۱۱ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۸
کد خبر: ۲۴۹۸۲۱

انقلاب اسلامی؛ عرصه عمل به تکلیف از سوی عالمان تکلیف‌مدار

خبرگزاری رسا ـ عالمان و روحانیان همواره در خط مقدم دفاع از کیان دین و جامعه اسلامی بوده و در این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نکرده‌اند؛ از همین رو است که همواره و دوران‌های گوناگون، سینه خود را در برابر دشمنان دین و ملت سپر کرده و اقسام شکنجه‌ها و قساوت‌های آنان را با هدف عمل به «تکلیف دینی» خویش به جان خریده‌اند.
  انقلاب اسلامي ايران

به گزارش سرویس پیشخون خبرگزاری رسا،انقلاب اسلامی مردم ایران را باید به‌حق، بارزترین عرصه بروز تکلیف‌مداری عالمان پارسا و روحانیت متعهد و در رأس همه خمینی کبیر دانست؛ چه این‌که آن مقتدای بصیر، هنگامی پرچم مبارزه با رژیم شاهنشاهی را برافراشت که کم‌تر کسی به بار نشستن آن همه مجاهدت را پیش‌بینی ‌می‌کرد. با این همه، روحیه تکلیف‌محوری، آن فقیه مجاهد را برای پاسداری از کیان مکتب و جامعه اسلامی به میدان کشاند و صدالبته در این مسیر، همراهی عالمان روشن‌بین و تکلیف‌مدار، نقشی بی‌بدیل در آماده‌سازی جامعه و حرکت شتابان نهضت ایفا کرد. در نوشتار ذیل به گوشه‌هایی از ابعاد این تکلیف‌محوری خواهیم پرداخت.

 

پرورش‌یافتگان حوزه‌؛ پرچمداران انقلاب اسلامی

 عالمان خبیر و روحانیان بصیر، همواره در خط مقدّم دفاع از کیان دین و جامعه اسلامی بوده و در این مسیر از هیچ اقدامی فروگذار نکرده‌اند؛ از همین رو است که همواره و دوران‌های گوناگون، سینه خود را در برابر دشمنان دین و ملت سپر کرده و اقسام شکنجه‌ها و قساوت‌های آنان را با هدف عمل به «تکلیف دینی» خویش به جان خریده‌اند.

 

به فرموده امام راحل، «در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولین کسانى بوده‏اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى ـ اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیشکسوت شهادت نبوده‏اند و بر بالاى دار نرفته‏اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرش هاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟»؛ «خدا را سپاس مى‏گزاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلول‌هاى مخوف و انفرادى رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‏ها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است»؛ «آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دینى و میهنى خود مرارت‌ها و تلخی‌هایى متحمل شده‏اند و همراه با تحمل اسارت‌ها و تبعیدها، زندان‌ها و اذیت و آزارها و زخم زبان‌ها، شهداى گرانقدرى را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نموده‏اند.»

 

از همین رو زبان به تحسین آنان گشوده می‌فرماید: «افتخار و آفرین بر شهداى حوزه و روحانیت که در هنگامۀ نبرد، رشتۀ تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند و سبک‌بالان به میهمانى عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده‏اند. سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و براى قوم و ملت خود مُنذران صادقى شدند که بندبند حدیث صداقت‌شان را قطرات خون و قطعات پاره‏پارۀ پیکرشان گواهى کرده است» و صدالبته «از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظارى نمى‏رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزۀ مردم، خود اولین قربانی ها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقۀ ذکر عارفان و دعاى سحر مناجاتیان حوزه‏ها و روحانیت را درک کرده‏اند در خلسۀ حضورشان آرزویى جز شهادت ندیده‏اند و آنان از عطایاى حضرت حق در میهمانى خلوص و تقرب جز عطیۀ شهادت نخواسته‏اند.»

 

امام امت البته یادآور می شود که «همۀ مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیده‏اند» و متواضعانه می‌افزاید: «یکى چون من عمرى در ظلمات حصارها و حجاب ها مانده است و در خانۀ عمل و زندگى جز ورق و کتاب منیت نمى‏یابد و دیگرى در اول شب یلداى زندگى سینۀ سیاه هوس‌ها را دریده است و با سپیدۀ سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال من غافل که هنوز از کَتم عدم ها به وجود نیامده‏ام، چگونه از وصف قافله‏سالاران وجود وصفى کنم؟ من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسى مى‏شنویم، بگذارم و بگذرم.»

