غیبت، آتشِ زبانِ افسار گسیخته
«الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون؛ وای از آن روزی که بر دهان های سرکش و هرزه گوی، افسار گسیخته و بی بند و بست، پوزبندی ببندند و بر آن مهر زنند و آن گاه دست و چشم و گوش و... هر کدام به نحوی شهادت دهند بر ناراستی بنده خطاکار.»(1)
زبان در دهان سرکش است؛ بایست که بر آن افساری زد که مبادا بی پروا دامن عفت، شرف، عزت، آبرو و حیثیت مردم را با غیبت، دروغ، تهمت، سخن چینی،عیب جویی و... لکه دار کند؛ چرا که اگر افسار آن رها شود، به یقین تباهی می آورد و لاجرم در آن روز موعود رستاخیز بر آن داغ نهند و نقره داغش کنند؛ به مکافات آن گفتار و اعمالی که از ناحیه وی نشأت گرفته است.
آن داغ و آتش عقوبت افسارگسیختگی زبان در دهان است که بی مقدمه و بدون اسباب و لوازم به آسانی به رواج این گونه صفات زشت و پلید در میان مردم به راه می افتد و در بین افراد نشست و برخاست می کند؛ غیبت می کند و آتشی سوزان به راه می اندازد؛ آتشی که پیش از دیگران دامن صاحب آن را می گیرد.
غیبت
غیبت در لغت به معنای ناپدید شدن و دور شدن است و همچنین در اصطلاح و نزد دانشمندان علم اخلاق و فقیهان، متذکر شدن یا فهماندن عیب و نقص کسی در غیاب او به دیگران است؛ به تعبیر دیگر، غیبت آن است که در غیاب کسی به بیان آن چه نقلش مایه ناخوشایندی او می شود بپردازند.
نقل شده از پیامبر اکرم(ص) که در تعریف غیبت این چنین فرمودند: «اعلم ان حد الغیبة ان تذکر اخاک بما یکرهه لو بلغه؛ غیبت آن است که درباره برادرت چیزی بگویی که اگر برادرت از آن اطلاع یافت ناراحت شود.»(2)
شرایط حرام بودن غیبت از نظر فقها
1- شخصی که انسان در غیاب او عیبش را بازگو می کند، مؤمن باشد؛ یعنی بینشان اخوت ایمانی وجود داشته باشد؛ همان گونه که خداوند متعال در آیه شریف سوره حجرات، غیبت را به خوردن گوشت برادر مؤمن تشبیه کرده است.
در همین زمینه روایتی از امام صادق(ع) به نقل از عبدالرحمن سیاب وارد شده که ایشان می فرمایند: «ان من الغیبه ان تقول فی اخیک ما ستره الله علیه؛ غیبت آن است که درباره برادر مؤمنت عیبی را که خدا بر او پوشانده است بگویی.»(3)
حال سؤالی در ذهن پدید می آید که برادر مؤمن به چه کسی گفته می شود؟ در جواب این سؤال می توان گفت برادر مؤمن کسی است که به همه اصول دین شامل توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد اعتقاد داشته باشد؛ در نتیجه غیبت پشت سر کافر عیبی ندارد و غیبت محسوب نمی شود.
2- اگر پشت سر مؤمن، کمال وی گفته شود، عیبی ندارد و غیبت نیست؛ در واقع غیبت مذموم زمانی پیش می آید که عیب و نقص شخصی گفته شود. حال اگر ما کمال وی را بگوییم، چه راضی باشد و چه راضی نباشد، غیبت محسوب نمی شود.
3- عیب و نقصی که شخص در غیاب برادر یا خواهر مؤمنش می گوید، نزد عموم ناخوشایند و ناپسند باشد. از این رو اگر عامه مردم آن عیب را زشت بشمارند، ولی فرد غایب به بازگفتن آن راضی باشد، غیبت به شمار می رود.
