برنامههای هستهای ایران تکرار بازی کانال سوئز و ملیسازی صنعت نفت است

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، پروسه ملی سازی صنعت نفت ایران، ملی سازی کانال سوئز و برنامه هسته ای کشورمان نقاط مشترک زیادی داشته و نحوه برخورد غربیها با این اقدامات در بسیاری از موارد یکسان بوده است.
بدین معنی که پروسه اصلی و برنامه کلی که غرب در جریان ملی سازی نفت ایران، ملی سازی کانال سوئز و امروز در برنامههای هسته ای در پیش گرفته، مانع تراشی سیاسی برای فرار از بحثهای حقوقی بوده است. همین عامل یکی از مهمترین عللی است که انگلیسیها هم در ملی سازی نفت ایران و هم در ملی سازی کانال سوئز از ارجاع پرونده به محاکم قضایی و حتی شورای امنیت طفره میرفتند و تلاش داشتند، مصدق و ناصر را با بازیهای سیاسی از ادامه راه خود بازدارند. همین پروسه در برنامههای هسته ای کشورمان و با خروج پرونده کشورمان از آژانس به شورای امنیت عیناً دیده میشود.
مقدمه:
در ملی سازی کانال سوئز به عنوان خواست ملی مصریها درست به مانند ملی سازی صنعت نفت ایران و بومی سازی صنعت هسته ای، غرب سیاست یکسانی را به کار گرفت. لذا توجه بر ملی سازی کانال سوئز و اشاره به تشابهات موجود میتواند اهمیت زیادی داسته باشد. در این رابطه ذکر این نکته ضروری است که این قبیل سیاستها مختص کشورمان نبوده و در مقابل هر کشوری که خواهان استقلال و آزادی بودهاند ایجاد شده و ادامه خواهد داشت.
احداث کانال سوئز:
کانال سوئز که با عملیات انحصاری یک شرکت فرانسوی با موافقت خدیومصر سعیدپاشا ساخته شده بود، در سال 1861 برای کشتیرانی گشایش یافت. انگلستان در اصل در این عملیات مشارکتی نداشت، حال آنکه تا حدودی نیز مخالف ساخته شدن این کانال بود. زمانی که تأثیر انقلابی کانال سوئز در تجارت جهانی آشکار شد، همزمان با تمایل دولت مصر برای فروش سهم خود به دلیل بدهیهای داخلی که به چهارمیلیون پوند میرسید، انگلستان مشتری پروپاقرص آن گردید. اگرچه بر مبنای کنوانسیون 1888 قسطنطنیه کانال سوئز به عنوان یک منطقه بیطرف به رسمیت شناخته شده بود، جانشین سعیدپاشا با دعوت از نیروهای انگلیسی برای سرکوب شورشیان دولت مصر، انگلیسیها را وارد منطقه کرد. جایی که نیروهای انگلیسی در طی دو جنگ جهانی اول و دوم آنجا حضور داشتند. در طول آن سالها کمیسر عالی بریتانیا، که عملاًبه عنوان نائب السلطنه در آنجا بود، طبق پیمان دوستی و اتحاد 1936 انگلستان و مصر میبایست در تمام دادگاههای مصر بر کلیه نمایندگان دیگر ملتها ارجحیت داده میشد.
لندن به پایگاه سوئز به عنوان نقطه قوت حافظ منافع خود در دریای مدیترانه و شمال آفریقا مینگریست و تمایلی به از دست دادن این پایگاه حتی در زمان مواجهه با احساسات ملی گرایانه نداشت. این مسائل خود را به چندین صورت نشان دادند. در طی جنگ جهانی دوم شاه فاروق به عنوان طرفدار دولتهای محور شناخته میشد و حتی نامههایی به هیتلر برای استقبال از حمله او نوشته بود. سپاه رومل آفریقا هرگز وارد قاهره نشد، اما انگلیس از فاروق خواستارعزل و برکناری نخست وزیر طرفدار آلمانها بود و مدام با استفاده ابزاری از کانال سوئز، یا به عبارت دیگر با دخالتهای استعمار گرانه در کشور مصر مانع ملی سازی کانال سوئز میشد.
