نقطه هدف در نقشه امریکا برای منطقه در دوره پساتوافق
![نظاميان آمريکايي در خاورميانه](/Original/1392/01/29/IMAGE635019051924062500.jpg)
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، ایران در راهبردیترین منطقه جهان واقع شده است. منطقه یک محدوده جغرافیایی است که دارای اشتراکات تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی بوده و تغییر و تحول در هر بخشی بر بخشهای دیگر آن تأثیرگذار است. غربیهای خودبرتربین از منظر موقعیت جغرافیایی خودشان، منطقه ما را «خاورمیانه» نامگذاری کردند و به غلط این اصطلاح رایج گردید. عنوان صحیح این منطقه راهبردی «غرب آسیا» است. منطقه غرب آسیا از جهات مختلف دارای اهمیت بوده و به همین دلیل همواره مورد توجه و طمع قدرتهای جهانی واقع شده است.
از نظر جغرافیایی غرب آسیا سه قاره مهم آسیا، آفریقا و اروپا را به یکدیگر پیوند میدهد. چندین آبراه مهم جهان شامل خلیج فارس، دریای عمان، دریای عرب، دریای سرخ و دریای مدیترانه در این منطقه قرار دارد. وجود تنگههای استراتژیک مانند تنگه هرمز، جبلالطارق، بسفر، داردانل و بابالمندب در این منطقه، به این منطقه اهمیت فوقالعادهای داده، زیرا گردش اقتصادی دنیا به این تنگهها وابسته شده است. از نظر جمعیتی حدود 6/5 درصد جمعیت دنیا در غرب آسیا زندگی میکنند. از نظر مذهبی و دینی، غرب آسیا محل ظهور و رشد سه دین اسلام، مسیحیت و یهودیت است. اکنون 93 درصد جمعیت در غرب آسیا مسلمان هستند. بیتالمقدس، کعبه، مسجدالحرام، مسجدالنبی و وجود عتبات عالیات در این منطقه اهمیت منطقه را برای مسلمانان افزایش داده است. غرب آسیا محل اصلی ذخایر نفت و گاز جهان است و این منطقه با در اختیار داشتن 63 درصد انرژی جهان، اقتصاد جهان را به خود وابسته کرده است. خلیج فارس را میتوان نگین منطقه دانست.
منطقه غرب آسیا از زمانهای دور به دلایل پیشگفته همواره مورد توجه قدرتهای جهانی بوده و بر همین اساس بیگانگان در طول تاریخ، به شکلهای مختلف تلاش کردهاند تا در این منطقه نفوذ نموده و از ذخایر و منابع و مزایای آن بهره ببرند.
منطقه غرب آسیا در چند قرن گذشته، حضور چینیها، پرتغالیها، هلندیها، فرانسویها، آلمانیها، انگلیسیها و امریکاییها را تجربه کرده است. هر یک از این قدرتها در هر مقطعی به ویژه در خلیج فارس و کشورهای اطراف آن نفوذ داشته و در راستای تأمین منافع خود تلاش کردهاند. برخی از این قدرتها برای حفظ منافع و پیشبرد اهداف خود ملتهای منطقه را مورد ظلم و ستم قرار داده، میان آنها تفرقهافکنی نموده، حرکتها و جنبشهای آزادیخواهانه در منطقه را سرکوب نموده و از طریق حکومتهای فاسد، مستبد و دستنشانده، نفوذ خود در منطقه را حفظ کردهاند. بیشترین حضور، نفوذ و مداخله در این منطقه از سوی انگلیسیها طی سالهای 1619 تا 1971 میلادی انجام گرفته است. پالمرسون، وزیر امور خارجه انگلیس در سال 1838 میگوید: «ما وظیفه داریم خلیج فارس را زیر سلطه نیروی دریایی خود درآوریم به طوری که هیچ قدرتی نتواند با ما به رقابت برخیزد و در این راه باید روشی اتخاذ کنیم که از لحاظ مالی گران نباشد. پس از افول قدرت انگلیس در غرب آسیا و خلیج فارس، امریکاییها بیشترین نفوذ را در این منطقه پیدا کردند.
اهمیت منطقه غرب آسیا و خلیج فارس برای امریکا را از جمله آیزنهاور رئیسجمهور اسبق امریکا میتوان فهمید که در سال 1951 میگوید: «خلیج فارس از نظر استراتژیکی، مهمترین منطقه جهان است.» دیوید نیوسام، معاون سیاسی اسبق وزارت خارجه امریکا طی یک مصاحبه مطبوعاتی اهمیت خلیج فارس را اینگونه بیان میدارد: «اگر جهان دایرهای باشد که بخواهیم مرکز آن را بیابیم، به خوبی میتوان توجه کرد که این مرکز خلیج فارس است.»
امریکاییها با چنین نگاهی به منطقه، طی چند دهه تلاش کردند بیشترین نفوذ را در کشورهای منطقه پیدا کنند.
در سال 1357 انقلاب اسلامی در مهمترین کشور منطقه غرب آسیا یعنی ایران به پیروزی رسید و جمهوری اسلامی به اصلیترین پایگاه ضداستکباری در منطقه و جهان تبدیل شد. مواضع ضدامریکایی و ضدصهیونیستی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی از یک طرف و سیاست دفاع و حمایت از ملتهای تحت ستم و مستضعفین خصوصاً ملت مظلوم فلسطین از طرف دیگر، حضور و نفوذ قدرتهای غربی در منطقه را با چالشهای اساسی مواجه ساخت. این واقعیت را «بگین» از مقامات اسبق رژیم صهیونیستی اینچنین بیان میدارد: «از وقتی انقلاب اسلامی پیروز شده، زلزلهای در منطقه به وجود آمد که تمام منطقه را به لرزه در آورده است.
