۰۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۷:۲۰
کد خبر: ۲۹۸۷۹۴

استکبارستیزی در دوره پسابرجام

خبرگزاری رسا ـ با پایان مذاکرات هسته‌ای و نهایی شدن سند برجام به‌عنوان خروجی این مذاکرات، اکنون برخی گمانه‌زنی‌ها در پی بررسی امکان تسری این مدل از حل مسأله به دیگر چالش‌های میان جمهوری اسلامی ایران و غرب است.
استکبار ستيزي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، با پایان مذاکرات هسته‌ای و نهایی شدن سند برجام به‌عنوان خروجی این مذاکرات، اکنون برخی گمانه‌زنی‌ها در پی بررسی امکان تسری این مدل از حل مسأله به دیگر چالش‌های میان جمهوری اسلامی ایران و غرب است. در عین‌ حال برخی خوش‌بینی‌ها سبب شده است تا عده‌ای اساساً برجام را پایانی بر تخاصم میان ایران و آمریکا قلمداد کرده و از اتمام استکبارستیزی سخن به میان آورند.

 

هرچند پاسخ صریح رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان، تکلیف مسئله را تا حد زیادی روشن کرده است. چنانکه معظم‌له در پاسخ به یکی از دانشجویان تأکید کردند «سؤال کردند، تکلیف مبارزه‌ با استکبار پس از مذاکرات چیست؟ خب، مگر مبارزه‌ با استکبار، تعطیل‌پذیر است؟ مبارزه‌ با استکبار، مبارزه‌ با نظام سلطه تعطیل‌پذیر نیست. این هم جزو همین حرف‌هایی است که اتفاقاً امروز من یادداشت کرده‌ام که به شما بگویم. این جزو کارهای ما است، جزو کارهای اساسی است، جزو مبانی انقلاب است؛ یعنی اگر مبارزه‌ با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزه‌ با استکبار که تمام نمی‌شود. در مورد مصادیق استکبار، امریکا اتمّ مصادیق استکبار است.»

 

به‌رغم این بیان صریح معظم‌له باز هم، گاه کم‌وبیش زمزمه‌هایی شنیده می‌شود که به دنبال تسری مدل برجام به دیگر موضوعات مناقشه‌برانگیز است و بنابراین پایان سلطه‌ستیزی را پیشنهاد می‌دهد. در این یادداشت کوشیده خواهد شد به این پرسش مهم پاسخ داده شود که آیا در دوره‌ای که اصطلاحاً «پسابرجام» خوانده می‌شود، استکبارستیزی و تخاصم با غرب سلطه‌گر و به‌ویژه امریکا چه جایگاهی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت.

 

برای پاسخ به این پرسش مهم باید ادعای کارآمدی تعامل‌گرایی در محیط‌های مورد مناقشه را بررسی نمود. به‌طور مشخص پس از موضوع هسته‌ای دو محیط چالش‌برانگیز میان ایران و غرب، نخست تحولات منطقه غرب آسیا و دیگر تحولات داخلی ایران است.

 

در تحولات منطقه، عده‌ای معتقدند می‌توان با الگو‌گیری از برجام، مناقشه موجود را حل نمود و حضور وزیر خارجه ایران در نشست وین درباره سوریه را در همین چارچوب ارزیابی می‌کنند. دراین‌باره باید گفت در تحولات منطقه به‌طور مشخص دو محور (بازیگر) اصلی وجود دارد؛ نخست محور مقاومت که کانون آن جمهوری اسلامی ایران است و دوم محور عبری- عربی- غربی که با هدایت‌های آشکار و پنهان امریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی، در حال شعله‌ور ساختن منطقه است. این محور گاه در قالب جنگ نیابتی از طریق «تکفیری‌های بی‌وطن» ظهور و بروز می‌یابد و گاه در شکل حمله‌ نظامی رژیم سعودی به مردم بی‌پناه یمن رخ می‌نماید.

 

در مقابل توطئه‌های این محور سلطه‌گر، تنها این جمهوری اسلامی ایران است که پناه مظلومان و حامی مقاومت در منطقه است و اتفاقاً در این نبرد نابرابر به‌خوبی توانمندی خود را به اثبات رسانده است.

