علتهای پراکنده به نظر آمدن قرآن

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، قرآن علاوه بر انتشار در میان مسلمانان، بین دشمنان اسلام، مشرکان و دوگانه پرستانی که تعصب با خونشان آمیخته شده بود، رواج یافت. آنان که نوابغی از شاعران و ادیبان را در دامان خود پرورانده بودند، شیوهی بیانی قرآن را دور از فهم و احساس نپنداشتند، بلکه در عوض اعتراف کردند که قرآن نظم و ساختاری دارد که آنان از آوردن مانند آن عاجزند. بلاغت کتاب محمد صلی الله علیه و آله چنان تأثیر شگرفی در جان آنان بر جای نهاد که ناچار شدند آن را سحر و جادو بنامند.
این گواهی که خود دلیلی استوار بر بلاغت بلند این کتاب آسمانی به شمار میرود، نشان میدهد که بلاغت قرآن نزد اعراب بادیه نشین و حجاز که کاملاً از طبیعت اصیل زبان تازی برخوردار بودهاند، تا چه اندازه مقبول افتاده است.
با وجود این، دیده میشود که برخی از دانشمندان مسلمان و اغلب مستشرقان «قرآن را در مقایسه با کتابهای معمولی به صورت مجموعه ای از مطالب و جنگ مانند تلقی میکنند و محتوای آن را گسیخته و فاقد ارتباط بر می شمرند که از سر تصادف در کنار هم جمع آوری شدهاند»؛ حال آن که سخن گفتن به انسجام و «تناسب»، یکی از وجوه زیبایی کلام است و طبعاً در متن قرآن باید به نیکوترین شکل، قابل رؤیت باشد.
استاد مکارم شیرازی در این باره معتقد است: قرآن کتابی است که در طول 23 سال در شرایط و حالات گوناگون و کاملاً متفاوت شکل گرفته. کتابی که یک زمان، زبان یک اقلیت محروم و ستمدیده و تحت فشار و محاصره اجتماعی بودن و زمان دیگری نماینده افکار یک اکثریت فشرده و پیروز و قدرتمند محسوب میشده و در طی این مدت از بین هزاران حادثهی تلخ و شیرین گذشته است... و از همه بالاتر، کتابی است که دربارهی موضوعات کاملاً متنوع سخن می گویند و مانند کتابهای معمولی که تنها یک بحث اجتماعی یا سیاسی یا فلسفی یا حقوقی یا تاریخی را تعقیب کند نیست.
سورههای قرآن همچون فصول منظم یک کتاب نیست که حتماً با هم رابطه داشته باشند، بلکه هر چند آیه به مناسبتی در یک واقعه و بر طبق نیازمندی و احتیاج خاصی نازل گردیده. بدین ترتیب که هر حادثه ای اعم از صلح، جنگ، ارتباطهای خاص اجتماعی، مسائل اخلاقی و تربیتی پیش میآمد، در همان مورد آیاتی مربوط به آن نازل میگردید.
ایشان هم آهنگی قرآن را تنها در زمینهی محتوا و عدم تعارض بخشهای گوناگون آن با هم لحاظ کرده است.
به هر حال، شماری از خاورشناسان آنچه را پریشانی و گسیختگی مطالب نام نهادهاند، چنین توجیه کردهاند که این تنوع و پراکندگی، بدین سبب است که باعث کاهش ملال گردد و از پدید آمدن دل زدگی جلوگیری کند. اینان، وحدت ادبی هر سوره را که قابل برگردان به هیچ ترجمه ای نیست، صرفاً برای تدارک و جبران نقص معنا برآورد کردهاند. گروهی نیز ریشهی این - به اصطلاح - عیب و نقص را در عملکرد صحابه جست و جو کرده و معتقدند که پس از ترتیب یافتن آیات در قالب سورهها توسط صحابه، این خلط و پراکندگی به قرآن کریم راه یافته است.
البته نباید فراموش کرد که قرآن کریم مانند کتابهای بشری، خود را موظف ندانسته که در ضمن هر سوره، صرفاً به گفت و گو راجع به موضوعی واحد بپردازد و دیگر مباحث را به طور کلی فرو گذارد؛ مثلاً سوره ای را به بیان مسائل توحید اختصاص دهد و کلیهی نکتههای مربوط به توحید را در آن چهارچوب بررسی کند. یکی از اشتباهات این است که وحدت موضوع سوره را بدین گونه تفسیر و تحلیل کنیم که سوره به سان یک موضوع مستقل و یا به مانند فصلی از یک باب یا به منزلهی بحث خاصی از یک کتاب میباشد.
