شاخص ها و معیارهای تشخیص حق از باطل
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، حق، کمالی است که هر انسان سالمی به سوی آن گرایش دارد و از نقیض آن یعنی باطل میگریزد. با این همه، مردم بسیاری را میبینیم که به سوی باطل میروند و گرایشی به حق ندارند. پرسش این است که چرا این افراد اینگونه عمل میکنند؟ چه چیزی ایشان را از گرایش به امر کمالی و حق بازمیدارد؟ چگونه میتوان در جهانی که آمیخته از حق و باطل است و شناخت حق دشوار و گاه ناشدنی مینماید، حق را شناخت و به سوی آن رفت؟ به خصوص آنکه باطل و طرفداران آن نیز خود را حق نشان میدهند و خود را برحق میدانند. در چنین حالتی امر بر بیننده مشتبه میشود و خود را در برابر دو به ظاهر حق مییابد و نمیداند که کدام طرف واقعاً حق است و آن دیگری باطل، از این رو لازم است معیارهایی قرآنی دراختیار او گذاشته شود تا به کمک آنها بتواند به راحتی حق را بشناسد و باطل حق نما را نیز تمیز دهد. مقاله حاضر درصدد است تا این معیارها را در اختیار خواننده قرار دهد که اینک آن را از نظر میگذرانید.
کمالگرایی و حق جویی انسان
انسان موجودی کمال گراست. به سبب همین کمالگرایی است که انسان به سوی حق گرایش مییابد و به سمت آن میرود، زیرا انسان به این باور رسیده که نقیض حق، یعنی باطل، نه تنها نقص است بلکه اصولاً پوچ و هیچ است. ازاینرو در میزان اعمال در رستاخیز، چنین انسانی، وزنی ندارد. خداوند در قرآن در گزارشی از وضعیت اهل باطل در رستاخیز آورده است کسانی که از حق گریخته و بدان نپیوستهاند، در قیامت سبک وزن میباشند؛ زیرا اهل باطل را چیزی بارشان نیست؛ چون آنچه از هستی، بهره میبرد همان حق است اما آنان در فرصت عمر خویش از آن بهرهای نبرده و آن را در خود نیاورده اند.
کمالگرایی انسان موجب میشود تا انسان موجودی حق جو و باطل گریز باشد. اما اینکه چرا برخی از مردم بلکه بیشتر آنان به سوی باطل میروند؟ میتواند علل و عوامل چندی داشته باشد که قرآن به تحلیل آن پرداخته و همه آنها را تبیین کرده است.
در تحلیل قرآنی، گرایش به باطل از سوی انسانها میتواند علل و عوامل چندی داشته باشد که یکی از آنها اشتباه در تطبیق است که بسیاری از مردم گرفتار آن هستند. به این معنا که شخص به سوی حق گرایش دارد، ولی به عللی، باطل را حق مییابد و آن را به قصد اینکه حق است میجوید و گرایش به آن پیدا میکند.
اشتباه در تطبیق نیز علل و عواملی دارد که از جمله آنها میتوان به نقصان در منابع و ابزارهای شناختی شخص اشاره کرد. به این معنا که شخص یک یا چند ابزار شناختی چون بینایی و شنوایی را از دست داده است. چنانکه ممکن است شخص با ازدست دادن قوه درک و تحلیل یعنی قلب، ناتوان از تشخیص حق از باطل شود و باطل را حق بپندارد و به سمت و سوی آن گرایش یابد.
البته قرآن بیان میکند که همه مردم در حالت استوا و اعتدال کامل آفریده شدهاند و از ابزارهای شناخت و قوای آن بهره مند میباشند. حتی کسانی که فاقد برخی از ابزارهای شناختی مانند چشم و گوش هستند، ابزارهای دیگر به یاری آنان میآید و به آنها کمک میکند تا قدرت شناخت حق از باطل را پیدا کنند.
به هر حال، هر انسانی بطور طبیعی و فطری از ابزارها و منابع شناختی و تشخیص حق از باطل برخوردار است، به ویژه آنکه فطرت و غریزه آدمی بطور طبیعی و خودکار گرایش به حق داشته و از باطل گریزان است؛ زیرا گرایش به کمال و نقص گریزی، طبیعی آدمی است و از آن جایی که حق، امری کمالی است بدان گرایش طبیعی دارد.
