ویژه نامه اینترنتی «مردانی از آسمان» منتشر شد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ویژهنامه اینترنتی «مردانی از آسمانی» شامل بخشهای مختلفی همچون مقالات، چندرسانهای، پیامک، مشاهیر، احادیث و مقالات مرتبط در پایگاه اینترنتی راسخون منتشر شد.
از جمله مقالات این ویژهنامه میتوان به عناوینی همچون «شیدائیان شهادت»، «رجایی در آیینه روایت خود»، «خردمند به خون خفته»، «من محمدعلی رجایی هستم...»، «هفته دولت از منظر مقام معظم رهبری»، «شهید باهنر از زبان همسرش»، «درآمدی بر نقش فرهنگی دولت دینی»، «پیشرفت و وظایف دولت دینی»، «دولت و دولتمردان در کلام امام راحل»، «دولت و شاخصههای دولت ابرار»، «نگرشی به تعامل رهبر و پیرو»، «رجایی از ریاستجمهوری تا شهادت»، «دولت اخلاقی در آرای سیاسی امام خمینی» و «لزوم مطرح شدن سلوک شهید رجایی در شرایط کنونی» اشاره کرد.
شهید رجایی و شهید باهنر، دو یار دیرینه، همرزم، همفکر و همدل بودند. گویی یک روح در دو بدن که هرگز از اظهار مهر و محبت به یکدیگر دریغ نمیورزیدند. هنگامی که در زمان تصدی نخستوزیری شهید رجایی، شهید باهنر نامزد پست وزارت آموزش و پرورش شد، شهید رجایی درصحن مجلس، با خضوع و خشوع فراوان و شگفتآوری، ارادت قلبی خویش را چنین به شهید باهنر اظهار نمود: «برادرانی نامزد این سمت بودند که مورد تصویب قرار نگرفتند. دلم نمیآمد که دکتر باهنر را از مجلس بگیرم. ... میخواهم از مجلس اجازه بگیرم که این برادر عزیز را به ما بدهند. ... در مورد آقای باهنر بحثهای مختلفی شد که یکی هم مسأله مدیریتیشان بود. در مورد مدیریت، بنده شخصا شاگرد ایشان بودم. آقای باهنر، قاطعیت خود را در پس یک پرده عطوفت پنهان کرده است».
من محمدعلی رجایی هستم
در این مقاله می خوانیم: متن زیر طرحی از یک زندگی است که از سوی محمدعلی رجایی بعد از انتصابش به مقام ریاست جمهوری اسلامی ایران روایت شده است. متن ساده و بیریا است. یقیناً مخاطبان عزیر نه یکبار بلکه چندبار این متن را پیش از این خوانده یا شنیدهاند اما گویی حدیث مکرر است که بار دیگر تکرار میشود.
من محمد علی رجایی در سال 1312 در قزوین در خانوادهای مذهبی متولد شدم. پدرم شخصی پیشهور بود و در بازار مغازه خرازی داشت. در چهار سالگی او را از دست دادم و مسئولیت اداره زندگی ما به عهده مادر و برادرم افتاد، برادرم در آن موقع 13 سال داشت.
من، طبق معمول به دبستان میرفتم؛ درسم را ادامه داده تا موفق به اخذ مدرک ششم ابتدایی شدم. بعد از آن به کار در بازار پرداختم و شاگردی را از مغازه دائیام که خرازی بود، شروع کردم. حدود 14 سال داشتم که قزوین را به قصد تهران ترک گفتم، در تهران، ابتدا در بازار آهن فروشان به شاگردی مشغول شدم و مدتی را هم به دستفروشی گذراندم. بعد از مدتی دستفروشی، رفتم به تیمچه "حاجبالدوله" چند جایی شاگردی کردم و مجددا به دستفروشی پرداختم که مصادف شد با دوران حکومت رزمآرا. روزی رزمآرا تصمیم گرفت که دستفروش های سبزهمیدان را جمع کند و این باعث شد که بساط کاسبی ما را هم جمع کردند. همان موقع نیروی هوایی با مدرک ابتدایی برای گروهبانی استخدام میکرد و من هم با مدرک ششم ابتدایی، برای گروهبانی، وارد نیروی هوایی شدم.
