«هول از ابوالهول» یا «ترس از کدخدا»
![شهيد آويني](/Original/1392/01/19/IMAGE635011116508437500.jpg)
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، بازخوانی برخی از نوشتههای شهید آوینی در این روزها که عدهای دم از ارتباط با کدخدا میزنند و معتقدند که توانستهاند «سایه شوم جنگ را از سر مردم» بردارند خالی از لطف نیست. در همین رابطه شهید آوینی در کتاب «آغازی بر یک پایان» در مقاله کوتاه خود با عنوان «ایمان منجی فرداست» مینویسد: تحولاتی را که این روزها در کره زمین روی میدهد از نظرگاههای مختلفی تحلیل کردهاند اما هیچیک از این تحلیلها نتوانسته است از سیطره القائات تبلیغاتی منتشر در امپراتوری ارتباطات خارج شود. امپراتوری ارتباطات همان سرزمین اعتباری است که آقای مک لوهان آن را دهکده جهانی خوانده است، تعبیری فریبکارانه که ماهیت این امپراتوری را پوشیده میدارد.
امپراتوری ارتباطات فضایی است یکپارچه که وسایل ارتباط جمعی ساختهاند. ساکنان این امپراتوری که تقریباً سراسر کره زمین را پوشانده است بیآنکه خود بدانند تحت سیطره حاکمیت واحدی هستند که از طریق وسایل ارتباط جمعی بر قرار گشته است.
تعبیراتی چون امپراتوری ارتباطات و یا دهکده جهانی اگر چه ممکن است مبالغهآمیز به نظر آیند، اما اشاره به حقیقتی دارند که غفلت از آن میتواند از مبالغهای که در این تعابیر وجود دارد بسیار خطرناکتر باشد. من هم میپذیرم که تعبیر دهکده جهانی در عین آنکه اشاره به جهانی بودنِ ارتباطات دارد مخاطبان خویش را نیز دچار این یأس میسازد که هیچ چیز از چشم کد خدا پنهان نمیماند، حال آنکه کدخدا آن قدرها هم که وانمود میکند هوشیار و مسلط بر اوضاع نیست و اصولاً کدخدا یا آن ابوالهولی که بر این دهکده جهانی حکم میراند، پیش از آنکه قدرتمند باشد هرسناک است و پیش از آنکه قدرتنمایی کند درباره قدرت خویش سخنپراکنی میکند و مردمان را میترساند.
اما در عین حال، غفلت از این معنا که کره زمین با تکنولوژی ارتباطات به یک مجموعه به هم پیوسته تبدیل گشته خطرناکتر است از آنکه هول کدخدا در دلمان رخنه کند. دشمن را نباید دستکم گرفت، علیالخصوص این ابوالهول را که خود شیطان اکبر است.
ابوالهول در عین حال غفلت از این معنا که کره زمین با تکنولوژی ارتباطات به یک مجموعه به هم پیوسته تبدیل گشته خطرناک است از آنکه هول کدخدا در دلمان رخنه کند. دشمن را نباید دستکم گرفت، علیالخصوص این ابوالهول را که خود شیطان که تحقق تاریخی یافته و حاکمیت خویش را بر ترس و وحشت مردمان از قدرت خویش بنا کرده است. اما در اینکه فضایی به هم پیوسته از ارتباطات با یک هویت واحد وجود دارد که انسانهای سراسر کره زمین را اسیر نظام ارزشی واحدی ساخته است تردیدی وجود ندارد. نمونهاش همین تعابیری است که عموم ما پذیرفتهایم: جهان سوم، کشورهای پیشرفته و در مقابل آن کشورهای عقب مانده و یا عقب نگه داشته شده، توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی ... تعابیری از این قبیل بسیارند، اما من به همین دو سه نمونه اکتفا کردهام تا از اصل مبحث باز نمانیم، در عین آنکه این شواهد مثال خواهند توانست مرا در ادامه سخن یاری دهند.