پیامبر اکرم(ص) در تعریف غیبت می فرمایند: «ذکرک اخاک بما یکره»؛ مقصود از «یکره» در این حدیث این نیست که آن چه را که فقط برادرت خوش ندارد، ذکر کنی؛ بلکه منظور امری است که به طور طبیعی و نزد عامه ناخوشایند باشد. زیرا خداوند متعال راضی نیست آبروی مؤمن در اجتماع بریزد. در روایت هم آمده «قوا اعراضکم؛ آبروهایتان را حفظ کنید»(4) پس اگر مؤمنی عیب برادر مؤمن خود را که ناپسند تلقی می شود، پشت سرش بگوید و آن فرد هم راضی باشد، رضایتش موجب برداشته شدن حرمت این عمل نمی شود.
4- عیب و نقص شخص بر دیگران مخفی باشد؛ حال اگر فردی به داشتن عیبی نزد مردم معروف باشد، بازگفتن آن نزد کسی که از آن آگاهی دارد حرام نیست.
5- قصد انتقاص وجود داشته باشد؛ یعنی شخص با باز گفتن عیب دیگری، قصد کاستن از وجهه و شخصیت او را داشته باشد. پس اگر بازگفتن عیب برای درمان و برطرف کردن آن باشد، مثل آن که انسان حالات مریضی را به پزشک گوید، چون قصد انتقاص ندارد، رفتار او غیبت محسوب نمی شود.
6- شنونده داشته باشد؛ پس اگر انسانی تنها نشسته باشد و از روی ناراحتی یادآور عیوب دیگری شود، چون شنونده ندارد، رفتار او حرام نیست و غیبت محسوب نمی شود.
انواع عیب و نقص
حال با توجه به آن که شرایط حرام بودن غیبت از نظر فقه معلوم شد بهتر است به بیان انواع عیب و نقص بپردازیم.
1- عیب و نقص روانی نفسانی؛ مانند آن که شخص به رذیله ای مانند حسد و تکبر مبتلا باشد و پشت سر او به این رذایل اشاره شود.
2- نقص بدی؛ مانند آن که شخص بیماری یا نقص عضوی دارد که کسی از او آگاه نیست.
3- نقص دینی؛ مثل آنکه شخصی در نماز سستی کند و در جایی که او حضور ندارد، این عیب مطرح شود.
4- نقص مالی؛ مانند آن که پشت سر مؤمن آبرومندی که توانایی مالی ندارد، سخنانی دال بر فقر و ناتوانی مالی او به زبان آورده شود یا به طریقی دیگر فهمانده شود. این عمل اگر از روی دلسوزی هم باشد، غیبت محسوب می شود.
5- نقص نسبی؛ مانند آن که بگویند پدر یا اجداد فلان شخص خسیس، فاسق و یا... بوده اند. برخی از بزرگان بیان نقص های موجود در لباس، خانه و سایر متعلقات شخص را نیز غیبت به شمار آورده اند.(5)
نتایج غیبت
باید بدانیم که افراد عاجر، ناتوان و آلوده که به غیبت کردن از مردم عادت کرده اند، همانند کرم های خزنده زهردار از این خانه به آن خانه، از این مجلس به آن مجلس و از این محل به آن محله در میان مردم حرکت کرده، در نزد این و آن می نشینند و با فرو کردن نیش سمی خود بر پیکر مردم به قصد بدنامی دیگران، اعتبار، آبرو و شخصیت آنها را لکه دار می کنند.
انجام این عمل زشت که نوعی تجاوز و ستمگری به حریم و حقوق مردم محسوب می شود، در میان افراد یک خانواده و یک اجتماع آثار نحس و شومی به همراه دارد. تفرقه و اختلاف، فتنه و آشوب، قهر و جدایی، کینه و دشمنی، تجاوز به احترام و شخصیت مردم و بدنام کردن و ریختن آبروی دیگران از یک طرف و فساد و تباهی در دین، ایمان، دنیا و آخرت غیبت کننده در طرف دیگر، از جمله آثار بد غیبت و بدگویی کردن از دیگران محسوب می شوند.