27 سال با آیت الله طالقانی
بعد از مدتی با فدائیان اسلام همکاری میکردم و در جلسات آنان شرکت داشتم. مصدق هم فعالیتش در همان موقع در اوج بود و ما جذب این شعار فدائیان اسلام شدیم که میگفتند: «همه کار و همه چیز تنها برای خدا» و «اسلام برتر از همه چیز است و هیچ چیز برتر از اسلام نیست» و بلاخره اینکه «احکام اسلام باید مو به مو اجرا شود».
بعد از 4سال اول نیروی هوایی که 28 مرداد اتفاق افتاد و من به همراه عده زیادی از افراد نیروی هوایی تصفیه شدیم و رفتیم به نیروی زمینی، در آن یک سال مبارزه، بچههایی با ما تبعید شده بودند. برای این که برگردیم به نیروی هوایی، ارتش هم بعد از مدتی ناچار شد بگوید اگر نمیخواهید، استعفا بدهید و ما هم بهترین فرصت را دیدیم و استعفا کردیم. مسالهای که باید عرض کنم، این که به موازات این حرکت، از همان سالی که به نیروی هوایی آمدم، با آقای طالقانی آشنا شدم و تقریبا هرشب جمعه را در مسجد هدایت بودیم و هر روز جمعه ایشان یک جلسه داشتند در خانیآباد، منزل یک نانوایی بود و ما هم در خدمتشان بودیم و میتوانم بگویم حدود 27 سال از نظر مسائل مذهبی و طرز تفکر و غیره، تحت تعلیم مرحوم طالقانی بودم و فکر میکنم از هر کسی به ایشان نزدیکتر بودم.
50 روز در زندان
مهندس بازرگان درماه رمضان ما را دعوت کرد به افطار و نهضت آزادی ایران اعلام کرد که ما جزء نفرات اولی بودیم که در نهضت ثبت نام کردیم.
سپس کمکم به عنوان عضو نهضت آزادی در دبیرستان کمال مشغول تدریس بودم. در 11 اردیبهشت سال 1342 شناسایی شدم و به وسیله ساواک در قزوین دستگیر شدم و بعد از دستگیری منتقلم کردند به زندان و 15 خرداد 1342 را من در زندان قزوین بودم که عدهای هم با من در آنجا زندانی شدند در رابطه با15 خرداد؛ از جمله برادران, امانی بود. پنجاه روز آنجا زندان بودم تا اینکه به قید کفیل از زندان آزاد و بعد از محاکمه تبرئه شدم.
ستاد نماز جمعه
در سال 1346 با دوستانی که در زندان بودیم. من و آقای فارسی و آقای باهنر، سه نفری یک تیم شدیم و بقایای هیات موتلفه را اداره میکردیم.
بسیاری از این برادران که ستاد نماز جمعه را تشکیل میدهند آن موقع جزء سرشاخههای هیات موتلفه بودند که بندههم به نام مستعار امیدوار در آن جلسات شرکت داشتم. جلساتی داشتیم تا اینکه کمکم برادران از زندان بیرون آمدند. کمکم یک سازمان جدید به وجود آمد، برای این که یک پوشش اجتماعی داشته باشد و کار سیاسی هم بکند به نام بنیاد رفاه و تعاون اسلامی نامیده شد.
آقای فارسی رفت خارج؛ سریک سال، قرار شد که من بروم کارهای آقای فارسی را ارزیابی کنم و اطلاعاتی بدهم و بگیرم و برگردم، پس مردادماه 1350 رفتم به خارج, اول پاریس بعد ترکیه, بعد سوریه؛ و آقای فارسی هم آمد سوریه و ماه همدیگر را آنجا دیدیم.