 

و پیشتازی روحانیت در راه دفاع از دین و آرمان های آسمانی است که شمار شهدای این قشر را در صدر شهدای مجاهدان راه خدا قرار داده است: «رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه‏ها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلى شهید شده‏اند و این رقم نشان مى‏دهد که روحانیت براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى ایران تا چه حد مهیا بوده است.»

 

عالمان «تکلیف‌محور» در برابر عالم‌نمایانی که مبارزه را تکلیف نمی‌دانستند!

 بی‌گمان چنان‌چه همه کسانی که کسوت روحانیت بر تن کرده‌بودند، یکپارچه به مبارزه با حکومت طاغوت برمی‌خاستند و براندازی نظام جور و ستم را تکلیفی دینی قلمداد می‌کردند، یا دست‌کم با مواضع تکلیف‌گریزانه خود، حرکت پرشتاب نهضت را کند نمی‌ساختند، نهضت خروشان مردم مسلمان ایران‌زمین در مدت‌زمانی بسیار کوتاه‌تر و با تقدیم قربانیانی به‌مراتب کم‌تر به نتیجه‌ می‌رسید؛ اما افسوس که برخی‌ حاضران در زیر پرچم علم و دیانت، نه‌تنها خود به همراهی با امام امت و قیام اسلامی‌اش اقدام نکردند؛ بلکه با سخنان و مواضع نسنجیده و سطحی‌نگرانه خود، اسباب هدررفت توان نهضت را موجب شدند. از همین روست که پیر جماران، سال‌ها بعد با در توصیف یکی از دشواری‌های علمای تکلیف‌مدار در جریان نهضت اسلامی، می‌فرماید: «در شروع مبارزات اسلامى اگر مى‏خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى‏شنیدى که شاه شیعه است! عده‏اى مقدس‌نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى‏دانستند و هیچ‏کس قدرت این را نداشت که در مقابل آن‌ها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دستۀ متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی هاى دیگران نخورده است» و می‌افزاید: «اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدس‌نماها از میدان به در مى‏رفت؛ ترویج تفکر «شاه سایۀ خداست» و یا با گوشت و پوست نمى‏توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و این که ما مکلّف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مى‏دهد و از همه شکننده‏تر، شعار گمراه‌کنندۀ حکومت قبل از ظهور امام زمان‌ـ‌علیه السلام‌ـ باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمى‏شد با نصیحت و مبارزۀ منفى و تبلیغات جلوى آن‌ها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله‏اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد، سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مى‏شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند» و در ادامه نمونه‌ای دردناک از عمق انحراف فکری این عالم‌نمایان را یادآور می‌شود؛ نمونه‌ای که پرده از دشواری‌های فراوانِ مقتدای نهضت اسلامی و دیگر عالمان تکلیف‌مدار کنار می‌زند: «در مدرسۀ فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزه‏اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مى‏گفتم! تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى‏یافت، وضع روحانیت و حوزه‏ها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مى‏شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزه‏ها را حفظ نمود.»

 

گلوله‌هایی از جبهه خودی بر سینه روحانیت تکلیف‌محور

 امام در بیانی دیگر یادآور می‌شود: «در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مى‏نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودى گلولۀ حیله و مقدس مآبى و تحجر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیش تر از باروت و سرب، جگر و جان را مى‏سوخت و مى‏درید. در آن زمان روزى نبود که حادثه‏اى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مى‏دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مى‏گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مى‏خواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عده‏اى روحانى مقدس‌نماى ناآگاه یا بازی‌خورده و عده‏اى وابسته که چهره‏شان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مى‏نمودند.»

 

و درباره عمق خطر این گروه می‌فرماید: «آن‌قدر که اسلام از این مقدسین روحانى‏نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونۀ بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ که در تاریخ روشن است.»

