۱۸ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۲
کد خبر: ۲۴۵۴۴۴
نگاهی دیگر به متن و حاشیه جشنواره فیلم فجر؛

فیلم هایی که علیه سیاستهای نظام و در وهن قشر مذهبی جامعه اند!/ این بود تدبیر و امید و اعتدالی که می گفتید؟!

خبرگزاری رسا ـ جشنواره فیلم فجر طی این روزها آنقدر پر حاشیه بوده که دیگر جایی برای متن باقی نمانده؛ از فیلمهایی که علیه منویات نظامند تا آثاری که تمام تلاششان را برای مشوه کردن تصویر قشر مذهبی جامعه به انجام می رسانند!
جشنواره فيلم فجر

توضیح: نویسندگان و منتقدانی که برای خبرگزاری رسا و در وادی جشنواره فیلم فجر طی این روزها قلم زده اند تلاش کرده اند که همه جوانب جشنواره و نقاط قوت و ضعف را از منظر خود تبیین و تحلیل کنند. متن هایی که تاکنون منتشر کرده ایم گواهی بر این مدعاست. نکته آنکه، گزارشهایی که تا به حال با نگاه مثبت و بار دفاعی از جشنواره به رشته تحریر درآمده و منتشر شده از نقدهای منفی -اگر بیشتر  نباشد- کمتر نیست.

 

ما البته این روند را نه به جهت مصلحتی خاص، بلکه بر مبنای واقعیت و حقیقت امر پی گرفته ایم و بدان اعتقاد داریم. این گزارش البته با لحنی منتقدانه و تا حدی گزنده در باب برخی از ضعف ها و نقایص جشنواره فیلم فجر نگاشته شده است.

 

امید آنکه مدیران و مسئولان امر به دیده شفقت و دلسوزی بر آن بنگرند و اگر نکته درست و قابل تأملی در آن یافتند، عبرت گرفته و مد نظر قرار دهند که این، تنها نتیجه ای است که مطلوب ماست و تنها قصدمان از انتشار این گزارش تحلیلی.

 

 

 

به گزارش خبرنگار اعزامی سرویس اندیشه خبرگزاری رسا از سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر, از دور که به این جشنواره نگاه می‌کنی، نشانه‌های انقلاب را پر رنگ و هویدا می‌بینی و هر چه نزدیک‌تر می‌روی، گویی معنای دیگری می‌یابی؛ از سپیده صبح که بعد از ادای فریضه بر می‌خیزی و به سمت «کاخ» راه می‌افتی با خودت در جدالی که به کجا می‌روم؟ و برای چه؟ بعد به خودت التیام می‌دهی که می‌روی سینمای انقلاب را رصد کنی و نشانه‌های رویش در هنر هفتم ایران زمین را پی بگیری.

 

اینجا برج میلاد است؛ «کاخ» جشنواره فجر انقلاب!

 

اسم برج میلاد را گذاشته‌اند «کاخ جشنواره»؛ شاید چیزی در مقابل همه آن روحیه ای که در دهه‌هایی نه چندان دور، در همین روزها در سی و چند سال پیش، «فجر انقلاب» نام گرفت. راستی چقدر مهم است که اسم و مسما به هم بیاید؟ ظاهر و باطن با هم بخواند؟ چقدر اهمیت دارد که وقتی به مناسبت واقعه‌ای همچون انقلاب اسلامی دور هم جمع می‌شویم، متن حرف‌هایمان، رنگ محفلمان، نتیجه اعمالمان و نشانه‌های ظهور و بروزمان بالاخره یک ربط و نسبتی با آن مسما و معنا داشته باشد؟ این‌ها همه آن سؤالات مهمی هستند که وقتی این روزها در سپیده صبح از محل اقامتم به سمت برج میلاد راه می‌افتم در ذهنم جولان می‌کند و فکرم را مشغول.

 

 

 

 

انقلاب کردیم که پس از سه دهه و اندی، «شکاف» و «خانه دختر» بشود سینمایمان؟!

 

شوخی نیست؛ ملت ما در بهمن 57 بزرگترین رویداد قرن را رقم زد؛ آن هم با چند کلام مشخص، شعار معین و راه معلوم؛ آن هم با چند آرمان حقیقی و واضح؛ «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» و در متن و بطن این شعار حیاتی، همه آن ارزش‌ها و آرمان‌های نهفته و منتشر که بوی عدالت، پیشرفت، امید، ارزش‌های دینی و آیین‌های بومی و ملی را می‌دهد، به مشام می‌رسید.

 

حالا وقتی بنا است یک گردهمایی بزرگ با هزینه‌های گزاف به همین مناسبت شکل بگیرد، آیا توقع بالایی است که بگوییم بایستی ربط و نسبتی با آنچه دلیل اصلی و زمینه حیاتی آن است، داشته باشد؟ این سؤال چه پاسخ بگیرد و چه نگیرد، هم چنان پابر جاست و مدیران، سیاستگزاران، هنرمندان و همه آن کسان دیگری که در این وادی سهم و نقشی دارند، بالاخره روزی باید به آن پاسخ دهند؛ پاسخی از سر انصاف، شجاعت و عدالت و نه از روی توجیه، انکار و نفی.