از زمان گشایش کانال سوئز در سال 1869، این کانال در تفکر استراتژیک بریتانیاییها به عنوان شاهراهی حیاتی برای دستیابی به هند از اهمیت ویژهای برخوردار بود. نیروهای نظامی بریتانیا برای اولین بار به منظور سرکوب شورش و مقابله با شورشیان محدوده اطراف کانال سوئز در سال 1882 وارد این منطقه شدند و موفق به سرکوب شورشیان گردیدند. وزیر خارجه بریتانیا قول داد که هر موقع دولت مصر بخواهد آنها عقب نشینی خواهند کرد. در حالی که ملیگرایان مصر، تا 72 سال بعد تلاش میکردند که بریتانیا را به خروج از کانال سوئز متقاعد سازند.
بریتانیا به جای خروج، هر سال که میگذشت دستاندازی خود به اطراف کانال سوئز را شدت میبخشید. در دسامبر 1914، در ماه پنجم جنگ جهانی اول، بریتانیا اعلام کرد که حمکرانی حکومت عثمانی به پایان رسیده است، ادعایی که برای حکومت بر مصر مطرح شده بود و تمام وظایف سیاست خارجه را به نماینده ارشد خود در قاهره که اینک کمیسیونر عالی نامیده میشد واگذار میکرد. وزیر خارجه «لرد کرزن» اعلام میکرد که، "رفاه و یکپارچگی مصر برای صلح و آرامش امپراتوری بریتانیا ضروری است، این مسئله ای اساسی است که بایستی همواره به عنوان منافع بریتانیا در روابطش با مصر در نظر گرفته شود." [2] اما اینها ظاهر مسائل بود.
بر مبنای قرارداد 1936 که به قاهره تحمیل شد، به بریتانیا اجازه داده شد تا دههزار سرباز و چهارصدخلبان را همراه با کارکنان مورد نیاز به مدت بیست سال برای انجام ماموریتهای ضروری در حمایت از نیروهایش در مصر نگهداری نماید. تا پایان جنگ بریتانیا 80 هزار سرباز را همراه با انبار مهماتی که ارزش آن بالغ بر یک میلیارد دلار میرسید در پایگاههای نظامی خود در اطراف کانال سوئز، در اختیار داشت. سوئز همچنین پایگاه هوایی عظیمی داشت که توانایی انتقال ملزومات به اماکن صعبالعبور را بدون مداخله یا حتی بدون اطلاع مقامات مصری امکان پذیر میساخت. بریتانیا به دنبال راههایی بود که حضور نظامی خود در منطقه را با ایجاد پایگاهایی در مستعمرهی پیشین ایتالیا یعنی لیبی گسترش دهد و حضور نظامی فعالی در قسمت جنوبی مصر یعنی در سودان داشته باشد.
واقعیت این بود که، با وجود نظام پادشاهی ضعیف در مصر و ساختار فاسد حکومتی آن کشور، تلاشهای صورت گرفته برای بیرون راندن بریتانیاییها از مصر به دلیل سیاستها و برنامه ریزیهای بلند و استعمارگرانه انگلیسیها شکست خورده بود و مردم امیدی به خروج بریتانیاییها نداشتند. لذا کودتایی که در سال 1952 در مصر رخ داد و شاه فاروغ را مجبور به کماره گیری و ترک کشور نمود واکنشی به این فساد داخلی و عکس العمللی در مقابل سیاستهای استعماری کشورهای غربی بود. در این رابطه انگلستان بازیهای بسیار انجام داد و اوضاع را سخت زیر نظر داشت.
منشاء فکری ناصر برای ملی سازی کانال سوئز
جمال عبدالناصر رهبر مصر به دلایل متعددی از جمله الگوی گیری از مدل ایرانی ملی سازی صنعت نفت در ملی سازی کانال سوئز جایگاه ویژه ای در مبارزه با استعمار بریتانیا علی الخصوص در بین ایرانیان دارد. وی مشکلات جهان عرب را نتیجه مداخله نیروهای استعمار و در صدر آنها انگلستان و نیز روحیه سازشکارانه مقامات عربی و وجود نفاق میان آنان و ادامه نظام ارباب و رعیتی و نا آگاهی و عقب ماندگی عمومی مردم منطقه میدانست و با ارائه یک ایدئولوژی که ترکیبی از سوسیالیسم معتدل و وفاداری ملی و وحدت عربی بود به سلطنت و نفوذ انگلستان در مصر پایان داد، آبراه سوئز و بسیاری از مؤسسات مصر را ملی کرد و مالکیت اراضی کشاورزی را محدود ساخت، با سوریه، جمهوری متحد عرب را به وجود آورد، به پیروزی کودتای ضد سلطنت در عراق کمک کرد، به مبارزه بی امان با نظام موروثی در یمن ادامه داد، سد اسوان را در مصر بدون کمک غرب ساخت و با در پیش گرفتن سیاست «قرار دادن شوروی در برابر غرب در مصر» در جنگ سال 1956 با انگلستان، فرانسه و اسرائیل چیزی را از دست نداد.