ما با پذیرش خود به عنوان کشور عقب افتاده و پذیرش غرب به عنوان پیشرفته چه چیزی را پذیرفتهایم؟ نتیجه طبیعی پذیرش این تعابیر آن است که هم خود را یکسره در این جهت قرار دهیم که این عقبماندگی را جبران کنیم. اینکه ما موفق شویم و یا نشویم تغییری در اصل مطلب نخواهد داد و اصل مطلب این است که مگر پیش و پس کجاست که آنها پیش رفته باشند و ما پسمانده؟ اگر پیش آنجاست که غربیها رسیدهاند، صد سال سیاه میخواهم که به آنجا نرسیم و اگر پس اینجاست که ما اکنون قرار داریم چه بهتر که در همین جا بمانیم. پذیرش همین یک معنا در سراسر کره زمین کافی است برای آنکه هیچ انقلابی ایجاد نشود، چرا که اگر غایت انقلاب در نهایت همان است که غربیها به آن دست یافتهاند، دیگر چه انقلابی؟ فقط میماند آنکه مردمان کشورهای عقب مانده همچون دانشجویان چینی به خیابان بریزند و از دولتهای خویش بخواهند که هر چه زودتر آمریکایی شوند و به کشورهای پیشرفته ملحق گردند!
پس میبینید که آن تعبیر دهکده جهانی چندان هم بیمعنا نیست. مگر ما این ارزشها را نپذیرفتهایم و در رادیو و تلویزیون و محاورات روزمره و خطابههای ژورنالیستی به آنها تفوه نمیکنیم؟ وقتی ما که هسته جوشان انقلاب معنوی در جهان امروز هستیم نتوانستهایم در یابیم که با قبول این معانی چه غایتی را پذیرفتهایم، وای بر احوال دیگران از مردمان الجزایر و عراق و سوریه و لیبی و اردن و... پاکستان و افغانستان! ما با این تعبیر پذیرفتهایم که پیشرفت همان است که برای آنان رخ داده. فلذا نباید به چشم بیاییم از آنکه ما را مرتجع و واپسگرا بخوانند. آنها هم با همین نگاه به جهان مینگرند که خود را پیشرفته میدانند و ما را پسمانده و از اینجا نتیجه میگیرند که هر تحولی اگر در جهت دستیابی به توسعهیافتگی باشد رشد است و اگر نه واپسگرایی و ارتجاع. و مگر غایت انقلاب اسلامی چه بود؟ توسعهیافتگی؟ رشد اقتصادی؟ حصول دموکراسی؟
این تعبیر را فقط برای نمونه به میان آوردیم و اگر نه، تعبیراتی از این قبیل به صورت غیر قابل انتظاری زبان ما را بیمار کرده است. بیماریِ زبان را دستکم نگیریم، بیماری زبان یعنی بیماری ادب و فرهنگ، یعنی بیماری تفکر و تعقل، یعنی سرگشتگی و گمگشتگی و انحراف تاریخی در مسیر و مصیر.
ما باید در اطراف تمامی تعابیری که در زبانمان وارد شده است تامل کنیم و نباید که این تعبیر دهکده جهانی را نیز بپذیریم. کدخدای این دهکده که همان ابوالهول یا شیطان اکبر است ما را به همزیستیِ مسالمتآمیز میخواند تا خود بر اریکه قدرت بماند. او جرات چون و چرا کردن درباره ارزشهای مقبول و مشهور این دهکده جهانی را نیز از ما میگیرد به ضرورت انقلاب نرسیم و اگر هم انقلاب کردیم، با اختیار توسعهیافتگی به مثابه غایتالغایات انقلاب، ناچار بار دیگر کشکول گدایی پیش کدخدا دراز کنیم تا به ما تکنولوژی لازم برای استحصال این آرزو را عطا کند.
شبکههای گسترده امپراتوری ارتباطات در جهت حفظ وضع موجود و استمرار آن با هر جنگ و انقلابی مخالفت میورزند، اما در مواقع لزوم، اگر ابوالهول- امپراتور جهان و هم و ترس بخواهد که دولتی همچون اسرائیل را در کشور فلسطین تشکیل دهد، چشم اغماض بر جنگ می بندد تا اسرائیل مستقرشود و آنگاه دیگر... تا بجنبیم و علیه اسرائیل متحد شویم و فلسطین را از او پس بگیریم، ده ها سال میگذرد.
پس همه هم آنها مصروف حفظ وضع و استمرار آن. ندای صلح، صلح برای همین است که ما بشنویم نه اسرائیل آزادی هم چماقی است که برای سر ما ساختهاند، اگر نه هرگاه که منافع ابوالهول در خطر افتد، حکم سانسور اخبار در سراسر امپراتوری ارتباطات به اجرا درمیآید و اگر تظاهراتی علیه جنگ خلیج فارس برپا شود پلیسها به خیابان میریزند و صدها نفر را دستگیر میکنند، همراه با ضرب و جرح. شکنجهگاههای اسرائیل روی زندانهای المعتصم و المتوکل ... را سفید کردهاند، اما نطق از کسی در نمیآید و در عوض گالیندوپل راه به راه به ایران میآید.
