نقد و تحلیل وضعیت ادبیات و هنر در حوزه/ از اخوان و شاملو تا شریعتی و مارکز
سرویس اندیشه خبرگزاری رسا ـ بیش از سه ساعت به طول انجامید؛ گفتوگویی صریح و صمیمی با مردی که براستی می توان او را از پدران ادبیات و هنر در حوزه امروز قلمداد کرد؛ مردی متواضع و صریح که با محبت حرفهایمان را شنید و با دقت و استدلال پاسخ گفت.
حرفهایش از دل برمیآمد و لاجرم بر دلمان نشست؛ حیف که مجبور شدیم بخشهایی از مصاحبه را به دلایلی که همه میدانیم حذف کنیم، والا جذابتر از این هم میشد.
«اگر اجازه بدهند این طفل(هنر و ادبیات دینی) راه خودش را پیش ببرد و هر کسی نخواهد دست و پای او را بکشد، طبیعتا این طفل جاهای زمین میخورد و لباسش خاکی میشود، اگر این زمین خوردن و خاکی شدن نباشد، امکان رشد نیز وجود نخواهد داشت.
اینکه ما در تربیت اجتماعی، اخلاقی، دینی و حوزوی مدام تلاش میکنیم که افراد زمین نخوردند و خاکی نشوند مخل تربیت است. اگر به این محافل و پاتوقها اجازه داده شود و آنها(مراکز حوزوی) دخالتی نکنند کار بسیار راحتتر پیش خواهد رفت. آنها بدانند که ما از آنها انتظاری نداریم و لطف کنند از این جریان انتظاری نداشته باشند...»
شاید بتوان گفت این جملات, عصاره و لب کلام ایشان در این گفت وگو بود و کاش خوب خوانده و فهمیده و به کار بسته شود.
ما از همه چیز ادبیات و هنر و پیوندش با دین و البته حوزههای علمیه سخن گفتیم؛ از سنت کافه نشینی گرفته تا غولهای ادبیات ایران و جهان؛ از میزان درک مقوله هنر و مختصاتش در محیطهای مذهبی گرفته تا پتانسیل بالایی که حوزه در زمینه بارور نمودن قابلیتهای هنری و ادبی طلاب دارد و از رنج و مشقت این مسیر سنگلاخ گرفته تا امیدها و ناامیدیها؛ و خلاصه از دیروز و امروز و فردا.
حرفهای ناگفته هم زیاد ماند؛ برای شاید وقتی دیگر!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حوزههای علمیه جهان تشیع در طول ادوار مختلف تاریخی به عنوان یکی از مراکز بسیار مهم و حتی شاید بتوان گفت تنها مرکز تولید علم بودند. پیشتر دانشگاهها به شکل کنونی وجود نداشته و تنها حوزههای علمیه بودند که کار تولید علم را بر عهده داشتند، در این زمینه نیز تنها به تدریس علوم دینی قناعت نمیشد و دروس مختلفی همانند ریاضیات، طب، ادبیات فارسی، نجوم و دیگر دروس تدریس و مورد توجه واقع میشد.
ولی آرام آرام با تأسیس دانشگاههای مختلف، حوزههای علمیه که زمانی در متن بودند، مقداری به حاشیه رانده شدند و متأسفانه کار به جای رسید که از سوی برخی از افراد، حوزهها تنها مسؤول تولید علم دینی معرفی شدند و اکنون نیز در میان بسیاری از افراد همین تفکر حاکم است. بیتردید رشد دانشگاهها در یک مدت کوتاه و علاقهمندی افراد به کسب علوم مختلف آنهم در زمان کوتاه، در کم رنگ شدن نقش حوزههای علمیه در تولید علم در عرصههای مختلف بیتأثیر نبود، ولی نباید از این موضوع نیز غفلت کرد که مقداری نیز در این زمینه حوزهها غفلت کرده و به تعبیری در میدان مسابقه آنگونه که باید و شاید ندرخشیدند و این امر نیز دلایل مختلفی دارد.
از جمله دلایل حضور کم رنگ حوزههای علمیه در میدان تولید علم به ویژه علم دینی افت سطح علمی طلاب حتی در علم دین است؛ به گونهای که امروز برخی از مراکز خود را پرچمدار تولید علم دینی معرفی میکنند و اگر روال همچنان ادامه داشته باشد، شاید بتوان گفت در مدت زمان کوتاهی حتی تولید این علم نیز از دست حوزهها خارج میشود. یکی از راهها برای حضور حداکثری حوزههای علمیه در عرصه تولید علم در زمینههای گوناگون به ویژه علم دین؛ بالا بردن سطح علمی طلاب در عرصههای مختلف است که متأسفانه آنگونه که باید و شاید در این زمینه کار صورت نمیگیرد.
