۱۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۵:۴۹
کد خبر: ۲۴۴۱۵۷
خوان حکمت؛

راه به دست آوردن چشم و گوش باطنی از دیدگاه آیت الله جوادی آملی

خبرگزاری رسا ـ این حرف برای بسیاری از افراد تجربی و حسّی، افیون است و افسانه! که آیا می‌شود انسان در یک بیابان شفاف و صافی راه گم بکند، راه یک‌شبه را چهل سال سرگردان باشد؛ بله، می‌شود. آنکه اهل حس و تجربه است، از حس و تجربه بالا نیامده، به علوم والاتر بار نیافت؛ اینها را (معاذالله) اساطیر اوّلین و افیون و افسون می‌داند.
آيت الله جوادي آملي

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، عالم به حق خلق شده است‌، یعنی اگر کسی در مسائل اعتقادی دارای یک عقیده صحیح بود، این رَه به مقصد می‌برد‌. اگر در مسائل اخلاقی به خُلق حسن متخلّق بود‌، این رَه به مقصد می‌برد‌. در مسائل فقهی و حقوقی محقق و متحقّق بو‌د، رَه به مقصد می‌برد‌؛ و‌گرنه در بین راه می‌ماند‌. مسئله هدایت و ضلالت هم از همین قبیل است؛ کی در بین راه می‌ماند، کی به مقصد می‌رسد‌، کی عمری در وادی تِیه سرگردان است و نمی‌داند متحیّر است؛ گاهی ممکن است راه یک‌شبه را 40 سال سرگردان باشد و نداند و خیال بکند دارد حرکت می‌کند.

 

پیروان موسای کلیم(ع)‌، همین‌هایی هستند که راه صد ساله را در جریان طی آن دریا یک‌شبه رفته‌اند‌؛ فرمود‌: تو عصا به دریا بزن‌، آب‌های رفتهْ رفته است و آب‌های نیآمده نمی‌آید و این وسط بستر جاده خاکی خشک می‌شود و شما می‌گذرید؛ همین‌که وجود مبارک موسای کلیم عصا را به دریا زد؛ آب‌های رفته که رفتند، آب‌های نیامده تلّی از سد آبی درست کردند، پشت سر هم ماندند؛ این وسط شد جاده خاکی. وجود مبارک موسای کلیم و همراهانش گذشتند، فرعون و پیروانش پشت سر رسیدند، به وسط دریا که رسیدند؛ دستور رسید این سدّ آبی فرو بریزد: فَغَشِیَهُمْ مِنَ الیَمِّ مَا غَشِیَهُم(1). وآن راه صد ساله را یک لحظه طی کردند. وقتی به حق بودند، اینها را دیدند. اما وقتی از موسای کلیم فاصله گرفتند، حرف‌های او را کنار گذاشتند، به دنبال هوس و هوی رفتند، راه یک‌شبه را 40 سال سرگردان بودند. اگر کسی با حق باشد، راه صد ساله را یک شبه می رود‌؛ اگر بر باطل باشد، راه یک‌شبه را صد سال سرگردان است.

 

این حرف برای بسیاری از افراد تجربی و حسّی، افیون است و افسانه! که آیا می‌شود انسان در یک بیابان شفاف و صافی راه گم بکند، راه یک‌شبه را چهل سال سرگردان باشد؛ بله، می‌شود. آنکه اهل حس و تجربه است، از حس و تجربه بالا نیامده، به علوم والاتر بار نیافت؛ اینها را (معاذالله) اساطیر اوّلین و افیون و افسون می‌داند! امّا آنهایی که این معارف را درک کردند، می‌گویند عالم به حق خلق شده است. یعنی بحث‌های فیزیکی این عالم قابل کارشناسی است که خاکش چگونه است‌، معدنش چگونه است‌، هوایش چگونه است‌، آبش چگونه است و مانند آن. امّا کی این را ساخت، برای چه ساخت، چه جور ساخته شد؛ به حق ساخته شد یا به باطل، این با علم تجربی قابل درک نیست!

