۲۰ فروردين ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۶
کد خبر: ۲۵۳۸۷۸

تحلیلی از تیپ روشنفکر نوتحصیل و ناامید

خبرگزاری رسا ـ بدبینی، نوعی نگرش عدم اطمینان غیر عادی نسبت به طبیعت و انگیزه‌های مردم است و معمولاً به حس عدم تفاهمی عمیق منجر می‌شود. در نهایت این وضع، روشنفکر جوان و بدبین، بدترین و فجیع‌ترین اعمال را در رفتار مردم انتظار دارد و از این قرار نمی‌تواند از «ظرفیت»های محیط برای بهبود استفاده کند.
روشنفکري

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، بدبینی، نوعی نگرش عدم اطمینان غیر عادی نسبت به طبیعت و انگیزه‌های مردم است، و معمولاً به حس عدم تفاهمی عمیق منجر می‌شود. در نهایت این وضع، روشنفکر جوان و بدبین، بدترین و فجیع‌ترین اعمال را در رفتار مردم انتظار دارد، و از این قرار نمی‌تواند از «ظرفیت»های محیط برای بهبود استفاده کند. بدین ترتیب، بدبینی روشنفکر جوان، که ابتدا از یک رمانتیسیسم آرمان‌گرای دلپذیر آغاز می‌شود، راه‌های عملی به سمت آرمان‌گرایی را سد می‌کند و روشنفکر را به عزلت می‌کشاند.

 

تز یک

جوانان نوتحصیل، با موهای فرفری و سبیل‌های بزرگ و لباس‌ها و چهره‌ای آشفته. .. زمانی، حس بدبینی مفرط و «سیاه‌نمایی»، در میان سطوح فوقانی روشنفکری ملاحظه می‌شد، وقتی میان آرمان‌های خود و جامعه فاصله ناپیمودنی ملاحظه می‌کردند، ولی اکنون، «سیاه‌نمایی»، به نحوی درویش مسلکی مصطلح در میان جوانان نوتحصیل بدل شده است، و می‌رود تا به زمینه‌ای برای ناآرامی‌های گسترده اجتماعی در شهرها منجر شود.

 

بدبینی، نوعی نگرش عدم اطمینان غیر عادی نسبت به طبیعت و انگیزه‌های مردم است، و معمولاً به حس عدم تفاهمی عمیق منجر می‌شود. در نهایت این وضع، روشنفکر جوان و بدبین، بدترین و فجیع‌ترین اعمال را در رفتار مردم انتظار دارد، و از این قرار نمی‌تواند از «ظرفیت»های محیط برای بهبود استفاده کند. بدین ترتیب، بدبینی روشنفکر جوان، که ابتدا از یک رمانتیسیسم آرمان‌گرای دلپذیر آغاز می‌شود، راه‌های عملی به سمت آرمان‌گرایی را سد می‌کند و روشنفکر را به عزلت می‌کشاند. از این بیش، در یک مقیاس اجتماعی، روشنفکر بدبین و سیاه‌نما، مانع به ثمر رسیدن تلاش‌های یک جامعه برای ارائه‌ روابط مناسب برای تشریک مساعی، میان اعضای جامعه می‌شود.

 

بر هم خوردن توازن میان خوش‌بینی و بدبینی، تأثیر معکوسی بر عملکرد تیپ «روشنفکر نوتحصیل و ناامید» جوان دارد، خصوصیات اخلاقی و توش و توانشان در همکاری با دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد، و روابط اجتماعی آنان را به طرزی قابل ملاحظه‌ای سرد می‌کند. همچنین، بدبینی موجب پایین آمدن کیفیت زندگی شخصی و خانوادگی‌ای‌شان می‌گردد. از این قرار، بدبینی مفرط، می‌تواند زمینه ساز بروز مشکلات عاطفی، سوء رفتار، خشونت و، حتی، فساد باشد.

 

تز دو

خب؛ هر جامعه‌ای نژندی‌ها و ناملایماتی دارد. به هر روی، مقدورات و امکانات هر جامعه متحمل محدودیت‌هایی است، و به لحاظ فرهنگی نیز، روند اجتماعی شدن در یک جامعه، افت و خیز دارد، و در این افت و خیزها، امور و افرادی از قلم می‌افتند.

 

هر چند که ممکن است «در یک مقیاس وسیع‌تر»، جامعه رو به پیش باشد، اما از نظر جوانان تحصیلکرده درویش مسلک فعلی، ناملایمات جامعه، بزرگ و غیر قابل تحمل می‌آیند، و آنها را دچار شوک و بهت زدگی می‌کنند. در نتیجه، بسیاری از واقعیت‌ها و وضعیت‌هایی را که تجربه می‌نمایند، باعث می‌شود که اعتماد خود را به مردم و «ظرفیت»های جامعه از دست بدهند، و شروع به پرخاش علیه جامعه کنند.در نتیجه، «روشنفکران نوتحصیل و ناامید»، روز به روز با تعداد کمتری از مردم عادی، خارج از دایره‌ کلاس و کافه‌های روشنفکری، روابط اجتماعی برقرار می‌کنند و، حتی، ممکن است به تدریج، از دوستانشان و خانواده نیز کناره بگیرند و دوری گزینند. اگر وضعیت مزبور به همین منوال پیش برود، منجر به بروز پرخاشگری‌های اجتماعی گسترده خواهد شد.

