شهید محلاتی از دیدگاه مقام معظم رهبری
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، متن ذیل حاصل تلاشی است ارزنده از گردآورندگان کتاب معراج شهادت، محصول دفترنمایندگی حضرت امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که مدتی پس از شهادت آیت الله شهید محلاتی به بار نشست. این عزیزان در آن زمان به محضر ریاست محترم جمهوری وقت، که امروز ادامه پرچمداری حضرت امام خمینی (ره) را در نظام مقدس جمهوری اسلامی بر عهده دارند، رسیده ودیدگاه های مقام عظمای ولایت را در خصوص آن شهید بزرگوار جویا شده بودند (بزرگواری که با وجود جایگاه و شان رفیعی که دارند و این جایگاه بر کسی هم پوشیده نیست، متواضعانه و از سر احترام وادبی که از اجداد طاهرین خویش (ع) به ارث بردهاند، معرفت و شناخت خود از شهید محلاتی را ناقص توصیف کردهاند.) این گفت و گوی تاریخی وا رزشمند را، بی کم و کاست، از نظر میگذرانید:
بفرمایید چه زمانی با مرحوم محلاتی آشنا شدید و از مبارزات و فعالیتهای ایشان در قبل از انقلاب از سال 1332 و فعالیتهای مشترکشان با مرحوم نواب صفوی و مسافرتهایی که به دنبال این فعالیتها به تبریز و نقاط دیگر داشتند و بالاخره از جریان سربازی تا تبعید حضرت امام و بعد از تبعید ایشان تا سال 1357 نیز بفرمایید تا استفاده کنیم.
خیلی خوشحالم از این که فرصتی دست میدهد تا درباره یکی از شهدای عزیز و چهرههای ارجمند این انقلاب، چند جمله ای حرف بزنم و معرفت ناقص خودم را درباره آن عزیز از دست رفته به خوانندگان منتقل کنم و چون در هنگام شهادت ایشان فرصتی پیش نیامد و نیز در مناسبتهای هفتم وچهلم و اینها مترصد بودم تا درباره مرحوم شهید محلاتی حرفی بزنم، تصادفاً فرصتی پیدا نشد و همواره احساس دینی بر خودم میکردم و مایل بودم که از ایشان تجلیل کنم واین به خاطر حق عظیمی بود که این برادر شهیدمان بر این انقلاب دارند و به خاطر زحمات طاقت فرسایی است که چه در دوران مبارزات و پیش از پیروزی و چه بعد از پیروزی انقلاب تا روز شهادتشان داشتند.
من با شهید محلاتی از اوایل انقلاب آشنا شدم و قبلاً با ایشان آشنایی زیاد نداشتم. فکر میکنم ایشان را میشناختم، اما معاشرت و رفت و آمد نداشتیم. شاید آن وقتی که من رفتم قم، یعنی سال 1337، ایشان یا از قم آمده بودند یا اواخر دوران اقامت ایشان در قم بود و در تهران ساکن شده بودند؛ لاکن بعد از این که مبارزات در قم شروع شد، چهرههای فعال و خونگرم و صمیمی ومشتاق نسبت به امام وارد میدان شدند. کسانی بودند که قبل از شروع این مبارزات شناخته شده نبودند، لکن مبارزات که شروع شد و کانون این مبارزات که بیت امام عزیزمان و شخص ایشان در قم بود، این افراد مثل پروانههایی شمع وجود امام را پیدا کردند و اگر بعضی از آنها پیش از شروع مبارزات همچنان او را نمیشناختند، به این مناسبت با ایشان آشنا شدند و از یاران وفادار و صمیمی ایشان شدند که افرادی از اینها تا همین اواخر هم بودند و در کنار امام مبارزه میکردند و میجنگیدند؛ از جمله آنها شهید محلاتی بود. البته شهید محلاتی از قبل هم با امام آشنایی داشتند و فکر میکنم از شاگردان امام هم بودند.
ما در ماجراهای سال 1341 و 1342 که امام مرکز مبارزه بود و خانه امام کانون رفت و آمدها و الهام دهنده به مبارزات بود، مرحوم محلاتی را دیدیم و با ایشان آشنا شدیم. میدانستم که ایشان در تهران هم فعالیتهایی دارند و کم و کیف آنها را درست نمیدانستم؛ بعدها با آنها آشنا شدم؛ همان طور که شما در صحبتتان اشاره کردید. بله ایشان سابقه مبارزاتشان بر میگردد به دوران نهضت ملی و فکر میکنم جزو علاقه مندان مرحوم آیت الله کاشانی بودند و درطیفی که پیرامون آیت الله کاشانی مبارزه میکرد. ایشان هم آن وقت که جوان نوخاسته ای بودند، به مبارزه شروع کردندو با مبارزه آشنا شدند. می دانم که با شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام ارتباطات نزدیک و صمیمانه ای داشتند و در جریان کتک خوردن فدائیان اسلام در مدرسه فیضیه قم، ایشان جزء کتک خوردهها بود و ما تا این اواخر گاهی با ایشان شوخی میکردیم و آن چوبهایی را که ازدست بعضی خورده بودند، به یاد ایشان میآوردیم. من البته در آن جریانات در قم نبودم و بعدها با آن جریانات آشنا شدم واطلاع از آنها پیدا کردم. ایشان هم جوانی بود و مشغول کار.