مستثنیات غیبت
البته بیان هر سخنی در پشت سر هر کسی غیبت محسوب نمی شود و به معنای روشن تر، غیبت و بدگویی کردن در مورد بعضی از اشخاص و در رابطه با بعضی از مسائل از موارد غیبت به حساب نیامده و انسان با انجام آن، مرتکب گناه و معصیت نمی شود؛ بلکه لازم و ضروری است که در مواقع مخصوص، درباره این دسته از افراد پیرامون آن مسائل ویژه آن چه را که انسان به یقین می داند و نسبت به آن کاملا آگاهی دارد، بر زبان جاری کند و بگوید.
یکی از علل صدور جواز غیبت کردن از این گونه افراد، این است که با شناسایی و معرفی و ذکر اخلاق و صفات آنها، مردم با آگاهی و شناخت به وجود فاسد آنان خود را از گزند و آسیبشان نجات داده و مراقب امنیت و آسایش خویش باشند. زیرا این گونه افراد باعث ایجاد فضای ناسالم و فتنه و فساد و تباهی در میان مردم خواهند بود. لذا برای سلامت، پاکی و نجات افراد لازم و ضروری است که اشخاص شرور و تبهکار معرفی شوند تا با دوری و اجتناب از آنها، امنیت و آرامش انسان ها و شخصیت و اعتبار خانواده ها و حق و حقوق افراد یک جامعه پایمال نشده و حفظ شود.
پیش از شروع اصل بحث، گفتنی است که چون غیبت از گناهان کبیره بوده و بالطبع عملی بسیار زشت و ناپسند محسوب می شود، باید موارد استثنا از اهمیت ویژه ای برخوردار باشند تا به لحاظ اهمیت بتوانند در برابر مفسده غیبت مقابله کنند و آن را تحت الشعاع قرار دهند. بدیهی است تشخیص اهم از مهم و تمییز و ترجیح یکی بر دیگری، بایستی با معیارهای صحیح و معتبر خداپسندانه همراه باشد و معیارهای ظنی و وهمی که احیانا از اغراض شخصی و عقده ها و توجیحات و توهمات نفسانی و وساوس شیطانی نشأت می گیرند، نمی توانند مجوز غیبت به شمار آیند.
به بیان دیگر در صورتی می توان غیبت را تجویز کرد که به طور قطع مصلحت لازم و اهم در میان باشد که برای حفظ آن ناگزیر از غیبت باشیم. پس کسی تحت تأثیر وسوسه های شیطانی و به بهانه این که فلانی جایزالغیبت است یا فلان مورد از موارد استثنا است و این گونه بهانه ها، نمی تواند برای خود جواز غیبت صادر کند؛ مگر آن که انسان با کمال واقع بینی و انصاف، موارد را از یکدیگر تفکیک کرده و نسبت به موارد حلال و حرام کاملا آگاهی داشته باشد. با توجه به این مقدمه، اینک به ذکر برخی از موارد استثناء می پردازیم.
1- دادخواهی
کسی که مظلوم واقع شده، هنگامی که نزد قاضی برای دادخواهی و شکایت می رود، ناچار است ظلمی را که بر او روا داشته اند، بازگو کند و شخص ظالم را با ذکر نام و نشان معرفی کند؛ زیرا اگر نامی از ظالم نبرد و جریان را کاملا برای قاضی بیان نکند، قاضی نمی تواند موضوع دعوا را بررسی کرده و به داوری بنشیند. از این رو کسی که برای رفع ظلم و گرفتن حق خود نزد قاضی می رود، راهی جز غیبت ندارد. به عنوان مثال کسی که بدهکار است و می تواند قرض خود را بپردازد، ولی در ادای آن سهل انگاری می کند، طلبکار می تواند از او بدگویی کند.
تجویز غیبت در این گونه موارد، مستند به یک قاعده فقهی و حقوقی است که به عنوان یک اصل کلی و مورد قبول از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمودند: «لی الواجد بالدین یحل عرضه و عقوبته؛ سهل انگاری و تأخیر در ادای دین از طرف شخص متمکن، آبروریزی و کیفر او را روا می سازد.»
