۱۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۸:۳۹
کد خبر: ۲۵۰۷۷۹
خوان حکمت؛

آزادی یا اسارت عقل عملی از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی

خبرگزاری رسا ـ مشرکان از موسی(ع) پرسیدند: ربّ شما کیست؟ فرمود: ربّ ما گذشته از اینکه اَعطَی کُلِّ شِیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی، کسی است که این سفره کیهانی را پهن کرد،‌ بعد مهمان را دعوت کرد.
آيت الله جوادي آملي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، مشرکان از موسی(ع) پرسیدند: ربّ شما کیست؟ فرمود: ربّ ما گذشته از اینکه اَعطَی کُلِّ شِیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی، کسی است که این سفره کیهانی را پهن کرد،‌ بعد مهمان را دعوت کرد. یعنی آسمان با همه موجوداتش، زمین با همه موجوداتش؛ این سفره، این مائده، این مأدبه الهی را در نظام تکوین گستراند، بعد انسان را آفرید. اینچنین نیست که انسان را قبلاً خلق کرده باشد تا او در زحمت باشد، یا انسان را همزمان با آسمان و زمین خلق کرده باشد که بخشی از عمرش را معطّل باشد! بلکه همه سفره‌ها را آماده کرد، سپس فرمود: فَاَخرَجْنَا بِهِ اَزواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّی. کُلُوا وَ ارْعَوا اَنعامَکُم. این سَخَّرَ لَکُم هم همین است.

 

مسخِّر خداست، کسی تسخیر‌کننده آسمان و زمین نیست؛ ولی خدای سبحان آسمان و زمین را برای انسان تسخیر کرده، فرمود: ما همه را برای شما مسخَّر کردیم. «مسخِّر» خدای سبحان است، کسی قدرت ندارد این کُرات با عظمت را تسخیر کند.

 

این انسان نمی‌تواند پشه و مگس را تسخیر کند! در بخش پایانی سوره مبارکه حج می‌فرماید: گوش بدهید، من می‌خواهم یک حرف تازه بزنم و آن این است که شما در برابر مگس عاجزید. که خدا مثلی زد که: اگر مگس بخواهد یک کسی را به ستوه بیاورد، این انسان نمی‌تواند از پس مگس بر بیاید: وَ اِنْ یَسلُبُهُمُ الذُّبابُ شِیئاً لا یَستَنقِذُوهُ مِنْه ضَعُفَ الطالِبُ وَ المَطلُوب. هم شما ضعیفید، هم مگس؛ در برابر یک پشه و یک مگس نمی‌توانید مقاومت کنید، آنوقت چه رسد به اینکه کره مریخ را تسخیر کنید!!‌ مسخِّر یعنی فاعل، ذات أقدس إله است: سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّماواتِ وَ مَا فِی الأرض. اما او به شما، یعنی به بشر قدرت داد که از همه موجودات زمینی و آسمانی بهره بگیرد.

 

گناه عمدی، اثر اسارت عقل عملی

ممکن است کسی قُلْ لِلْمُؤمِنین یَغُضُّوا مِنْ اَبصارِهِم را تدریس بکند، تفسیر بکند، تألیف بکند، کتاب بنویسد، شاگرد بپروراند؛ امّا وقتی نامحرم را دید، نگاه بکند. چرا؟ برای اینکه او در جهاد درونی بین نفس و عقل که درگیری بود، یک طنابی از شهوت فراهم کرد؛ پای این عقل را محکم بست. عقلی که باید تصمیم بگیرد، یعنی عقل عملی؛ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمنْ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الجِنان. همان عقلی که کار می‌کند، ایمان می‌آورد، بهشت را کسب می‌کند؛ این شخص، دست و بال او را بست. با چه بست؟ با قدرت شهوت و غضب.

 

در جهاد اُوسط، یعنی جهاد نفس طبق بیان نورانی حضرت امیر: کَمْ مِنْ عَقلٍ اَسیرٍ تَحتَ هَویً اَمیر. این درگیری و مبارزه و مناظره و گفتگو و گفتمان به جائی رسید که این شهوت و غضب یک طناب قوی پیدا کردند، دست و بال این عقل بیچاره را بستند؛ این شد اسیر. فرمود: کَمْ مِنْ عَقلٍ اَسیرٍ تَحتَ هَویً اَمیر. حالا این عقل شده اسیر؛ این هم آمده قُلْ لِلْمُؤمِنین را تفسیر کرده، بیرون هم که رفته، باید نگاه نکند؛ کی باید نگاه نکند؟ اینی که چشمش را بستید، دستش را بستید، دهانش را بستید (یعنی عقل)؛ این که نمی‌تواند حرف بزند! آنی که دهانش را باز گذاشتی، چشمش را باز گذاشتی شهوت است او نگاه می‌کند!

 

کار را عقل عملی می‌کند که مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمنْ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الجِنان. درس و بحث، مال عقل نظری است، نیمی از قضیه است! جزم مال حوزه و دانشگاه است، مال عقل نظری است، مال آنجائی است که محور اندیشه است. با جزم کسی بهشت نمی‌رود! با عزم بهشت می‌رود. این که لقمان به پسرش گفت: اِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزمِ الاُمُور، همین است. این عقل عملی در جریان جهاد اکبر وقتی شکست خورد، دست و بالش بسته است. لذا ممکن است کسی عالماً عامداً دروغ بگوید، برای اینکه آنی که باید تصمیم بگیرد کار خوب انجام بدهد، او بسته است. آن که میداندار است، شهوت و غضب است؛ پس کار را عقل عملی می‌کند، درک را عقل نظری می‌کند.