در همان ایام، در ماجرای یک غوغایی درقم که از طرف مرحوم آیت الله العظمی بروجردی محکوم شده بود، یک حرکت مشترکی به حساب میآمد، ایشان یک نقش مؤثر و فعالی داشتند و از طرف مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به عنوان نماینده ایشان برای کاری درآن ماجرا گسیل شده بودند که خصوصیات واین هایش را یادم نیست، لاکن درهمین اواخر، شاید یکی دو سال پیش، بود که یک روزنامه ای را ایشان پیدا کرده بودند که عکسشان باآن مأموریت در آن روزنامه بود، ان را آوردند به من نشان دادند و چهره ایشان در عکس گویای کم سالی طلبه پرشوری در حدود سنین 18-19 ساله بود، ولی با همان وضع، آیت الله بروجردی به ایشان مأموریت داده بودند. این نشان دهنده این است که یک آدم معمولی نبود و الا یک طلبه معمولی که سرش به کار معمول خودش گرم است، قاعدتاً در این زمینه قرار نمیگیرد که شخصی مثل آیت الله بروجردی که رهبر جهان اسلام بود و آن زمان مرجع تقلید عام شیعه بود، به او یک مأموریتی بدهد. باری از آن وقت، ایشان مبارزاتشان شروع شده بود و این حاکی از یک خصوصیت در مرحوم آقای محلاتی است که آن خصوصیت برای عناصر انقلابی خیلی مهم است و آن خصلت سازش ناپذیری و مبارزه گری و غیرت دینی و آمادگی برای فداکاری و تلاش است. همه کس حاضر نیست راحتی خودش را و زندگی آرام معمولی خودش را به خاطر هدفها و آرمانهایی که باید برای آنها مبارزه کرد تهدید کند. ایشان از جمله افرادی بود که به راحتی زندگی را، آسایش را، درآمد را، عنوان را، که این آخری به نظر من از همه مهم تر است، نثار مبارزه می کردو حتی حاضر بود یک جایی آبروی خودش را مایه بگذارد، حیثیت و عنوان خودش را مایه بگذارد.
ما دردوران مبارزات به کسانی برمی خوریم که اینها بنا نبود کتک بخورند، چنین توقعی را از آنها ما نداشتیم یا حتی بنا نبود که مثلاً زندان بروند یا مال زیادی مصرف کنند. فقط از اینها خواسته میشد که حیثیت خودشان را، آبروی خودشان را، یک مقداری خرج کنند ومی دانید خرج کردن آبرو هم همیشه به معنای رفتن آبرو نیست، گاهی انسان آدم با حیثیتی است و به خاطر آن حیثیت، حرف آن شخص را قبول میکنند. آدم بهش میگوید شما پاشید به خاطر این حیثیتتان بروید پیش فلان کسها و فلان جاها و این حرف را بگویید و این ایده را به آنها پیشنهادکنید و چون شما شخص آبرومندی هستید قبول میکنند. همین را هم بعضیها حاضر نبودند انجام بدهند یا میگفتند اگر این کار را بکنیم مورد اهانت قرار میگیریم. مرحوم محلاتی چیزی که اصلاً برایش مطرح نبود این بود، میرفت در دوران مبارزات برای پیگیری کارهایی که حالا اشاره خواهم کرد تلاش میکرد با اهانت، با سردی و بی اعتنایی، گاهی با تحقیر همراه میشد و اصلاً به روی خودش نمیآورد و دردش نمیآمد، چون احساس میکرد که این، کار لازمی است. یک چنین عنصر و شخصیتی بود. آشنایی ما با ایشان از سالهای فکر میکنم 1345 به بعد بیشتر شد، چون در سال 1345 من مدتی در تهران بودم و بعد هم در مشهد کارهای خودمان را داشتیم. ایشان در رابطه کارهای ما قرار میگرفت، مشهد میآمد، سراغ من میآمد. این جا که میآمدم، سراغ من میآمد و با ایشان گرم و صمیمی شدیم و خصوصیات کارهای ایشان را من بیشتر دریافتم تا دوران اوج مبارزات یعنی از سالهای 1355-1354 به بعد.