2- کمک خواستن برای جلوگیری از منکرات
مورد دیگری که از مستثنیات غیبت شمرده شده، امر به معروف و نهی از منکر است؛ چون برخی اوقات انسان به تنهایی نمی تواند جلوی منکر را بگیرد و ناگزیر می شود از مردم کمک بخواهد و یا به مقامات ذی ربط(پلیس و دستگاه قضایی) اطلاع دهد تا به کمک آنها از کارهای زشت جلوگیری کند. بنابراین ناگزیر است شخص و محل منکر را معرفی کند.
3- استفتاء
از جمله مواردی که غیبت جایز است، استفتاء یا پرسش از حکم شرعی است؛ به این معنی که انسان گاهی در مقام سؤال از حکم شرعی، ناگزیر می شود مورد مسأله را بیان کند و در اینجا ممکن است نام فرد یا افرادی برده شود که در این جریان دست داشته اند و از ذکر نام خود ناراضی باشند. در این گونه از موارد اگر مسأله مهم و حیاتی باشد، اشکالی ندارد.
به عنوان مثال می گوید در فلان معامله پدر یا برادر و... به من ستم نموده و حقوق مرا تضییع کرده اند؛ آیا نظر من در این مورد درست است و بر فرض صحت، آیا می توانم بر علیه آنها شکایت کنم؟ علت تصریح به اسم در اینجا، برای آن است که صورت مسأله برای فقیه روشن می شود تا بتواند جواب مناسب بدهد. اما اگر بردن نام اشخاص در تبیین صورت مسأله تأثیری نداشته باشد، ذکر آن جایز نیست.
بنابراین در این گونه موارد، باید حتی الامکان به کنایه و اشاره بسنده کرد تا پای شخص معینی به میان نیاید و در بازگو کردن جریان نیز به حداقل لازم اکتفا شود؛ مثلا بگوید نظر شما درباره کسی که پدر یا برادر او بر وی ستم کرده است چیست؟ اما اگر راهی جز اظهار نباشد، این گونه غیبت ها گناهی ندارند.
4- غیبت جهت هشدار
هشدار دادن و آگاه ساختن از خطری که مسلمانی را تهدید می کند، یکی دیگر از اسباب تجویز غیبت است؛ یعنی اگر انسان ببیند یکی از دوستانش با گروهی در ارتباط است که به مصلحت او نیست، باید او را آگاه سازد.
به طور مثال با کسانی معاشرت می کند که اگر او را متوجه نکنند، به تدریج در اثر رفت و آمد با آنان تحت تأثیر رفتار بد آنها قرار می گیرد. در این صورت لازم است او را از عیوبشان آگاه سازد تا از روی بصیرت و آگاهی با آنها برخورد کند. رسول گرامی اسلام(ص) در این زمینه می فرماید: «آیا از گفتن آنچه درباره فاجر و گناهکار می دانید خودداری می کنید تا مردم او را نشناسند؟ عیوب وی را برای مردم بازگو کنید تا از او کناره گیری کنند و بر حذر باشند.»(6)
5- لقب مشهور
اگر کسی به نام و یا لقبی مشهور باشد که هر چند آن لقب در اصل بیان کننده عیب و نقص اوست، ولی به مرور زمان قبح و زشتی آن از بین رفته است؛ به گونه ای که اگر کسی او را با آن نام یا لقب صدا بزند ناراحت نمی شود، ذکر او با آن نام و لقب مانعی ندارد؛ مثل این که درباره کسی که کور است، بگویند فلان نابینا آمد و یا آن نابینا چنین مطلبی را گفت و... در این گونه موارد اگر کسی آنان را با این صفت نام ببرد غیبت نیست؛ زیرا از شنیدن آن ناراحت نمی شود و کسی هم که آنها را صدا می زند، در مقام عیب جویی نیست.