سیاست قدرتهای استعماری غربی و همچنین برخی از قدرتهای شرقی، براساس مقابله با نظام نوپای جمهوری اسلامی شکل گرفت تا از قدرتیابی یک کشور مستقل با مواضع ضدبیگانه در منطقه راهبردی غرب آسیا جلوگیری به عمل آید. جنگ هشت ساله براساس چنین سیاستهایی بر ملت ایران تحمیل شد. طی 37 سال گذشته کشورهای غربی به همراه متحدین منطقهای خود تلاشهای فراوان به عمل آوردند تا جلوی توسعه قدرت جمهوری اسلامی در منطقه گرفته شود، لکن با شکست تمامی سیاستها و طرحهای آنان، اینک ایران به قدرت برتر منطقه تبدیل شده و دارای بیشترین نفوذ در منطقه است. جمهوری اسلامی طی سالیان گذشته، موفق به تشکیل جبهه یا محور مقاومت در منطقه شده است. مقابله با نفوذ امریکا در منطقه از یک طرف و مبارزه با رژیم صهیونیستی از طرف دیگر، از کارویژههای جبهه مقاومت در منطقه با محوریت جمهوری اسلامی است. جنگهای 33 روزه تا 51 روزه و شکستهای استراتژیک رژیم صهیونیستی طی این جنگها، قدرت مقاومت را در منطقه به نمایش گذاشت. علاوه بر جریان مقاومت در منطقه، پدیده بیداری اسلامی در بسیاری از کشورهای منطقه غرب آسیا، وحشت عجیبی در سردمداران نظام سلطه و دولتهای فاسد، مستبد و وابسته در این منطقه به وجود آورد. دو پدیده مبارک مقاومت و بیداری اسلامی، جمهوری اسلامی ایران را به یک قدرت منطقهای با استعداد تبدیل شدن به یک قدرت مؤثر بینالمللی تبدیل نموده است.
امریکا پس از فروپاشی بلوک شرق، با طرح نظم نوین جهانی تلاش کرد رهبری دنیا را برای حداقل یک قرن از آن خود نماید. برآورد امریکاییها نشان میدهد که آنان تنها راه رسیدن به رهبری جهان را از طریق سلطه انحصاری بر منطقه استراتژیک غرب آسیا و به کنترل در آوردن جریان انرژی این منطقه دانسته و بر همین اساس به بهانه مبارزه با تروریسم در پی حادثه مشکوک 11 سپتامبر، به منطقه لشکرکشی کردند. مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، فرو ریختن محور مقاومت، تضعیف جمهوری اسلامی و در صورت امکان ساقط کردن آن از جمله اهداف راهبردی امریکا در قضیه لشکرکشی نظامی به منطقه بود. اهداف امریکا از لشکرکشی نظامی به منطقه نه تنها تحقق پیدا نکرد، بلکه منطقه غرب آسیا، به نمایشگاهی از شکستهای امریکا و متحدانش تبدیل شد. بسیاری از طرحهای پرهزینه امریکا در منطقه، نتیجه عکس داشت. امریکاییها با هدف مهار ایران کشور عراق را اشغال کردند، لکن به گفته آقای اوباما ایالات متحده در جنگ عراق تریلیونها دلار خرج کرد ولی نتیجه آن به نفع ایران شد. شکست سیاست لشکرکشی مستقیم باعث شد امریکا و شرکای بینالمللی و منطقهایاش، سیاست جنگهای نیابتی را در کشورهای عضو محور مقاومت دنبال کنند. نشانه شکست این سیاست هم در حال آشکار شدن است.
امریکا پس از توافق هستهای با ایران، درصدد است تا بیشترین توان خود را برای مقابله با نفوذ منطقهای ایران به کار گیرد. از نظر برخی از مقامات غربی، نفوذ جمهوری اسلامی در کشورهای غرب آسیا، برای آنان به مراتب از سلاح هستهای خطرناکتر است. آنان به درستی دریافتهاند که جمهوری اسلامی با تثبیت نفوذ خود در منطقه و جان بخشیدن به پدیده بیداری اسلامی برای همیشه به نفوذ بیگانگان در منطقه راهبردی غرب آسیا پایان خواهد داد و این منطقه بعد از چند سال در اختیار ملتهای منطقه قرار خواهد گرفت. چنین تحولی در منطقه با منافع راهبردی نظام سلطه و امریکا سازگاری ندارد. بنابراین امریکا در تلاش خواهد بود با بسیج امکانات و فعالسازی همه ظرفیتهایش روند کنونی تحولات در منطقه غرب آسیا را به نفع خود و متحدانش تغییر داده و با پایان بخشی به نفوذ جمهوری اسلامی، قدرت ایران را به درون مرزهایش محدود ساخته و آن را تضعیف نماید. تمرکز مقامات غربی بر ضرورت تغییر رفتار منطقهای ایران در دوره پساتوافق برای تحقق چنین هدفی است. آیا چنین هدفی تحقق پیدا میکند؟ آینده نشان خواهد داد که نه تنها این هدف تحقق پیدا نمیکند، بلکه در دوره پساتوافق،محور مقاومت در وضعیت بهتری قرار گرفته و پدیده بیداری اسلامی شتاب پیدا میکند./998/د102/ی
منبع: روزنامه جوان