مرحوم محلاتی درایجاد جامعه روحانیت مبارز در تهران نقش اساسی و حساسی داشت و مرحوم شهید بهشتی و شهیدمطهری، آن کسانی که در کار جامعه روحانیت مبارز دخالتی و فعالیتی داشتند، از وجود ایشان حداکثر استفاده را میکردند، به خاطر این که یک کارهایی بود که فقط از دست شهید محلاتی بر میآمد و لا غیر. و اگر او نمیکرد هیچ کس دیگری نبود که آن کارها را انجام بدهد. همه کارهایی که احتیاج به یک پیگیری مداوم و خستگی ناپذیر داشت، از دست شهید محلاتی بر میآمد. هیچ کس دیگر این نشاط و این تحرکی را نداشت که ایشان داشت.
این خلاصه ای از فهرست آشناییهای من با ایشان تا پیش از انقلاب است. بعد از انقلاب هم از اولین لحظات پیروزی انقلاب، بلکه پیش از آمدن امام به تهران، مرحوم محلاتی جزو عناصر اول در برنامهها بود؛ به خاطر همین تلاش و پرکاری که داشت. در کمیته استقبال، فعالیتش حیرت آور بود. در رفت و آمدهایی که انجام میگرفت، همه جا در مرکز و در محور تلاش و فعالیتها قرار میگرفت. حتی گاه ممکن بود در مواردی، ایشان در محور تصمیم گیری نباشد، اما این مسأله او را به هیچ وجه دلسرد نمیکرد. بعضی بودند که میگفتند یا باید در نقطه تصمیم گیری حضور داشته باشیم، یا اگر حضور پیدا نمیکردند حاضر نبودند کار کنند. ما در انقلاب داشتیم کسانی را از این قبیل که حتی به خاطر همین مسأله با انقلاب قهر کردن و کنار رفتند و منزوی شدند وحتی بعضی مقابله کردند با انقلاب، فقط به خاطر همین که در محور تصمیم گیری نیست، باید از تلاش و عمل خودش چیزی کم بگذارد.
(شهید محلاتی)، گاهی که مسؤولیتی را به عهده میگرفت، حتی گاهی اگر مسئولیت مشخصی هم به او محول نشده بود، اما در محور اصلی کار، خودش را حاضر میکرد و تلاش میکرد و همواره کارهایی را انجام میداد که غیر از او کسی کمتر از عهده انجام آن کارها بر میآمد. لذا در سال اول انقلاب در کارهای مختلفی ایشان مشغول فعالیت بود. غالباً هم کارهایی بود که به مراکز انقلابی بر میگشت، نه به مراکز دولتی. چون همان طور که می دانید، در سال اول، مراکز انقلابی یک انفکاک بارزی با مراکز رسمی و دولتی داشتند، مثل کمیتههای انقلاب یا سپاه پاسداران یا کمیته امور صنفی و همین دستگاههایی که از انقلاب، همان لحظات اول جوشیده بودند.
مرحوم محلاتی بیشتر در این جاها بود و همه جا و به همه ارگانهایی که از طرف امام به عنوان نماینده ایشان در سپاه پاسداران انتخاب شد، تصور میشد که ایشان موفقیتی به دست نیاورد، به خاطر وضعی که آن روز وجود داشت، موقعیت آن موقع به طور خلاصه این گونه بود که بنی صدر، رسماً، از طرف امام، فرمانده نیروهای مسلح بود که طبعاً فرمانده سپاه هم میشد. فرماندهی سپاه با عناصری بود که بنی صدر را قبول نمیکردند و اصلاً قبول نداشتند. مرحوم محلاتی باید بین این دو یک نقش هماهنگی را ایفا میکرد. بسیار کار مشکل و غیر عملی به نظر میرسید و واقعاً فکر نمیکردیم ایشان موفق بشوند. لاکن امروز شما میبینید که مرحوم محلاتی چگونه موفق شده. یعنی ایشان وارد سپاه شد، آن جا هم اتفاقاً چه از طرف عناصر انقلابی و چه از طرف دستگاه بنی صدر مورد اهانت و گاهی اوقات نظرات ایشان مورد کم توجهی قرار میگرفت. هر کدام از اینها آن واسطه را نمیپسندیدند.