حتی نمیتوان انتظار داشت با رشد علمی کنونی، حوزهها همانند گذشته به رشد خود ادامه دهند؛ گرچه انتظار بحق این است که حوزه منطبق با نیازهای زمانه به رشد علمی خود توجه داشته و به تربیت عالمان دین بپردازد. البته ما در این گزارش ابدا به دنبال سیاه نمایی و یا نادیده گرفتن تلاش عزیزان حوزوی در عرصههای مختلف نیستیم؛ چرا که احدی نمیتواند منکر رشد علمی بسیار خوب حوزهها در چند دهه گذشته و حضور آنها در عرصههای مختلف علمی باشد، ولی خب باید به دنبال نتیجه مطلوب بود و به وضع موجود قناعت نکرد.
ما نیز تصمیم گرفتیم برای بررسی و واکاوی این موضوع که چرا حوزههای علمیه در قسمتهای با افت سطح علمی روبرو شدهاند و اساسا چه مدرکی بر این ادعا میتوان ارائه داد، با حجتالاسلام سید ابوالقاسم حسینی ژرفا که خود از اساتید برجسته حوزه و دانشگاه هستند و افزونبر تحصیلات حوزوی، تحصیلات دانشگاهی نیز دارند، گفتوگوی تفصیلی داشته باشیم که پس از معرفی اجمالی استاد تقدیم علاقهمندان میشود.
استاد در سال 41 در تهران به دنیا آمد، تحصیلات معمول را تا دیپلم ریاضی در تهران ادامه و همان جا به سال 59 طلبگی را شروع کرد و برای ادامه تحصیلات طلبگی در سال 63 راهی قم شد. تحصیلات حوزوی را تا خارج فقه و اصول در قم گذراند و همزمان از سال 63 تحصیلات دانشگاهی را در همین شهر در رشته حقوق آغاز و تا اخذ کارشناسی ارشد حقوق بین الملل از دانشگاه شهید بهشتی در تهران به سال 71 ادامه داد. از سال 60 دبیر صفحات شعر در نشریات گوناگون از جمله مجلات رشد جوان و معلم بود و هفت سال اخیر عمرش را با همه توش و توان در خدمت ترجمه دوره کامل کتاب الغدیر اثر حضرت علامه امینی بوده است که اثری ارزشمند در حوزه تحقیق و ترجمه است.
بربال قلم(جهل درس در قلمرو ادبیات فارسی)، مبانی هنری قصههای قرآن، فرهنگ جانبازی(دوجلد)، بیطرفی در حقوق بین الملل اسلامی، حدیث رویش، برساحل سخن، زخم، پرواز، دیدار(تصویری از جانبازان کربلا)، جهاد و حقوق بین الملل، هدیهای از دوست، شیوهنامه دائره المعارف امام حسین(ع)، بهشت ارغوان، توسعه اقتصادی در اسلام(دو جلد)، ترجمه موسوعه الامام علی(ع) جلد ششم، ارتباط صهونیستی از آثار این نویسنده حوزوی است که برخی از کتابهای وی تا ده بار تجدید چاپ شده است.
رسا ـ همانگونه که مستحضرید در حوزه ادبیات دینی تعریف و خروجی مشخصی نداریم، به عقیده شما مدیریت حوزه در مسیر کشف استعدادهای نویسندگی طلاب و بارور کردن آن آیا وظیفهای بر دوش خود میداند یا خیر؟ چرا پس از گذشت 32 سال از انقلاب اسلامی کماکان در حوزه ادبیات به ویژه ادبیات داستانی در بخش مبانی و تولیدات درجا میزنیم و در حوزه کتاب کار بنجل تولید میکنیم؟
مهمترین آسیب در بحث ادبیات دینی مربوط به حوزه تقسیم وظایف است، بسیاری گمان میکنند که حوزههای علمیه متکفل پرداختن به بحث تربیت مبلغان و خطیبان دینی هستند، در حالی که هیچ جای حوزه چنین وظیفهای را برای خود تعریف نکرده است.