 

 


 

«فجر انقلاب»؛ از نام و نشانه ای صرف تا حقیقت و محتوایی ملموس

 

اینجا جشنواره فیلم «فجر» است با فیلم‌هایی که تماماً محصول یک سال اخیر سینمای ما است؛ ولی به راستی این فیلم‌ها را برای چه و که ساخته‌اند؟ از ربط و نسبت این آثار با انقلاب و اسلام که بگذریم، چه ارتباطی با «مردم» پیدا می‌کند و آنها کجای این فیلم‌ها هستند؟ وقتی یک به یک نام و مرام فیلم‌هایی را که دیده‌ایم، مرور می‌کنیم منصفانه‌اش می‌شود این‌که قهر و غلبه با فیلم‌هایی است که نه ایرانی هستند و نه انقلابی؛ نه ربطی با اسلام دارند و نه ارتباطی با مردم؛ و هر چه هستند از دل یک «بیگانگی» بیرون آمده‌اند، یک بیگانگی مهیب، یک بیگانگی غریب؛ در این میانه فیلم‌هایی را دیده‌ایم که دهشت را به اوج و وحشت را به قله رسانده‌اند، از این‌که به کجا می‌رویم؟ به کدام سمت و سو و با کدام رویکرد و ره‌یافت.

 

 

 

 

«یحیی سکوت نکرد»؟! چشمتان روشن جناب ایوبی و رضاداد!

 

وقتی در «خانه دختر» هویت و حیثیت آدم‌های سنتی و مذهبی به بدترین شکل ممکن لجن مال می‌شود، وقتی در «یحیی سکوت نکرد»، مقوله فرزندآوری دستمایه‌ای برای سیاهی و تباهی می‌شود و تصویری به شدت تباه و تیره برای آینده این کشور و فرزندانش به روی پرده می‌رود، وقتی در «اعتراف ذهن خطرناک من» مالیخولیای بیمار ذهن کارگردان به لجن پراکنی در ساحت سینما منتهی و به یکی از تهوع‌آورترین محصولات سینمایی منتهی می شود, وقتی در «خداحافظی طولانی» مانیفست شبه روشنفکری از آستین مظلوم کارگری بیرون می‌آید و به پوچی ادای دین می‌کند و یا وقتی در «بوفالو» چیزی جز تأسف، ناامیدی و تباهی به روح و روان مخاطب تزریق نمی‌شود، این سؤال بزرگ به وجود می آید که آخر و عاقبت این سینما قرار است کجا  باشد و تکلیف جامعه، نظام و مردم با سینمای ایران چیست؟

 

سینمایی که از مردم بریده و در بی‌آرمانی مطلق معلوم نیست چشم به کدامین افق دوخته است، سینمایی که محصولش آن هم در دوره‌ای که شعار «تدبیر و امید» گوش فلک را کر کرده است، می‌شود فیلمی مثل «شکاف» که اصلی‌ترین سیاست‌های نظام را زیر سؤال می‌برد و بدترین آینده را برای این جامعه به تصویر می‌کشد.

 

 

 

راستی عکس آقا, صدای اذان و چند فیلم خوب در بدترین سئانس ممکن هم هست!

 

البته نباید بی انصاف بود و باید همه حقیقت را کامل یادآوری کرد؛ بله موقع اذان ظهر و مغرب در کاخ جشنواره نوای دل انگیز اذان پخش می‌شود و عده‌ای در نمازخانه کوچک آن، نماز جماعت می‌خوانند؛ حتی گاهی پیش می‌آید که در میان فیلم‌هایی از این دست که گفتیم، البته در بدترین زمان ممکن و کم مخاطب‌ترین سئانس‌ها، شاید به جهت خالی نبودن عریضه، آثاری درباره روحانیت و قیام عاشورا و... هم به نمایش در می‌آید؛ ولی دوستان ما باید بدانند که با این‌گونه «تدبیر»‌ها نخواهند توانست هیچ امید و اعتدالی ایجاد کنند و این رویکرد سنبل و باری به هر جهت و برای خالی نبودن عریضه، دیگر حنایش برای کسانی که سال‌ها این سینما و جشنواره را تجربه کرد‌ه‌اند رنگی ندارد.

 

گرچه نفس نمایش آن آثار حتی در این حالت و با این شرایط هم مقدس است و دیدنی و مایه تبرک و تمین جشنواره؛ اما... .

 

اینجا قربانی اصلی سینماست!