ناصر جزو معدود کسانی بود که با سربلندی در جنگ 1948 با اسرائیل جنگیده بود. او از جبهه جنگ با این استدلال بازگشت که دشمن واقعی در قاهره است. ناصر در سال 1918 در یک خانواده متوسط متولد شد و از نوجوانی به مبارزه بر علیه بریتانیا شناخته میشد. او بعد از چندین شروع ناموفق در نهایت درست قبل از جنگ جهانی دوم، پذیرش یک آکادمی نظامی را به دست آورد و در طی جنگ در سودان در حال خدمت بود. زمانی که به مانند بسیاری از مردم دیگر، برای نیروهای محور ابراز همدردی نشان داد (در این مورد خاص ایتالیاییها در آفریقا)، بعنوان حامی مبارزات مردمی علیه بریتانیا شناخته شد. [7] ناصر برای نخستین بار نظامی گری را در تهاجم به فلسطین [رژیم صهیونیستی] در سال 1948 تجربه کرد. جنبش افسران آزاد به وی و دیگران این شانس را داده بودند که در مباحث مربوط به اینکه چه کاری باید انجام شود و چه کاری کاملاً اشتباه انجام شده است مشارکت نمایند.
ناصر که کار نظامیاش را به عنوان ستوان در سودان تحت سلطه انگلستان آغاز کرده بود و از این وضعیت متأثر شده بود با چند افسر دیگر جنبش «افسران آزاد» را پایه گذاری کرد و همین جنبش در ژوئیه سال 1952 با یک کودتای بدون خونریزی به عمر سلطنت که به زعم او عامل استعمار بود پایان داد. وی که در جریان کودتا در پس پرده عمل میکرد در سال 1954 نخست وزیر و بعداً رئیس جمهوری مصر شد و دست به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی زد و جمعیت اخوان المسلمین را از سر راه خود برداشت و درهمین سال نیروهای انگلیسی را از مصر بیرون کرد. در سال 1955 به عنوان یکی از موسسان جنبش غیر متعهد به «نشست باندونگ» رفت. وی کار پیاده کردن سوسیالیسم را در مصر از سال 1956 پس از تصویب قانون اساسی تازه آغاز و به بلوک شرق نزدیک شد. در 26 ژوئیه همین سال آبراه سوئز را ملی کرد.
دکترین سیاسی ــ اجتماعی او که به «ناصریسم» معروف شده است بر پایه رد سلطه غرب و حتی دریافت کمک از غرب، تأمین عدالت اجتماعی، ناسیونالیسم و وحدت عربی، سوسیالیسم مطابق درک اعراب و آگاهانیدن هرچه بیشتر تودههای عرب بود. ناصر در اجرای همین دکترین به تأسیس خبرگزاری خاورمیانه دست زد که رسانههای عربی را از خبرگزاریهای غربی که به زعم او اخبار را در جهت منافع خود دستچین و تنظیم میکردند دست زد. وحدت با سوریه را به امید پیوستن سایر کشورهای عربی به آن انجام داد و اتحاد سوسیالیست را برای اجرای طرحهای خود تأسیس کرد و به تدریج به یاری جنبشهای رهایی بخش کشورهای افریقایی روی آورد و به صورت یک قهرمان ملی اعراب در آمد که شکست نظامی در جنگ شش روزه سال 1967 به اعتبار او لطمه زد و تأثیر این شکست برروحیه و وضعیت مزاجیاش باعث شد که نهایتاً در 28 سپتامبر سال 1970 بر اثر حمله قلبی فوت شود. اما یکی از مهمترین کارهایی که انجام داد و در این راه دکتر محمد مصدق را الگوی کارهای خود قرار داده بوده ملی سازی کانال سوئز بود که در این مجال به آن پرداخته خواهد شد.