اما با این همه در امپراتوری ارتباطات اگر فقط اخبار وارونه میشدند در برابر وارونگی ارزشها چیزی نبود اما مهم آن است که ما را هم رفته رفته به قبول قواعد جهانی بازی در این دهکده ارتباطات وا میدارند.
تحولاتی که این روزها در کره زمین روی میدهد نوید عصر دیگری را میدهد که در آن ابوالهول از اریکه قدرت به زیر خواهد افتاد و غرب از هم فرو خواهد پاشید و تمدنی دیگر نه از شرق و نه غرب که از خاورمیانه برخواهد خاست. همین که دهکده جهانی آقای مک لوهان انکار شود و وضع موجود خطر افتد به منفعت همه انقلابیونی است که عصر دیگری را انتظار میکشند. و مردم جهان هم اگر ترس از مرگ و عدم آرامش بر تفکراتشان سایه نمیانداخت، درمییافتند که چقدر از وضع موجود خستهاند. کره زمین خسته است. بشر بعد از این قرنها زمینگرایی و خودپرستی احساس میکند که نیازمندِ عالم را در درون خویش باز خواهد یافت و به آن بازخواهد گشت، و اما نه بیرنج، بلکه با رنجی بسیار این دوران رنج اکنون سر رسیده است.
آنچه را که گفتم به حساب حمایت از جبهه مقابل نیروهای چند ملیتی نگذارید. جنگهای مردمان جهان با یکدیگر اگر جهاد مقدس دینی نباشد لاجرم مبتنی بر قدرتطلبی است و جنگ خلیج فارس نیز از این نوع دوم است، اما اگر ضرورت ایجاد تحولاتی اساسی را متناسب با این رویکرد دیگر باره بشر به دین و دینداری احساس کرده باشیم، باید بدانیم که تحول بدون جنگ ممکن نیست.
به نظر میرسد که تحولات جهانی در جهت ایجاد یک جبهه متحد اسلامی علیه اسرائیل برای تحریر فلسطین سیر میکند و علت اینکه تحلیل این وضع حول محوری که عنوان شد چندان ساده نیست آن است که در مقابل آمریکا و نیروهای چند ملیتی که مظهر شیطان اکبر هستند، (حّق غیر ممزوج به باطل) قرار نگرفته است و اگر نه، هیچ مسلمانی حق نداشت در پیوستن به جبهه حق تردیدی به خود راه دهد و تعلل ورزد.
صدام حسین در اشغال کویت محقق نیست اما از آن سو علت شکست لشکرکشی غرب با تمام قوا نیز آن است که کسی جرات نکردند که قواعد بازی دهکده جهانی را انکار کند و در مقابل کدخدا شاخ و شانه بکشد، و انصافاً این اشغالگرِ بیمبالات هم از معدود کسانی است که جرات دارند در یک چنین جهانی تظاهرات مردم اروپا و آمریکا علیه جنگ نیز بیشتر بدان سبب است که آنها جنگ میشناسند و از عواقب آن باخبرند، اگرچه باز هم تلویحاً بر این معنا اشعار دارند که اگر جنگهای بینالمللی اول و دوم نبودند، انقلاب صنعتی این سان که امروز به بار نشسته است تحقق نمییافت.
جهان فردا دیگر از آنِ غرب نیست و همه تحولات حکایتگر همین حقیقت هستند و غرب نیز با این لشکرکشی میخواهد بر این تصور یکسره خط بطلان بکشد. در این جنگ چه پیروز شود و چه صدام حسین تقدیر تاریخی بشر در این عصر جدید همان است که گفته شد. آمریکا و اروپا بعد از دو قرن روشنفکری و یک قرن توسعه صنعتی به همان عاقبتی دچار آمدهاند که همه تمدنها در طول تاریخ. اگر این هیولای قدرت از بین برود خلأ وجود آن را چگونه باید پرکرد؟ به نظر میرسد که پیش از اضمحلال و فروپاشی کامل با رویکرد دیگرباره انسان به عالم معنا خلأ درونی بشر که ناشی از بیایمانی است پر خواهد شد و اثبات جای انکار خواهد نشست.
ایمان منجی جهان فرداست چنان که منجی ایران شد و انقلاب اسلامی را به سرچشمه جوشان انقلاب معنوی و دینی در سراسر جهان مبدل کرد./998/د102/س
منبع: روزنامه کیهان