شکنجه در زندان
با اکثر بنیانگذاران سازمان مجاهدین از دوره دانشگاه و بعدها هم در جلسات مسجد هدایت که پای تفسیر آقای طالقانی بودیم. آشنا شده بودم.در سال 47 یکبار سعید محسن برای عضوگیری به من مراجعه کرد, ولی به علت اختلافاتی که در برداشتمان نسبت به مبارزه داشتیم، من موافقت نکردم به عضویت این سازمان درآیم، منتهی شرعا تعهد کرده بودم که تماس را به هیچکس نگویم . شهید رجایی چون رابطهای نزدیک با مبارزات اسلامی روحانیت داشت و به خصوص در جلسات شهید بهشتی شرکت میکرد و در رابطه با سازمان مجاهدین هم بود، در آذرماه 1353 دستگیر شد و زیر شکنجه قرار گرفت.
ساواک خیلی انتظار داشت که از من اطلاعات زیادی به دست بیاورد. آن سال که من کمیته را میگذراندم، واقعا جهنمی بود که بیست روز تمام مرا میزدند و هیچ مسالهای را هم عنوان نمیکردند و فقط اظهار میکردند که «حرف بزن» یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجههایم به حالت رکوع میبستند و اظهار میکردند که درجا بزنم و اینکه صلیب میکشیدند و میبستند و آویزان میکردند تا اینکه صحبت کنم. ما هم روزها و شبها کتک میخوردیم و 14 ماه این مسئله طول کشید.
یکی از روزهای ماه رمضان، درست نیمه ماه رمضان بود، تولد امام حسن (علیه السّلام) من را یک روز ساعت 8 بردند تا ساعت یک بعدازظهر که هنگام برگرداندن حالم طوری بود که مرا کشان،کشان به سلولم آوردند. آن روز یکی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم که روزه هستم و شکنجه میشوم.یادم هست که در اتاق شکنجه و یا در سلولم بیشتر اوقات آیه "یا منزل السکینه فی قلوب المومنین" را تکرار میکردم. وقتی شکنجه میشدم, مجبورم میکردند که برروی پاهای تاول زده بدوم. آنجا قسمتهایی از دعا را که قوعلی خدمتک جوارحی .... این قسمتهای دعا را تکرار میکردم.
اردیبهشت و خرداد 57 را به صورت تبعیدی در زندان عادی به سر میبردم ( به جرم اقامه نماز جماعت) و آنجا هم برای ما یک کلاس بود و تجربیاتی هم در آنجا اندوختیم. در آبان 1357 روز عید غدیر در سایه مبارزات مردم مسلمان از زندان آزاد شدیم و به این ترتیب دوران بازداشتم را گذراندم.
پس از آزادی از زندان
بعد از آنکه از زندان بیرون آمدم، در تشکیلات انجمن اسلامی معلمان وارد شدم؛ با این تشکیلات کار میکردم تا پیروزی انقلاب. انقلاب که پیروز شد، من هم از همان ابتدا نزدیک به مرکز مبارزه، یعنی مدرسه رفاه و کمیته استقبال امام که در آنجا حضور داشتم و کم و بیش عهدهدار مسئولیتهایی بودم و به عنوان یک خدمتگذار کوچک، حرکت کردم تا انقلاب پیروز شد و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور وزیر آموزش و پرورش شروع به فعالیت کردم.