اعلام جمهوری در مصر و زمینههای روی کار آمدن ناصر:
عوامل متعددی در مصر کودتایی را در مصر رقم زد که سبب برکناری فاروق و دو سال بعد باعث به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر گردید. در این میان کارشکنیهای آچسون [وزیر خارجه انگلستان] نتوانست روند اتفاقات مصر را متوقف کند. در 23 جولای سال 1952 نیروهای نظامی کودتا کردند و از فاروق خواستند کشور را ترک کند. در نهایت امر مصر اعلام جمهوری کرد و میدان اسماعیلیه به التحریر (میدان آزادی) تغییر نام یافت. اما بازیهای غرب و به خصوص انگلیسیها ادامه داشت.
«محمد هیکل» درباره آشفتگی مصر قبل از کودتا نوشت نوشته است: فاروق در کاخش بود و یک و نیم درصد از جمعیت، پنجاه درصد از درآمدهای ملی را دریافت میکردند..... احزاب سیاسی بدون هیچ هدف یا دلیل خاصی منحل شده بودند، هیچ چیز برای افتخار وجود نداشت. عزت نفس زیر پا گذاشته شده بود. هیکل ویراستار روزنامه که مورد اعتماد سرهنگ عبدالناصر شده بود، از سرهنگهایی بود که رهبری جنبش افسران آزاد را بر عهده داشتند، جنبشی که فاروق و خانواده وی را با انجام کودتا از قدرت خلع کردند و به تبعید فرستادند.
اما بعد از دو سال از کودتا ناصر به مرد شماره یک مصر بدل شد و سیاستهای ضد استعمارگرانه او در نهایت ملی سازی کانال سوئز را برای مردم مصر به ارمغان آورد. اما کاری که ناصر انجام داد این بود که بر خلاف دوران فاروق به غرب و وعدههای آنها اعتماد نکرد و با حرکتهای خاص ضد استعماری خود توانست به خواست ملی مردم مصر جامعه عمل بپوشاند. این در حالی است که مسئله کانال سوئز و حق ملی اعلام کردن کانا سوئز از سوی مصر حقی غیر قابل انکار بود. لذا در قرن بیستم کشوری به مانند انگلستان که با تبلیغات فراوان خود را پرچم دار قانون و آزادی نشان میداد، با بازیهای سیاسی توانسته بود به مدت 72 سال در خاک مصر حضور نظامی داشته باشد.
مانع تراشیهای سیاسی در مقابل دعاوی حقوقی (از مصر تا ایران)
به دلیل اهمیت کانال سوئز برای انگلیسیها، آنها از هر راهی برای حفظ کانال و توجیه حضور خود در منطقه استفاده میکردند. در این میان توسل به زور نیز بارها و بارها تکرار گردید. اما راهکار و سیاست اصلی که بریتانیاییها و سایر دولتهای غربی، در جریان ملی سازی نفت ایران، ملی سازی کانال سوئز و امروز در برنامههای هسته ای در پیش گرفتهاند، مانع تراشیهای سیاسی برای فرار از بحثهای حقوقی بوده است. همین عامل یکی از مهمترین عللی است که انگلیسیها هم در ملی سازی نفت ایران و هم در ملی سازی کانال سوئز از ارجاع پرونده به محاکم قضایی و حتی شورای امنیت طفره میرفتند و تلاش داشتند، مصدق و ناصر را با بازیهای سیاسی از ادامه راه خود بازدارند. همین پروسه در برنامههای هسته ای کشورمان و با خروج پرونده کشورمان از آژانس به شورای امنیت عیناً دیده میشود.!!!
در مسیر ملی سازی کانل سوئز، که خواست یک به یک مردم مصر محسوب میشد، بریتانیا بارها و بارها سیاستها و ابزارهای استعمار گرانه خود را در جهت مانع تراشی برای عدم تحقق این خواست ملی به کار برد و در نهایت توانست حدود یک قرن این منطقه از خاک مصر را جولاتگاه خود سازد و به اجرای سیاستهای خود بپردازد. درست به مانند ملی سازی صنعت نفت در ایران که از هیچ حربه ای برای متوقف کردن آن دریغ نشد. در ملی سازی کانال سوئز یک مسئله ملی به مسائلی همچون حفظ صلح و امنیت بین المللی و... پیوند زده شد و در نهایت هزینههای بشماری را به مردم مصر تحمیل نمود. این مسئله عیناً در رابطه با برنامههای هسته ای کشورمان نیز نمود یافته و برنامههای هسته ای کشورمان به عنوان تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی معرفی گردیده است.!!!
