اثر بخشی امربه معروف سالار شهیدان در جامعه
به گزارش خبرگزاری رسا، بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی در جمع اقشار مختلف شهرستان آمل در حسینی هدایت آمل این شهر به تبیین اهداف و پیامهای قیام امام حسین(ع) پرداخت.
سخنرانی آیت الله جوادی آملی بدین شرح است:
پیام نهضت حسینی(ع) این است که(اُمِرْتُ لِاَعدِلَ بِینَکُم، نهضت آن حضرت از اینجا شروع شده که فرمود: مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود؟ مگر نمیبینید از باطل صرف نظر نمیشود؟ مگر نمیبینید عدل دفن شده؟ مگر نمیبینید ظلم حاکم است؟! من مأمورم که عدل را معنا کنم و احیاء کنم؛ مأمورم که حق را معنا کنم و احیاء کنم. آنهائی که مأموریت ویژه دارند، نقطة عطفی در تاریخ ایجاد میکنند. این نقطة عطف،یعنی ورق را بر میگردانند. عدّهای که بیراهه میروند، آنها را منعطف میکنند، به سر راه میآورند. وجود مبارک ولیعصر نقطة عطف جهان بشریت و تاریخ است.
تعبیر نورانی علی بن ابیطالب(ع) دربارة ظهور امام زما (عج) این است که: یَعطِفُ الهَوی عَلَی الهُدَی اِذْ عَطَفُوا الهُدَی عَلَی الهَوی. فرمود: وقتی ولیعصر(عج) ظهور کرد، او نقطة عطف تاریخ است. یعنی اوراق را بر میگرداند، جامعهای که بیراهه رفتهاند و هوامدار شدند، آنها را هدایت محور میکند، آنها را بر میگرداند. جامعه آمدند هدایت را بر هوا و هوس منعطف کردند، ولی ولیعصر(عج) که ظهور میکند، هوای مردم را منعطف میکند به هدایت الهی. هر وقت چنین حادثهای رخ داد، مبارزه شروع میشود؛ چه در مسأله نبوت و رسالت، چه در مسأله امامت و چه در مسأله نیابت از آنها. ذات أقدس اله به داوود پیامبر که رهبری انقلاب را به عهده گرفت، فرمود: یا داوُودْ اِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَهً فِی الاَرضْ فَاحْکُمْ بِینَ النّاسِ بِالحَقّ (3)، تو مأمور خاصّ برای اجرای حق هستی. وقتی حق را با عقل و با عدل هماهنگ میبینید، میبینید تفسیر صحیح حق همان عدل است و عقل.
وقتی از علی بن ابیطالب(ع) سؤال کردند: عاقل کیست؟ فرمود: کسی که هر کاری را در جای خودش انجام میدهد. قهراً عقل مصداقاً همان عدل است؛ خواه در مسائل اعتقادی، خواه در مسائل اخلاقی، خواه در مسائل فقهی و حقوقی. لذا میبینید قرآن کریم وقتی از معارف توحیدی سخن به میان میآورد، میفرماید: شرک ظلم است: اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیم(4). یعنی انسان به جای اینکه معتقد باشد جهان مبدائی دارد، عالم و آدم را یک مبدائی آفرید؛ اگر این سِمت را از خدای سبحان بگیرد، به طبیعت بدهد، به بخت و اتفاق بسپرد، به تصادف بسپرد؛ این را میگویند: ظلم. برای اینکه این کار و این آفرینش را از خدا گرفته، به غیر خدا داده. حقّ الهی را اداء نکرده، میشود ظلم؛ چیزی که ناحق بود به او اِسناد داد، میشود ظلم.
اگر انسان در مسائل اخلاقی کجراهه برود، بیراهه برود، یا راه دیگران را ببندد؛ این در حقیقت به خودش ظلم کرده است که این بحث خاص خود را دارد. پس اگرعدل معنایش این است که هر چیزی در جای خود قرار بگیرد، باید منبع موضع هر چیزی را از آفریدگار آن چیز فرا بگیرید. اسلام حرفی برای گفتن دارد؛ چه قانون محلّی، چه منطقهای، چه بینالمللی. چه برای کشور خودش حرفی برای گفتن دارد، چه برای منطقههای مسلمان و موحدنشین حرفی برای گفتن دارد، چه در سطح جهان که عدّهای ملحدند، عدّهای موحد حرفی برای گفتن دارد؛ چون در هر 3 بخش قرآن کریم منبع معرفتی و هستیشناسی این حقوق را مشخص کرده است.