وزیر آموزش و پرورش که استعفا کرد، ابتدا به عنوان کفیل و بعد به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدم. مدت تقریبا یکسالی وزیر آموزش و پرورش بودم که نسبتا دوره خوبی بود و خوشحال و راضی بودم. نزدیکیهای انتخابات بود که یک شب برادرمان هاشمی تلفن کرد و از من خواست که برای نمایندگی مجلس کاندیدا شوم. ولی من اظهار تمایل کردم که وزارت آموزش و پرورش را حفظ کنم. ایشان پیشنهاد کردندکه «به مجلس بیایید و اگر امکان وزیر شدن نبود، لااقل بتوانید به عنوان نماینده خدمت کنید». حرف ایشان را پسندیدم و کاندیدای نمایندگی شدم و برای نمایندگی مجلس انتخاب شدم.
انتخاب به نخستوزیری
بعد از یکسری گفتگوهایی که اکثر هممیهنان عزیزم مطلع هستند، من به نخستوزیری رسیدم، نخستوزیری را به عنوان یک تکلیف شرعی انقلابی پذیرفتم و از صمیم قلب میگفتم که دارای یک کابینه 36 میلیونی هستم.
انتخاب به ریاست جمهوری را با آرا 13 میلیونی امت حزب الله و شهید داده، ادای تکلیف الهی و رسیدن به فوز عظیم در راه اسلام و خدمت به جمهوری اسلامی میدانستم.
شهید محمدعلی رجایی در سال هشتم شهریور 1360 در حادثه انفجار دفتر نخستوزیری به همراه یار دیرینش محمدجواد باهنر شربت شهادت نوشید.
هفته دولت از منظر مقام معظم رهبری
در مقاله دیگری از این ویژهنامه برخی از دیدگاههای رهبر معظم انقلاب درباره هفته دولت مطرح شده که به این شرح است:
* هفته دولت، فرصت مغتنمی است تا مردم با نتایج تلاشهای بخشی از مجموعه نظام اسلامی بیشتر آشنا شوند و دروغ بودن محور اصلی تبلیغات دشمنان اسلام مبنی بر ناکارآیی و ناتوانی نظام اسلامی، آشکارتر گردد.
*هفته دولت، یک فرصت مغتنم دیگری هم هست برای نقد و اصلاح عملکردها به شکل صحیح.» خوشبختانه رهبر بصیر و فرزانه انقلاب با اتکا به تجربههای ارزشمند اجرایی و تیزبینی خاص خویش، کوشیده است با نظارت دقیق بر عملکرد دولتمردان و نمایاندن نقاط قوّت و ضعف آنها، با بیان هشدارها، رهنمودها و راهکارها، دولت را برای رسیدن به اهداف چشماندازی روشن و امیدبخش یاری رساند. ایشان همواره با طرح خواستههایی چون مبارزه دولتمردان با مثلث شوم فقر و فساد و تبعیض و طرحهای دیگر، به تبیین سیاستهای صحیح نظام پرداخته است.
*ممکن است ما انواع و اقسام کارها و برنامهها را پیش رو داشته باشیم و اجرا کنیم. باید در میان آنها، آنچه خدمترسانی عمیقتر و ماندگارتر و زودبازدهتر محسوب میشود، اولویت پیدا کند. به ویژه این کارها باید بیشتر در خدمت قشرهای مستضعف و محروم و محتاج جامعه صورت گیرد.
* مسؤولان کشور امروز از حمایت ملت فداکار برخوردار هستند و این چیزی است که در هیچ نقطهای از دنیا وجود ندارد.
* زمامدار مسلمان وظایفش را در مقابل مردم انجام میدهد و امت مسلمان وظایفشان را در قبال زمامدار انجام میدهند. آن وقت است که دولت و ملت یکپارچه به سوی هدفی که اسلام و قرآن ترسیم کرده است، به پیش میتازند.
* هیچ دولتی بدون کمک و همیاری مردم نمیتواند موفق شود.
* توصیه من به مردم و تمامی دستگاههای دولتی آن است که نیروی مردم را قدر بدانند.
