لزوم هماهنگی تبلیغ با نیازها و ذائقههای مخاطب هدف/ مشکلات تبلیغ خارج از کشور در عین موفقیتهای شخصی
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا شاید بتوان لب کلام حجتالاسلام صادق اخوان را در این جمله مهم و ظریف دانست که «ما در تبلیغ بین المللی نیازمند سامانه معرفت شناختی و رویکردیابی برای سطوح مختلف و کارکردهای متنوع مبلغان بر اساس نیازها و ذائقههای مخاطب هدفمان هستیم.»
در واقع این جمله به نوعی نتیجه بیش از دو ساعت گفتوگوی چالشی و تحلیلی ما با ایشان بود. اگر در این گفتوگو موفق شده باشیم که حتی یک مقوله مهم و بنیادین مثل تبلیغ و آموزش دینی در سطح بین المللی را موشکافانه بررسی و نقاط مثبت و منفی آن را آسیب شناسی کرده باشیم به توفیق بزرگ و درخوری نایل خواهیم آمد.
گفتوگو با حجتالاسلام صادق اخوان معاون سابق پژوهش و تولید محتوای دانشگاه مجازی المصطفی(ص) و عضو هیئت علمی و استاد حوزه و دانشگاه با محوریت موضوع آموزش و پرورش فکری طلاب علوم دینی از اقصی نقاط جهان در ایران و نیز بحث تبلیغ امر دین در دنیای امروز و نیز قلمرو فکری و کم و کیف میزان تأثیرگذاری نظام و سیستم تبلیغی امروز ایران اسلامی در گستره جغرافیای جهانی انجام گرفت.
این گفتوگو در دامنه موسع مباحث فکری حوزه آموزش و تبلیغ به نقاط بسیار مهم و خطیری رسید؛ از نیاز به ساماندهی و نهادینه سازی سامانه مدار بحث تبلیغ در خارج از کشور تا اهتمام دقیق و جدی به موضوع ساختارها و نیازسنجی در حوزه تبلیغ دین.
از آنجا که ایشان از سابقون حوزه آموزش و طرح و تدوین مباحث آموزشی طلاب علوم دینی در قلمرو جامعه المصطفی و دیگر مراکز و نهادهای علمی حوزوی بودهاند و در تدریس و رصد این فضا هم سالها حضور جدی داشتهاند، بخش دیگری از گفتوگو به این حوزه اختصاص یافت.
با سپاس فراوان از همراهی صمیمانه ایشان، بخش دوم این گفتوگو را با هم میخوانیم.
رسا ـ در اثنای بحث استعمار فکری که حداقل در دو قرن اخیر به شدت حوزه جغرافیایی ما در شرق و در دنیای اسلام و یا همان تعبیری که آنها با «جهان سوم» معروف و مشهورش کردهاند درگیر خود کرده است، موضوع تکنولوژی که مهمترین آن هم به فرموده شما در مقوله انقلاب صنعتی اروپا بود مورد ارزیابی قرار گرفت.
در واقع فرمودید انقلاب صنعتی که زندگی بشر غربی را متحول کرد نیاز رؤیایی مادی جوامع بشری را برایشان حاضر و آماده برای زندگی راحتتر و با رفاهتر ارائه داد و نقش مهمی داشت در گسترش قلمرو استعمار فکری غرب.
بله همین طور است. در واقع میتوان مقوله انقلاب صنعتی را در این خصوص یک نقطه عطف دانست. نقطه عطفی که در تغییر معادلات جامعه غرب و نیز در رویکردهای استعمار نوین در مناطق مستعمره و نیز فضایی که بالتبع در جهان سوم رخ داد، نقش مؤثری داشت. تلقی رفاه و زندگی آسودهتر در کنار ورود و بارور شدن مقوله تکنولوژی.