در این سالهای اخیر نیز در برخی از معاونتهای حوزوی به این موضوع میپردازند که به صورت حاشیهای است. یعنی بیشتر ذوقی، سلیقهای و تفریحی است، چه دفتر تبلیغات اسلامی که از دیرباز به این موضوع مشغول بوده و چه معاونتهای رسمی حوزههای علمیه، انجمن قلم حوزه و دیگر نهادهای مرتبط هیچکدام وظیفه سیستمی در اینباره ندارند، البته گاهی مسؤولی میآید که پول، ذوق، توان و یاورانی دارد که این کارها را میکند، ولی پس از مدتی این شعله خاموش میشود.
برای نمونه اگر در حوزههای علمیه حافظخوانی، مثنویخوانی و ثناییخوانی، نثرخوانی کهن و آشنایی با ادبیات نوین نظم و نثر وجود نداشته باشد. اگر حوزه شاملو، فروغ و اخوان را به عنوان سه قله ادبیات نو معاصر نشناسد، اگر حوزه با ادبیات کلاسیک پیوند جدی نداشته باشد، نمیتواند مرحله انتقال و گذار از یک دریافت فرهنگی روشنی را طی کند؛ چرا که در بحث نوشتن به ویژه ادبیات دینی بخشی از آن به آگاهیها و دانستنها است، ولی بخش عظیمی از آن به تواناییها و توانستنها ذوقی است و این موضوع مرهون دریافتهای روشن است.
بنده اکنون به عنوان یک سخنور حوزوی که خوشبختانه از چیزی نترسیده و نمیترسم، هنوزم که نامی از فروغ میبرم، قریب به 80 درصد مخاطبانم بر آشفته و عصبی میشوند. اخیرا که رهبر معظم انقلاب نکتهای درباره فروغ فرخزاد فرمودند میبینیم که همان مخاطبان مقداری کمتر عصبانی میشوند، چرا که گویی تأییدی در پشت ماجرا است.
ما هنوز یاد نگرفتهایم وقتی با مقوله ادبیات و هنر مواجه هستیم، با یک مقوله فنی مواجه هستیم. ادبیات و هنر یک مقوله فنی است که در آن باید فرد تواناییهای فنی خود را به قیاس «اطلبوا العلم و لو بالصین» توسعه دهد. حتی ممکن است فرد این تواناییها را از کسی فراگیرد که فکر و اندیشه او را قبول نداشته باشد.
لازم نیست من شخصیتهای همانند نویسندگان بزرگ جهان برای نمونه مارکز و کوندرا را قبول داشته و با آنها همدلی کنم، بلکه قرار است رمان سبک رئالیسم جادوی را بفهمم. قرار است به عنوان یکی از نزدیکترین حوزههای اسلوبی انتقال مفاهیم فرهنگ دینی سبک مارکز و اصولا نویسندگان بزرگ رئالیسم جادوی را بشناسم و بفهمم. البته آن نیز همانند مقولات فرهنگی عالم یک سری ضوابط دارد که ممکن است با اندیشه بنده همخوانی نداشته و آنها را کنار بگذارم.
متأسفانه بنده هنوزم که هنوزم است، پس از گذشت 30 سال اگر نامی از برخی شخصیتها ببرم، سریعا مقوله فرهنگی و سیاسی با یکدیگر مخلوط میشود و متهم به این میشوم که چرا نامی از شاملو و فروغ بردهام، در حالی که این موضوعات را نباید با یکدیگر مخلوط کرد.
با وجود تعدد مراکز حوزوی هنوز جای نیست که بتوان گفت ما طلبه را به این جا میفرستیم تا در یک دوره چند ساله در فلان بخش تواناییها به ورزیدگی و پختگی میرسد. از اینرو باید راه دیگری را انتخاب کرد و این همان چیزی است که در دانشگاههایمان طی شده است. زمانی که ملک الشعرای بهار و فروزانفر سنگ بنای ادبیات فارسی را در دانشگاهها گذاشتند چه اتفاقی افتاد؟ از دانشگاه ما این انتظار نبود که شاعر و ادیب بپروراند. به تعبیر مرحوم سید حسن حسینی شاعری به دم درب دانشکده رفت و همانجا دفتر ذوق خود را تحویل داد و وارد شد. واقعا نیز اینگونه است.