نمونهای از دین فروشی رسمی بنیامیه
سالار شهیدان، حسین بن علی که نهضت کرد، برای همین جهت بود. فرمود: مگر نمیبینید اینها یا حق را درک نمیکنند، یا به میل خود تفسیر میکنند، چون به میل خود تفسیر کردن، دین را به اسارت در آوردن است. ابوریحان بیرونی از حکمای بزرگ معاصر مرحوم بوعلی سینا است. در طی این هزار سال مردانی به عظمت ابوریحان و امثال او کم آمده. ابوریحان بیرونی در آن تحقیق مالِ الهِنداش نقل میکند، در سال 53 هجری قمری معاویه بعد از اینکه آن مناطق بتپرستنشین فتح شده است، بتهای مُرصّع و مزیّنی که از غرب به شام آمده بود؛ آنها را از راه دریا و کشتی برای سلاطین بتپرست هند میفرستاد، چون اینگونه از بتها را سلاطین بتپرست هند به قیمتهای گران میخریدند.
سال 53 هجری معاویه به عنوان خلیفة اسلامی، به عنوان جانشین پیامبر این بتهای مُرصّع و مزیّن را از راه دریا به وسیلة کشتی برای سلاطین هند میفرستاد تا پولی تهیه کند. این شده خلیفة مسلمانها که از راه بتفروشی و ترویج بتپرستی درآمدی داشته باشد! این سال 53 هجری بود. سالار شهیدان سال 60 و 61 قیام کرده است؛ یعنی 7 سال بعد از آن.
قیام سالار شهیدان (ع)، بر پایه ایجاد شرایط هموار برای اثر بخشی مبارزه امر به معروف که این هفته به عنوان «هفتة امر به معروف» است، وقتی لازم است که اثر داشته باشد. گاهی امر به معروف این است که انسان تا مرز شهادت هم برود، امّا باید مؤثر باشد. گاهی انسان کشته میشود و خونش هدر میرود، نَسیاً مَنسیّا است؛ اینجا چنین امر به معروف و نهی از منکری بیاثر است. وجود مبارک علی بن ابیطالب از ظلم امویان با خبر بود، از ظلم سقیفیها با خبر بود؛ فرمود: الآن من دیدم هم فرهنگ مردم آماده نبود، هم آنها داهیهای(سیاستمداری) داشتند که میتوانست اوضاع را بد جلوه بدهد و ما را به عنوان اینکه باطلگرا هستیم معرفی بکند؛ در آن صورت خون ما هدر میرود.
حضرت در نهجالبلاغه فرمود: من بررسی کردم، دیدم من ماندم و اعضای خانوادهام و اگر قیام بکنیم، همة اینها را میکشند، همة اینها را در مدینه دفن میکنند، برای ما جامة مشکی در بر میکنند و عزا میگیرند و مجلس ختم میگیرند و نام ما و یاد ما و شهادت ما نَسیاً مَنسیّا میشود؛ فَضَنَنْتُ بِهِم، من ضِنت ورزیدم. « ضِنت » یعنی بُخل، من حاضر نشدم کشته بشوم و بچههایم کشته بشوند. یک وقتی آدم کشته میشود که خونش اثر داشته باشد، نظیر جریان لِیلَهُ المَبیت. فرمود: ما از شهادت گریزان نیستیم، به استقبال شهادت رفته و میرویم: فَاِنَّ کَرامَتَنَا الشَّهادَه. اصلا طاها و یاسین فرزندان شهادتند؛ ولی شهادت یک وقتی دارد، یک اثری دارد.
وجود مبارک ابی عبدالله هم 10 سال بعد از شهادت امام مجتبی(ع) ساکت بود، او اوضاع را از نزدیک میدید. میدید که معاویه به عنوان خلیفة مسلمانها دارد بتفروشی میکند، مگر چیزی بدتر از بتفروشی هست ؟ اگر ابراهیم خلیل بود، آن تبر را به دست گرفت؛ فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً اِلّا کَبیراً لَهُم. و اگر جد بزرگوارِ حسین بن علی، وجود مبارک رسول گرامی علیهم السلام بود، فرمود: همة این بتها را از پشت بام کعبه به دور بیندازید و زیر باب بَنیشِیبه دفن کنید. شما در این رسالهها میخوانید که حاجی وقتی وارد حرم مطهّر الهی، مسجد الحرام میشود؛ مستحب است از باب بَنیشِیبه وارد بشود؛ چون حضرت این بتها را آنجا دفن کرده تا هر کسی میآید روی این بتها پا بگذارد. وگرنه باب بنیشیبه خصوصیتی ندارد که از آن در وارد شدن مستحب باشد! گرچه این باب بنیشیبه که فعلاً در مَسعی بین صفا و مروه است، این آن نیست؛ ولی این بتها را زیر آن دمِ در باب بنیشیبه دفن کردند تا مردم روی این بتها پا بگذارند.
همین صحنه را وجود مبارک ابی عبدالله دید که معاویه به عنوان اسلام دارد بتفروشی میکند و نشر مآثر بت است. در حقیقت او اسلام را قبول نداشت، منتها چارهای نداشت، نمیتوانست بگوید: لَعِبَ الهاشِمُ بِالمُلک. مثل یزید که بعدها جریان کربلا را به پا کرد و گفت: خبری نبود (معاذ الله)! بنابراین وجود مبارک ابیعبدالله دید در مسئله اعتقادات ظلم راه پیدا کرده، در اخلاق ظلم راه پیدا کرده، در فقه ظلم راه پیدا کرده، در حقوق هم ظلم راه پیدا کرده.