 

خاطره‌ای هشداردهنده از امام امت(ره)

 امام در کتاب ولایت فقیه خود نیز با ذکر خاطره‌ای می‌گوید: روزی مرحوم آقای بروجردی مرحوم آقای حجت مرحوم آقای صدر مرحوم آقای خوانساری رضوان الله علیهم برای مذاکره در یک امر سیاسی در منزل ما جمع شده بودند. به آن‌ها عرض کردم که شما باید قبل از هر کار تکلیف این مقدس‌نماها را روشن کنید. با وجود آن‌ها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دست‌های شما را گرفته باشد. این‌هایی که اسمشان مقدسین است - نه مقدسین واقعی- و متوجه مفاسد و مصالح نیستند، دست‌های شما را بسته‌اند و اگر بخواهید کاری انجام بدهید، حکومتی را بگیرید مجلسی را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود، آن‌ها شما را در جامعه ضایع می‌کنند. شما باید قبل از هر چیز فکری برای آن‌ها بکنید. امروز جامعه مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلوی نفوذ اسلام و مسلمین را می‌گیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه میزنند. ریشه این جماعت که در جامعه وجود دارد در حوزه‌های روحانیت است. در حوزه‌های نجف و قم و مشهد و دیگر حوزه‌ها افرادی هستند که روحیه مقدس‌نمایی دارند و از این‌جا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت می‌دهند. این‌ها هستند که اگر یک نفر پیدا شود بگوید بیایید زنده باشید، بیایید نگذارید ما زیر پرچم دیگران زندگی کنیم، نگذارید انگلیس و امریکا این‌قدر به ما تحمیل کنند، نگذارید اسرائیل این‌طور مسلمانان را فلج کند، با او مخالفت می‌کنند. (کتاب ولایت فقیه، ص 131)

 

تکلیف دینی برای حضور در صحنه و کمک به نهضت اسلامی

 به رغم گسترده بودن احکام سیاسی و اجتماعی اسلام از دیرباز برخی این دین آسمانی را در لایه‌های عبادی و ابعاد فردی محدود می‌ساختند و نه‌تنها حضور روحانی در امور سیاسی و اصلاح جامعه را برنمی‌تابیدند بلکه آن را با شؤون روحانیت و دین مغایر می پنداشتند! از همین رو بود که قبل از پیروزی نهضت اسلامی، قیام ملت مسلمان ایران به پرچمداری امام را زیر سؤال می‌بردند و پس از به بار‌نشستن انقلاب نیز به بهانه‌هایی واهی همچون حفظ قداست روحانی و دورماندن از آلودگی‌های حکومتی، باید از تصدی هرگونه سمت حکومتی ولو در حکومت مفتخر به نام اسلامی پرهیز کرد! امام در این باره می‌فرماید: «وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى وجودش ببارد و الاّ عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسه‏اى زیر نیم‌کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه‏ها بود که هر کس کج راه مى‏رفت متدین تر بود!»

 

ایشان با بیان این‌که استکبار پس از نومیدی از نابودى مطلق روحانیت و حوزه‏ها «دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر» تصریح می‌کند: «وقتى حربۀ ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راه‌هاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهم‌ترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‏اى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون ‏شأن فقیه و ورود در معرکۀ سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى‏آورد.»

 

حکومت پهلوی ساقط شد؛ اما خون‌ دل خوردن عالمان راستین از روحانی‌نمایان تکلیف‌گریز، پایانی ندارد

 روحانی‌نمایان تکلیف‌گریز که در مسیر پیروزی نهضت اسلامی مردم ایران به پرچمداری امام راحل(ره)، سنگ‌اندازی را به بالاترین حد رسانده بودند، پس از پیروزی انقلاب تکلیف‌مداران و سوقط رژیم طاغوت نیز دست از اقدامات خود برنداشتند و همچنان با گفتار و کردارهای آن‌چنانی همچنان دل امام و امت را پر از خون می‌کردند و از شتاب حرکت خروشان انقلاب اسلامی می‌کاستند. ‌از این روست که امام امت سوگمندانه هشدار می‌دادند: «شکست‌خوردگان دیروز، سیاست‌بازان امروز شده‏اند. آن‌ها که به خود اجازۀ ورود در امور سیاست را نمى‏دادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائلۀ قم و تبریز با هماهنگى چپی‌ها و سلطنت‏طلبان و تجزیه‏طلبان کردستان تنها یک نمونه است که مى‏توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست برنداشتند و از کودتاى نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوای‌شان ساخت.