طبیعی است هنگامی که دو دسته با هم اختلاف دارند، این کسی که میخواهد بین اینها یکی هماهنگی ایجاد کند، از نظر هر دو میافتد. ایشان با مأموریت به سپاه میرفت. با یک اتاق توی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، کارش را شروع کرد و آرام آرام پیش رفت. خب، البته زمان هم به ایشان کمک کرد و تحولی که در شرایط سیاسی کشور پیش آمد و رفتن آن دستگاه لیبرال و فرار بنی صدر و یکپارچه شدن دستگاههای انقلابی، به ایشان کمک کرد تا بتواند کارآنجا را به صورت یک عنصر سابقه دار مورد قبول ادامه بدهد. من تا الان هیچ فردی را ندیدهام که در مبارزات عمومی، آن جور سازش ناپذیر و خستگی ناپذیر باشد. در کار جمعی زود آشنا و زود آشتی و سهل المعونه باشد. واقعاً مثل ایشان من ندیدهام کسی را با این خصوصیات. چرا، کسانی هستند که هر کس به آنها فشاری بیاورد تسلیم میشوند؛ چه دشمن؛ چه دوست. ایشان در مقابل فشار دشمن واقعاً تسلیم نمیشد. بارها زندان رفته بود، به نظرم 15،10 مرتبه، ایشان در طول دوران مبارزات دستگیر شده و به زندان رفته بود. شما می دانید تعداد بازداشت مهم است، یعنی اگر کسی یک بار زندان بیافتد و مثلاً ده سال بماند، این یک بار بازداشت شده، اما اگر کسی در این ده سال 5 بار بازداشت شده و هر بار بازداشت شدن یک رنج خاص خودش را و یک مرحله و عقبه خاص خودش را دارد که آن کسی که یک بار بازداشت شده بود مثلاً آن چند سال را گذرانده، دیگر آن عقبات را نخواهد داشت. خوب آن آدمی که آن جور در مقابل دشمن سازش ناپذیر بود و مبارزه را به هیچ وجه ترک نمیکرد، به دوستان که میرسید، یک آدم سازش پذیر و رام و بدون لجاجتی مشاهده میشد و احساس میشد که آدم واقعاً حیرت میکرد و لذا بود که تا این اواخر هم گاهی در برخوردهای بعضی از برادران مسؤول بخشهای مربوطه به ایشان، همین جور برخوردهای نامناسب با ایشان انجام میگرفت، اما ایشان با همه اینها میساخت و آرام آرام کار خودش را ادامه داد. امروز دفتر نمایندگی امام در سراسر سپاه پاسداران به عنوان یک عنصر اصلی و یک ستون اصلی و یک بعد حقیقی از سپاه پاسداران تلقی میشود که بدون آن سپاه پاسدارانی که امام میخواستند و سپاهی که ما و مردم تلقی داریم نخواهد بود. و این از زحمات مرحوم شهید محلاتی است.
به هر حال چه دوران پیش از انقلاب، چه دوران بعد از انقلاب، چهره ایشان، همان جور که اشاره شد، اجمالاً چهره یک مبارز پر تلاش خستگی ناپذیر صمیمی مخلصی است که وقتی او نباشد، جای او را به آسانی نمیشود پر کرد.
با تشکر، همان طور که اشاره فرمودید، آقای محلاتی در همان دوران جوانی از تحرک خاصی برخوردار بودند، بر اساس فرموده خودشان که فرمودند: «خلاصه من منتظر یک قضیه ای بودم که حرکت بکنم؛ از آن زمانی که درس را شروع کردم» و با توجه به این که اخیراً سن زیادی هم داشتند؛ اما باز هم مثل یک جوان پرشور در صحنهها وکارها حاضربودند. در زمینه تحصن علما و جامعه روحانیت مبارز در دانشگاه و نقش ایشان اگر مطلبی هست بفرمایید.
در همه جریانهای اوان پیروزی، ایشان نقش فعالی داشت ودر آن جریان هم که من خودم بودم و شاید پیشنهاد تحصن هم از طرف من بود، ایشان نقش فعال بدیعی داشت. انصافاً می دانید در روز قبل از تحصن، فکر میکنم یک روز قبلش بود یا دقیقاً حالا یادم نیست، ما به بهشت زهرا رفتیم و آن جا سخنرانی بود. مرحوم شهید محلاتی را به یاد میآورم که در همان روز با چهره جدی ودرعین حال شاد همیشگیاش و در حالی که محاسن رنگ شدهاش او را به صورت یک جوان ـ همان طور که اشاره کردید ـ درآورده بود با تحریک یک جوان، مرتب ازاین تریبون که روی تریلی بود بالا میرفت، پایین میآمد، با این حرف میزد، به او امر میکرد. کارهای به زمین مانده را انجام میداد. وقت سخنرانی مثلاً شهید بهشتی بود، ایشان را وادار میکرد که بیایند زودتر سخنرانیشان را انجام دهند. یا فرض کنید که وقت خواندن قطعنامه بود، در تنظیم قطعنامه شرکت میکرد. در تمام مراحل کارهای اوان پیروزی که لحظه لحظه کار بود و کارهای بزرگ و تعیین کننده، ایشان حضور داشتند. تحصن هم همین جور بود.