 

درک پیام حق‌مدارانه خلقت در قرآن کریم، راه فهم مشارکت شیطان در مال و فرزند

پیام قرآن این است که این مجموعه به حق خلق شده است، باطل برنمی‌دارد. اگر کسی بیراهه رفت، مال حرامی فراهم کرد، فرزند حرامی فراهم کرد؛ این گرفتار: وَ شارِکهُمْ فِی الاَموالِ وَ الاُولاد(2) می‌شود. در پرورش بعضی از مال‌ها و فرزندها شیطان شریک است. این‌گونه از آیات برای برخی از مردم اسطوره است و افسانه است و افیون. شیطان، شریک درپیدایش بچه است، یعنی چه؟ شیطان شریک مال است، یعنی چه؟ من مال را خودم با ربا تهیه کرده‌ام، شیطان شریک من است یعنی چه؟ این فرزند را خودم به بار آورده‌ام، شیطان شریک این فرزند است یعنی چه ؟ آن دینی که به این مرد می‌گوید: اگر نامحرمی را نگاه کردی، بعد شب به منزل رفتی، با همسرت به کنار آمدی؛ آن فرزند گرفتار وَ شارِکهُمْ فِی الاَموال است، برای این شخص، افسون است و افسانه ؛ اینها را درک نمی‌کند! امّا وقتی آن آیه با: اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الاَرضْ بِالحَق تفسیر شد، معنایش این است که انسان غیر از این دید ظاهری، این چشم ظاهری، این گوش ظاهری یک چشم و گوش دیگری باید پیدا کند تا آن را بفهمد تا آنگاه باور کند که شیطان شریک بعضی از مال‌هاست یعنی چه، شریک بعضی از فرزندهاست یعنی چه.

 

نقش مؤثر «تقوا» در فراگیری علوم و معارف

برای توضیح این مطلب شما در منطق‌ها ملاحظه کردید که گفتند: مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً؛ این حرفی است صحیح، حرف باطلی نیست. این منطق، سخنی است حق، امّا تمام حق این نیست! این حق هست، این لازم هست؛ ولی برای ادراک معارف کافی نیست! گفتند اگر کسی حسّی داشته باشد، علم حاصل از آن حس به دست می‌آید. کسی بینا باشد؛ انواع رنگ‌ها را می‌تواند تشخیص بدهد، می‌تواند نقاش خوبی بشود، رنگ‌ها را تشخیص بدهد و مانند آن. اگر کسی سامعه سالمی داشته باشد؛ آهنگ‌ها را تشخیص می‌دهد، فن موسیقی را تشخیص می‌دهد، حلال و حرامش را تشخیص می‌دهد، صداها را تشخیص می‌دهد. اگر کسی سامعه را از دست داد، از این علم محروم است: مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً، این سخن درست است. امّا در مکتب انبیاء یک مطلب تازه‌ای است و آن این است که: مَنْ فَقَدَ تَقوَیً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً. اگر کسی طهارت روح را، تقوا را، پاکدامنی را از دست داد؛ بخشی از علوم و معارف را از دست داد. این حرف برای برخی‌ها افیون است و افسانه‌! در آن مکتب می‌گویند: باید چشم و گوش داشته باشی تا صدای دیگران را بشنوی، رنگ‌های خارج را ببینی و در این دو فن ورزیده بشوی. امّا اگر تقوا داشته باشی‌، حرف دلت را می‌شنوی‌، اعتراض وجدانت را می‌شنوی، سروش غیب را می‌شنوی، در خواب حرف‌ها را هم می‌شنوی؛ این فرشته‌ها صدا می‌کنند، پیام می‌آورند، می‌شنوی؛ تسبیح سراسر موجودات را می‌شنوی.