6- غیبت در مقام مشورت
مورد دیگری که غیبت کردن جایز است، مقام مشورت است که اگر کسی در امور مهم شخصی یا اجتماعی از قبیل ازدواج و معاملات و به کارگیری و عزل و نصب کارمندان و مسؤلان، با انسان مشورت کند، در صورتی که احتیاج به ذکر نقاط ضعف و عیوب وی باشد، اظهار عیب اشکالی ندارد؛ بلکه گاهی لازم نیز هست. امیر المومنین(ع) در این زمینه فرمودند: «کسی که مورد مشورت قرار می گیرد، باید امین باشد و در مشورت خیانت نکند.»(7)
7- غیبت بدعت گذار
اگر کسی می بیند شخصی مردم را گمراه می کند و می خواهد بدعتی در دین خدا ایجاد کند، برای ریشه کن کردن ماده فساد می تواند از او بدگویی کند. در اینجا گذشته از این که غیبت او گناه ندارد، خدای متعال در نامه عمل وی ثواب نیز می نویسد.
8- غیبت متجاهر به فسق
از مواردی که غیبت کردن حتی بدون وجود مصلحت خاصی جایز است، غیبت از افراد متجاهر به فسق است؛ زیرا با وجود تجاهر، غیبت مصداق پیدا نمی کند. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «هر گاه فاسق به فسق خود تظاهر کند، احترامی ندارد و غیبت او جایز است.»(8)
حرمت استماع غیبت
همان طور که غیبت کردن حرام است، گوش فرا دادن به غیبت نیز گناه و حرام است و در این مسأله هیچ گونه اختلافی بین فقها و علمای اخلاق نیست. در کتاب مفتاح الکرامه آمده است: حرمت استماع غیبت به حدی روشن است که اکثر فقها به وضوح آن بسنده کرده و از آن ذکری به میان نیاورده اند.
امام صادق(ع) فرمودند: «غیبت کردن مسلمان به منزله کفر و شنیدن آن و راضی بودن به منزله شرک است.»(9) پیامبر اکرم(ص) نیز فرمودند: «شنونده غیبت یکی از دو غیبت کننده است.» یعنی مستمع غیبت، مانند غیبت کننده است.
رد غیبت و دفاع از برادر دینی
در مسأله غیبت چهار تکلیف وجود دارد: حرمت غیبت، حرمت گوش کردن به آن، نهی از منکر و دفاع از حیثیت برادر مؤمن و حفظ آبروی او. یعنی در مورد غیبت علاوه بر لزوم نهی از منکر و جلوگیری از وقوع جرم به طور مطلق، رد غیبت و دفاع از آبروی برادر دینی واجب است. به عبارت دیگر هر چند گوش نکردن غیبت و بی اعتنایی به سخنان غیبت کننده به عنوان یکی از مصادیق نهی از منکر واجب است، اما این مقدار کافی نیست؛ بلکه بر هر فرد لازم است که از برادران دینی خود دفاع کند و در حفظ آبروی آنها بکوشد.
بر این اساس می توان گفت بر هر مسلمانی لازم است انتقادها و عیب هایی را که به برادر دینی اش وارد می شود، با توجیه صحیح و خداپسندانه دفع کند و زمینه شایعه پراکنی ها و اشاعه فحشا را از بین ببرد تا دیگر کسی جرأت نکند بدون حساب و کتاب درباره مؤمنان به شایعه سازی بپردازد و حیثیت آنها را در معرض تهمت و افترا و غیبت قرار دهد؛ چرا که خداوند متعال سربلندی مؤمنان را می خواهد و عواملی که این ارزش ها را تهدید می کنند، دشمن می دارد. بدین جهت دستور داده است که مسلمانان با ایمان در برابر این گونه عوامل مخرب بی تفاوت نباشند.
به هر حال انسان تا می تواند باید غیبت برادر دینی را رد کرده و از وی دفاع کند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کسی که نزد او از برادر دینی اش غیبت شود و در صورت امکان به یاری او برخیزد، خدای متعال در دنیا و آخرت او را یاری خواهد کرد.»(10) همچنین در حدیث دیگری می فرماید: «کسی که در مجلسی غیبت برادر خود را بشنود و در مقام رد آن برآید و از او دفاع کند، خداوند هزار نوع از شرور دنیا و آخرت را از او دور خواهد ساخت.»(11) و نیز از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده: «کسی که از آبروی برادر مسلمان خود دفاع کند، بهشت بر او واجب است.»(12)
عوامل غیبت
حال که با بررسی آیات و روایات به بزرگی و زشتی این گناه پی بردیم و به عواقب و آثار شوم آن واقف شدیم، جا دارد که علل و عوامل بیماری را جستجو کنیم تا بتوانیم در معالجه آن اقدامی اساسی و ریشه ای انجام دهیم.