در تحضن کارهای زیادی ما داشتیم، زیرا که اولاً لازم بود عده متحصنین، عده قابل توجهی بشوند و از شخصیتهای برجسته ای باشند که حضور آنها در یک مسجد، آن هم در دانشگاه، بتواند دو قشر روحانی و دانشگاهی را کاملاً متوجه کند و نیز احتیاج به این بود که بتوانیم ما آن جمعی را که بنا بود چند روزی در آن محل باشند، علی رغم فشارهایی که بود، از لحاظ رفت و آمدهای نظامی و حکومت نظامی و دشواری ترددها، تدارک کنیم، یعنی تدارک فکری، مطبوعاتی، پشتیبانی معمولی تدارکاتی و جنبههای دیگر و اینها لازم بود که کسانی از علما که نمیتوانند این جا بمانند، رفت و آمد کنند، بیایند و بروند. لازم بود که کسبه و بازاریها که نقش مؤثر و مهمی داشتند، متوجه بشوند که یک چنین تحصنی هست و ارتباط داشته باشند و همچنین قشرهای دیگری که بودند و آن وقت، اداریها هم شروع کرده بودند به ارتباط و همچنین کارگرها از کارخانهها. و در خلال این همه لازم بود که جان این عده محفوظ بماند، برای خاطر این که هم گفته میشد که از طرف مزدوران رژیم ممکن است که سوءقصدهایی نسبت به چند نفر یا چندین نفر انجام بگیرد و هم این که آن روزها درگیری بود توی خیابانهای جلوی دانشگاه آن روز تحصن ما، چند تا شهید جلوی دانشگاه داده شد و ممکن بود بریزند داخل دانشگاه. در تمام این مراحل مرحوم شهید محلاتی نقش داشت، دائم ایشان در رفت و آمد بود. رابط بین جمعی که اینجا متحصن بودند و بیرون این دستگاه بود. با علما تماس میگرفت، کسانی را میآورد این جا. اجرای مصوبات و ابلاغ خیلی از نظرات را ایشان به عهده داشت، در تصمیم گیریها شرکت داشت. مجموعاً شهید محلاتی در مجاورت ماجراهای دیگری در محور تلاش و فعالیت و حرکت قرار داشتند.
یک خصوصیاتی را درباره شهید محلاتی، در ضمن صحبت شما بهش توجه شد. من هم گفتم لازم است یک قدری بیشتر صحبت بکنم و آن خصوصیت، جوان بودن شهیدمحلاتی بود. می دانید که ایشان وقتی که شهید شدند بین 50 و 60 سال سنشان بود؛ شاید 56 یا 57 سنشان بود. اولاً چهره ایشان چهره مرد 57 سال نبود، یک چهل و چند ساله به نظر میرسید. به علت این که ایشان مقید بود به این که موی سر و صورتش را با یک رنگی مشکی خیلی شبیه طبیعی همیشه خضاب کند. البته گاهی اوقات به قدری کارش زیاد بود که موهای سفید، از گوشه و کنار سر و صورت، خودش را نشان میداد و ایشان نمیرسید که خضاب کند و چهره پیرمرد پیدا میکرد، اما حتی در همین حالات هم تحرک او اصلاً تحرک یک مرد 50-60 ساله نبود، مثل یک جوان بین سی یا چهل ساله به نظر میرسید، یک مرد بین 30 و 40 ساله، به طوری که از نشستن و صحبت کردن و بحثهایی که برای تصمیم گیری غالباً پیش میآید، هیچ وقت خسته نمیشد، از ایجاب جلسه خسته نمیشد. شما ببینید در طول این مدتی که در سپاه مسؤولیت داشتند؛ چقدر ایشان بین تهران و جبهه رفت و آمد کردند. کمترکسی را از روحانیون، من سراغ دارم که این همه بین تهران و جبهه رفت و آمد کرده باشند. در بعضی از عملیات، در خود عملیات حضور داشت. در قرارگاه بود و شاهد عملیات بود و گاهی حتی به خطوط مقدم هم میرفت. حضور او در آن جا عده زیادی از سپاهیان و بسیجیها را دلگرم میکرد. سخنرانی میکرد، میرفت آن جا با رزمندهها گرم میگرفت و جوانهای ما حضور او را گرامی میداشتند. همیشه برای آنها خبرهای تازه داشت، همیشه مطالب دلگرم کننده داشت و عجیب این است که در این چند سال اخیر، نظرات و سلیقههای سیاسی مختلفی وجود داشت که اگر آقای محلاتی میخواست مثل بعضیهای دیگر به آنها بپردازد، در سخنرانیها و در گفت و گوهای جمعی، وقت زیادی را و حرف زیادی را در اختیار داشت، اما مطلقاً به این چیزها نمیپرداخت.
همیشه برای ایجاد وحدت و هماهنگی تلاش میکرد و بالاخره هم در راه همین رفت و آمدهای ارزشمند و پربرکت بود که به شهادت رسید.
همان طور که اشاره فرمودید، ایشان فعالیت گسترده ای برای به ثمر رسیدن انقلاب داشت و در کنار آن، ایشان یک موضع گیری خاصی در مورد لیبرالها و افراد ملی گرا داشتند که بعد از انقلاب هم این موضع بین ایشان و لیبرالها بود. در این مورد اگر ممکن است بیاناتی بفرمایید.