 

در همین زمینه حسنین هیکل، کارشناس باسابقه مصری می‌گوید: «با وجود اهمیت بالای توافق هسته‌ای، اما به اعتقاد من نباید در میزان تأثیرگذاری این توافق مبالغه شود، امریکا دنیا را رها نمی‌کند که به‌صورت مستقیم در اختیار ایران قرار گیرد، بلکه می‌خواهد تا حد مشخصی با ایران ارتباط برقرار کند. اگر نمونه ایرانی موفق شود و تحریم‌ها از آن برداشته‌شده و توسعه آن ادامه پیدا کند، طرح امریکا شکست‌خورده است

 

این تحلیلگر ارشد مسائل منطقه‌ای تأکید کرده است که «تناقض موجود بین ایران و امریکا به پایان نخواهد رسید، ایران سیاست‌های سلطه‌طلبانه امریکا را رد می‌کند، دشمنی امریکا با این نظام پایانی نخواهد داشت، جز در صورتی‌که ایران روش خود را تغییر دهد یا اینکه امریکا مطالبات خود را از ایران تغییر دهد. تناقض موجود بین دو طرف بزرگ‌تر از آن است که قابل‌حل باشد. شکست امریکا از ایران بسیار پرسروصدا خواهد بود، همان‌طور که سقوط شاه و خاندان پهلوی سروصدای زیادی ایجاد کرد و همان‌طور که شکست امریکا در مهار انقلاب اسلامی ایران یا تغییر آن تا دوره کنونی پرسروصدا بوده است. برای امریکا سخت است که وجود یک دولت قوی در ایران را بپذیرد. این موضوع اهمیت زیادی دارد

 

با توجه به این واقعیت می‌توان گفت الگوی پیچیده مهار جمهوری اسلامی ایران در منطقه که از سوی غرب دنبال می‌شود، نه‌تنها به دنبال به رسمیت شناختن و تثبیت اقتدار منطقه‌ای ایران اسلامی و محور مقاومت نیست، بلکه تداوم نفوذ و حضور غرب را منوط به حاشیه‌نشینی ایران می‌داند.

 

خلاصه آنکه عرصه‌ تحولات منطقه نه‌تنها عرصه‌ اشتراک یا تعامل منافع ایران و غرب نیست که آشکارا می‌توان آن را عرصه‌ تضاد اهداف راهبردی دو طرف دانست. نقطه‌ مشترکی میان ایران و غرب وجود ندارد که بتوانند روی آن مذاکره و تفاهم بکنند. در چنین شرایطی، نشستن ایران و غرب بر پشت میز مذاکره در موضوعات منطقه‌ای، یک امتیاز بزرگ برای غرب به‌شمار می‌آید که در مقابل، آورده‌ای برای ایران اسلامی نخواهد داشت.

 

برای مثال، حضرت امام خامنه‌ای در خصوص یکی از مصادیق مورد تأکید امریکا می‌فرمایند: «می‌گوید امنیت اسرائیل باید حفظ شود. اولاً اسرائیل روزبه‌روز ناامن‌تر خواهد شد؛ چه توافق هسته‌ای بشود، چه نشود. این را بدانید. امنیت اسرائیل تأمین نخواهد شد؛ چه توافق هسته‌ای بشود و چه نشود.»

 

موضوع دیگری که از چالش‌های سیاسی ایران و امریکا است، تلاش غرب برای نفوذ و دخالت در مسائل داخلی ایران است که در قالب ادعای مسائلی همچون «حقوق بشر» دنبال می‌شود. باید دانست مذاکره در موضوعات داخلی ایران (مشابه آنچه اروپا در دهه‌ 70 در قالب گفت‌وگوهای انتقادی دنبال نمود) نیز نه‌تنها انفعالی و برخلاف استقلال سیاسی و منافع و عزت ملی جمهوری اسلامی ایران است، بلکه در تضاد با نص توافقنامه‌ الجزایر است که امریکا را از دخالت در مسائل داخلی جمهوری اسلامی ایران نهی کرده است. بدین‌ترتیب ریشه‌های تخاصم ایران اسلامی با غرب سلطه‌جو، نه چنان سطحی، کم‌اهمیت و بی‌بنیاد است که ساده‌اندیشانه گمان کنیم با یک مذاکره در موضوع خاص به فراموشی سپرده می‌شود و نه اهداف راهبردی طرفین در محیط‌های گوناگون ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی دارای نقاط مشترک است که بتوان از «تنش‌زدایی» و «کاهش سطح تخاصم» سخن به میان آورد.

 

این یادداشت را با پیام الهی حضرت امام راحل (ره) به پایان می‌بریم که فرمود: «اگر ملت ایران از همه‌ اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه‌ عزت و اعتبار پیامبر و ائمه‌ معصومین (علیهم‌السلام) را با دست‌های خود ویران نماید، آن‌وقت ممکن است جهان‌خواران او را به‌عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی‌فرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر؛ آنها ابرقدرت باشند، ما ضعیف؛ آنها ولی و قیم باشند، ما جیره‌خوار و حافظ منافع آنها؛ نه یک ایران با هویت ایرانی- اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامه‌اش را امریکا و شوروی صادر کند.»/998/د102/س

 

منبع: روزنامه جوان

ارسال نظرات