* این مناسبت هفته دولت ما یکی از تصادفهای پرمعناست. هفته دولت این کشور یادبود شهادت دو شخصیت دولتی برجسته است... در کشور ما هفته دولت، هفته ولادت دولت نیست. جاهای دیگر اگر بخواهند، چنین روزی و چنین مناسبتی بگذارند، قاعدتا ولادت دولت، یا مثلاً کار برجستهای که دولت انجام داده، این را به عنوان هفته دولت معین میکنند، اما ما آمدیم و هفته دولتمان را یادبود شهادت قراردادیم. این چیز خیلی پرمعنا و مهمی است؛ این معنایش آن است که راه ما را، همین خصوصیات است.
* ذخیره معنوی شما (دولتمردان) یکی توکل به خداست و یکی اعتماد به این مردم مؤمن و صادق، فداکار، علاقهمند به مسئولان، علاقهمند به اسلام و علاقهمند و قدردان نظام جمهوری اسلامی که هرجا از طرف مسئولان نظام از این مردم کمکی خواسته شد، آنچه در اختیارشان بوده در اختیار ما قرار دادند و حجت را بر ما تمام کردند.
* از اهداف اصلی حکومت اسلامی، برپایی قسط و عدالت اجتماعی است. اجرای درست عدالت در جامعه و بهرهمندی تمامی مردمان از امکانات موجود، اصلیترین عامل اجتماعی حرکت جامعه انسانی به سوی تعالی است. بنابراین، وظیفه دولت اسلامی است که در تأمین عدالت اجتماعی تلاش کند.
* مسئولان باید به دنبال عدالت باشند. دنبال آسان کردن زندگی برای طبقات مستضعف و محروم و پابرهنه باشند؛ کسانی که در روز خطر این مملکت را نجات دادند.
* فلسفه وجودی همه مسئولان خدمت به مردم است.
* اگر دولتی نتواند تشکیلاتش را در خدمت مردم قرار دهد، دولت ناموفقی است.
* دولت باید گرههای اقتصادی را باز کند.
* مردم باید قانون را محترم بشمارند و نگذارند دولت اسلامیدرگیر مسائل جنبی شود.
* مدیران ومسئولان حکومت از دل و متن مردم جوشیدهاند و از طبقات ممتاز و بالانشین جامعه نیستند، به همین دلیل خلق و خوی آنها خلق وخوی عامه مردم است.
* مبادا در میان کارگزاران دولتی غرضها وانگیزههای شخصی وبیماریهای اخلاقی موجب شود که چیزی را برخلاف حق ومصلحت انجام بدهند ووضع بکنند.
* شهید رجایی در سلولهای تاریک زندان ، با صبر خود مأموران ساواک را به زانو در آورد.
* شهید رجایی هیچگاه در برابر مقام وقدرت جذب نشد وتوانست ملاک کار را برای خدا برهمه امورش حاکم کند.
* شهید رجایی یک نخست وزیر موفق بود که علیرغم مشکلات بسیار، مملکت را اداره کرد.
* نیروهای خط امام ( رحمت الله علیه ) در هنگامی که این دو شهید به شهادت رسیدند، از یک انسجام بسیار بالایی برخوردار بودند، اما این شهادت هم مردم را هر چه بیشتر به هم جوشیدهتر کرد.
شهید باهنر از زبان همسرش
در این مقاله آمده است: چند روزی است پی چهره های گرم و بی ادعایی می گردم که بشود نشان آدمها داد و گفت، هنوز هستند آنهایی که دغدغه هایشان عمیق تر از دلواپسی های روزمرگی است...
برخلاف همیشه که از تاریخ گریزانم، همه کتابها را صفحه به صفحه گشته ام و تمام زندگینامه ها را برای پیدا کردن یک نقطه اصیل و شفاف زیر و رو کرده ام...
از آن روزها فقط من گریه هایش به خاطرم مانده و لنز دروبینهایی که روی چهره دوست داشتنی و آرام آدمها می نشست.
نمی خواهم این روزها بهانه ای باشد تا هر چه صفت خوب است بگذارم روی بعضی ها به صرف این که یک مناسبت خاص است.