 

این همه در حالی رخ می‌دهد که در بخش‌هایی از «کاخ»، همچنان شوی زنده مد و لباس برپاست است! البته با رنگ و لعاب سینما و در جوار سینما! بله درست متوجه شده اید؛ این جا قربانی اصلی «سینما» است، در کنار سایر ارزش‌ها آرمان‌ها و آرزوها؛

 

 

 

 

از کارگردانی که برای بیان شعارهای سیاسی خود بلندگوی سینما را انتخاب کرده است تا سفارش سازی که هنر هفتم را وجه المصالحه چاپیدن بیت المال و بالا کشیدن پول نفت و بودجه فرهنگی نهادهای مختلف کرده است، تا حتی بانوان نسبتا محترمی که برای یافتن دوستان خیابانی‌شان زیر سقف کاخ گردهم آمده‌اند! همه و همه دست به دست هم داده‌اند تا سینما را قربانی کنند و این برای ما که دلیل آمدنمان به جشنواره «سینما»یی بوده است که اولا هنر باشد، ثانیا مردمی و ثالثا برای آرمان‌ها، فاجعه‌ است؛ و ما در این روزها و شب‌ها علاوه بر فیلم دیدن و شنیدن نقدها و تحلیل‌ها در حال تجربه و تمرین یک فاجعه هستیم! فاجعه‌ای به نام جشنواره فیلم فجر!

 

 

«فاجعه» را تعریف کنید و شکلش را بکشید!

 

نه اصلا فکر نکنید در حال خواند یک متن اغراق آمیز هستید و یا کسی از روی عصبانیت دست به قلم برده است؛ ابدا! بلکه کلمه «فاجعه» یکی از بیشترین بسامد‌ها را طی این روزها در میان اهالی رسانه و البته منتقدان دارد؛ منتقدانی که تعدادی از نام آورانشان، عطای این جشنواره را به لقای آن بخشیدند و البته در یک خطای استراتژیک، میدان را به حریف واگذاشته‌اند؛ کدام حریف؟ فیلم‌های بد، کارگردان‌های بی سواد، آثار سیاسی کار، سینمای ضد ارزشی، فیلم‌هایی در معاندت با مذهب، فیلم‌‌های که سیاست‌های اصلی نظام را نشانه رفته‌اند و تمام هم و غمشان این است که بگویند قشر مذهبی جامعه ایرانی چقدر پلید، مرتجع و تاریک هستند و البته فیلم‌‌های که ساخته شده‌اند برای «ساخته شدن» و نه دیده شدن توسط مردم!

 

 

 

 

یک سینه سخن دارم؛ هین شرح دهم یا نه...؟!

 

حرف‌ها بسیارند و حکایت‌ها بی شمار؛ جشنواره طی این روزها آنقدر پر حاشیه بوده است که دیگر جایی برای متن باقی نمانده؛ اساسا سینمای ایران و فیلم‌های آن، سینمای حاشیه هستند تا متن؛ فیلم‌هایی که اکثرا نه قصه دارند، نه شخصیت‌پردازی و نه هیچ رنگ و بویی از هنر؛ اما تا دلتان بخواهد پر از حاشیه هستند؛ فلان فیلم، مثلا سیاسی است و آن یکی بنا است فلان «حرف مهم» را بزند و ما منتقدان در میانه این معرکه که تجلی دلقک بازی گروهی شبه هنرمند شده است همچنان با خوشبینی مفرط، امیدواریم تا فیلم خوب ببینیم؛ فیلم خوبی که هم سینمایی باشد و هم آرمانی، هم سالم باشد و هم نجیب؛ هم صداقت داشته باشد و هم شرافت؛ و البته صراحت.

 

چه اشکالی دارد که حتی جمهوری اسلامی را نقد کند اما سازنده و شرافتمندانه و نه با عناد و سیاسی کاری و برای آنطرف آبها! این چیزی است که اسلام و انقلاب اسلامی برای سینمای ایران  می‌خواهد.

 

 

آقای مجید مجیدی! چشم انتظار محمد(ص) تان هستیم...

 

اما یک نکته؛ ما همچنان منتظر هستیم و با اشتیاق فراوان امیدواریم تا فیلم مهم «محمد(ص)»  اثر مجید مجیدی به نمایش درآید؛ راستش را بخواهید یکی از اهداف نگارنده برای جشنواره امسال توفیق دیدن این فیلم بود و البته هنوز هم هست و تا شاید با دیدن این اثر سترگ و عظیم مرهمی بر زخم‌های سینمایی این سال‌هایمان گذاشته شود؛ آقای «مجید مجیدی»!  فارغ از همه شایعات و انگاره ها و حرف و حدیث‌ها، از شما خواهشمندیم که زودتر تصمیم بگیرید و تدبیری اتخاذ کنید تا کام تشنه ما با آب گوارا و شراب بهشتی فیلم «محمد(ص)» سیراب شود و عطری ناب و نمایی تابناک بر این «کاخ» بیگانه و سرد، پرتو افکند.

 

/501/830/م

ارسال نظرات