قرآن، کتاب هدایت و هدف کلی آن، راهنمایی نوع بشر به راه فلاح و رستگاری است و هر یک از سورهها با پیش کشیدن موضوعات مختلف، گوشه ای از این هدف کلی را محقق ساختهاند، موضوعاتی که در تحقق هدف سوره، هم آهنگی و اتفاق کامل دارند. در این نظریه، در واقع راهی در پیش گرفته شده است که برخی از بزرگان اصولیان در زمینهی وحدت بخشی به مسائل علمی یک باب و تمایز آن از دیگر ابواب، بر طبق آن رفتهاند. اینان معتقدند آنچه عامل اتحاد مسائل یک باب علمی میشود، صرفاً غرض و هدفی است که در جهت تحقق آن، علم مزبور تدوین یافته است. گوناگونی موضوعات طرح شده در آن علم نیز در صورتی وجه صحیحی پیدا میکند که همگی آنها در پی تأمین هدف مشخصی برآمده باشند که آن دانش، در نظر گرفته است.
به هر حال، باید دانست که علتهای گوناگونی در کار بودهاند که ارتباط اجزای قرآن را دچار ابهام و تردید ساختهاند و در اثر آنها، این تصور باطل جان گرفته است که مطالب این کتاب، گسسته و نامربوط هستند؛ چنان که نمیتوان از مجموع آیات یک سوره، پیام و نتیجه ای متشکل و سازمان یافته به دست آورد و اگر بخواهیم از این آیات پراکنده چیزی به دست آوریم، میتوان با جمع کردن آیاتی از این سوره و آن سوره، هم چیزی به نفع اسلام ساخت و هم... بر ضد اسلام.
مجموع این علتها را میتوان در چهارچوب عناوینی خلاصه کرد که مهمترین آنها در ادامه، همراه با شرح و توضیحی کوتاه از نظر خواهند گذشت:
1. روش مزجی در بیانات قرآنی
شاید نخستین عامل پراکنده به نظر آمدن مفاهیم قرآن، روش خاصی باشد که این کتاب مقدس برای بیان حقایق و مطالب خود در پیش گرفته است. این روش که آن را روش مزجی مینامیم، یکی از اسباب حفظ و بقای قرآن از دخل و تصرفهای بشری نیز محسوب میگردد. بر طبق این شیوه، در بسیاری از مواقع با جملههای معترضه به بیان مطلوب پرداخته و از برجسته شدن برخی مطالب حساسیت زا جلوگیری شده است.
برای نمونه، موضوع خلافت و امامت که افراد و قبایل به آن توجه کردهاند، به این علت در یک جا و یک سوره نیامده است که مبادا جلب نظر کند و چه بسا موجب انگیزش و هیجان گردد. در عوض دیده میشود که این موضوع، غالباً به طور جملهی معترضه، ذکر شده است.
در این جا کلام امام جعفر صادق علیه السلام به خوبی قابل درک است که فرمود: قرآن به روش «إیّاک أعنی و اسمعی یا جارة» فرو آمده است. منظور این است که سبک کلام قرآن در بعضی اوقات نه چندان صریح و بی پرده، بلکه بیانی اشاری و ایمایی است و خطاب به بزرگانی است که مخاطبان اصلی قرآناند و آنان که دنبال حقیقت هستند، خود، تکلیفشان را خواهند فهمید و مقاصد و معانی حقیقی را در خواهند یافت. در این طریق، گاه اعمالی که از دیگران سر زده است، به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده شده و مورد نکوهش و طعن واقع شدهاند. بر همین مبناست که در حدیثی از امام رضا علیه السلام میخوانیم مسئلهی شرک پیامبر صلی الله علیه و آله در آیهی مبارکهی: (لَئِن أَشرَکتَ لَیَحبَطَنَّ عَمَلُکَ) از باب «إیّاک أعنی و اسمعی یا جارة» عنوان شده است؛ یعنی امت بشنوند و بدانند که حتی - بر فرض محال - اگر پیغمبری هم با شرک آلوده شد، تمام اعمال و خدمات دورهی نبوتش از بین میرود، تا چه رسد به دیگران.
گذشته از این، مواردی هم هست که در میان آیات مربوط به یک موضوع خاص، ناگهان مسئله دیگری ظاهر گشته و سپس موضوع قبلی ادامه پیدا کرده است. در این مورد، برای نمونه میتوان از آیات 238 و 239 سورهی بقره یاد نمود که در میان احکام مربوط به زنان، دربارهی نماز نیز احکامی بیان شده است. هم چنین در سورهی قیامت، پس از گفت و گو درباره روز رستاخیز، به ناگاه از آیهی 16 تا 19 مطالبی دربارهی جمع و قرائت قرآن، خطاب به حضرت رسول صلی الله علیه و آله ظاهر گشتهاند و آن گاه مجدداً سخن راجع به قیامت و روز بازپسین از سرگرفته شده و به همین ترتیب تا پایان سوره، ادامه یافته است.
این عقیدهی اکثر قریب به اتفاق مفسران است. اعتقاد دیگری نیز در این باره وجود دارد که در این جا مجال پرداختن به آن نیست.