اما این را نمی شود انکار کرد که عمق باورها، آدمها را دوست داشتنی تر می کند و تأثیرگذارتر. درست مثل باهنرها، رجایی ها و بهشتی ها...
حقیقتاً نمی دانم در این چند سال که بی حضور مادیشان تمام شده است، چقدر به آنها اندیشیده ایم، چقدر از آموخته هایشان آموخته ایم، چقدر وسواس این را داشته ایم که روی همان خط ممتدی پا بگذاریم که آنها پا گذاشتند و راهی را برویم که آنها عاشقانه رفتند و در تاریخ جاودانه شدند.
به قول زهرا عینکیان، همسر شهید باهنر، شاید یادبودها نشانمان دهند که بعضی از مکانها بهترین کلاس برای آموختن است.
اصلاً این رویدادها و مرورشان باعث می شود تا فهمیده شود شخصیتها و اتفاقهای متن انقلاب واقعی اند. همان اتفاقهایی که باعث می شود یک تاریخ از یک روز معمولی فراتر رود و جدی گرفته شود.
زهرا عینکیان که از نزدیک تب و تابهای یک معلم، نویسنده و مبارز را درک کرده و با آنها مانوس و آشناست شرح فشرده ای از آشنایی و همراهی با شهید باهنرست. به عبارتی، او بهترین روایتگر نیمه دوم زندگی شهید باهنر است.
خودش تعریف می کند: آشنایی من با «محمد جواد» از طریق خواهرم بود و آقای برقعی. می دانستم روحانی است و تحصیل کرده و... این شد مقدمه ازدواج من با ایشان در سال 1344؛ خیلی ساده، بی تکلف و با هزینه دو هزار و پانصد تومانی.
او می گوید: اوایل، کتابهای درسی(تعلیمات دینی) مدارس را می نوشت و از این طریق دنبال کننده اهدافش بود و بعدها روشهای دیگر هم جایگزین شد.
او توضیح می دهد: این تب و تابها و فعالیتهای سیاسی با تولد «نهضت» پررنگ تر شد. «نهضت» دختر بزرگمان است که نامش را محمد جواد انتخاب کرد؛ به معنای نهضت اسلامی و تحقق انقلاب.
انگار خاطرات آن روزها برای عینکیان مرور شده باشد، می گوید: ساواک او را ممنوع المنبر کرده بود. وضعیت اقتصادیمان اصلاً خوب نبود. گاهی شهید می رفت بیرون، برمی گشت، یک نان سنگک می آورد می خندید و می گفت: نان سنگک داغ با پنج ریال پنیر خریده ام...
منتظر بودم از فعالیتهای مبارزاتی شهید بگوید. حاجیه خانم از دستگیری های مکرر همسرش شروع می کند. موقعی که در مسجد جامع بازار تهران منبر رفته بود یا زمانی که برای سخنرانی به شیراز دعوت شده بود، اما از نحوه برخورد ساواک در زندان حرف نمی زد. می گوید: شهید خیلی از آن چیزها تعریف نمی کرده است.
با گذشت زمان، مفهوم خیلی از چیزها برای عینکیان روشن شده است؛ خیلی از روایات نامفهوم به ویژه آن روایت امام صادق(ع) که فرموده اند: «ما صابریم و شیعیان ما از صابرانند».
این موضوع زمانی به خاطر خانم عینکیان می آید که شهید باهنر، خاطره دستگیری خواهرش را توسط ساواک تعریف می کرده و جریان گذاشتش را توی سردخانه برای او گفته است.
اما با این وجود هیچ وقت از هدفش دور نمانده است.
عینکیان معتقد است: شخصیت شهید باهنر بیشتر فرهنگی بوده است.
آن هم با اشاره به هسته کانون توحید، دفتر نشر کتابهای درسی و...