از دیگر علل مخالفت با حق و موافقت با باطل، تغییر در فطرت و طبیعت آدمی است. به این معنا که شخص به علل درونی و یا بیرونی، از فطرت سالم و شخصیت متعادل بیرون میرود و نسبت به حق و کمال بیزاری میجوید و به سوی باطل و نقص گرایش مییابد. چنین اشخاصی با پیروی از هواهای نفسانی درونی و وسوسههای شیطانی بیرونی، فطرت خویش را تغییر میدهند و نه تنها راههای شناخت حق از باطل را بر خود میبندند بلکه به سوی باطل و نقص به عنوان کمال گرایش مییابند. اینگونه است که در شر و بدی، کمال خود را میجویند و در ظلم و ستم، حق را میخواهند. خداوند در آیات قرآنی گزارش میدهد که بسیاری از گمراهان و کافران و مشرکان کسانی هستند که با پیروی از هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی، پرده بر چشم و گوش و قلب خویش افکندهاند و گوش هایشان چنان سنگین شده که صدای سهمگین فرو غلتیدن در چاه ویل باطل را نمیشنوند و زبانههای فروزان آتش جهل و ضلالت و گمراهی را نمیبینند و ناتوان از درک و تحلیل درست وقایع هستند و در درون فتنهها، دست و پا میزنند و نمیتوانند راه را از چاه تشخیص دهند.
در تحلیل قرآنی، این امور و مانند آن آدمی را از تشخیص حق از باطل و کمال از نقص باز میدارد و اجازه نمیدهد تا حق را بشناسد و به سمت و سوی آن برود و از نقص و باطل گریزان شود.
شاخصههای شناخت حق از باطل
چنان که گفته شد، انسانها بطور طبیعی و فطری به کمال از جمله حق گرایش دارند و از نقص از جمله باطل گریزان هستند مگر آنکه در تطبیق حق از باطل اشتباه کنند یا آنکه قوای تحلیلی و منابع شناختی خویش را از دست دهند و یا آن را از میان ببرند.
با این همه، در بسیاری از موارد دیده میشود کسانی که در ظاهر، سالم و بر فطرت خدادادی هستند، در تشخیص حق از باطل اشتباه میکنند و یا در انتخاب آن به بیراهه میروند. این مسئله برای تودههای مردم بسیار اتفاق میافتد، زیرا تودههای مردم از نظر علمی و مقامی به جایگاهی نرسیدهاند که اهل بصیرت باشند و توانایی شناخت و تحلیل جامع و کامل امور را داشته باشند و حقیقت را از پس حق نماهای باطل ببینند.
مشکل، زمانی دوچندان میشود که بدانیم از نظر قرآن، دنیا به گونهای آفریده شده که حق و باطل درهم آمیخته است. این آمیختگی به گونهای است که تشخیص آن را از هم دشوار و گاه ناشدنی میسازد؛ زیرا آمیختگی آنها همانند آبی است که خش و خاشاک و کف در آن آمیخته است. (رعد آیه 17 و آل عمران آیه 71) از این رو، زندگی انسان نیز همواره به گونهای است که حق و باطل در آن آمیخته است و انسان به سادگی نمیتواند حق را تشخیص دهد و به سوی آن برود هر چند که بطور طبیعی و فطری به سوی حق به عنوان کمال گرایش دارد.
تلازم حق و باطل در زندگی بشر (رعد آیه17) زمانی مسئله تشخیص حق از باطل را دشوار میسازد که بدانیم اصولا باطل همانند بسیاری از انگلها به حقیقت میچسبد. به این معنا که باطل از خود حیات و بقایی ندارد و این حیات و زندگی را از پیوستگی و آمیختگی با حق به دست میآورد. از سویی باطل خود را به چهره حق نشان میدهد و هرگز در چهره باطل خودنمایی نمیکند؛ زیرا اگر به شکل واقعی خود نمایان شود جز پوچی نیست و کسی به سویش گرایش نمییابد.