علل و اسباب غیبت چند چیز است:
1- تشقی خاطر؛ این عکس العمل همیشه وقتی صورت می گیرد که انسان از کسی ناراحتی دارد و می خواهد با ذکر معایب او خود را راحت کند.
2-همراهی و موافقت با دوستان؛ گاهی انسان به خاطر این که بر دوستانش بار گران نباشد و موجب فرار آنها نشود با آنها همراهی می کند و آنها را در لذت بردن از غیبت دیگران یاری می کند.
3- شمارش یا مثل پیدا کردن؛ این در هنگامی است که انسان کار زشتی انجام داده و به خاطر اینکه مورد مذمت و نکوهش قرار نگیرد، می گوید: اگر من مال حرام خورده ام، فلانی و فلانی هم می خورند و اگر من این کار را کرده ام، فلانی و فلانی هم انجام می دهند.
4- پیشگیری؛ به این معنی که چون انسان می داند از شر زبان شخصی در امان نیست، سعی می کند او را در نظر دیگران بی ارزش جلوه دهد تا سخنانش بی تأثیر شود.
5- تبرئه نفس؛ این گونه غیبت در حالی روی می دهد که عملی را به انسان نسبت می دهند و او برای تبرئه خودش فاعل اصلی را معرفی می کند.
6- اظهار برتری؛ به این معنا که انسان معایب و نواقص دیگری را ذکر می کند تا برتری خود را اثبات کند. مثل این که می گوید فلانی نادان و نفهم است و منظورش این است که خودش دانا و فهمیده است.
7- حسد؛ این مورد غیبت در هنگامی است که انسان می بیند شخصی مورد احترام مردم است و نسبت به او حسادت می ورزد و لذا تصمیم می گیرد با ذکر عیوبش او را نزد مردم کوچک کند.
8- شوخی و بذله گویی؛ به این معنا که انسان برای به خنده آوردن دیگران، شخصی را مورد غیبت قرار می دهد.
9- مسخره و استهزا به منظور تحقیر؛ استهزای دیگران همان طور که در حضور شخص ممکن است، در غیاب او هم ممکن است و غیبت محسوب می شود.
10- تعجب از فحشا و منکر؛ به این معنا که انسان کسانی را می بیند که مرتکب منکرات می شوند و دچار تعجب می شود و از طرف تعجب برای دیگران بازگو می کند.
11- رحمت و شفقت؛ این غیبت در موردی است که انسان کسی را گرفتار و مبتلا دیده، غمگین می شود و از این رو مطلب را بازگو می کند.
12- غضب به خاطر خدا؛ و این گونه غیبت در هنگامی است که انسان کسی را می بیند که مرتکب حرام شده و از دیدن آن غضبناک می شود و لذا در غیابش آنچه را دیده بازگو می کند.
در مورد علل سه گانه اخیر، سزاوار است که اگر انسان مخلص است، نام شخص را ذکر نکند.
درمان مرض غیبت
برای درمان مرض غیبت دو راه وجود دارد: راه اجمالی و خلاصه و راه تفصیلی؛ راه اجمالی آن است که غیبت کننده بداند در معرض خشم خدای تعالی است و به وسیله این عمل حسنات خود را محو و ضایع می کند و بدین وسیله مستحق آتش و عذاب الهی می شود. حکایت است که مردی به دیگری گفت: شنیده ام از من غیبت می کنی! آن مرد در جوابش گفت: ارزش تو برای من آن قدر نیست که حسنات خود را در اختیار تو بگذارم. به طور کلی برای درمان اجمالی غیبت، می توان گفت به یاد خدا بودن و داشتن پشتوانه اعتقادی و ایمان بهترین و سریع ترین راه است.