و این رسالت بعد از نخست وزیر شدنش بیشتر شده است. می گوید: تأکید شهید روی گرفتاریها و دردهای خانواده و شهدا بوده است، همیشه و خیلی...
از روز هفتم تیر می پرسم و انفجار مرکز حزب جمهوری
می گوید: محمد جواد برای مأموریتی خارج شده بود، بعد که ماجرای انفجار را می فهمد و شهادت بهشتی را، گریه می کند و بعد آرزویی که خیلی زود به آن می رسد...
حرفهایش که تمام می شود، با خودم فکر می کنم که شهادت همیشه وجود داشته است و آدمها برای اینکه به کمال برسند به آن محتاجند.
حالا به رجایی ها و باهنرها؛ فکر می کنم. به آنهایی که مشتاقانه از خاک گذشتند و به افلاک پیوستند.
چقدر دوست دارم شبیه آنها شوم. آزاد و رها!
چقدر دوست دارم بتوانم روزی پرنده شوم و رنگ آسمان حقیقت را از نزدیک ببینم. بدون واسطه. دوست دارم رها شوم؛ آزاد آزاد؛ مثل باهنر، مثل رجایی.
دولت و دولتمردان در کلام امام راحل
در این مقاله مطالبی درباره دولت و دولتمردان در کلام امام خمینی(ره) آمده است که به این شرح است: بدبختی و خوشبختی ملتها بسته به اموری است که یکی از مهمات آن، صلاحیت داشتن هیأت حاکمه است.
حکومت و زمامداری در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگی بر دیگران نیست که از این مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتی را پایمال کند.
دولت و اتباع دولت خدمتگزار به ملت هستند نه آقای ملت، خدمتگزارند اینها.
دولتها خدمتگزار مردمند.
اسلام حکومت به آن معنا ندارد، اسلام خدمتگزار دارد.
شکر این نعمت به این است که ما مردم را شریک بزرگ بدانیم.در این حکومت، «حکومت» نیست باید همه خدمتگزار باشیم.
اسلام می خواهد که دولت ها خدمتگزار ملت ها باشند.
دولتها یک اقلیتی هستند که باید برای خدمت این ملت باشند؛ و اینها نمی فهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت.
ما باید ببینیم که این ملتی که ماها را به این مقامها رسانده اند از ما چه می خواهند، و ما باید برای آنها چه بکنیم.
همه فکر این باشید که خدمتگزار پیدا کنید، خدمتگزار به کشور و اسلام پیدا کنید، نه خدمتگزار به خودتان.
هر عملی که ارزشش بیشتر باشد مسئولیتش سنگین تر است.
دولت واقعاً باید با تمام قدرت آن طوری که علی(علیه السلام) برای محرومین دل می سوزاند، این هم با تمام قدرت دل بسوزاند برای محرومین.
خدمت به خلق خدمت به خداست.
شرافت همه ما به این است که خدمت به خلق خدا بکنیم.
به وزرای کشور در طول تاریخ آینده، توصیه می کنم که در انتخاب استاندارها دقت کنند، اشخاص لایق، متدین، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمایند تا آرامش در کشور هر چه بیشتر حکمفرما باشد.
شما به پشتیبانی ملت احتیاج دارید با پشتیبانی مردم، خصوصاً طبقات محروم بود که پیروزی حاصل شد و دست [رژیم] ستمشاهی از کشور و ذخایر آن کوتاه گردید.اگر روزی ازپشتیبانی آنان محروم شوید، شماها کنار گذاشته می شوید و همچون رژیم شاهنشاهی ستمکار، به جای شما ستم پیشه گان پُستها را اشغال می کنند.
اکیداً از مقامات رسمی خواستارم تا به کمک یکدیگر مشکلات کشور را حل نمایند، و برادرانه با یکدیگر همکاری نمایند.
برای بازرسها امانت از امور بسیار لازم است؛ آنهایی که در شغل بازرسی هستند آنها باید امین باشند.