چنین ویژگیهایی که در متن مقدس قرآنی، آشکارا قابل رؤیت است و یکی از موجبات امتیاز سبک بیانی قرآن از کتابهای نوشته شده توسط بشر به شمار میآید، این توهم را در برخی اذهان نشانده است که قرآن در بیان خود دچار پراکنده گویی شده و بدین گونه در هر سوره، از هر دری سخنی رفته است. بدیهی است که چنین پنداری - همان طور که پیش تر گفته آمد - با واقعیت امر ناسازگار است، زیرا هر کدام از سورهها، گر چه از موضوعات به ظاهر متفاوتی سخن گفته باشند در درون خود، محوری مخصوص شکل دادهاند که کلیهی موضوعات طرح شده، در خصوص محور اساسی بحث، معنایی ویژه افاده میکنند. بر همین اساس، موضوع تکرار در قرآن میتواند این گونه توجیه شود که آیات تکراری، در هر موضوع، وظیفهی خاصی، غیر از رسالتی که در دیگر جاها دارند، بر عهده گرفتهاند و در عین حال، در بلندای بلاغت، معنای مشخصی به ذهن انتقال میدهند.
با این طرز تلقی بوده است که در میان دانشمندان اسلامی، کسانی کوشیدهاند سورهها را به صورت مجموعی و روی هم رفته، بررسی و تحقیق کنند. اینان با نگاه تازه ای که از این دریچهی مبارک به حقایق قرآنی دوختهاند، توانستهاند به نتیجهها و آثار گران باری دست یابند.
2. نادیده گرفتن حذفها و ایصال ها در جمله بندیهای قرآن
دومین عامل از مجموع عواملی که موجب شدهاند مفاهیم قرآن گسیخته و بی ربط جلوه کنند، نادیده انگاشتن حذف و ایصال در عبارت پردازیهای قرآن است. این حذفها و ایصال ها که بر طبق قواعد دقیق و باریک ادبی صورت گرفتهاند صورتهای مختلفی دارند.
از جمله در قرینه بندیهای قرآن است که میان دو جمله تقابل برقرار میشود و قسمتی از دو جملهی متقابل حذف میشود و قسمت دیگر به جا میماند و قسمت به جا مانده در یک طرف، به حذف آن طرف دیگر گواهی میدهد. این گونه قرینه بندی در علم بیان، به نام «صنعت احتباک» خوانده میشود و به کثرت در قرآن دیده میشود و اغلب از دید مفسران و مترجمان به دور مانده است؛ مثلاً «کما» حرف تشبیه است و میان دو جملهی همسان قرار میگیرد، ولی فراوان دیده میشود که در قرآن میان دو جملهی همسان قرار ندارد. گاهی یک جملهی همسان به کلی حذف میشود. مانند آیهی 5 از سورهی انفال که میگوید: (کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ) که مربوط به جنگ احد است و قسمت همسان و متقابل آن به کلی حذف شده است که مربوط به جنگ بدر است و ترجمهی آیه چنین خواهد بود: آن سان که خداوند، تو را در جنگ بدر با حق و حقیقت از خانه برون برد تا مشرکان را سرکوب سازی، با همان حق و حقیقت در جنگ احد تو را از خانه برون برد تا در خارج شهر با مشرکان به جهاد بپردازی...
و گاهی هم قسمتی از هر دو طرف حذف میشود و قسمتی دیگر بر جا میماند؛ مانند آیهی 27 از سورهی اعراف که میگوید: (یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا) که ظاهراً میان دو جملهی همسان قرار ندارد، ولی با توجه به قانون مقابله بندی معلوم میشود که باید هر دو جمله را به قرینهی هم تکمیل نماییم و در نتیجه ترجمهی آیه چنین خواهد بود: ای فرزندان آدم، به هوش باشید مبادا شیطان شما را با وسوسههای خود بفریبد که جامهی خود را بر زمین نهید و در برابر هم عریان شوید و صلاحیت بهشت را از دست بدهید، آن چنان که پدرتان آدم و مادرتان حوا را فریفت و صلاحیت حضور در بهشت را از آنان سلب کرد به این صورت که لباس را از تنشان برآورد و عریانشان کرد.