 

دسته‏اى دیگر از روحانی‌نماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مى‏دانستند و سر به آستانۀ دربار مى‏ساییدند، یک‌مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس‌نماهاى بی‌شعور مى‏گفتند دین از سیاست جداست و مبارزۀ با شاه حرام است، امروز مى‏گویند مسؤولین نظام کمونیست شده‏اند! تا دیروز مشروب‏فروشى و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ را مفید و راهگشا مى‏دانستند،

 

امروز از این که در گوشه‏اى خلاف شرعى که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ مى‏دهد، فریاد «وا اسلاما» سر مى‏دهند! دیروز «حجتیه‏اى»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحۀ مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمۀ شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‏اند! «ولایتى»هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته‏اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى‏خورند! راستى اتهام امریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرام‌ها و حرام کردن حلال‌ها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیّت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مى‏شود؟ از آدم‌هاى لامذهب یا از مقدس‌نماهاى متحجر و بی‌شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‏ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همۀ این‌ها نتیجۀ نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‏هاست، و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفۀ تبیین حقایق و واقعیات و اجراى حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژه‏اى به دست دشمنان کار آسانى نیست.»

 

نکته دیگر در همین راستا ضرورت برعهده گرفتن مسؤولیت در نظام اسلامی توسط روحانیون است: «روحانیون و علما و طلاب باید کارهاى قضایى و اجرایى را براى خود یک امر مقدس و یک ارزش الهى بدانند و براى خود شخصیت و امتیازى قائل بشوند که در حوزه ننشسته‏اند بلکه براى اجراى حکم خدا راحتى حوزه را رها کرده و مشغول به کارهاى حکومت اسلامى شده‏اند. اگر طلبه‏اى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالى ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانۀ درس و بحث مسؤولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هواى اجتهاد و درس خوش کند، در پیشگاه خداوند بزرگ یقیناً مؤاخذه مى‏شود و هرگز عذر او موجه نیست، ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بى‏سابقۀ مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتر از این را نخواهیم داشت.»

 

دو شرط ضروری برای نتیجه‌بخش بودن تکلیف‌مداری عالم دینی

 اگرچه بر اساس آموزه‌های دینی، حضور عالمان دینی در جریان نهضت و سپس به بار نشستن انقلاب اسلامی، تکلیفی دینی و خدشه‌ناپذیر است؛ اما عمل به این تکلیف، هنگامی می‌تواند در مسیر خدمت به دین و قیام اسلامی قرار گیرد، که آمیخته با بصیرت و دوراندیشی باشد؛ چه این‌که در صورت خامی و سطحی‌نگری و تشخیص نابجای تکلیف واقعی، نه‌تنها خدمتی به دین و نهضت صورت نگیرد، بلکه با رفتار و گفتاری نابجا، آسیاب دشمنان دین و نظام اسلامی رونق یابند.

 

به عبارت روشن‌تر، عالمان دینی و روحانیان پرورش‌یافته در دامان حوزه‌ها در مراتب گوناگون هنگامی می توانند برای انقلاب و نظام اسلامی بیش‌تر مفید باشند که به اوضاع و احوال جامعه اشراف داشته و با توجه به رخدادهای دور و نزدیک پیرامون خویش تصمیم‌گیری کنند؛ زیرا در غیر این صورت فردی دور از واقعیت‌ها و تنیده در لاک خود خواهند بود که چه بسا نه‌تنها نتوانند آن‌گونه که باید و شاید سودمند افتند بلکه آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به دین و بنیان‌های اعتقادی جامعه وارد سازند. به عبارتی ممکن است عالمی در مراتب بالای علم و تقوا قرار داشته باشد اما به دلیل ناآگاهی از اوضاع زمانه، همین کوه علم و تقوا ناخواسته به وزنه‌ای در ترازوی باطل تبدیل شود؛ همچنان‌که قبل و بعد از انقلاب، نمونه‌هایی از این دست‌ عالمان رخ نمودند. از همین روست که امام راحل همواره روحانیان و علما را به دو عنصر کلیدی زمان و مکان در قضاوت‌ها و موضع‌گیری‌ها فرامی‌خواندند: «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.