ایشان به طور خاص با عناصر دولت موقت اصلاً میانه ای نداشت و آنها را دوست نمیداشت. البته با بنی صدر این جور نبود، یک مدتی با بنی صدر دوست و رفیق بودند، اما بیشتر به خاطر این بودکه امام، آن وقت، دستور داده بودند به همه که چون رئیس جمهور است با او بسازید و تحقیقاً شهید محلاتی به خاطر امر امام بود که با بنی صدر مقابله نمیکرد. البته مقابله نمیکرد، به معنای این نبود که همه کارهای او را قبول میکرد، به هیچ وجه این جور نبود. در زمان انتخاب نخست وزیر و قبل از آن در رفت و آمدها و کشمکشهای فراوانی که وجود داشت، مرحوم محلاتی کاری کرده بود با بنی صدر، از لحاظ نصیحت به او و فشار آوردن روی او که نظرات حق را قبول کند که بنی صدر با همه دوستی که نسبت به ایشان ابراز میکرد، گاهی حتی حرکات زشتی هم انجام میداد و شاید حتی اهانت به ایشان میشد، اما همان طور که گفتم، مرحوم محلاتی از چیزی که ابا نداشت، همین بود که در راه خدا ودر راه وظایفش به او اهانت بشود یا قدر او شناخته نشود.
بنابراین ایشان با بنی صدر روابطش روابطی بود دوستانه، همراه با سخت گیری و نصیحت و موضع گیریهای قاطع در زمینه مسائلی که پیش میآمد، لاکن با دولت موقت و عناصر دولت موقت، اصلاً میانه خوبی نداشت و با اینها از سابق ارتباط و معاشرت زیادی داشت ودر طول چند سال مبارزه به اینها بی اعتقاد شده بود. مسأله این بود که بنی صدر را ایشان از قبل نمیشناخت، اما اینها را از قدیم میشناخت. حالا نمیدانم چه پیش آمده بود، در برخوردهای ایشان و آن آقایان در طول چند سال که هیچ اعتقادی به اینها نداشت. بله، همان طور که می گویید، در مقابل آنها موضع گیری داشت و در اوایل انقلاب هم ایشان در جناح نهادهای انقلابی قرار گرفت که طبیعت آنها همین را ایجاب میکرد. یک عنصر انقلابی بود و داخل کارهای دولتی نشد. بعضیها بودند از روحانیون که سابقه مبارزه هم داشتند، تمایل داشتند که بروند توی کارهای دولتی، یک مسئوولیتی رابگیرند و آن مسؤولیت را انجام دهند. مرحوم شهید محلاتی اصلاً به این چیزها توجهی نداشت و برای آنها اهمیت زیادی قائل نبود. میخواست کار بکند، هر جا که باشد، این طور بود که با لیبرالها، همان طور که اشاره کردید، ایشان یک برخورد و درگیری مسلماً داشتند.
من، بد نیست که به تبلیغات شهید محلاتی اشاره بکنم. می دانید یک سخنران خیلی خوب بود. در طول سالهای متمادی ایشان همواره سخنرانی را از دست نمیداد، چه در خود تهران، چه گاهی که مسافرت میکرد. در دوران اختناق هم همین جور بود، من خودم با ایشان هم منبر بودهام. یک وقت یادم میآید که به کن میرفتیم؛ از تهران برای سخنرانی، حتی در هیأت انصار که یک مجموعه بسیار جالبی بود، پیش از پیروزی انقلاب، حدود سالهای 3-2-1351 و اوج اختناق، هیأت انصار، بلکه از سالهای 1349 و 1348 به بعد، البته قبلاً هم بود، آن سالهایی که ما میرفتیم، چندین سال اخیر بود که مرا و آقای رفسنجانی، بعضی از برادرهای دیگر، سخنرانهای این هیأت را تشکیل میدادیم. مرحوم شهید محلاتی هم جزء کسانی بود که دعوت میشد برای سخنرانی آن جا و مرکز مبارزین قدیمی، فعال همیشه در میدان بود. چه جوانها و چه کسانی که سنی هم از آنها گذشته بود، خیلی از جوانهای دانشجو، بسیاری از روشنفکران و تحصیل کردههایی که توی کارهای مبارزاتی روحانیت دخالت داشتند و حتی کسانی که در اواخر، توی جریان مبارزاتی غیر وابسته به روحانیت بودند، مثل جبهه ملی و اینها هم بودند. چون اوج کامل مبارزه را در آن جا میدیدند، شرکت میکردند و این جا شهید محلاتی یکی از آن مبارزهای خوب بود. در طول سالهای متمادی ایشان سخنرانی را ادامه میدادند، تبلیغاتشان را در مسئولیت منبر انجام میدادند و سخنرانیهای ایشان هم همه درجهت و خط انقلاب بود. البته گاهی آشکار و رو باز بود که بعضاً منتهی به دستگیری و بازداشت ایشان هم میشد. گاهی هم نه، همراه با تقیه، اما در معنا دارای جان و جهت انقلابی.