از نمونههای بارز حذف و ایصال، حذف معطوف علیه است که در قرآن به کثرت دیده میشود؛ مثلاً به وضوح میبینیم که در پنج مورد قرآن کریم میگوید: «ألم یَروا» که حرف عطف ندارد و بیش از ده مورد میگوید: «أولم یَروا» که حرف عطف دارد. جملهی «أولم یَروا» در اصل: «و ألم یَروا» بوده است و همزهی استفهام به سبب این که صدارت طلب است هماره بر حرف عطف مقدم میشود. پس باید توجه کنیم که جملهی «و ألم یَروا» با حرف عطفی که دارد بر جمله ای مشابه خود عطف شده است و اگر در متن قرآن دیده نمیشود، باید به قرینهی سابق و لاحق و یا مراجعه به موارد مشابه، متن معطوف علیه را که گاهی چند جملهی طولانی است، استخراج و در تفسیر و ترجمه اضافه نماییم. از همین قبیل است فرق میان «أرأیت» یا «أفرأیت» و فرق میان «أرأیتم» با «أفرأیتم» که اولی حرف عطف ندارد و دومی فاء تفریع دارد و باید بر مسائل قبلی متفرع گردد و هکذا فرق میان «أولا یَرون» با «أفلا یرون» که اولی واو عطف دارد و دومی فاء تفریع دارد و در ظاهر قرآن از معطوف علیه آن خبری نیست. باز از این قبیل است «أم» که باید معادل همزهی استفهام باشد، ولی در موارد بسیاری معادل آن محذوف است و باید به قرینهی سابق و لاحق معادل آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزاییم و گرنه رابطه آیات و پیوند مطالب را از دست میدهیم. از جمله مواردی که حرف عطف را دیدهاند و معطوف علیه آن را جست و جو نکردهاند آیهی 60 سورهی مائده است که میگوید: (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ) در این آیه، «عبد الطاغوت» به منزلهی تعلیل است برای غضب و لعنت و مسخ شدن به صورت بوزینه و خوک و با آن که حرف عطف دارد معطوف علیه آن دیده نمیشود و باید با توجه به شواهد قرآنی و ردیابی آن اعمالی که موجب لعنت و خشم و مسخ آنان شده است، معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزاییم. ترجمه درست آیه چنین خواهد بود: آیا میل دارید که رسواترین اعمال را افشا کنیم که در پیشگاه خدا بدترین سزاها را در بر داشته است؟ به آن کسانی بنگرید که خدایشان لعنت کرد و بر آن خشم گرفت تا آن حد که برخی را به صورت بوزینه و خوک درآورد از آن رو که انبیا را کشتند و کتابهای آسمانی را تکذیب کردند و تعطیل روز شنبه را شکستند و شیطان بت را پرستش کردند.
تنها با توجه به این حذف و ایصال که مصداق «شرّ من ذلک مثوبة» روشن میشود. نمونهی این گونه حذف و ایصال فراوان است و سادهترین موردی که حرف عطف خودنمایی میکند و کسی به جست و جوی معطوف علیه آن بر نیامده است، آیهی 75 از سورهی انعام است که میگوید: (وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ) در این جا «لیکون» تعلیل است ولی معطوف علیه محذوف است و باید به قرینهی سابق و لاحق و سایر آیات مشابه، معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزاییم. نمونهی این حذف و ایصال به صدها مورد میرسد که در همهی موارد بدان بی توجهی کردهاند.
یک نمونه دیگر صلههای طولانی قرآن است که بدان توجه نکردهاند؛ مثلاً در سورهی والشمس که میگوید: (وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا * کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا * إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا) از آغاز این سوره که بیش از ده قسم وجود دارد، آخرین قسم در این آیه است که میگوید: (وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها) و سه آیهی بعد از آن با قسمتهای قبلی بی ارتباط است و هر سه آیه، صلهی همین قسم آخرین است که طرداً للباب و به تناسب این که هدف اصلی از نزول قرآن، تزکیهی نفس و دوری از پلیدیهاست، به آن پرداخته است و بعد از این صلهی طولانی، یک جا به جواب قسمها میپردازد که محکومیت جمع است به سبب محکومیت یک فرد، در صورتی که جبهه بندی آنان متحد باشد؛ یعنی همان موقعی که شقیترین فرد قوم ثمود به راه افتاد که ناقه را پی کند، همهی قوم ثمود محکوم شدند که همگی با عذاب الهی هلاک شوند، از آن رو که باخبر شدند و ساکت ماندند.
با توجه به این نکته روشن میشود که برخلاف مفسران (قَد أَفلَحَ مَن زَکّاها) جواب قسم نیست و از این قبیل است آیهی 83 تا 87 از سورهی واقعه که میگوید: (فَلَوْلاَ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لاَ تُبْصِرُونَ * فَلَوْ لاَ إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ * تَرْجِعُونَهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) در این جا آیهی 84 و 85 صلهی شرط است و به علتِ طولانی شدن صله، جواب شرط را وا نهاده و به عنوان تجدید مطلع دوباره گفته است: (فَلَولا إن کُنتُم غَیرَ مَدِینِینَ) تا جملهی «غیر مدینین» با جملهی (إذا بَلَغَتِ الحُلقُومَ) پیوند بخورد و به صورت شرط واحد در آیه و جملهی (تَرجِعُونَها إن کُنتُم صادِقِینَ) جواب آن بوده باشد.
آنچه در این جا درباره حذف و ایصال گفته آمد، بر ما آشکار میسازد که اگر بر مبنای نکات دقیق ادبی و معارف اصیل قرآنی کوشش کنیم. قسمتهایی را که به قرینههای لفظیه و حالیه حذف شدهاند یافته، در ترجمهها و تفسیرها داخل نماییم، در آن صورت، موفق شدهایم ارتباط معانی بخشهای مختلف یک سوره با یک گروه آیات را کشف کنیم.
بدین روش، هر پاره آیات، به صورت مجموعه ای به هم پیوسته و یک پارچه، برجسته میگردند که جز در آن حالت نمیتوانند در نظر گرفته شوند.