اکنون نیز اینگونه است، یعنی وقتی فرد وارد فضای علمی دانشگاهها در رشتهای همانند ادبیات فارسی میشود، نخست باید دفتر ذوق خود را تحویل دهد؛ حال پرسش این است که چه اتفاقی میافتد که استاد شفیعی کدکنی همچنان در آن فضای علمی بماند و ببالد. یا چه اتفاقی میافتد که مرحوم قیصر امینپور در یک فضای علمی ادبی دانشگاه بماند و در عین حال بالندگی ادبی او حفظ شود. آن اتفاق در جای میافتد که استاد شفیعی کدکنی، قصیرامینپور و دهها فرد از این دست بدانند که ساحت دانشگاه با ساحت ذوق برایشان دو چیز است و این دو را در هم نیامیزند. بدانند که این را از آن نمیتوان انتظار داشت و آن را از این
آنهایی که این شیوه دوگانه را در پیش گرفتهاند موفق شدهاند. آنهایی که تفکیک انتظارات را نکردهاند بسیار زود ذوقشان خشکیده است. در حوزه نیز اینگونه است، ما بایستی از این تجربه دانشگاه، در حوزههای علمیه بیاموزیم و عبرت بگیریم.
در حوزه نیز زمانی که نویسندگان خوش ذوق وارد آن میشوند که چشمههای جوشان و فیاض ذوق و اندیشه را دارند، نوعا منتظر میمانند که یا دروس حوزوی و یا در مراکز وابسته به حوزه همانند انجمن قلم دستشان گرفته شود، ولی اینگونه نیست. وقتی اینگونه نیست خواه ناخواه گرایشها، انگیزشها و خواهشها کم میشود تا جایی که فرد دیگر افسرده و سرد میشود.
راه این است که ما جریانها محفلی و آزاد ادبیات هنر را در تمام اقلیمهای فرهنگی ـ دینی گسترش دهیم، هیچ کسی نیز منتظر کسی و یا جای نماند. چرا که قرار نیست در جای به این انتظار پاسخ داده شود. اگر این اتفاق بیفتد، یعنی طلاب به ویژه طلاب جوان عادت کنند بدون توقع داشتن از جای خودشان دست یکدیگر را در محفلها و گروههای آزاد ادبیاتی و هنری بگیرند، در آن زمان این فضا کاملا دگرگون میشود، در چنین فضای نقد و عرضه بالند خواهد شد.
اکنون اگر دلسردگی در حوزه ادبیات دینی داریم، بسیاری به سبب این است که افرادی چنین تواناییهایی را دارند نیز کنار کشیدهاند، چرا که متأسفانه تقریبا امیدهایشان ناامید شده است، بنده در اینجا خودشان را مقصر میدانم.
بنده سالهاست که وضع جسمی بسیار مناسبی ندارم، ولی هنوز اینگونه جلسات را کم نکردهام، حتی بر تعداد آنها افزودهام. برخی از دوستان نیز میگویند که تو چه حوصلهای داری، میگویم اینکارها با حوصله پیش میرود، اگر ما بخواهیم منتظر بمانیم تا یک فرد، نهاد، سازمان و مرکزی کاری کند این اتفاق هیچگاه رخ نخواهد داد.
حتی اگر همانند برخی از دوستان بزرگوار بنده مرتب آیه یأس بخوانیم که نمیشود، علم و فرهنگ از ارزش افتاده است، چه و چه، اینها نیز فایدهای ندارد. بلکه چیزی باید بدرخشد تا این اتفاقات پیش برود و آن نور امید در قلبهای فرد فرد ما است.
بنده با توجه به اشراف نسبی که نسبت به ادبیات و هنر در حوزه دارم، یقین دارم که اکنون وضع نهفته ما وضع امیدوار کننده و خوبی است، یعنی طلابی که از لحاظ ذوق ادبی، توانایی ادبی و استعدادهای نهفته انرژیها بسیار خوبی دارند و این موضوعات را در برخی از طلاب میبینم، ولی متأسفانه چون همه منتظر یکدیگر هستیم، پس از مدتی این ذوقها افسرده میشود.
ما امروز همانند پیش از انقلاب دیگر استاد محمدرضا حکیمی نداریم و دیگر تولید نخواهد شد. حکیمی و شریعتی تولید شرایط اجتماعی و سیاسی دههای سی، چهل و پنجاه ما بودند. امروز برخیها منتظر هستند این فروغها بدرخشد، این فروغها دیگر نخواهد درخشید، فروغهای دیگری امروز باید بدرخشند. امروز دیگر وضعیت اجتماعی آن دوره نیست، آن دوره، دوره فروبستگی بود که در چنین دورههای ناگهان غنچه سر باز میکند.