این عدالت تنها در مسأله مال نیست؛ ضعیفترین عدل، عدل مالی است؛ ضعیفترین عدل، عدل بیتالمال است؛ قویترین عدل، عدل توحیدی است. آنکه به خدا معتقد است، رانتخواری نمیکند، رشوهخواری نمیکند، عشوه نمیکند و مانند آن و اگر شما میبینید یک کسی دستش به بیتالمال رسیده، باکش نیست؛ برای اینکه مشکل معرفتی دارد. او اگر خدا را حاضر و ناظر بداند و بفهمد گناه سمّ است و بفهمد این گناه متعفّن است؛ این کار متعفّن را انسان نمیتواند پنهان کند، بوی بد آن گناه، او را رسوا میکند؛ هرگز دست به این کار نمیزند.
اثرات تلخ گناهان مخفی در عرصه اجتماعی برای انسان تبهکار
کار بد نه تنها بویش بد است، بلکه بویش عالمگیر است. انسان وقتی خلافی نکرده، مالی را نگرفته، رشوهای نداده و نگرفته، عشوهای نکرده و نگرفته؛ چنین کاری معدوم است، وقتی معدوم شد بیاثر است. امّا اگر پشت درهای بسته به عنوان زیر میزی، روی میزی یک چیزی را گرفته، به عنوان اینکه یک امضای کوچکی کرده، پشت درهای بسته، زیر گوش هم گفتند به کسی نگو؛ همین که امضاء را کرد، یک چیزی را گرفته، یک چیزی را گفته، آهسته پذیرفته، این شده (موجود). وقتی موجود شد، میافتد در خط تولید. مگر میشود چیزی در عالم موجود باشد و بیاثر باشد، در سلسلة علل نرود؟! این علّتی دارد، وَ لِعِلَّتِهِ عِلَل؛ معلولی دارد، وَ لِمَعلُولِهِ مَعلُول. لازمی دارد، وَ لِلازِمِهِ لَوازِم . ملزومی دارد، ملازمی دارد، مُقارنی دارد؛ یک اردوئی در آیندة نزدیک پدید میآید. آنوقت این امضای کوچک و یا زیر میزی مختصر، این بعد از 1 ماه میشود یک اردو. آنوقت یک اردو را که انسان نمیتواند لای پرونده پنهان کند!!
آنوقت نتیجه یک اردو کالای متعفن و بد بو میشود همین مفاسد اقتصادی که آبروی یک عمررا یک جا میریزد. نه تنها زندان میروند، آبروی خودشان و بچههایشان میرود. اگر این به عمل برسد، چه خواهد شد؟! آن پدر باید جواب این بچهها را چه بگوید؟ این پدری که بد بو زندگی کرده، یک عَفِنی را به همراه آورده؛ نه تنها به خودش رحم نکرده، به عائلهاش هم رحم نکرده. این اگر بفهمد که گناه بد بوست، یک؛ و بفهمد که این امضای کوچک بعد از 1 ماه میشود یک اردو؛ مگر میشود یک کاری را آدم انجام بدهد، این کار را پنهان بکند؟!
مگر کار، بعد از اینکه موجود شد در اختیار ماست ؟! یا ما در اختیار اوئیم! اگر کار بخواهد در اختیار صاحب کار باشد، باید نکند. همین که کرد؛ هر جا آن کار میرود، صاحب کار به دنبال او حرکت میکند!! این بیان را در روایات ما فراوان به این صورت آوردند که: به خودتان رحم کنید، به آبرویتان رحم کنید؛ عالم معماری شده است. کار به دست شماست، مادامی که نکردید؛ وقتی کردی، تودر اختیار کاری! کار را دیگری به هر جائی که میخواهد ببرد، میبرد. همین که یک چیزی موجود شد، میافتد در خط تولید. وقتی در خط تولید شد: مَا مِنْ دابَّهٍ اِلّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِهَا اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُستَقیم. هر چیزی در جهان سهمی از هستی پیدا کرد، فوراً رهبری قضا و قدر به دستور ذات أقدس إله به او سامان میبخشد.
وجود مبارک ابیعبدالله دید الآن موقعش است، امر به معروف خوب اثر دارد. امر به معروف برای آن است که اصلاً جلوی منکر را بگیرد. این یا با کشتن است یا با کشته شدن؛ اِحدَی الحُسنَیَین است و گرفت. وجود مبارک امام سجاد فرمود: ما پیروز شدیم و برگشتیم. در شام فرمود: ما پیروز شدیم! فرمود: امویها رفتند اسلام را محو کنند، ما رفتیم اسلام را زنده کردیم و برگشتیم./998/د102/س
منبع: روزنامه کیهان