بنابراین، دور از واقع نخواهد بود اگر بگوییم اصلیترین عاملی که امروزه ما را نیازمند کرده است تا قسمتهای محذوف، جلوه ای روشن تر داشته باشند، چهارده قرن فاصله ای است که از عصر نزول گرفته و در نتیجه بخشی از زمینههای نزول آیات را از کف دادهایم. بدون تردید، آشنایی کامل با این زمینهها بوده که در فهم بی ابهام آیات و نیز در شناخت وجه ارتباط سابق با لاحق آنها نقشی تعیین کننده و قاطع ایفا میکرده است.
در هر صورت، اگر در بعضی جاها پارههایی از کتاب مقدس، غیرمرتبط با قبل و بعد به نظر میآیند، چه بسا به نظر آمدن این عدم اتحاد، از بی دقتی در درک نوعی ارتباط ادبی ناشی شده باشد که چونان کادری سراسر سوره را در برگرفته است. بدیهی است که در این حالت، برای دریافت دقیق معنای آیات و فهم چگونگی و پیوستگی آنها با هم، لازم است نقص مذکور تدارک گردد.
3. نزول تدریجی آیات
نزول تدریجی قرآن کریم از مسلمات تاریخ و حدیث است که آیاتی از خود قرآن نیز بر این معنا دلالت دارند.
بسیاری از آیات و سورههای قرآن کریم ابتدائاً و بدون این که مسبوق به موجب و انگیزهی خاصی باشند، نازل شدهاند و به هیچ وجه به حادثه، واقعه و یا سؤال و پرسشی که هم زمان با نزول وحی روی داده باشند، مربوط نیستند... بلکه فقط میتوان سبب و انگیزه عام و کلی برای آنها جست و جو کرد و آن، نیاز همه انسانها به رهنمودهای الهی و جبران نارسایی اندیشههای بشری به وسیلهی وحی میباشد تا از این رهگذر، حق را از باطل در سراسر شئون حیاتی خویش تشخیص دهد. این نوع آیات و سورهها که اسباب النزول خاصی ندارند، شامل بخشی از قرآن میگردند که ما از آنها یاد میکنیم:الف. آیات و سورههایی که تاریخ زندگانی و حوادث و رویدادهای مربوط به امتهای گذشته در طی آنها مطرح است. البته باید یادآور شد که بخشی از قصص و تاریخ زندگانی امتهای گذشته، احیاناً دارای سبب خاصی از لحاظ نزول میباشند؛ از قبیل تاریخ زندگانی ذوالقرنین که از پی سؤال مردم در قرآن کریم بازگو شده است.
ب.آیات و سورههای دیگری نیز در قرآن کریم به چشم میخورد که شامل بسیاری از اخبار غیبی و ترسیم دورنمای عالم برزخ، بهشت، دورخ، حالات روز قیامت، گزارش احوال بهشتیان، دوزخیان و امثال آنها میباشد که سبب نزول خاصی را نمیتوان برای آنها جست و جو کرد.
در قرآن کریم آیات و سورههایی هم هستند که سبب نزول خاصی دارند و این آیات و سورهها در پی آن سبب نازل شدهاند و آن علت نیز هم زمان با نزول وحی روی داده است.
این سبب نزول مشخص، گاه حادثه ای است جالب یا سخت خطرناک و گاهی سؤالهایی که مردم با رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان مینهادند. زمانی هم اوضاع و شرایطی برای مسلمانان پدید میآمد که لازم بود چگونگی عمل و موضع گیری آنها در برابر این اوضاع و مسائل، مشخص گردد. در این احوال، آیات و سورههایی نازل میشوند و وضعیت مسلمانان را روشن میکردند. از این نمونه میتوان از آیات لعان و ظهار (23) یاد کرد که داستان آنها در کتابهای تفسیر و روایت مشهورند. در بین آیاتی که بر نازل شدن تدریجی قرآن دلالت دارند از جمله میتوان از دو آیهی ذیل یاد کرد:
آیهی 106 سورهی بنی اسرائیل که میگوید: (وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُکْثٍ)
و آیهی 23 سورهی فرقان که میگوید: (وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ)
اساسیترین انگیزه ای هم که قرآن کریم برای نزول تدریجی آیات، خود بدان تفوه کرده است، در متن آیهی اخیر قرار دارد که عبارت از آرامش بخشیدن به حضرت رسول صلی الله علیه و آله در سایهی ارتباط پیوستهی فرشتهی وحی با اوست.
در هر صورت، در کنار اعتقاد به نزول تدریجی آیات، این تصور ایجاد شده است که آیات قرآن بعد از وفات حضرت رسول صلی الله علیه و آله، توسط اصحاب تنظیم شدهاند و از آن جا که بنابر عوامل گوناگون و در وقایع مختلفی فرود آمده که فاقد هر گونه ارتباط بودهاند، هیچ وحدتی در سورهها وجود ندارد. در این گمان روی هم رفته، اشتباهاتی که اصحاب در فصل بندی کتاب محمد صلی الله علیه و آله مرتکب شدهاند، موجب شده است که تسلسل آیات بر هم خورده، نهایتاً قرآن به شکل مجموعه ای پراکنده و بی ربط نمایان گردد.