امروز وضعیت ما اقتضا میکند که افراد در این محافل جمع شده و انتظارات بزرگ از هم نداشته باشند، منتظر نامههای بزرگ نمانند، منتظر کارهای بزرگ نمانند. ما اکنون قطرههایی داریم که این قطرهها باید به یکدیگر پیوسته و رودخانه شوند و به دریا بریزند.
امروز قطرههای ما منتظر دریا هستند، چشم به دریا دارند و میبینند دریا نیست؛ حکیمی در روزگار خود دریا بود، علی شریعتی در انتقال فرهنگ دینی در روزگار خود دریا بود، ولی امروز این دریاها را نداریم و میگوییم به کجا بریزیم. باید قطرهها کنار یکدیگر گردآیند و رودخانه شوند، اگر رود شوند، اندک اندک میتوانند دریا را تشکیل دهند. این قیف را باید مقداری وارونه کنیم تا امید به فرهنگ و ادبیات دینی ما بازگردد.
در یک جمله میتوان گفت، امروز یکی از بزرگترین مشکلات و بلکه بزرگترین مشکل ما این است که در ادبیات فرهنگ دینی آرام آرام به ناامیدی رسیدهایم، از اینرو بسیاری از کارهای که حتی میتوانیم انجام دهیم را انجام نمیدهیم. در حالی که این امیدواری باید زنده شود و روش محفلی که ادبیات ما را پس از مشروطه نجات داد، در حوزهها وجود داشته باشد تا احیای نسبی در حوزه صورت گیرد.
رسا ـ سنت کافه نشینی در گذشته بسیار وجود داشته و به نوعی ادبیات ما را حفظ کرده است، حال به عقیده شما فضای کنونی حوزه درباره ادبیات با تلاشهای افرادی که حوزه را باور داشته و در ادبیات نیز توانمند هستند، قابل احیا شدن است؟ حس میشود یکی از خلأها نبودن بزرگان جلودار این موضوع هستند؟
روزگاری در حوزههای علمیه زمانی که استاد حکیمی مشعلی را روشن میکرد، صدها نفر پشت سر این مشعل حرکت میکردند. این مربوط به فضای اجتماعی آن روزگاران بود که پیشگام میطلبید و گروهی نیز مرید وجود این پیشگام را میطلبید. امروز این موضوع بسیار فرق کرده است و به دو دلیل حس نمیشود و تأمین شدنی نیست.
نخست اینکه تنوع و تکثیر شیوههای انتقال مفاهیم، تبادل و ارتباط به قدری گسترش یافته است که دیگر آن پیشرو و حرکت گروهی پشت سر او بسیار ضعیف شده است، برای نمونه در ده چهل و پنجاه ما کافی بود یک فردی همانند مرحوم شریعتی یا حکیمی پیشگامی کنند و گروههای بسیاری تنها به حسب نام اینها پشت سرشان حرکت کنند، ولی اکنون نامها دیگر به سبب حیث سیاسی و اجتماعی ما آن کارکردها را ندارند.
ثانیا حساسیتهای که امروز به وجود آمده و روز به روز نیز بیشتر میشود در آن دورهها وجود نداشته است، در حالی که اکنون وجود داشته و در حال زیاد شدن است. این حساسیتها نمیگذارد برخیها به میدان بیایند، برای نمونه اگر آقای «الف» و یا خانم «ب» بخواهد وارد میدان شود، کسی به کارکردهای او توجه نکرده و سریعا یک هالهای در کنار او منتشر میشود که فلانی اهل کجاست، شاگرد کیست و دیگر موارد. به گونهای شده است که برخی از افراد عطای این ماجرا را به لقایش میبخشند و میگویند «چرا در این حوزه ورود پیدا کنیم».
آبی که میخواهد از کوره ادبیات و هنر دینی گرم شود، باید از خود همین هیمه بجوشد. اگر طلاب خود فارغ از این بگو و مگوها محافل را گرم کنند و بسیار انتظار بالا نداشته باشند، بلکه انتظار قطرهای از کار خود داشته باشند، موفق میشوند. ما قطرههایی رها هستیم که این قطرههای رها باید بپذیرند که قطرهای رها هستند و دست از هر گونه ادعا بودن و شدن بردارند و فعلا به قطره بودن دل خوش کنند و سعی کنند در یک بازه چند ساله این قطرهها قابلیت پیوند و اتصال به هم را داشته باشند.