 

تز سه

این «روشنفکران نوتحصیل و ناامید»، اغلب، تنها برخی از روشنفکران شاخص را قبول دارند که آنها نیز تاریخ اعتبار محدودی نزد ایشان دارند، و بالاخره، مورد پرخاش تند منتقدان جوان واقع خواهد شد. جوانان ناامید فقط این روشنفکران یا چهره‌های شاخص را قابل اطمینان می‌دانند، و عقیده دارند که آنان تنها آدم‌هایی هستند که از اوضاع جهان و جامعه با خبرند، و می‌دانند چه اتفاقاتی می‌افتد و چه می‌گذرد. البته، پس از مدتی در می‌یابند که ارزیابی آنها در مورد اساتید شاخص هم صحیح نبوده است، و در بهترین حالت سراغ اساتید جدید می‌روند، و در شقوق وخیم ماجرا، به «انزوا» و «پرخاش ناشی از ناکامی» روی می‌آورند. متأسفانه، اغلب اوقات، روشنفکران ارشد و پیشکسوت نیز، چنین دیدگاه‌های پرخاشگر را تقویت می‌کنند.

 

به موازات اینکه «روشنفکران نوتحصیل و ناامید»، بیش از پیش، از جامعه کناره می‌گیرند و اعتقاد خود را به ظرفیت‌های تعالی اجتماعی، و اصول انسانی و نیکی‌هایی که می‌توانند به آنها کمک کنند تا جهان را از منظر مثبت‌تری بسازند، نادیده می‌گیرند، گمان می‌کنند که طبع انسان شریر است. به دنبال این فکر منفی، عمیقاً در یک حالت خطرناک از خود بیگانه شدن، گیجی، بی‌علاقگی، بی‌انگیزگی و سرخوردگی فرو می‌روند. این بیگانگی از اجتماع و دور شدن از آن، در زمانی که روشنفکر جوان، حس «احترام» و «مبادی آداب بودن» را از دست می‌دهد، تشدید می‌شود.

 

تقریباً، به طور همزمان، تیپ «روشنفکران نوتحصیل و ناامید»، تصمیم می‌گیرد تا در برخورد با کژی‌ها و اتفاقات روزمره، به شیوه خود عدالت را برقرار کند؛ زیرا، این تصور را دارد که جامعه دارای یک «دستگاه قضائی ناکار آمد » و غیر عادلانه است.

 

تز چهار

«روشنفکران نوتحصیل و ناامید»، خیلی زود متوجه می‌شوند که آرمان‌گرایی در دانشگاه، و قوانین اخلاقی حاکم بر پاتوق‌های روشنفکری، آن چنان که باید، منعکس کننده‌ واقعیات نیستند. به مرور که حس احترام به اخلاق و جامعه در میان این جوانان از بین می‌رود، ممکن است آنها عزت نفس خود را نیز از دست بدهند.

 

روشنفکرانی که به این نقطه می‌رسند، دیگر قادر نخواهند بود تا به جامعه‌ای که برای حفاظت و دفاع از آن آرمان پردازی کرده‌اند، خدمت کنند. آنها، نفرت را در خود پرورش می‌دهند، و تا جایی پیش می‌روند که به همه چیز و همه کس منتقد می‌شوند و در این برهه است که کاملاً قربانی بدبینی می‌گردند.«روشنفکران نوتحصیل و ناامید»، نه تنها دیگر به اصول اجتماعی و اخلاقی که در بدو امر، محرکی برای آرمان‌گرایی روشن‌فکر بوده اهمیتی نمی‌دهند، بلکه بر عکس، غالباً آن ارزش‌ها را به دیده‌ تحقیر می‌نگرند.

 

تز پنج

عده‌ای بر این باورند که بدبینی، بخشی طبیعی از زندگی روزمره روشنفکر است. مردم عادی، در پاسخ به امیدها و آرزوهای از دست رفته و در دفاع از این ناکامی‌ها، آرزوهایی که محصول فرهنگ عادی و متعارف هستند، و از لحاظ اجتماعی تقویت شده‌اند اتخاذ می‌کنند. ولی روشنفکر، در این تغییر مسیر چندان ماهر نیست.