همان طور که مستحضر هستید، مرحوم آقای محلاتی نقش عمده ای در تأسیس جامعه روحانیت مبارز داشتند و مدتی هم به عنوان دبیر جامعه خدمت میکردند. در رابطه با کار ایشان و نقش ایشان در جامعه روحانیت مبارز، بیاناتی بفرمایید.
قبلاً اشاره کردم که ایشان یکی از بنیان گذاران جامعه روحانیت مبارز بودند و نقش وصل کننده و گردآورنده را در آغاز کار داشتند که من البته آن وقت تهران نبودم، بعد از پیروزی انقلاب عضو آن جامعه شدم. ایشان یکی از کسانی بود که اولاً همواره در شورای مرکزی حضور داشت و از افراد بسیار مؤثر هم بود، یعنی آدمی که بیاید یک گوشه ای بنشیند و کار کمی انجام دهد نبود. شاید آن طور که اشاره کردید، به نظرم میرسد که یک مدتی هم مثل این که دبیر جامعه بودند و آن وقتی هم که ایشان دبیر جامعه نبودند، با همه کسانی که یا دبیری بودند یا عضو هیأت اجرایی این جامعه بودند، همکاری داشت و خود ایشان عضو هیأت اجرایی بود و تا همین الان، در جلسات جامعه، تا آن جا که به یادم میآید، شهید محلاتی به عنوان یک چهره فعال حضور داشتند، یعنی هیچ وقت، هیچ جلسه ای را یادم نمیآید، که توی آن جلسه، آدم یاد حضور شهید محلاتی نیافتد. این نشان دهنده این است که ایشان در همه جلسات فعال بود، به همه مسائل دخالت میکرد، وارد همه موضوعات، به طور جدی میشد، بحث میکرد، افراد را وادار به تصمیم گیری میکرد، وادار به اجرا میکرد. کارهایی را که دیگران حاضر نبودند قبول کنند، ایشان قبول میکرد، بارهای سنگین را بر میداشت، تا هر وقت من یادم میآید.
این به نظر ملاک خوبی باید باشد برای شناخت کیفیت فعالیت یک آدم فعال و حاضر بودنش در یک مجموعه. و آن این که هر وقت جامعه روحانیت مبارز یادم میآید یا هرجلسه از جلسات فراوانش را که به خاطر میآورم، شهید محلاتی را در آن جا درست به خاطر میآورم، میبینم حضور دارد، و این نشانه حضور فعال و مستمر ایشان در این جامعه است.
همان طور که اشاره فرمودید، ایشان، بعد از انقلاب، مسؤولیتهای عمده ای داشتند و عمده مسؤولیتهای ایشان نمایندگی امام در سپاه بوده و با توجه به این که ایشان فعالیتهای زیادی در بعد از انقلاب، در تشکیلات سپاه داشتند، نسبت به نقش ایشان در دفتر نمایندگی امام در سپاه و نقش دفتر نمایندگی امام در سپاه بیاناتی بفرمایید.
بله، قبل از این که به این سؤال پاسخ بدهم، یک خصوصیت دیگر از شهید محلاتی به یادم آمد، آن را هم بگویم؛ و آن عشق و ارادت وافر به امام بود. به قدری ایشان به امام علاقه داشت واعتقاد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزی رابیان میکردند، مثل یک امر تعبدی برایش لازم الاجرا بود؛ چه روزهایی که امام حکم داده بودند که باید این کار بشود و چه آن روزی که حکم نداده بودند و ایشان میفهمید که تمایل امام به این است. و اعتقاد و ارادت ایشان به امام، به نظر من، یکی از عوامل تحرک مستمر و خستگی ناپذیر ایشان بود. چون در طول دوران مبارزه، همواره امام، به عنوان یک رهبر فعال و حاضر و ناظر در همه مسائل و صحنهها حضور داشتند، ایشان هم در همه صحنهها نظر امام را دنبال میکرد و حضور داشت و متقابلاً امام هم به ایشان علاقه داشتند. البته یکی از خصوصیات امام عزیزمان است، ایشان برای سوابق مبارزاتی افراد احترام قائلاند، فرق میگذارند بین کسی که تازه وارد میدان شده و کسی که عمری را در این میدان گذارنده، و از این به بعد نیز ایشان به شهید محلاتی خیلی احترام قائل بودند و به او محبت داشتند. یعنی این را من احساس میکردم که یک اعتمادی به او داشتند، نظراتش را گوش میکردند، خبرهایی که میداد. مطالبی را که از داخل سپاه و از جاهای دیگر برای امام نقل میکرد، به عنوان یک فرد مورد اعتماد، بهش نظر میکردند و نگاه میکردند.