در مورد دیگر بریتانیا برای طفره رفتن از بحث کانال سوئز بحث استقلال سودان را پیش کشید. بدین معنی که بریتانیا با حمایت از جدایی طلبان خواستار استقلال سودان شد، ولی مصر هرگز راضی به جدایی سودان از مصر نبود. در رابطه با دخالتهای انگلستان در مصر دولت ایالات متحده نیز تقریباً در کنار دولت انگلیس بود. لذا از این مسئله یعنی جدایی بخشی از خاک مصر، به عنوان ابزاری برای ایجاد مانع برای ملی سازی کانال سوئز به عنوان گرو کشی استفاده شد. دولت مصر اصرار داشت که این کار بریتانیاییها "حقوق مصر را نقض میکند"، در این رابطه آمریکاییها نیز به نوعی همراه این کشور بودند و پایگاههای بریتانیا را پایگاههای خود میدانستند.
آمریکاییها به خوبی نسبت به منافع خود در کانال سوئز تحت اشغال بریتانیا آگاه بود و میدانستند که آنها در این زمینه دچار «احساسات و خیالپردازی» نشدهاند. در این رابطه رئیس برنامهریزی سیاستهای وزارتامورخارجه، جرجکنان گفته: ما در حدود 50 درصد از ثروت جهان را در اختیار داریم در حالی که جمعیت ما 6.3 درصد کل دنیاست...در این موقعیت نمیتوانیم با حسادت و خشم، شکست بخوریم. در شرایط پیشرو مهمترین وظیفه ما شکلدادن به رابطهای است که به ما اجازه دهد، شرایط نامساعد فعلی را بدون ضربهزدن به منافع ملی خود پشت سر بگذاریم بدین معنی که برای آمریکا سربازان بریتانیایی به معنای سربازان آمریکایی مستقر در کانال سوئز بودند.
جدای ازهمه این موضوعات، مسئله اصلی یعنی مسئله حمایت آمریکا از ارتش مصر و کمکهای اقتصادی بود. در واقع تا به امروز نتیجه نهایی هر مذاکره بین مصر و آمریکا وابسته به حمایت واشنگتن از ارتش مصر بوده و این مسئله ای است که تحولات مصر را تا به امروز نیز تحت تأثیر قرار داده است. از این مسئله نیز به عنوان ابزاری برای مانع تراشی در راه تحقق اهداف ملی مصر مورد استفاده قرار میگرفت.
ایجاد پیمانهای متعدد منطقه ای و دعوت و تهدید ناصر از دیگر اقداماتی بود که در مقابل اقدامات ناصر در دستور کار سیاستمداران بریتانیا و آمریکا قرار داشت. در راین رابطه تشکیل یگان نظامی خاور میانه ابزاری بود که برای ترغیب ناصر در کوتاهی از اهداف خود مورد استفاده قرار گرفت و بعد از عدم موافقت ناصر به عنوان ابزاری در مقابل او مورد استفاده قرار گرفت.
تنها چند ماه بعد از عدم موافقت مصر با خواست آنها در جلسه شورای ناتو در سپتامبر 1951، یونان و ترکیه به عضویت پیمان دفاعی ناتو درآمدند. ترومن بلافاصله به رئیس جمهور ترکیه تلگراف زد و به وی پیشنهاد داد تا در مورد تشکیل یک یگان نظامی خاورمیانه ای متشکل از امریکا، بریتانیا و مصر مذاکره کنند. اما مصر بعد از کودتا راه خود را میرفت. قبل از رسیدن زمان مذاکرات، دولت مصر رسماً تعهدنامههای 1899 و 1936 در رابطه با سودان و سوئز را ملغی اعلام کرد. در سخنرانی خود برای پارلمان مصر در هشتم اکتبر 1951، نخست وزیر مصطفی النحاس پاشا اعلام کرد: من تعهدنامه 1936 را به خاطر مصر امضا کردم و اکنون به خاطر مصر آن را ملغی اعلام میکنم. آمریکاییها در این جریان مدام در حال سنگ اندازی در مقابل این خواست ملی مصریها بودند.