از این رو باطل همواره در چهره حق خود را نشان میدهد و امکان تشخیص ساده و آسان حق از باطل را از مردم میگیرد. باطل از آن جایی که باطل است میکوشد تا با دروغهای بزرگتر به گونهای خود را نشان دهد که آدمی گمان برد که اصولا حق همین باطل است؛ زیرا در جلوهگری و آراستن خویش خیلی ماهرتر و فریبندهتر عمل میکند. اینگونه است که باطل حق نما، همواره برجستهتر به چشم میآید و زودتر دیده میشود و آسانتر به دست میآید و راحتتر با طبیعت آدمی هماهنگ میشود؛ زیرا باطل حقنما، با طبیعت آدمی در دنیا سازگارتر و با هواهای نفسانی، مرتبطتر و هماهنگتر است.
بخش بزرگی از آیات قرآنی به مسئله حق و باطل پرداخته است و معیارها و شاخصههایی برای شناخت و تشخیص آن ارائه داده است. این شاخصهها گاه با بیان اموری است که حق را به آدمی میشناساند و گاه از طریق اموری است که باطل را از پس هزاران افسانه و گریم و رنگ، شفاف وعریان به نمایش میگذارد و چهره زشت و کریه باطل را آشکار میسازد.
معیارهای شناخت حق و باطل
در اینجا به برخی از معیارهای شناخت حق از باطل اشاره میشود؛ این شاخصها از جمله مهم ترین آنهاست که انسان با بهرهگیری از آن به سادگی میتواند راه خویش را بیابد و از دام هزار چهره باطل بگریزد.
1 ـ سودمندی: یکی از مهم ترین شاخصههایی که قرآن برای تشخیص حق از باطل ارائه میدهد، سودمندی حق است. به این معنا که حق اصولا برای آدمی و هدف او سودمند میباشد. اگر انسان نسبت به فلسفه آفرینش و هدف زندگی آگاهی و شناخت داشته باشد، میداند که هدف زندگی برتر و والاتر از خواستههای زودگذر دنیایی و پاسخگویی به نیازهای قوای نفسانی است از این رو، هر چیزی که تنها به همین خواستههای زودگذر پاسخ دهد و برای آن فراهم آمده باشد، نمیتواند حق باشد، مگر آن که این پاسخگویی در راستای همان هدف کلی و اصلی آفرینش باشد. به عنوان نمونه اگر پاسخگویی به شهوت غذایی و یا جنسی، به قصد پاسخگویی به یک نیاز طبیعی و بهرهگیری از آن برای افزایش فرصت و توان پاسخگویی به نیاز اصلی بشر یعنی سعادت و خوشبختی ابدی باشد، میتواند این بخش از پاسخگویی به نیازهای قوای طبیعی و غریزی پاسخگویی حقانی باشد، ولی اگر این پاسخگویی اصالت پیدا کند و همه سرمایه وجودی انسان را به خود اختصاص دهد و اجازه ندهد تا انسان از آن برای اهداف اصلی و کلان سود برد، چنین پاسخگویی باطل خواهد بود، زیرا وی را سرگرم جزئیات ناپایدار کرده و از هدف اصلی بازداشته است. درحقیقت شخص از این پاسخ گویی، سود واقعی برنگرفته هر چند که گمان سودی زودگذر از ناحیه پاسخگویی به این نیاز طبیعی به دست آورده باشد.
خداوند در آیات سوره عصر به این نکته تأکید میکند که بسیاری از مردم گمان میکنند که سود میبرند در حالی که از سرمایه وجودی خویش همواره زیان میدهند؛ زیرا فرصت عمر با سرگرمی به پاسخگویی به نیازهای جزیی از دست میرود و شخص سود اصلی را فراموش میکند بنابراین سرگرم شدن به هواهای نفسانی و پاسخگویی به آن چه سودمندی واقعی نیست بلکه خسران و زیان واقعی است، به عنوان باطل قلمداد شده است.
2 ـ ماندگاری: دومین معیاری که قرآن برای شناخت حق از باطل به ویژه در دنیای تلازم حق و باطل و آمیختگی آنها ارائه میدهد، ماندگاری حق است. به این معنا که حق از خصوصیت پایداری و مانایی برخوردار است درحالی که باطل از چنین ویژگی محروم میباشد. خداوند در آیات 17 سوره رعد و 18 سوره انبیاء به ماندگاری و پایانی حق به عنوان یک شاخص و معیار اصلی و جامع توجه داده است. در آیه 17 سوره رعد با آوردن تمثیلی زیبا باطل را به کف آبی همانند کرده که از پایداری برخوردار نمیباشد درحالی که آب نه تنها پایدار و ماناست بلکه با باقی ماندن در زمین به انسان و دیگر موجودات زمین سود میرساند. خداوند میفرماید: از آسمان آب فرستاد و هر رودخانه به اندازه خویش جاری شد، و آب روان، کف، برسرآورد و از آنچه بر آتش میگدازند تا زیور و متاعی سازند نیز کفی بر سرآید، خدا برای حق و باطل چنین مثل زند؛ اما کف به کناری افتد و نابود شود و آنچه برای مردم سودمند است در زمین پایدار بماند.خدا این چنین مثل میزند.
