۱۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۳:۲۷
کد خبر: ۲۴۴۹۶۷
نگاهی به فیلم های جشنواره فیلم فجر

«خداحافظی طولانی»؛ فیلمی با ظاهر کارگری و باطن روشنفکری

خبرگزاری رسا ـ فیلم سینمایی «خداحافظی طولانی» ساخته فرزاد مؤتمن چه به جهت ساختاری و چه پردازش مضمونی، در ادامه روندی است که او طی سال‌های اخیر پیموده و نشانگر نوعی تجربه در مسیر آزمودن موقعیت‌های جدید و ره‌یافته‌های تازه است.
جشنواره فيلم فجر

 

فیلم سینمایی «خداحافظی طولانی» ساخته فرزاد مؤتمن که چه به جهت ساختگی و چه پردازش مضمونی در ادامه روندی که او طی سال‌های اخیر پیموده نشانگر نوعی تجربه در مسیر آزمودن موقعیت‌های جدید و ره‌یافته‌های تازه است.

 

گرچه این موقعیت‌های جدید شاید به نتیجه درخوری نائل نشود، اما آنچه هست تجلی نوعی به هم ریختگی فکری و هژمونی یک ساختار شکنی غیر قابل پیش بینی است که چند فیلم اخیر مؤتمن را در وادی سرگشتگی و بی مبنایی مثال زدنی کرده است؛ چند فیلمی که فارغ از شاهکار «شب‌های روشن» در امتداد «صداها»، «بیداری»، «جعبه موسیقی»، «پوپک» و «مش ماشالله» و حالا «خداحافظی طولانی» به یک مانیفست در هم پیچیده و سرگشته تجربه محور تنبیه و تذکر می‌دهد.

 

 

 

 

«خداحافظی طولانی» فیلم مهمی است، هم از جهت متن و هم فرامتن؛ هم از این جهت که کماکان گویا و جویای کار بلدی مؤتمن در استفاده درست از عناصر سینمایی و شناخت استادانه او از سینما به ویژه در حیطه فضا سازی است و در فرامتنش از این جهت که نشانگر سیر تطور یک روشنفکر سینماگر از آن سر طیف روشنفکری به این سر جریان فیلمفارسی سازی و از جهت دیگر مصداق خنثی‌گری و بالاخره رسیدن به یک مانیفست تصویری کارگری در لفافه علایق، وفاداری‌های روشنفکرانه است.

 

 

 

 

این سیر از «شب‌های» روشن آغاز می‌شود، به «صداها» منتهی می‌گردد، در «بیداری» و «جعبه موسیقی» در جا می‌زند و بالاخره به «خداحافظی طولانی» می‌رسد.

 

«خداحافظی طولانی» خود عرصه‌ای برای عرضه سرگشتگی است، اگر نگوییم پوچی و نیست انگاری ملهم است، به ته خط رسیدن در سینما، ادبیات و حتی زندگی؛ درست است که این‌ها همگی انگارهای فرامتنی «خداحافظی طولانی» است، ولی تردید نکنید که هر کدام ریشه در عینیت فیلم‌های مؤتمن دارد.

 

فرزاد مؤتمن سینماگر بزرگی است و این حقیقت و واقعیت به شهادت فیلم‌های خوبی که ساخته و بر تارک آن «شب‌های روشن» می‌درخشد، گواهی می‌شود؛ اما سؤال اینجاست و البته نقطه ابهام، استفهام، ایهام و تأسف که چنین کارگردانی چرا به چنین وضعیت بغرنجی در فکر هنر منتهی می‌شود.

 

 

 

کارنامه فرزاد مؤتمن گرچه کم شمار و بسیار آهسته، اما دارای نقطه عطف‌های بزرگ، خیره کننده و تعیین‌گری است و «شب‌های روشن» که مانیفست سینمایی روشنفکری را در پرداختی منزه، شاعرانه و به شدت سینمایی رسمیتی جاودانه بخشید و به تاریخ جاودانه‌های سینمای ایران پیوست تا «پوپک» و «مش ماشاالله» که حضیض دریوزگی در ساحت مبتذل‌ترین نوع فیلمفارسی را برای او به تجربه کشید.

 

این که مشکل این سیر و نقاط تعجب برانگیز این روند ملهم از معاد بود یا معاش، بماند؛ اما این‌که چرا کارگردان «شب‌های روشن» و «صداها» به «بیداری»، «جعبه موسیقی»، «پوپک» و «مش ماشاالله» می‌رسد حقیقتی تلخ و دردناک است که شاید باید رگ‌های از علت العلل آن را اتفاقا در وجهه روشنفکرانه اندیشه‌ها و مناسک سینمایی مؤتمن جست‌وجو کرد؛ وقتی روشنفکر از سطحیت ادبیات به سطحیت فیلمفارسی نقل مکان می‌کند و در این میان برای کارنامه سینمایی خویش کمترین ارزشی قائل نیست.

 

 

 

حالا رگه‌هایی از همه این عینیات و مصادیق را می‌توان در «خداحافظی طولانی» جست‌وجو کرد؛ تلفیقی توأمان میزانسی حساب شده، دکوپاژ دقیق و فضا سازی استادانه البته در محیط کارگری که نتیجه می‌شود همان آش در هم جوشی که از یک طرفش بوی نسکافه داغ می‌آید و از طرف دیگرش بوی دیزی!