هر کس خود را مدیر و مدبر و خدمتگزار برای خلق خدا می داند، کناره گیری اودر این زمان، پشت[کردن] به خلق و خدای خلق است.
هر کس در هر شغلی که به او پیشنهاد می شود، اگر شایستگی ندارد برای آن شغل، برای او صحیح نیست و جایز نیست که در آن شغل وارد بشود، و اگرشایستگی دارد برای آن، برای او صحیح نیست که شانه خالی کند.
همه مردم ، همه انسانها دولت اسلامی را تقویت کنند تا بتواند اقامه عدل بکند.
الله الله در انتخاب اصحاب خود؛ الله الله در تعجیل تصمیم گیری، خصوصاً در امور مهمّه.
تضعیف هر قشر از اقشار و هر شخص ازاشخاص که امروز مشغول به کار هستند و [مشغول] یک خدمتی هستند، کمک کردن به دشمنهای اسلام است.
اگر به واسطه سوء مدیریت و ضعف فکر و عمل شما، به اسلام و مسلمین ضرری و خللی واقع شود ـ و خود می دانید و به تصدی ادامه می دهید ـ مرتکب گناه عظیمی و کبیره مهلکی شده اید که [به واسطه آن] عذاب بزرگ دامنگیرتان خواهد شد.
اگر چنانچه هیأت حاکمه، کسانی که مقدرات یک کشور در دست آنهاست، اینها فاسد باشند مملکت را به فساد می کشند.
گاهی ممکن است که قوانین مترقی و مفید به حال جامعه، از مجلس بگذرد و شورای نگهبان آن را تنفیذ کند و وزیر مسئول هم ابلاغ نماید، لکن به دست مجریان غیر صالح که افتاد آن را مسخ کنند.
خیال نکنند که ما دولت هستیم و باید مسأله ای را که ما مطرح می کنیم ملت بپذیرند، چه روی مصالحش باشد چه نباشد.
اگر یأس از حکومت اسلامی باشد و انفجار پیدا بشود، هیچ چیز نمی تواند جلویش را بگیرد.
هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند، و او باید جواب قانع کننده دهد، و در غیر این صورت ، اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خود به خود از مقام زمامداری معزول است.
ای دولتها! فتح کشور مهم نیست، فتح قلوب مهم است.
در رفتار عدالت داشته باشد، در گفتار عدالت داشته باشید، تشریفات را کم کنید و این ملت را خدمتگزار باشید.
اینهایی که قدرت دارند باید حفظ جهات انسانیت را، جهات اسلامیت را بیشتراز دیگران بکنند.
شکر نعمت این است که ما به جای صحبت عمل کنیم.
اگر ملت می خواهد که این پیروزی تا آخر برسد و به منتهای پیروزی ـ که آمال همه است ـ برسد، باید مواظب آنهایی که دولت را تشکیل می دهند، آن که رئیس جمهور است، آن مجلسی که هست ،[در] مجلس هست، همه اینها را توجه بکنند که مبادا یک وقتی از طبقه متوسط به طبقه بالا، و به اصطلاح خودشان مرفه، به آن طبقه برسد.
آن روزی که هر یک از شماها را ملت دید که از مرتبه متوسط می غلطید به طرف «مرفه»، و دنبال این هستید که یا قدرت پیدا بکنید یا تمکن پیدا کنید، مردم باید توجه داشته باشند و این طور افرادی که به تدریج ممکن است یک وقتی ـ خدای نخواسته ـ پیدا بشوند، آنها را سر جای خودشان بنشانند.
ویژهنامه اینترنتی «مردانی از آسمان» در پایگاه اطلاعرسانی راسخون منتشر شده است و علاقهمندان به مشاهده و استفاده از این ویژهنامه میتوانند به نشانی اینترنتی www.rasekhoon.net مراجعه کنند./907/ت302/ی