از نظر قرآن آمیختگی حق و باطل در دنیا همانند آمیختن گوهرهای گرانبها با سنگ است که به سادگی و آسانی نمیتوان آنها را جدا کرد، بلکه این آتش فتنه است که سره را از ناسره جدا میکند و موجب میشود تا زر وسیم گرانبها از درون سنگ های عظیم بیرون آید، درحالی که سنگ بزرگ است و بیشتر به چشم میآید و تنها ریشهها و رشتهها و دانههایی از زر به چشم میآید، ولی وقتی این سنگ در آتش فتنه قرار گیرد، زر آن جدا میشود و حقیقت آن آشکار میگردد. در آتش فتنه، زر سرخ حق، روشن و درخشان بیرون میآید و از مانایی و پایداری بیشتری برخوردار میباشد. حقیقتی که در زندگی میان باطلها نهان شده و آمیزه حق و باطل همواره در پیش دیدگان ما قرار دارد، در زمان آتش فتنه آشکار میشود و به سبب آن که حق است میماند و باطل در درون آتش فتنهها ذوب میشود و از میان میرود.
3 ـ مطابقت با فطرت: از دیگر ویژگی های حق آن است که همواره مطابق با فطرت و طبیعت سالم بشر است. از این رو حتی کودکان که بر فطرت و طبیعت سالم الهی هستند، آن را میشناسند و میپذیرند. تنها انسانهایی که فطرت و طبیعت سالم خود را ازدست دادهاند، به سوی حق گرایش ندارند و از آن گریزانند.
خداوند در آیاتی که داستان گاو بنیاسرائیل را تعریف میکند به علت حقگریزی این دسته از یهودیان که از اشراف یهود بودند اشاره میکند. در این داستان که در آیات 47 تا 76 سوره بقره بیان شده، به این نکته اشاره شده که علت مخالفت اشراف یهود با اجرای حدود خداوندی که حکم حق بود، قساوت قلب ایشان بوده است. دل های اشراف یهودی به سبب پیروی از وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی به گونهای درآمده بود که خداوند آن را چون سنگ بلکه سختتر از آن دانسته است. از این رو سخن حق را نمیپذیرفتند و با آن مخالفت میورزیدند. به هرحال، از نظر خداوند قلوبی که بر فطرت و سلامت آن باقی باشد، گرایش به حق دارد. لذا با استفاده از این شاخصه میتوان دریافت که آنچه انسان سالم به آن گرایش دارد، حق میباشد. (انبیاء آیه 55)
4 ـ عقلانیت: از دیگر شاخصههایی که قرآن بیان میکند، عقلانیت است. به این معنا که حق، مطابق عقل میباشد و عقل بشری به سادگی حق را میشناسد و بدان گرایش پیدا میکند. البته میتوان گفت که فطرت و عقلانیت، شاخصههای درونی بشر است. به این معنا که فطرت سالم و عقل مستقل، حکم میکند که ظلم قبیح است و عدالت حسن میباشد. چنین قضاوت و داوری عقل و فطرت سالم، در حقیقت بیانگر حق بودن عدالت و باطل بودن ظلم است. انسانها اگر بر فطرت سالم، تربیت و پرورش یابند و محیط اجتماعی آنان آلوده نباشد، بطور طبیعی به حق گرایش خواهند داشت و عقل ایشان حق را تشخیص و تأیید کرده و فطرت سالم به سوی آن گرایش مییابد. البته قرآن گزارش میکند که برخی از جوامع به سبب آن که آلوده شدهاند این فرصت را از مردم میگیرند که بر پایه فطرت سالم رشد پیدا کنند و لذا عقل ایشان به عوامل بیرونی بسته میشود و توانایی درک درست و تحلیل صحیح نخواهد داشت. از جمله این اقوام میتوان به قوم نوح اشاره کرد که قرآن میفرماید آنان جامعه را چنان ساخته بودند که کودکان، بیرون از فطرت، زاده و رشد مییافتند و کفر و فجور به جای توحید و عدالت و اعتدال، فطرت ایشان شده بود. (نوح آیه 72)
5 ـ اعتدال و تعادل: از دیگر شاخصههای حق آن است که همواره بر پایه عدالت، اعتدال و تعادل است. به این معنا که هرگز به سوی افراط و تفریط گرایش نداشته و ظلم دو سویه را برنمیتابد. حق، اصولا مبتنی بر اعتدال و عدالت است. از این رو هرگونه افراط و تفریطی چون اسراف، فجور، ظلم و تجاوز به معنای باطل میباشد و اگر به مواردی که قرآن به عنوان امور باطل از آن تعبیر کرده توجه شود، به آسانی میتوان دریافت که شاخص اصلی حق همان استواری آن بر عدالت و اعتدال و تعادل میباشد.