 

براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهارنظر نمى‏کنم. آشنایى به روش برخورد با حیله‏ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست‌ها و حتى سیاسیون و فرمول‌هاى دیکته شدۀ آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه‏دارى و کمونیزم که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مى‏کنند، از ویژگی‌هاى یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعۀ بزرگ اسلامى و حتى غیراسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفۀ عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشان دهندۀ جنبۀ عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است؛ فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تاگور است. هدف اساسى این است که ما چگونه مى‏خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم.»

 

امام امت با اشاره به فتوای انقلابی مبنی بر ضرورت اعدام نویسنده کتاب موهن آیات شیطانی می‌گوید: «همۀ ترس استکبار از همین مساله است که فقه و اجتهاد جنبۀ عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد. راستى به چه علت است که در پى اعلام حکم شرعى و اسلامى مورد اتفاق همۀ علما در مورد یک مزدور بیگانه اینقدر جهانخواران برافروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتاده‏اند؟ غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد عملى مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه‏هاى شوم آنان به هراس افتاده‏اند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پرحماسه مى‏دانند و از این که فضاى شرارت آنان محدود شده است و مزدبگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمى‏توانند علیه مقدسات قلم‌فرسایى کنند مضطرب شده‏اند؟» و سفارش می‌کند: «حوزه‏ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آیندۀ جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیاى عکس‌العمل مناسب باشند. چه بسا شیوه‏هاى رایج ادارۀ امور مردم در سال هاى آینده تغییر کند و جوامع بشرى براى حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علماى بزرگوار اسلام از هم‏اکنون باید براى این موضوع فکرى کنند.»

 

اگر تمام جن و انس هم در مقابلش بایستند ...

 عالم مجاهدی که بر اساس عرق دینی و تکلیف شرعی به مبارزه با ستم برخیزد، هیچ‌گاه در مسیر خود به سستی نمی‌گراید و تکیه‌اش بر قدرت لایزال الهی، چنان او را در گفتار و موضع‌ مصمم و مثال‌زدنی می‌کند که ناظران بیگانه از مفهوم تکلیف‌مداری و شریعت‌محوری را به شگفتی عمیق فرو‌می‌برد. از همین روست که مرور برخی جانفشانی‌ها و استواری‌های بی‌همتای امام تکلیف‌گرا و ‌روحانیان مجاهد و عالمان بصیر در مسیر شکل‌گیری، پیروزی و تثبیت نهضت اسلامی مردم ایران، برای بسیاری همچنان آموزنده و صدالبته باورنکردنی است.

 

شهید بزرگوار آیت الله سعیدی می‌گوید: « هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام رفتم، می خواستم با ایشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، وقتی منظورم را فهمید اندکی نماز را تأخیر انداخت. به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتی که من کرده ام، از این به بعد شما در مبارزات خود، یاوران کم‌تری خواهید داشت. امام فرمود: «به‌خدا قسم! اگر تمام جن و اِنس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، چون من این راه را حق یافته‌ام، از پای نخواهم نشست.» و این سخنان حماسی مقتدای نهضت، چنان روح جهاد را در وجود عالم مجاهد،آیت‌الله سعیدی می‌دمد که تا آخرین لحظه عمر، ذره‌ای در مسیر دفاع از نهضت اسلامی و عمل به تکلیف دینی‌اش، سستی به خود راه نمی‌دهد؛ تا بدان‌جا که به رغم وحشیانه‌ترین شکنجه‌های دژخیمان طاغوت فریاد می‌زند: «به خدا سوگند اگر مرا بکشید و خونم را بر زمین بریزید، در هر قطرة خونم نام مقدس خمینی را خواهید یافت.» و امام امت نیز در پیام تسلیت به مناسبت شهادت این عالم بصیر می‌فرماید: «... این تنها سعیدی نیست که با این وضع اسف‌انگیز درگوشه زندان از پای درمی‌آید؛ بلکه چه‌بسا افراد مظلوم و بی‌گناه به جرم حقگویی در سیاه‌چال‌های زندان مورد ضرب و شتم و شکنجه‌های وحشیانه و رفتار غیرانسانی قرار می‌گیرند... من قتل فجیع این سید بزرگوار و عالم فداکار را که برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام جان خود را هدیه نمودند، به ملت ایران تعزیت می‌گویم و از خداوند متعال رفع شر دستگاه جبار و عمال کثیف استعمار را مسألت می‌نمایم.»