 

آثار آزادی یا اسارت عقل عملی

اگر عقل عملی دست و بالش باز باشد، هیچ قوّه‌ای را تعطیل نمی‌کند، همه را تعدیل می‌کند. به شهوت هم می‌رسد، به غضب هم می‌رسد، به حس هم می‌رسد، به خیال و وَهم هم می‌رسد، به عقل هم می‌رسد. چون او عادل است، سهم همه را می‌دهد؛ هیچ طغیانی هم نمی‌کند. ولی در جهاد اصغر یا جهاد اُوسط یا جهاد اکبر در درون اگر بین شهوت و غضب از یک سو و عقل عملی از سوی دیگر درگیری شد و اینها فاتح و پیروز شدند؛ این عقل را به بند می‌کشند. این بیچاره زنده به‌گور است. این که در سوره مبارکه شمس فرمود: قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها، همین است. اینها می‌آیند این عقل را زنده به‌گور می‌کنند، یعنی همین عقلی را که باید باعث نجات ما بشود؛ این را در بین اغراض و غرائز دفن می‌کنند، یک مقدار خاک اغراض، یک مقدار خاشاک غرائز رویش می‌ریزند؛ روی این زنده به‌گور رفته، می‌نشینند، عیاشی می‌کنند. این عقل عملی، این فطرت بیچاره آن داخل غصّه می‌خورد!

 

امکان رؤیت حقیقت گناه در دنیا

یک وقتی من بعد از نماز صبح در کنار حرم مطهر پیغمبر(ص) نشسته بودم، دیدم یک فرد میانسالی بین 30 و 40 ساله از پشت رسید و نشست و گفت:‌ حاج آقا! اینکه می‌گویند لُو تَعلَمُونَ عِلمَ الیَقینِ. لِتَرَوُنَّ الجَحیم، این یعنی چه؟ ما هم نمی‌دانستیم منظورش چیست، یک توضیحی درباره این آیه دادیم. گفت: من مشابه این را در کسبم دیدم. گفتم: چطور؟ گفت: من آبمیوه فروشم و رسمم این است که جلوی این مغازه‌ها اوّل صبح چند قالب یخ می‌آورند تا اینها با این یخ آن آبمیوه را عرضه کنند. من یک روزی که از منزلم بعد از نماز صبح حرکت کردم، آمدم در مغازه را باز کنم؛ دیدم چند تا قالب یخ اینجاست، امّا همه اینها مشتعلند و از این یخ‌ها شعله می‌جوشد. آب نمی‌شود، ولی شعله هست. یک قدری جلوتر رفتم دیدم شعله است و آب هم نمی‌شود! فهمیدم که یک مالی، مال حرامی است. اسم شهری را برد که آن شهر بزرگان زیادی هم داشته و دارد. گفت: رفتم خدمت یکی از علماء و بزرگانمان، گفتم: این راز چیست؟

 

گفت: این همان آتشی است که شما دارید می‌خورید! برای اینکه شما یک لیوان آبمیوه می‌دهید، مثلاً آب موز یا آب پرتقال، می‌گوئید مثلاً 400 تومان، 500 تومان، کمتر و بیشتر. برای اینکه این خنک بشود وطرف بتواند بخورد، مقداری یخ در آن می‌ریزید، این یخی که شما در ظرف ریختید، هرگز به اندازه آب میوه نیست؛ شما همین را به جای آب پرتقال دارید می‌فروشید! گفت بله، ما همین کار را می‌کنیم. گفت:این همان آتش است!!

 

گفت: از آن به بعد دیگر توبه کردیم. یک لیوان بزرگتر تهیه کردیم، یک لیوان معمولی که داشتیم. وقتی آبمیوه را در آن لیوان معمولی پر کردیم، یک قالب یخ را هم می‌گذاریم در این لیوان بزرگ؛ این آبمیوه‌ای که به این مردم فروختیم با این قیمت در آن لیوان بزرگ می‌ریزیم که هم خنک باشد، هم ما یخ را به جای آبمیوه نفروشیم!!

 

کَلاّ لُو تَعلَمُونَ عِلمَ الیَقینِ. لتَرَوُنَّ الجَحیم. یعنی الآن اینجا نشسته‌اید، جهنّم را می‌بینید؛ نه بعد از مرگ! بعد از مرگ همه می‌بینند، می‌گویند: رَبَّنَا اَبصَرنَا، کافر هم می‌بیند. امّا آن کسی که اینجا نشسته؛ خود هنردان دیدن آتش عیان. هنر در این است که آدم وقتی در این دنیا است جهنّم را ببیند. بقیّه گپ است، نِی گپ دلِّ عَلی النّار الدُّخان! می‌فرمایند: آنی که در حوزه و دانشگاه است، گپ است. می‌گویند: خدائی هست، عدل هست، قیامتی هست، سئوال و جوابی هست، تَطایر کُتبی هست، بهشت و جهنّمی هم هست. اینها برهان است، علم حصولی است؛ وقتی علم حصولی به حضور نرسد، می‌شود «گپ». بیانات حضرت آیت‌الله جوادی آملی در جلسه درس تفسیر سوره طه در جمع طلاب و فضلای حوزه علمیه قم./907/د102/ح

 

منبع: کیهان

ارسال نظرات