رژی بلاشر در این باره معتقد است که جابه جاییهای به عمل آمده توسط اصحاب بسیار متعددند، او بدون این که بر سخن خود دلیلی اقامه کند، مینویسد: غالب اوقات، جابه جایی در همان سوره بوده... بعضی اوقات نیز جابه جایی ممکن است از سوره ای به سورهی دیگر باشد... مع ذلک بایستی از این که در این باره به روش انتقادی خود اعتماد کامل بکنیم، بر حذر باشیم. در بسیاری از موارد که به نظر ما تسلسل مطلب، خوب رعایت نشده، ممکن است مسئله فقط به علت نحوهی بیان مطلب باشد که با منطق نو و غربی سازگار نیست.
دکتر محمد عبدالله درّاز در خصوص این رأی و نظر خیالی و سست مینویسد: این تفسیرها و تحلیلهای سطحی و پندارگونه را نباید در خور اعتنا دانست، زیرا بر طبق حدیث صحیح، سورههای قرآن کریم هم زمان با حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله تنظیم شدهاند و چنین هیئت و ترکیبی در زمان زندگانی آن حضرت وجود داشته است. بنابراین بی هیچ تردیدی، روشن است که یک طرح و نقشه پردازی واقعی جهت تعیین حد و مرز سوره موجود بوده و این طرح و برنامه برای هر یک از سورهها به روشنی دیباچه، موضوع و خاتمه ای شکل داده است.
باری، دلایلی که بر جمع قرآن، تحت نظارت مقام رسالت و دستورهایی که ایشان در زمینهی جای دادن آیات از فرشتهی وحی دریافت میکردهاند، چنان انکار نشدنی و وافی به مدعایند که هیچ جای تردیدی در این باب باقی نمیگذارند.
در این جا باید توجه داشت، سخنانی که دربارهی شکستن تسلسل مطالب قرآن نقل شدند، از آن جا سرچشمه گرفتهاند که مدعیان با معیار نظم و ترتیب مطالب در کتابها، نوشته شده انسانها و با اندیشهی انسان غربی به سراغ مفاهیم قرآنی رفتهاند و آنها را ارزیابی کردهاند. نیز بر همین اساس بوده است که صاحبان این نظریات به خود اجازه دادهاند تا در زمینهی تعیین جایگاه واقعی آیات، به اظهار نظر بپردازند. به هر حال:
بلاشر خود تا حدودی جواب داده که اعتماد مطلق به روش انتقادی و استنتاجی این که تسلسل مطلب خوب رعایت شده یا نه، با منطق غربی سازگار نیست (تا چه رسد با منطق انسانی).
4. ترجمههای لفظ به لفظ
یکی دیگر از عواملی که در گسست و بی ربط به نظر آمدن مفاهیم و محتوای قرآن، نقش عمده ای دارد، ترجمههای تحت اللفظی و دور از فهم هستند که از قرآن کریم در دست رس همگان قرار گرفتهاند. راست است که ترجمهی کلام الهی و گنجانیدن آن در قالب کلام بشری، همچون گنجانیدن آب اقیانوس در کاسه و سنجیدن نور خورشید با پیمانه است. اما باید دانست از قرنها پیش با شروع کار ترجمهی قرآن، مترجمان و مفسران نخستین که سخت پای بند متن مقدس قرآنی بودند، در برگردان آیات، دقتی توأم با وسواس از خود نشان دادند و به دام ترجمههای لفظ به لفظ و استقلالی آنها افتادند. این چنین بود که الفاظ و تعابیر قرآن در ترجمههایی که اینان ارائه دادند، گاه رنگ و بویی دیگر، جدا از آنچه در متن اصلی احساس میشود، به خود گرفتند. این ترجمهها وقتی در دست رس عموم قرار گرفتند، ملاحظه شد که در آنها، اغلب رشتهی مطلب پاره شده و ابهامی اعجاب انگیز بر قرآن چیره گشته است. افزون بر این، التهاب و شور متن مبدأ نیز در متن مقصد به سردی و رکود تبدیل شده است. گفتنی است که در ترجمههای فرنگی قرآن که طبعاً از غالب ویژگیهای ادبی و زبانی این کتاب گران سنگ تهیاند، مترجمان تنها توانستهاند دورنمایی از متن تقدس بار قرآن عرضه کنند و اثری کم رنگ از تأثیر ژرفی که متن اصلی در جان و احساس غرب زبانها به جای میگذارد، پدید آورند. در این گونه ترجمهها عناصر معنایی و نقش آفرین کلام خدا تا حدود زیادی به دست فراموشی سپرده شده است، تا آن جا که خوانندگان فرنگی با بهره گرفتن از آنها، جذابیت و کششی برای دنبال کردن معانی قرآن در خود احساس نمیکنند.