مسئله این بود که بریتانیا در ارائه راهحل صادق نبود و این کار نیازمند آن بود که هر دو طرف بدون چون و چرا حتی برای مدت کوتاهی از موضوع کانال سوئز صرف نظر کنند. چرچیل و معاونش «کلمنتاتلی»[11] در تلاش بودند، قبل از اینکه مصر تقاضای خارج کردن تمام نیروهای بریتانیا را بکند، با کاهش تعداد نیروهای بریتانیایی متعاقب قطعنامه 1936 شعلههای خشم مردم مصر را خاموش کنند. هر دو طرف موافقت کردند که قراردادی نهایی برای خارج کردن نیروهای بریتانیایی از کانال سوئز باید هزینههایی صنف کارگران موجود در پایگاه نظامی را تأمین کند و همچنین استفاده مجدد و فوری از پایگاههای کانال توسط یک ارتش منظم تنها زمانی ممکن خواهد بودکه اضطرار ایجاب نماید، اما مسئله اینجا بود که چه کسی این اضطرار را تشخیص خواهد داد؟. با کنار گذاشته شدن این سئوال فضای حاکم بر مذاکرات شدیداً متأثر از رسوایی مصر در جنگ اعراب با اسرائیل بود. شکست مصر از اسرائیل به نظر نمیرسید که یک افتضاح صرف نظامی باشد، چرا که بسیاریها به آن به عنوان سوءمدیریتی از دوران فاروق مینگریستند. او کشور را به سوی باتلاق فساد، فقر و جنگ که وضعیت تاسفباری به بار آورده بود تبدیل کرده بود.
تلاش برای صرف نظر کردن مصر از ملی کردن کانال سوئز با ارائه یک توافق امنیتی
غرب تلاش میکرد با کشاندن مصر به مذاکرات سه جانبه در رابطه با مسائل دفاعی خود، بتواند خواست ملی مصریها را نادیده بگیرد. اما با وجود تمام شک و تردیدی که امریکایها در رابطه با رویکرد بریتانیا داشتند، این کشور هنوز نقش و مسئولیت بنیادینی در مصر بر عهده داشت. سفیر آمریکا در مصر، جفرسون کافری، پس از بررسی همه گزینههای دیگر اعلام کرد که هر تلاشی برای بیرون راندن بریتانیا به منافع آمریکا آسیب میرساند. آمریکا هنوز مجبور بود به کمکهای نظامی و سیاسی بریتانیا تکیه کند. اما با در نظر گرفتن گرایشات ملی گرایانه در مصر این امکان وجود داشت که بتوان بر اساس یک توافق و طرح سه جانبه به مصر نیز جایگاهی مشابه در دفاع از کانال سوئز داده شود و این خود نمادی میشد از اینکه به تقاضاهای ملی گرایانه پاسخی درخور داده شده است. کافری گفت: "در میان همه گزینهها باید به آنهایی بیندیشیم که به بریتانیا و حتی خود ما این امکان را میدهد که پایگاههایی نظامی در مصر داشته باشیم.
آغاز جنگ کره در ژوئن 1950، بدون تردید نظر کافری در خصوص نیاز آمریکا به ایجاد پایگاههای جدید را تحت تأثیر قرار داده بود، ولی این نظرات تنها حرکتی روبه جلو و به ورای تفکر زمان جنگ بود و به دنبال این بود که چگونه میتوان منافع آمریکا را در چندین کشور خاورمیانه تأمین کرد. کافری معتقد بود که پیشنهاد او نیازمند طرحی هوشمندانه و دقیق است، تا بتوان مصریها را قانع کرد. هزینه این طرح بدون شک بسیار بالا بود و شامل تسلیحات و حداقل یک مشاوره نظامی صوری بود که در ظاهر یک تبادل اطلاعات و نظرات در مقیاس وسیع به نظر برسد. در حوزه داخلی امریکا نیز این طرح هزینههایی داشت، چرا که میبایست با مخالفتهای احتمالی کنگره نیز دست و پنجه نرم میکرد.