 

و از آن جمله است آیت‌الله غفاری؛ مجاهد نستوهی که در وصفش گفته اند: «پدر را در آخرین ملاقات، کشان کشان، با پاها و دست‌های شکسته در حالی که بیش از یکی دو دندان در دهانش باقی مانده بود، روی زمین کشیدند و به پشت میز ملاقات آوردند. بیش از یکی دو جمله، بین ما رد و بدل نشد و گفت: تصور نمی‌کنم دیگر همدیگر را ببینیم. وقتی صحبت را به موسی‌بن جعفرjکشاند، نتوانست قطره‌های اشکش را با آن دست‌های شکسته پاک کند. سرش را پایین آورد و باکمک زانوهای خسته‌اش، آن قطرات پاک را، پاک کرد. فردای همان روز شنیدیم ساعت دو بعد از ظهر، پدر آخرین مرحله امتحان بندگی را با موفقیت به پایان رسانده است. جنازه رانمی‌دادند. کاغذی می‌خواستند تا امضا دهیم که پدر در خانه فوت شده. آن قدر ما را از این زندان به آن زندان فرستادند که خودشان خسته شدند.

 

وقتی تابوت را در بهشت زهرا(س) تحویل دادند، هیچ یک از غسال‌ها، شستشوی ایشان را نمی‌پذیرفت. کف تابوت، خون ایستاده بود. سراسر بدن، جای شکنجه بود و ران‌ها، با روغن داغ سوخته، و حفره‌ای در جمجمه که با پنبه پر کرده بودند(ظاهرا سر را با مته سوراخ کرده بودند). آن اندام رشید را طوری درهم کوبیده بودند که شناسایی‌اش به سختی مقدور بود.»

 

تکلیف‌محوری و زلالی روح زعیم امت اسلامی

 و از همین سنخ است مجاهدت‌های «سیدعلی»، آن روزها که در پی حق‌طلبی و عمل به تکلیف، مصائب فراوانی را در راه مقابله با حکومت جور و دفاع از نهضت اسلامی مردم ایران متحمل شد و پس از پیروزی انقلاب نیز دشواری‌های خرد و کلان را بر خود هموار نمود تا به پیمان آسمانی خود وفادار مانده باشد؛ بقیه‌السلف فقهای مجاهد که مصلحت الهی بر آن قرار گرفت تا سال‌ها بعد، با رحلت کاروانسالار نهضت، خود یک‌تنه بار سنگین رهبری و زعامت امت اسلامی را بر دوش کشد؛ شخصیتی که چه در دوران مبارزه و چه پس از پیروزی انقلاب، لحظه‌ای سر تعظیم در برابر جباران گردن‌کش فرو نیاورده و تنها دغدغه‌اش عمل به تکلیف‌ الهی‌اش بوده است؛ هر چند شکنجه‌ها و ملامت‌های فراوانی را هم به جان خریده باشد: «به طرف در رفته آن را باز کردم. شش نفر به درون خانه یورش آوردند و در شدت قساوت و خشونت بین در خانه و در اندرونی مرا به باد کتک گرفتند. در این حال مصطفی که آن زمان 12ساله بود از خواب بیدار شد و با ناباوری از پشت شیشه (اتاق) شاهد کتک‌خوردن پدرش بود. فریاد می‌زد و گریه می‌کرد»؛ عالمی خبیر که سال‌ها پیش مراتب تعهد و خلوصش را دیگر مجاهدان راه حق، فریاد می‌زدند؛ چه این‌که شهید دستغیب وی را «عبدالله» نامیده و فرموده بود:«...‌این وجود مبارک من می‌دانم که خالص است، عبدالله است و بی‌غرض است و برای خدا خدمت می‌کند نه برای مقام ، ایشان طالب مقام نیست ، مال و مقام دنیا را نمی‌خواهد و حالش هم قبل از پیروزی و بعد از پیروزی هم سرسوزنی تغییر نکرده است...» و دیگر روحانی تکلیف‌محور، مرحوم آیت‌الله مشکینی، نیز در همان آغازین سال‌های پیروزی نهضت، به مراتب جهاد و مجاهده‌اش در مبارزه با طاغوت اشاره می‌کند، او را «نور چشم امام امت» می‌خواند و به همگان یادآور می‌شود که «امام فرمودند که او را من خود پرورش دادم.» رهبری حکیم و فرزانه که به‌شدت با رهبری خویش مخالفت کرد؛ اما آن هنگام که خبرگان ملت، سکانداری نظام اسلامی در دریای پرتلاطم آن روز را بر وی تکلیف کردند، بر اساس همان تعهد به تکلیف در محضر پروردگار، آن را با تمام توان بر دوش گرفت و در این مسیر، همه حرکات و سکنات خویش را در ترازوی عمل به تکلیف می‌سنجید؛ از همین روست که فتنه‌های کوچک و بزرگ و جفاهای دوستان دیروز نیز هرچند قلبش را جریحه‌دار ‌ساخت؛ اما نتوانست ذره‌ای در اراده پولادینش خلل آورد. و از همین رو است که خطاب به قطب عالم امکان فرمود: «ای سید و مولای من! من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم و اندک‌آبرویی دارم که این را هم خود شما دادید که همه این‌ها را فدای انقلاب و نثار شما می‌کنم. سید ما و مولای ما! برای ما دعا کن که صاحب این انقلاب شمایی.»