گفت و گو در مورد نقایص و اشتباهاتی که به ترجمهها رخنه کرده است، بحث مستقل و دامنه داری را میطلبد که در جای خود باید پی گیری شود، اما آنچه در این جا به بحث ما مربوط میشود، نقشی است که ترجمههای قرآن در پراکنده به نظر رسیدن مفاهیم آن، بازی کردهاند. ناگفته روشن است که بخشی از این نقایص، اجتناب ناپذیرند ولی آنچه اهمیت دارد، تکیه بر عوامل مؤثری است که ترجمهها میتوانند برای زنده و یکپارچه جلوه دادن متن، ایفای نقش کنند.
5. طولانی شدن مطالب تفسیری در متون تفسیر
مسئلهی تفصیل نویسی در کتاب تفسیر، چیزی نیست که نیازمند شرح و توضیح باشد. مطلبی که در این باره واقعیت دارد، این است که تفصیلهای بی جا و بحثهای استدلالی فراوانی که در تفاسیر، برای بیان معنای آیات به چشم میخورند، رشته مطالب قرآنی را چنان از هم گسسته است که ممکن است خواننده احساس کند هیچ وجه جامعی میان معانی قرآنی وجود ندارد. هر کدام از آیات، در پی گفت و گو دربارهی مطلبی بیگانه از مطلب قبلی هستند. در این جا سخن این نیست که توضیح تفصیلی کلام خدا اصالتاً و بالذات ناپسند و مردود است، بلکه منظور آن است که درازگوییها در تفاسیر، خود به خود چنین عارضه ای را به وجود آوردهاند.
به نظر میرسد اغلب تفاسیر، با عرصهی وسیعی که برای سخنان و نظریات مفسران گشودهاند، در بعضی از موارد، هدف اساسی تفسیر را، که همانا تبییین و پرده برگرفتن از آیاتی است که مبهم مینمایند، از یاد بردهاند.
مباحث لغوی - هر چند در جای خود میتواند بسیار سودمند باشد - از دیرباز کتابهای تفسیر را چون چتری تحت پوشش خود قرار داده است. مفسران در نوشتههای خود، گاه چنان در پیچ و خم نظریات لغت شناسان و ادیبان گرفتار آمدهاند که به مثل ادیبانِ واژه شناسی هستند که در حال نگاشتن کتابهایی ادبیاند.
به علاوه، مشاهده میشود که بیشتر کتابهای تفسیر، مجموعه گری را به کناری نهاده و به تفسیر گسستهی آیات روی آوردهاند. این گرایشی است که عملاً طرفداران زیادی یافته است.
آثار فراهم آمده توسط مفسران متأخر، به دائرة المعارف هایی میمانند که کلیهی نظریات تفسیرگران متقدم را به نقل آوردهاند، همراه با برداشتها و احیاناً خیال پردازیهای نگارندگان خود آنها. نظریات تفسیر نویسان کهن که بعضی اوقات با معنای درست آیات فاصلههای دوری دارند، هم چنان جایگاه خود را در این تفسیرها نگه داشتهاند.
حال، بنابر آنچه ذکرش رفت، میتوان گفت یکی از نتایج ثانویه ای که از مطالعهی تفاسیر تفصیلی عاید شده، این است که عده ای گمان بردهاند تسلسل و ارتباط مفاهیم قرآنی، خوب رعایت نشده است.
6. غفلت از زمینهها و اسباب النزول
آیات قرآن اغلب مفهومی کلی دارند و به موارد مشابه قابل تعمیماند. با وجود این، زمینهها و اسبابی برای نزول آیات بودهاند که دانستن آنها میتواند مفسران را در فهم بهتر مطالب قرآن یاری رساند.
طبعاً در این موارد باید به هوش بود که تنها احادیثی مدّنظر قرار گیرند که اولاً: صحت انتساب آنها به معصوم علیه السلام به ثبوت رسیده باشد و ثانیاً: با محتوای قرآن، ناسازگار و ناهم آهنگ نباشند.
در بعضی مواقع، عدم توجه و نادیده گرفتن زمینهها و اسباب نزول، موجب پدید آمدن مشکلاتی در فهم چگونگی ارتباط و یک نواختی بخشهای قرآن شدهاند. این مشکلات، گاه در شناخت معنای دقیق یک آیه رخ داده است، زیرا برخی گمان بردهاند که میان صدر و ذیل آیه، تناسب معنایی وجود ندارد.
بر همین اساس، محدث نوری درباره آیهی مبارکه: (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ) بنابر روایتی که در این زمینه منقول است، گفته است:و لیسَ یَشبه القسطُ فی الیتامی نکاحَ النساءِ، ولاکلَّ النساء یَتامی فهوم ممّا قدمت ذکره من إسقاط المنافقین من القرآن بینَ قوله تعالی فی الیتامی و بین نکاحِ النساء من الخطابِ و القصص أکثرَ من ثلث القرآن.