6 ـ مطابقت با وحی: همانگونه که حق، مطابق با فطرت و عقل سالم است، مطابق و سازگار با وحی نیز میباشد. خداوند در آیاتی چون 185 سوره بقره و نیز 3 و 4 سوره آل عمران و آیه نخست سوره فرقان به این شاخصه حق توجه میدهد و میفرماید که اصولا حق نمیتواند مخالف با آموزههای وحیانی باشد و هر جایی دیده شود که امری مخالف آموزههای وحیانی است میتوان یقین کرد که آن چیز باطل میباشد و هیچ بهرهای از حق نبرده، هر چند خود را به حق آراسته و در جامه حق، خودنمایی کند.
7 ـ بصیرت زایی: اصولا حق به سبب ویژگی که دارد، بصیرت زاست و باطل در مقابل، بصیرت زداست. به این معنا که حق، پردههای سنگین و سهمگین را کنار میزند و موجب میشود تا انسان باطل امور و پیامدهای طبیعی آن را درک کند؛ در حالی که باطل میکوشد تا بصیرت را از آدمی بردارد و چشمانش را بر پیامدها و آثاری که بر آن بار میشود ببندد؛ زیرا با آشکار شدن پیامدها و آثار، به سادگی دانسته میشود که آن امر، چیزی جز باطل نبوده است. اینگونه است که باطل همواره بر هیاهو، غوغاسالاری و تیره کردن امور مبتنی است و از شفافیت و روشنی واقعی امور هراس دارد، زیرا به سادگی چهره باطلش آشکار میشود و رسوا میگردد. اهل باطل همواره بر عملگرایی تأکید میکنند و به پیامدها به ویژه در بلندمدت کمتر توجه میدهند و یا اصولا آن را میپوشانند تا آشکار نشود. در مقابل، حق، خواهان شفافیت امور، آشکار ساختن پیامدهای کوتاه و بلند میباشد و حتی به آخرت امر در قیامت و رستاخیز نیز توجه میدهد.
8 ـ وحدت زایی: حق، گرایش به وحدت دارد، زیرا ریشه در توحید و یکتایی آفریدگار و پروردگار دارد. از این رو همواره حق موجب وحدت و اتحاد مردم میشود چنان که قرآن و اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) اینگونه بودند؛ زیرا حق هرگز به تفرقه و اختلاف دعوت نمیکند و حتی با آن مبارزه و مخالفت میورزد. آیاتی چند از قرآن به این شاخصه توجه داده که از جمله میتوان به آیه 213 سوره بقره اشاره کرد که در آن جا شاخصه باطل را تفرقهگرایی و ایجاد اختلاف در میان مردم میداند.
9 ـ ایمان زایی: حق، اصولا مخالف کفر و شرک و نفاق است و مهم ترین عامل ایمان در بشر میباشد. از این رو خداوند در آیه 34 سوره سبا، کفر را نتیجه طبیعی باطلگرایی دانسته و به مردم هشدار داده است که یکی از راههای شناخت باطل از حق آن است که آن چیز آیا آدمی را به سوی ایمان سوق میدهد یا به سوی کفر و شرک میبرد.
