعت نداند و در این صورت همه گفته های خود را نقض کرده واتهام یهودیت به شیعه را پس گرفته است.
به تعبیر دیگر احمد امین که به بازگشت عیسی از آسمان اعتقاد دارد یا این بازگشت را رجعت می داند یا رجعت نمی داند. اگر رجعت می داند پس معتقد به رجعت است و نباید درباره ی آنچه که خود پذیرفته است به شیعه اعتراض کند و اگر فرود عیسی (علیه السلام) را رجعت نمی داند نباید فرود الیاس از آسمان را هم رجعت بداند، پس باید اتهام یهودیت به شیعه را پس بگیرد زیرا فرود الیاس را رجعت نمی داند.
در اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که نسبت یهودیت به شیعه می تواند به دو گونه پاسخ داده شود:
1- اثبات دروغین بودن وجود عبدالله بن سبا که گفته می شود عقیده به رجعت را وارد مذهب شیعه کرده است و علامه عسکری غیر واقعی بودن وجود او را در کتاب گرانقدر موسوم به عبدالله بن سبأ به اثبات رسانده است.
2- اثبات عدم وجود چنین عقیده ای در دین یهود و ما این راه را طی کردیم؛ زیرا اگر چه جواب اوّل خوب است امّا پاسخ دوم اساسی تر است؛ چون وقتی به اثبات رساندیم که عقیده به رجعت در یهود وجود ندارد نسبت تشیع به یهودیت را از سوی هرکس که باشد ابطال کرده ایم و تفاوتی میان عبدالله بن سبأ خیالی و دیگری نخواهد بود و بالاتر این که اگر بدون مطرح کردن کسی نسبت یهودیت به شیعه دهند پاسخ دوم این نسبت را هم دفع میکند./907/د101/ی
منبع: پایگاه اینترنتی موعود