 

بر خلاف کارکنان سایر مشاغل، که به هنگام نارضایتی از کار خود، شغل خویش را تغییر می‌دهند، روشن‌فکر، نمی‌تواند پیشه روشنفکری خود را همچون پوستینی عوض کند؛ زیرا، فقط بدبینی به یک جنبه از زندگی نیست که آنها را سرخورده کرده و ناامیدشان ساخته، بلکه بدبینی به کل جامعه و مردم (و همه‌ پیشه‌های دیگر) است که آنان را دچار مشکل نموده است.

 

برای آن دسته از روشنفکرانی که در مراتب دانشگاهی حضور ندارند و قادر به ترفیع آکادمیک نیستند (این امر غالباً در مورد بیشتر «روشنفکران نوتحصیل و ناامید» صدق می‌کند )، و در شرایطی که جامعه به حرکت بطئی خود ادامه می‌دهد، روشنفکران جوان، انگیزه‌های اندک و رضایت درونی ناچیزی دارد؛ در عوض، زندگی کسل کننده و ملالت آوری را می‌گذرانند. علی الخصوص، در جامعه‌ای که اطرافیان روشنفکر، موفقیت را بر اساس مادیات تعریف کنند، دست نیافتن به ارتقای آکادمیک، باعث موقعیت خانوادگی مخاطره آمیز برای روشنفکران جوان می‌شود. این دو مفهوم مطرح شده، یعنی نیاز به دریافت پاداش از اجتماع و آثار تفکر شدیداً مادی جامعه بر روشنفکران جوان نوتحصیل، قابل بررسی و کاوش زیاد است.

 

علاوه بر وضعیت حاکم بر جامعه و پیامد عدم احترام به آداب نزد روشنفکران جوان، «ایستایی و رکود فکری» نیز به ایجاد بدبینی در آنان کمک می‌کند. تخصصی شدن رشته‌های دانشگاهی، غالباً فرصت‌های روشنفکران جوان برای گشت و گذار به منظور کسب تجارب جدید و پر مایه را محدود می‌سازد. احساس کامیابی، مسئولیت، رشد و بالندگی شخصی و شناخت، به خودی خود، «خودشکوفایی» را به همراه دارد، و «روشنفکر نوتحصیل و ناامید»، از همه اینها محروم است.

 

تز شش

«روشنفکر نوتحصیل و ناامید»، در جریان بازبینی ریشه‌ای امور، برخی از خصلت‌های بنیادی زیست انسانی معمولی را از یاد می‌برد، و این چنین، زندگی مفلوکی می‌یابد. اگر روشنفکر، بخواهد دید مثبت و آرمان‌گرایانه خود را حفظ کند، باید مهارت‌های اخلاقی پایه را در خود بپرورد. روشنفکر جوان، می‌باید تعهد نسبت به آرمان‌های درست کاری، انصاف، عدالت، شجاعت، امانت داری، وفاداری، عطوفت، مهربانی، و مبادی آداب بودن را در خود تقویت کند.

 

در توانمندسازی اخلاقی روشنفکری، نقش چهره‌های شاخص و پیشکسوت دانشگاهی و الگوهای ایفاگر نقش مثبت، اهمیت ویژه دارد و یک دشواری اصلی در فضای روشنفکری امروز ما، همین کم اعتبار شدن بسیاری از این چهره‌های شاخص دانشگاهی است که خود آنها نیز در این بی‌اعتباری خویش و آکادمی بی‌تقصیر نبوده‌اند، ولی هتاکی و افراط نوتحصیلان جوان هم تأثیر گذار است.

 

چهره‌های شاخص دانشگاهی، که نتوانند قابلیت اعتماد خود را به نیروهای روشنفکر جوان ثابت کنند، به افشاندن تخم بدبینی در آنان کمک می‌نمایند. رهبران دانشگاهی، باید در عمل (نه در حرف)، مهذب بودن و رفتارهای مطلوب را از خود به نمایش بگذارند.

 

هم چنین، آنها می‌باید دانشجویان را در معرض برخورد با الگوهای اخلاقی و اعمال مناسب و انسانی آنها در جوامع خود، قرار دهند تا آنان فقط بدی‌ها را نبینند و بدین سان دانشجویان را این گونه پرورش و به سوی خوش بینی سوق دهند. اساتید عمده و معیار، باید نوعی فرهنگ اتحاد و انسجام در بین دانشجویان خود به وجود آورند، طوری که هنگام نا امیدی از همه چیز و همه کس، هم‌قطارانی معتمد برای همدردی و ادامه فعالیت داشته باشند. رهبری ضابطه مدار و دلسوزانه در آکادمی، سبب تشویق دانشجویان و نیروهای جوان شده و بدین ترتیب، بدبینی را کاهش می‌دهد. این نوع رهبری به منظور مؤثر بودن، نباید مقطعی باشد، بلکه طی مدت طولانی، باید ثبات و دوام داشته باشد./97/د101/ح

 

منبع: رسالت

ارسال نظرات