صحبتهای صریح کافری مبنی بر مزایا و حتی نیاز به یک حداقل همکاری نظامی ظاهری به منظور القای "یک همکاری تمام و کمال و نوع وظایف و تقسیم کارها برای تعدیل ملی گرایی مصری، مطابق با همان رویکردهایی بود که آچسون، و بعدها جان فاستر دال، سعی بر تقویت آنها داشتند. در یک سمت این رویکردها ناتو قرار داشت که شعار ملی انها عبارت بود از: یکی برای همه و همه برای یکی" و در طرف دیگر یک پیمان خاور میانه ای بود که هنوز کلیتان مشخص نشده بود. براساس گفتههای آچسون، ناتو مدلی کامل در ابعاد مختلف بود که در جهات مختلف فعال بود: اتحادی نظامی بر علیه شوروی بود و دو دشمن قدیمی فرانسه و آلمان را هم قرار میداد و اینها در حالی بود که لندن را نیز وا میداشت تا نقش یک کشور اروپایی را بپذیرد و به دنبال احیای نقش متمایز خود در دوران ویکتوریا نباشد.
اما ناصر به مشارکت تسلیحاتی به عنوان یک ضرورت برای دفاع از مردم مصر، برای اجتناب از تکرار آوارگی مردم مصر به مانند مردن فلسطین، نگاه میکرد. او کانال سوئز را به عنوان یک طرح امپریالیستی میدانست که حاکمیت مردم مصر را به مصامحه گرفته است. او در صحبتهای قبل از ملی سازی کانل سوئز این جملات را بیان کرد: کانال سوئز حاکمیت ملی مصر را با دخالتهای کشورهای بیگانه از جمله بریتانیاییها به سخره گرفته است...و اینکه هیچکس از این مسئله که فقیر باشی و قرض بگیری تا وطن را بسازی حجالت نمیکشد: خجالت واقعی زمانی است که خون مردم مصر ریخته شود و حقشان پایمال گردد. جمعیت حاضر با سوت و فریاد ابراز احساسات میکردند. هیچکس نمیدانست چه چیزی اتفاق خواهد افتاد. ناصر با خواندن پیام تصویب ملیکردن کمپانی کانال سوئز به سخنانش پایان داد. او در میان همهمه فریاد زد، امروز ای مصریها، ما با در آمد سالیانه 100 میلیون دلار در سال و 500 میلیون در پنج سال برای کانال سوئز ما نباید منظر کمک 70 میلیون دلاری ایالات متحده باشیم ... حال که من با شما صحبت میکنم برادران شما، فرزندان مصر برای اداره شرکت کانال سوئز به پاخواستهاند و متعهد به عملیات خود هستند. حال در این لحظه آنها کمپانی کانال را در دست گرفتهاند، کمپانی کانال مصر را!، نه کمپانی کانال خارجی را!.
برخی از مشاوران محافظهکار ناصر قبل از سخنرانی او اتفاقی که بر مصدق، نخستوزیر پیشین ایران افتاد را یاد آوری کرده بودند، کسی که در تلاش برای ملیکردن چاههای نفت کشورش بود. کودتای مدیریت شده آمریکایی انگلیسی، طرحهای ایرانیان را متوقف کرد و مانع اقدامات او گردید و زمانی که شاه به تخت و تاخ خود بازگشت از حرکت آنها جلوگیری نمود. ناصر در مقابل شدیداً اعتقاد داشت که مصر توانایی اداره کانال و رفع تهدیدات و تجاوز به کانال را برخوردار است.
در این رابطه دیدار مصدق از مصر از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود. در این دیدار تأثیر اقدامات مصدق در مصر تحت نفوذ غرب کاملاً آشکار گردید. این تأثیر به حدی بود که دکتر مصدق در مصر به عنوان یک قهرمان نگریسته میشد، برای نمونه از جمله شعارهایی که در لحظه استقبال از او سر داده میشد، زنده باد مصدق بود.