 

نگاه تکلیف‌محورانه مقتدای ملت ایران بود که باعث ‌شد وی حتی درباره جفاکاران در حقّش نیز با زبان تکریم و انصاف سخن بگوید و از آن جمله، به‌رغم رفتارهای تند و توجیه‌ناپذیر یکی از مبارزان دیروز درباره امام(ره) و نظام و رهبری، هنگام درگذشتش چنان پیامی صادر کند که ناخواسته سرهای اهالی انصاف را در برابر این‌همه زلالی روح زعیم امت اسلامی به تعظیم وا‌دارد:

 

« اطلاع یافتیم که فقیه بزرگوار آیت‌الله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمه‌الله علیه دارفانی را وداع گفته و به سرای باقی شتافته‌اند. ایشان فقیهی متبحّر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم‌الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختی‌های زیادی در این راه تحمل کردند. در اواخر دوران حیات مبارک امام راحل امتحانی دشوار و خطیر، پیش آمد که از خداوند متعال می‌خواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را کفاره آن قرار دهد. این‌جانب درگذشت ایشان را به همه بازماندگان به‌ویژه همسر مکرّمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسلیت می‌گویم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسألت می‌کنم.»

 

کافی است مروری گذرا داشته باشی به مواضع آن‌چنانی مرحوم منتظری تا دریابی وسعت دل‌ خامنه‌ای و افق‌های دور نگاه تکلیف‌مدارانه‌اش را. و چه رشک‌برانگیز بود برخورد حضرت آیت‌الله سیدکاظم حائری، از مراجع ساکن قم:

 

وقتی ایشان به دیدار رهبری رفتند، اصرار داشتند دست رهبری را ببوسند اما آقا اجازه ندادند. بعد از آن، آقا به دیدار ایشان رفتند و به گفته حجت‌الاسلام مروی، حضرت آیت‌الله حائری، در تماسی اعلام شرط کردند که اگر ملتزم به این شرط می‌شوید، بازدید آقا را قبول می‌کنم و آن شرط این بود که «دست آقا را ببوسد» و بالاخره دست آقا را بوسید. اهمیت این بصیرت و دلدادگی هنگامی نمایان‌تر می‌شود که بدانیم در عراق بعد از آیت‌الله سیستانی، مقلدان ‌آیت‌الله حائری از همه بیش‌تر است و همه معتقدند ایشان عصاره فقه و اصول شهید صدر هستند.

 

و چه زیبا بود عمق تعبیر آیت‌الله فیاضی- عضو برجسته جامعه مدرسین حوزه علمیه قم- که در دیدار چند سال پیش نخبگان استان قم با معظم‌له گفته بود: «به امام زمان(عج) به واسطه وجود چنین نائبی تبریک عرض می‌کنم.»/998/د101/ح

 

منبع: فرهنگ پویا

ارسال نظرات