10 ـ نیک فرجامی: اصولا پایان حق به فرجام نیک ختم میشود. بنابراین هر چیزی که فرجام بدی داشته باشد نمیتواند حق باشد. از این رو خداوند در آیات 2 و 3 سوره محمد از شاخصههای مهم حق، نیک فرجامی آن دانسته است. انسانی که دارای فطرت سالم و عقلانیت کامل و سالم باشد، در مییابد امری که به آن گرایش دارد آیا از اموری است که فرجام نیکی دارد یا ندارد؟ اگر امری دارای فرجام بدی باشد نمیتواند حق باشد و چیزی جز باطل نیست. به عنوان نمونه اگر حضور مستکبران در جامعه ای، مورد علاقه گروهها و افرادی باشد، بی گمان نمیتوان آن را گرایش به حق دانست، زیرا اصولا حضور مستکبران جز تباهی و فساد و ظلم چیزی به دنبال نخواهد داشت. براین اساس اگر کسی از استکبار فرد و یا گروهی آگاه باشد و خواهان حضور آنان گردد بی گمان خواهان حضور باطل است؛ زیرا این حضور، چیزی جز بدبختی و بدفرجامی نصیب جامعه نخواهد کرد.
11ـ اصلاح سازی: از دیگر شاخصههای شناخت حق از باطل آن است که به تبعات و پیامدهای چیزی توجه شود. در حقیقت یکی از راههای شناخت توجه به پیامدهای آن است. اگر امری، انسان را به سوی هنجارها سوق دهد و یا رفتارهای خوب و نیک را در آدمی پدید آورد، آن امر میبایست امر حقی باشد، زیرا اصولا باطل نمیتواند پیامدهای خوب و نیکی به همراه داشته باشد و در نهایت آدمی را به سوی رفتارهای زشت سوق میدهد.
اصولا گرایش به حسادت (بقره آیه 109)، تعصبات بیجا (سباء آیه 34) اسراف و تبذیر و مانند آن نمیتواند ریشه در امور حقانی داشته باشد، بلکه امور حقانی اموری هستند که آدمی را به سوی کارهای نیک و صالح میکشاند و رفتارهای وی را اصلاح میکند. براین اساس باید گفت که حق اصولا اصلاح ساز است و رفتارها و کردارهای آدمی را اصلاح کرده و از فساد و افساد باز میدارد. (مائده آیه 28)
12 ـ رهایی از سرگردانی: از دیگر شاخصههای حق آن است که آدمی را از سرگردانی و تردید رهایی میبخشد.
نوساناتی که در آدمی وجود دارد به سبب آن است که حق را از باطل نشناخته ولی هرگاه انسان حقی را یافت، از ویژگی های حق آن است که دل آدمی را آرام میکند و اطمینان خاصی را به آدمی میبخشد. از این رو قرآن، ایمان به خداوند و گرایش به توحید و عمل براساس آموزههای قرآنی و انجام کارهای عادلانه و صالح و مانند آن را که حق میباشند، عامل مهمی در آرامش و اطمینان افراد معرفی میکند. به هرحال حق، از چنین ویژگی ای برخوردار است باشد که آدمی بر پایه آن از سرگردانی رهایی مییابد (ق آیه 50) و تردید و شکبردار نمیباشد. (بقره آیه 2 و آیات دیگر)
اینها برخی از شاخصها و معیارهای قرآن برای تشخیص حق از باطل است که میتوان با بهرهگیری از آن دریافت که امری که اکنون در زندگی با آن مواجه است حق میباشد یا باطل؟ به عنوان نمونه حق هرگز دروغ را برنمیتابد و هرجا دروغ آمد حق از آن جا رخت برمیبندد، زیرا دروغ چیزی جز باطل نیست و حق نمیتواند در کنار نقیض خود بماند.همه اموری که بر پایه دروغ شکل میگیرند، امور باطل هستند و از مانایی و پایایی سود نمیبرند و برای انسان نیز سودمند نیستند. هرچند که در کوتاه مدت به ظاهر سودی به شخص میرسد که گاه در بلند مدت زیان آن چندین برابر از آن است. اگر انسان حق را ببیند و بشناسد و در مسیر آن گام برندارد، باید بداند که اگر حق را انتخاب نکرده به یقین باطل را برگزیده است، زیرا نسبت میان حق و باطل، سلب و ایجاب یعنی نقیضین است. پس هرجا یکی آمد دیگری رفت؛ چنان که حافظ شیرین سخن میفرماید: «دیو چو بیرون رود فرشته در آید»./998/102/ب1
منبع: روزنامه کیهان