در راه تفصیلی درمان مرض غیبت، مبنا این است که انسان سبب غیبت را بشناسد و با ضدش آن را معالجه کند. مثلا اگر سبب غیبت غضب است و برای تشفّی غیبت می کند، غضبش را معالجه کند و بداند که اگر غضبش را درباره او روا بدارد، ممکن است خدا نیز غضبش را بر او روا بدارد. از نبی اکرم(ص) نقل شده است که جهنم دری دارد مخصوص کسانی که غیظ و غضب خود را با معصیت خدا آرام می کنند.
اما اگر سبب غیبت موافقت و همراهی با دوستان است، بدانیم که با این عمل برای رضای مخلوق خشم خدا را بر می انگیزانیم. اگر برای تنزیه و تبرئه نفس خویش غیبت می کنیم، بدانیم که خشم خدا شدیدتر از خشم مردم است؛ در حالی که اگر غیبت کنیم، خشم خدا حتمی است و معلوم نیست بتوانیم مردم را راضی کنیم و اگر برای مثل پیدا کردن است که عذری بس جاهلانه می آوریم؛ زیرا از کسی پیروی کرده ایم که پیرویش جایز نیست و در این عمل به کسی می مانیم که به پیروی از دیگران خود را از بلندی پرتاب کند.
اگر برای مباهات و اظهار فضل غیبت می کنیم، بدانیم که با این عمل فضل خود را در نزد خدا از بین برده در حالی که از دست مردم هم در امان نیستیم و اگر مردم با خبر شوند که با غیبت قصد اظهار فضل داریم، از ما روی گردان شده و دچار خسران دنیا و آخرت می شویم و اگر از روی حسد غیبت می کنیم، بدانیم که عذاب دنیا و آخرت را بر خود روا داشته ایم؛ زیرا همان طور که گفته شده، حسود همیشه در عذاب است.
اگر برای استهزای دیگران غیبت می کنیم و قصد رسوا کردن آنها را داریم، بدانیم که در محضر خدای تعالی و فرشتگان و انبیا و اوصیاء خود را رسوا کرده ایم و لذا خود به مسخره و استهزا سزاوار هستیم. اگر از گناه دیگران تعجب کرده و غیبت می کنیم، بدانیم که اگر تعجب ما را به غیبت واداشته، بهتر است از خودمان تعجب کنیم که به خاطر دین یا دنیای دیگری، دین خود را از بین برده ایم و اگر به خاطر ترحم غیبت می کنیم، بدانیم که اگر چه ترحم به خودی خود نیکوست، ولی مورد حسد شیطان قرار گرفته و حسناتمان را به دیگران منتقل می کنیم.
سخن پایانی این که علاج مرض مهلک غیبت، فقط معرفت و شناخت بوده و این ایمان قوی است که می تواند زبان انسان را از غیبت باز دارد. امید که چنین باد.
/9314/701/ر
مهران ناصری
منابع و مآخذ:
1- سوره یس، (36)، آیه 65
2- فیض کاشانی، مولی محسن؛ محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ ج 5، ص 255
3- حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ ج 12، ص 282
4- نوری، حسین؛ مستدرک الوسائل؛ قم: انتشارات موسسه آل البیت(ع)؛ ج 15، ص 268
5- فیض کاشانی، مولی محسن؛ محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ ج 5، ص 255
6- فیض کاشانی، مولی محسن؛ محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ ج 5، ص 271
7- حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ ج 8، ص 427
8- حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعه؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ ج 8، ص 605
9- نوری، حسین؛ مستدرک الوسائل؛ قم: انتشارات موسسه آل البیت(ع)؛ ج 2، ص 108
10- انصاری، مرتضی؛ مکاسب محرمه؛ تهران: انتشارات دارالعلم؛ ص 46
11- انصاری، مرتضی؛ مکاسب محرمه؛ تهران: انتشارات دارالعلم؛ ص 46
12- مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: چاپ بیروت؛ ج 72 ص 261