 

هم مرحوم شیخ طوسی‌(ره) نقل کرد از ما، هم جناب زمخشری نقل کرد از اهل سنّت؛ هر دو از قُدمای اهل تفسیرند. شیخ طوسی کسی است که بزرگان اهل سنّت گفتند به او بگوئید: (شیخُ‌الإسلام)، نه شیخ الطائفه! وقتی شما می‌گوئید شیخ‌الطائفه، یعنی شیخُ‌الطائِفَهِ الاِمامیّه! شیخ طوسی را باید گفت شیخُ‌الإسلام، که ما سنّی‌ها هم به وجود او فخر می‌کنیم. این بزرگان قبل از هزار سال، هم فخر مایند، هم فخر اهل سنّت؛ اینها از وجود مبارک رسول گرامی(ص) نقل کردند که فرمود: یک سنگی بود در جاهلیّت، قبل از اینکه من به مقام نبوّت برسم؛ هر وقت عبور می‌کردم ، این سنگ به من سلام می‌کرد، وَ اِنّی لَاَعرِفُهُ الآن(3)؛ الآن هم من آن سنگ را می‌شناسم. این یک چیزی نیست که تنها ما شیعه‌ها نقل کرده باشیم، یا تازگی نقل شده باشد! به ما گفتند: اگر شما مواظب چشم و گوش باشید، این تسبیح موجودات را می‌شنوید. این زمینی که هر روز با شما حرف می‌زند و می‌گوید: اَنَا بِیتُ الغُربَه، اَنَا بِیتُ الوَحشَه(4)، این را می‌شنوید. اینها تمثیل نیست، اینها سخن حقیقی اینهاست. زمین شهادت می‌دهد‌، زمین شکایت می‌کند، حسینیه‌ها و مسجدها شهادت می‌دهند؛ این حرف‌ها را می‌شنوید.

 

پس اِنْ تَتَّقُوا اللهْ یَجعَلْ لَکُمْ فُرقاناً (5). این معنا که در سوره مبارکه انفال آمده که اگر شما اهل تقوا بودید، خیلی از چیزها را یاد می‌گیرید؛ این است. آنگاه انسان می‌فهمد این مجموعه به حق آفریده شده. اگر یک وقتی دستش به طرف خلاف دراز بشود، می‌گوید این در و دیوار عالم دارد من را می‌بینند، علیه من شهادت می‌دهند، یک روز من را رسوا می‌کنند؛ من در حضور این همه شاهدان هستم چرا خلاف بکنم؟!! به خودش اجازه خلاف نمی‌دهد؛ می‌گوید بالأخره زمین شهادت می‌دهد، زمان شهادت می‌دهد، هیچ کدام حاضر نیستند این ننگ را تحمّل بکنند! من که تنها نیستم، این همه دارند من را می‌بینند.

 

این روحیه از این آیه سوره مبارکه انفال به دست می‌آید که: اِنْ تَتَّقُوا اللهْ یَجعَلْ لَکُمْ فُرقاناً. و اگر در سوره مبارکه بقره فرمود: اِتَّقُوا اللهْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الله(6)؛ گرچه این دو تا آیه خیلی فرق دارد، آنی که در سوره انفال است به صورت شرط و جزاست؛ آنی که در سوره بقره است به صورت شرط و جزا نیست! نفرمود اِتَّقُوا اللهْ یُعَلِّمْکُمُ الله. این با واو عطف شده، مرفوع هم هست، مجزوم نیست؛ امّا تناسب تقوا با تعلیم این معنا را به ما می‌فهماند که مَنِ اتَّقَ اللهْ یُعَلِّمْهُ الله. اگر کسی اهل تقوا باشد، خدای سبحان یک چیزی هم به او می‌فهماند که دیگران ندارند. بیانات حضرت آیت‌الله جوادی آملی در دیدار با اقشار مختلف مردم آمل؛ حسینیه ارشاد آمل/997/د101/ب6

 

منبع: روزنامه کیهان

ارسال نظرات