ایرادی که بر آیه گرفته شده، این است که رعایت عدالت دربارهی یتیمان شباهتی به ازدواج با زنان ندارد تا بتوان میان آنها تقارن ایجاد کرد و در یک آیه در کنار هم مذکور بیفتند. با این حال، این دو موضوع کاملاً بی ربط، در آیهی سورهی نساء، پهلوی هم نهاده شده و با «فاء» نتیجه به هم اتصال یافتهاند. این وضعیت، نشان میدهد که حتماً دست تحریفی دخالت داشته که آیه را این گونه ظاهر ساخته است.
اما با توجه به آیهی قبل که میگوید: (وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم)، باید دانست مسئلهی مورد بحث در آیهی «و ان خفتم» موضوع ستم بر دختران یتیمی است که پس از کشته شدن پدرانشان در جنگها به نحوی تحت تکفل دیگران قرار گرفتهاند. منظور این است که اگر نتوانستند نسبت به دختران یتیمی که تحت کفالت شما قرار دارند به عدالت رفتار کنید و در صورت زناشویی با آنها مهرشان را به خودشان بپردازید، زنان دیگری را به همسری اختیار کنید که دیگر ستمی بر آنها نرود و مردانی آنها را به همسری برگزینند که مهریهشان را به آنها پرداخت کنند.
در کتاب فصل الخطاب چون ربط: (أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی) با (فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ) فهمیده نشده است، اعتراض به آن آمده که میان این دو بخش آیه، احکام و معارفی بالغ بر یک سوم قرآن مطرح بودهاند که عارضهی تحریفها، آنها را حذف کرده است. بنابراین عدم درک مفهوم درست آیه و بی توجهی به زمینهی نزول آن باعث شده است به تناسب صدر و ذیل آیه اعتراض شود و پندار حذف فرازهایی از قرآن به وجود بیاید.
در نمونه بعدی که به نقل میآید، نادیده انگاشتن زمینه نزول آیه، موجب شده است تا در دریافت معنای صحیح آیه که به تناسب صدر و ذیل آن مربوط است، اشتباه پیش آید.
نقل است که کسانی از مسلمانان صدر اسلام، شرب خمر را مباح دانستند و برای اثبات سخن خویش به آیهی: (لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ...)(34) استشهاد کردند.
در روزگار عمر، قدامة بن مظعون میخورد. عمر خواست که وی را حد زند، قدامه گفت: شما را نیست که مرا حد زنید که الله میگوید: (لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا) و من از جملهی مؤمنانم و در بدر بودهام. عمر گفت: راه غلط کردی و گمانت خطاست که رب العالمین گفت: (إذا ما أتَّقوا وَ آمَنُوا) و تقوا آن است که آنچه خدا حرام کرد و از آن بپرهیزی و گرد آن نگردی. علی بن ابی طالب گفت: یا عمر من از نزول این آیت خبر دارم. چون رب العالمین خمر حرام کرد، جماعتی از مهاجر و انصار بیامدند و گفتند: یا رسول الله، برادران ما و پدران ما - که در بدر بودند و در احد کشته شدند - ایشان در آن حال می همی خورند، چه گویی در ایشان؟ و چه حکم کنی از بهر ایشان؟ رسول خدا توقف کرد تا جبرئیل آمد و آیت آورد: (لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ ...) پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفتری بزدند و گفتند: «إن شاربَ الخمر إذا شَربَ انتَشی، و إذا انتَشی هَذی، و إذا هَذی الفتَری، فیقام علیه حدُّ المُفتری ثمانین جلدةً»(35)؛ یعنی شراب خوار وقتی خمر بنوشد، مست میشود و وقتی مست شد، یاوه میگوید، وقتی یاوه گویی آغاز نمود، افترا و تهمت می زند و وقتی بدین کار دست زد، حد مفتری - صد ضربه تازیانه - در مورد او جاری میگردد.
آنچه در این مقال گفته شد مهمترین علتهایی بودند که در اذهان برخی، مایهی رشد اعتقاد به پراکنده گویی و گسیختگی مطالب قرآن شدهاند. برخی از این علتها، روش مزجی در بیانات قرآنی - نادیده گرفتن حذفها و ایصال ها و جمله بندیهای قرآن و نزول تدریجی آیات - درونیاند و به خود قرآن برمی گردند و بعضی دیگر خارجیاند و از بیرون، موجب ایجاد این توهم شدهاند: ترجمههای لفظ به لفظ، طولانی شدن مطالب تفسیری در متون تفسیر و غفلت از زمینهها و اسباب النزول. بدیهی است هر کدام از این علل در سطحی خاص، کارایی یافته و شاید در سطوح دیگر خالی از تأثیر باشند.
اکنون با عنایت به نکاتی که یاد شدند، به روشنی این ضرورت نمایان میشود که مفسران و مترجمان بکوشند تا در ترجمهها و متون تفسیر، جلوههای نظم و هم آهنگی آیات را هر چه بیشتر نمودار کنند و این گونه اعجاز قرآن را در صحنههایی جذاب تر و دلپذیرتر، آشکار سازند و هم به یاوه سراییهای مخالفان قرآن که چشمان تاریک بینشان، تابناکی حقیقت را بر نمیتابند، پاسخی کوبنده دهند./998/د101/ح
منبع: راسخون