 

دقیقا «خداحافظی طولانی» وجهه سینمایی چنین موقعیت پارادوکسیکالی است، البته بنا نداریم به سیر تطور تاریخ مقوله کارگری، مقوله سنت، مضمون جامعه سنتی و ازدهام نفوس نکبت‌باری از چنین جامعه‌ای بپردازیم و در تعلیل نسبت میان سنت‌گرایی دمده و رئالیسم مدرن ادعای کارگردان به تحلیل بنشینیم که این نوشتار را مجال چنین بحثی نیست؛ اما حقیقت آن است که «خداحافظی طولانی» تمام تلاش ناکام خویش را در مضمون و محتوا برای نوک زدن به همه این مفاهیم و معارف به کار بسته و البته راه به جایی نبرده است.

 

تردیدی نیست که فضای سازی استادانه «خداحافظی طولانی» در کنار کارگردانی حساب شده، بازی‌های خوب و طراحی صحنه و لباس حرفه‌ای‌اش حائز ویژگی‌های قابل توجهی در حیطه عناصر سینماورزانه است؛ اما این همه ماجرا نیست و چه بسا نقطه و نکته‌ای مهم‌تر و فراتر از همه این‌ها که فقدانش به «خداحافظی طولانی» آسیب زده است در میان باشد که آن همان تنظیم یک دست و حساب شده روایت مبتنی بر مضمونی واحد است که توانسته باشد در درام رسوخ و نفوذ یابد.

 

 

 

 

و این درست همان حلقه مفقوده «خداحافظی طولانی» است و درست به همین دلیل است که فیلم چیدمان و رنگ کارگری دارد، ولی جنس کارگری نه؛ دعوا و کنش و واکنش‌های فرودستانه دارد، اما هویت ملهم از این طبقه را نه؛ و به عبارتی دیگر ادا اطوار طبقه فرودست را در شعاری‌ترین ابعاد و روترین جلوه‌ها دارا است،‌اما اصالت این مؤلف‌ها را نه.

 

درست مثل تفاوتی که در جامعه‌ای که مسعود کیمیایی به تصویر می‌کشد و مثلا در «سرب» و «گروهبان» شاهد هستیم و یا قبل‌تر از آن در «قیصر» و آن چیزی که اینک در «خداحافظی طولانی» می‌بینیم.

 

فیلم مؤتمن اثری اجتماعی است؟ خیر ابدا؛ این فیلم نهایتا یک عاشقانه دراماتیک و چرک است که همه مؤلف‌های مانیفست گونه‌اش به آن حقنه شده‌اند که البته به همه این‌ها باید اضافه کرد چند ایراد و اشتباه فاحش و ناشیانه دیگر را که انتخاب‌های مؤتمن خیره کننده و تعجب بر انگیز است؛ از انتخاب ساره بیات در ایفای نقش‌اش گرفته تا دعواهای مینی بوسی و از حضور کلاسیک سعید آقاخانی در کارخانه و کنار جاده و ... گرفته تا موسیقی پر حجمی که مخاطب را به بیرون از فضای فیلم پرتاب می‌کند؛ البته فضایی که به دلیل شکستن مرزها و نداشتن تعین، بیرون و درونش چندان قابل تشخیص نیست!

 

«خداحافظی طولانی» دست رنج مأیوسانه فیلم ساز روشنفکری است که در سیر تطور پوپکیش ظاهرا به آخر خط رسیده است؛ حال این‌که چه باید کرد، نقد وظیفه‌ای در این حیطه ندارد جز آنکه با تحلیل گذشته و تبیین و مرزگذاری میان سره و ناسره بهترین کمک را به فیلم ساز کند؛ البته اگر گوش شنوایی برای شنیدن، چشمی بینا برای خواندن باشد!

 

 

 

 

فرزاد مؤتمن به عنوان کسی که استادی خویش را در حیطه صحن سینما و کارگردانی به اثبات رسانده ابتدا باید تکلیفش را با خودش و بعد با سینما و بعدتر با مخاطب روشن‌تر کند؛ البته این روشن کردن الزاما به معنای تعین بخشیدن به یک مسیر یگانه در راه فیلم سازی مؤتمن نیست، بلکه ابتدا مماس شدن با مسأله و جامعه و بعد گام برداشتن سینماورزانه در همان مسیر است؛ درست همان اتفاقی که به بهترین و ماندگاری‌ترین شکل ممکن در «شب‌های روشن» رخ داد و در «پوپک» و «مش ماشاالله» به تباهی رسید!

 

«خداحافظی طولانی» یک ملودرام عاشقانه کارگری است، با حرکت دوربین‌های حساب شده، بازی به اندازه سعید آقاخانی، قاب بندی‌های زیبا و میزانسی که تجربه و کاربلدی از آن می‌بارد، اما چه حیف که این همه در ایدئولوژی منقطع شده و ابتر مانده است؛ همان ایدئولوژی روشنفکرانه که این‌بار در هیأت نیست‌انگارانه فرودستانه به ظهور رسیده است و همان دور شدن از خود و جامعه که به ادا اطوار منجر گشته است؛ حتی اگر لوکیشن، کارخانه ریسندگی و فضا، فضای کارگری و آدم‌ها، آدم‌های فرودست باشند.

 

سینما هنر بی رحمی است و این بی رحمی خود را به هویداترین شکل ممکن و عریان‌ترین حالات متصور به روی پرده می‌اندازد و شاید همین بی رحمی سهل و ممتنع باشد که جای مهدی احمدی و هانیه توسلی «شب‌های روشن» را با ساره بیات و میترا حجار «خداحافظی طولانی» جابه جا کند و آن توازن و تناسب را به این تناقض بدون هارمونی مبتلا سازد.

 

فرزاد مؤتمن کماکان کارگردان بزرگی است و استادی او در فهم و اجرای سینما، بی تردید؛ اما به راستی از دل این «خداحافظی طولانی» چه امید و آینده‌ای برای فردای فیلم سازی او و چشم‌های منتظر و متوقع ما باقی خواهد ماند؟!

 

/701/830/م

ارسال نظرات