در واقع هنگامی که مصدق به آمریکا رفت و ترومن دوباره تلاش کرد، بین بریتانیا و ایران سازش ایجاد کند، این برخورد تأثیر بدی بر وی گذاشت. مصدق از طریق قاهره به ایران بازگشت. حدود دهها هزار نفر به استقبال وی در فرودگاه رفتند و چندین بار نیز در مقابل قصری که او در آن اقامت داشت، تجمع کردند. جمعیت پلاکاردهایی را حمل میکرد که بر روی آن خطاب به مصدق نوشته شده بود: "نابودگر بریتانیا" و "دشمن امپریالیسم." برخی روزنامهها گزارش دادند که در میان شعارهای طرح شده، برخی شعارهای ضد آمریکایی نیز شنیده میشد. این شعارها علی الظاهر به این خاطر بود که ایالات متحده از دادن وامی که برای حفظ سکوهای نفتی و پالایشگاه آبادان به آن نیاز داشت خودداری کرده است. از آنجا که مصدق حال مساعدی نداشت، همراهان وی از مردم تشکر کردند و خود مصدق که با ویلچر به هتلش برده شده بود پیامی صادر کرد مبنی بر اینکه ایرانیان از خواست مصریها مبنی بر خروج انگلیس از مصر حمایت قاطع میکنند. در پاسخ جمعیت فریاد میزدند: انقلاب ، به ما اسلحه بدهید. در هنگام دیدار وی با فاروق فیلمی درباره قساوت بریتانیا پخش شد.
به دنبال ملی سازی کانال سوئز کشورهای بریتانیا، فرانسه و رژیم صهیونیستی به کانال حمله کردند و تنها با واکنش شورای امنیت و فشارهای ایالات متحده و شوروی سابق عقب کشیدند. قطعنامه سازمان ملل خواستار یک آتسبس و عقبنشینی سریع بود که از جانب مسکو و واشنگتن حمایت میشد، و در عین حال بر مبنای این قطعنامه، میبایستی فرانسه و بریتانیا متوقف میشدند و اقدام به راهاندازی نیروی جدیدی نمیکردند.
بعد از بحران سوئز، واشنگتن دست به یک سلسله اقداماتی برای متوقف کردن این اقدام زد، و امید داشت بتواند نگرش جمالعبدالناصر را تغییر دهد. ایالاتمتحده داراییهای مصر را بلوکه نگهداشت و شناسایی ملیسازی کانال سوئز را به حالت تعلیق درآورد. کمکهای دیگر آمریکا نیز متوقف گردید. ورود گندم به مصر کاهش یافت و مشاوران آمریکایی از پروژههای عمرانی فراخوانده شدند. علاوه براین سازمان ملل با وضع فشارهای بینالمللی در صحرای سینا، اسرائیل را از هر گونه ترس تلافیجویانه مصر در کانال سوئز آسوده خاطر ساخت. آمریکاییها میگفتند، تا زمانی که نتوانیم ناصر را سرنگون کنیم مسئله کانال سوئز او را قویتر میکند. رهبر مصر دوست داشت به این مسئله فکر کند که به چه نحو میتواند ایالاتمتحده را به عنوان مدافع رژیم جدید مصر، به مسائل خاورمیانه بکشاند، و فکر میکرد این مسئله میتواند به پیمان بغداد به عنوان رقیبی جدی پایان دهد.
برنامههای هستهای ایران تکرار بازی کانال سوئز و ملی سازی صنعت نفت:
معاهده عدم گسترش سلاحهای هسته ای (NPT به عنوان بنیان معاهدات خلع سلاحی و کنترل تسلیحاتی در رابطه تسلیحات هسته ای، معاهده ای حقوقی است، اما در بستر و تحت تأثیر تعاملات سیاسی و بنده بستانهای دولتهای بزرگ و تحت تأثیر فضای دو قطبی جهان بعد از جنگ جهانی دوم شکل گرفته است. همین معاهده نیم بند، که مبدع و شکل دهنده آن کشورهای هسته ای هستند، امروز برای کشورهای هسته ای به عنوان مخترعان آن مشکل ساز شده است. لذا یک سری از تلاشها برای ایجاد مانع بر سر برنامهها و حقوق حقه کشورهای غیر هسته ای از جانب کشورهای هسته ای به راه افتاده که نمود آنها را در پروتکلهای الحاقی معاهده عدم گسترش و موضوع گیری در برنامههای صلح آمیز کشورمان دیده میشود./998/د101/ح
منبع: مرکز اسنادانقلاب اسلامی