اکنون وقتی طلبهای یک رمان میخواند، دیگران در نقد او چنان ظاهر میشوند که وی دیگر همه چیز را رها میکند، چرا؟ چون اینها قبول ندارند که چند قطره هستند و قرار است با یکدیگر اتصال و پیوند داشته باشند و اگر یکدیگر را نقد میکنند نقد یک قطره بر قطره دیگر به نیت پیوند اتصال است و چون این موضوعات را باور ندارند، در هنگام نقد یکدیگر را دور میکنند.
یکی از دوستان ما چند سال پیش در یکی از حجرات مدرسه فیضیه صائب و بیدل میگفت که چند طلبه اهل دل نیز به مباحث ایشان گوش میدادند، ولی اگر یک فرد غیر حوزوی بشنود باور نمیکند. این نیاز حوزهها است که مجموعه چنین حرکاتی در دل و سنت آن منتشر میشود.
ما به هر میزان این مباحث را درون سنت حوزه منتشر کنیم، بهرهوری و نتیجهگیریمان بیشتر میشود تا اینکه بیایم پاتوقهای بیرون حوزوی تشکیل دهیم، معمولا پاتوقهای بیرون حوزوی موفق نمیشوند؛ چرا که وقتی با سنت حوزه مماس نیستند، آرام آرام همانند یک زاویه دو خط فاصلهشان بیشتر میشود و این میشود که بخش عظیمی از حوزویان ما که اهل ادب، داستان، شعر و سینما بودند، تقریبا حوزه را رها کردهاند.
البته این موضوع دلایل مختلفی دارد ولی یک بخش مربوط به این میشود که درون این سنت قرار نگرفتهاند. اگر درون این سنت قرار گیرند، در آن زمان میتوان امیدواری داشت که همانند حکیمی برآید؛ امروز به انتظار حکیمی نشستن انتظار واهی است.
رسا ـ یعنی شما معتقدید که سنت حوزه ظرفیت لازم برای رشد یک طلبه در زمینه ادبیات، سینما، شعر و رمان را دارد؟
در اینباره موانعی وجود دارد، ولی این موانع باید آرام آرام کنار زده شوند. سنت حوزوی تمام زمینههای مساعد را برای ایجاد این حلقهها ندارد، ولی مانع آن نیز بسیار جدی نیست که دفع کند، بلکه این حرکتها باید صورت گیرد که مسلما موانعی پیش میآید، ولی قابل کنار زدن هستند و بنده این امید را دارم و در طول 30 سال دیدهام.
رسا ـ نقش و سهم مدیریت حوزه چقدر است؟
صفر است؛ یعنی حتی از مدیریت حوزه و همچنین مراکز مربوط به حوزه همانند مرکز فرهنگی و هنری دفتر تبلیغات، انجمن قلم و دیگر موارد با وجود تمام زحماتی که کشیدهاند و میکشند، نباید انتظار کار چندانی داشت. اینها یک سری کارهای رسمی میکنند که به جای خود نیز خوب است، ولی آن اتفاقی که بنده از این مراکز خواهش میکنم این است که زحمت بکشند و کاری نکنند، یعنی در این زمینه کاری نکنند.
اگر اجازه بدهند این طفل(هنر و ادبیات دینی) راه خودش را پیش ببرد و هر کسی نخواهد دست و پای او را بکشد، طبیعتا این طفل جاهای زمین میخورد و لباسش خاکی میشود، اگر این زمین خوردن و خاکی شدن نباشد، امکان رشد نیز وجود نخواهد داشت.
اینکه ما در تربیت اجتماعی، اخلاقی، دینی و حوزوی مدام تلاش میکنیم که افراد زمین نخوردند و خاکی نشوند مخل تربیت است. اگر به این محافل و پاتوقها اجازه داده شود و آنها(مراکز حوزوی) دخالتی نکنند کار بسیار راحتتر پیش خواهد رفت. آنها بدانند که ما از آنها انتظاری نداریم و لطف کنند از این جریان انتظاری نداشته باشند.
گفتوگو: محمدرضا محقق، محمدامیر راستگردانی
/401/993/م