و اما نقش دفتر نمایندگی امام، این خودش یک بحث مفصل و طولانی دارد که اگر راجع به آن بخواهم مفصل صحبت کنم، باید یک مصاحبه جداگانه بگذاریم که متأسفانه وقتش را من ندارم، والا حرف زیاد است. دفتر نمایندگی امام، به اعتقاد من، یک نقش بسیار اساسی در سپاه دارد. ما سپاه را یک عنصری می دانیم که دو خصوصیت در او بارز است: یکی خصوصیت تحرک و عمل انقلابی و فداکاری کم نظیر در میدانهای دشوار. و دیگری آن چیزی که پشتوانه این هست، یعنی درک و آگاهی و ایمان انقلابی و اسلامی، که اگر این دومی نباشد، اولی هم به آن شکل نیست. ما سپاه را فقط یک عنصر رزمنده نمیدانیم ونیروی رزمنده یجمهوری اسلامی کلاً، چه سپاه، چه ارتش، چه بسیج، باید با یک عامل ایمانی و انقلابی که از درون آن به او الهام میدهد و او را به تحرک وادار میکند، همراه باشند و علت این که سپاه توانسته در میدانهای دشوار بایستد و فداکاری کند، وجود آن عامل در سپاه بوده که به صورت ایمان پرشور مخلصانه اعضای سپاه و افراد سپاه خودش را نشان داده. خب، حالا این عامل دوم که گفتیم پشتوانه عامل اول است یا آن خصوصیت دوم که گفتیم پشتوانه آن خصوصیت اول هست. این به چه وسیله ای تأمین میشود؟ عناصر انقلابی آیا همواره بدون این که هیچ معلم و مربی و آگاه کننده و کمک کننده ای داشته باشند انقلابی میمانند؟ نه، طبیعی است که هر عنصری، هر چند قوی و مؤمن باشد، احتیاج به مذکر ومبشر و کمک کننده و هدایت کننده و تقویت کننده دارد، و الا به تدریج و به مرور زمان انگیزههای انقلابی در انسان کند میشود.
کسانی هم که تازه وارد سپاه میشوند، لزوماً همه از آن عناصر مؤمن مناسب در این سطح نیستند و بایستی تقویت بشوند، به آن سطح برسند. اینها هم احتیاج به آن مذکر و مبشر و استاد و دلسوز معلم دارند، پس برای این که خصوصیت درک و آگاهی انقلابی و ایمان عمیق در سپاه به عنوان یک مجموعه باقی بماند، احتیاج به یک عامل هست و آن عامل را امام به صورت نماینده خودشان و به صورت قانونیت دادن به آن در سپاه پیش بینی نمودند. پس نماینده امام در سپاه، عضو لاینفک سپاه است واگراو نباشد تضمینی ندارد، یعنی جهت گیری انقلابیاش ممکن است که دچارانحراف بشود، دچار اشتباه بشود، اصلاً توقف پیدا بکند. خب، فرماندهی در سپاه به او عملیات میدهد، به او درس میدهد، به او آموزش میدهد، او را به جبهه جنگ گسیل میکند، او را راهنمایی میکند به این که کجا بجنگد و چگونه بجنگد و با کی بجنگد، اما آن ایمانی که تضمین کننده این هست که این جوان، حرف فرمانده را گوش کند و در آن میدان سخت شرکت کند و جان خودش را به خطر بیاندازد و نیز آن آگهی که به این رزمنده بگوید که آن کسی که فرمانده به تو میگوید بجنگ باید واقعاً ما بجنگیم و اشتباه نمیکند آن فرمانده، آن آگاهی را کی بناست به او بدهد؟ این ایمان و این آگاهی را بایستی دفتر نمایندگی امام بدهد، یعنی نماینده امام که حالا تشکیلاتش به عنوان دفتر نمایندگی امام یا سازمان مثلاً دفتر نمایندگی امام شناخته میشود در سپاه.
لذاست که من همواره هم به شهید عزیزمان محلاتی و هم به کسانی که یا با ایشان یا بعد از ایشان یا پیش از ایشان کار میکردند، البته پیش از ایشان که کسی نبود، اما همزمان با ایشان و بعد از ایشان کسانی بودند که در سپاه کار میکردند، همواره این نکته را تأکید میکردم که تقویت ایمان و تقویت آگاهی جهت دهنده سپاه به عهده این دفتر است، و این را دست کم نگیرید. امروز هم در توصیه من به همه برادرانی که در دفتر نمایندگی امام کار میکنند هم این است که این یک پیامی است به آنها که این کار را در حد یک کاری که بقاء سپاه بستگی به اوست، بهش اهمیت بدهند./998/د101/ب6
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56