رسا ـ بله دقیقاً منظور من هم تبیین همین روند بود. سوالی دارم؛ حالا نه در نسبت دویست ساله و یا طولانیتر، اما به طور کلی در نسبتی که ما با غرب و با رویکرد استعماریاش داریم آیا ما در همین نسبت یعنی با توجه به همین میزان زمانی که از تأسیس نظام اسلامی و یا دقیقتر بگویم از شروع فعالیتهای اینچنینی میگذرد، چه دستاوردهایی داشتهایم؟ به طور مثال پروژه حضور علمای دینی در مراکز غربی که مربوط به دوران جمهوری اسلامی نیست، از زمان آیت الله بروجردی حضور داشته و شخص ایشان به عنوان یک عالم روشنفکر کسی بوده است که به اروپا مبلغ دینی اعزام میکرده است، بنابراین ما چیزی که از غرب سراغ داریم نسبت به خودمان، ما هم این مواجهه را در برابر آنها داشتهایم منتها به صورت دقیقتر عرض کنم که در این مدت زمانی بعد از تشکیل جمهوری اسلامی و مراکز این چنینی که در واقع شاید قابل مقایسه نباشد با قبل از انقلاب چرا که امثال جامعه المصطفی، مجامع مجازی و مراکز متعددی که هستند و کار میکنند پدید آمدهاند؛ آیا همان کاری که غرب با ایران کرد ما نسبت به این سالها و کم و کیف توانستیم که چنین تأثیری بگذاریم؟ یعنی الان که ما سبک زندگی غربی داریم و برای یک سری مناسب و مناسک و به تعبیر حضرتعالی در جامعه ما رسوخ پیدا کرده است، یک چنین اتفاقی را ما هم توانستیم در غرب به وجود بیاوریم و محافل اینچنینی و محلات فرهنگی بیافرینیم؟
سؤال مهم و البته پیچیدهای است و خیلی هم جنبههای متنوع دارد، اما یک نکته را ابتدائا عرض کنم؛ این مسألهای که شما مطرح میکنید در واقع به جهتی قیاس مع الفارق است؛ زیرا غرب یک کالایی را تولید کرد که شرق طالب آن بود؛ یعنی دانشهای جدید بشری بعد از انقلاب صنعتی که در اروپا ایجاد شد در شرق شاید بنیادهایش قویتر و محکمتر از غرب بود، اما نوع ارائهاش به شکلی بود که یک شرقی احساس میکرد که یا پیچیده و سخت است و یا احساس میکرد دست نیافتنی است لذا پناه میبرد به فرنگ و آنجا با تحصیل در یک دانشکده یا کالج، ظرف دو یا سه سال با یک دانشی که در واقع اثر ملموس در جامعه خودش دارد بر میگشت و این همزمان شد با نفوذ استعماری سیاسی غرب که بسترسازی اقتصادی در این کشورها ایجاد کرد و با چاپیدن منابع طبیعی کشورهای شرقی و تأسیس شرکتهای خدماتی در قالب شرکتهای راه سازی یا راه آهن سازی و تلگراف و مانند آن، فرهنگ غرب را جاسازی کرد و به عنوان یک فرهنگ برتر به جامعههای مقصد و مخاطب قبولاند.
حتی شیوه لباس پوشیدن و برخورد کردن؛ حتی شاید خودشان یکی از ملتهای متوحش دنیا بودند که بزرگترین شاهد آن در دو جنگ جهانی قرن گذشته بود اما وقتی به این کشورها میآمدند، با خودشان ژست متخلق به اخلاق حسنه و چه بسا انسان دوستانه و بسیار احساساتی و عاطفی میگرفتند.
رسا ـ خب استاد! این متد و روش شناسی و ناشی از رویکرد فلسفی و انسان شناختی غرب است. او رویکرد مطلقاً اومانیستی دارد نمیشود از او توقع دیگری داشت. تاریخ چرکین و ننگین غرب حداقل در این دویست سال اخیر به شدت مؤید همین نکته و واقعیت و حقیقت تلخ است. ولی ما که نه تبارمان و نه خاستگاهمان اینچنین نیست.
بله فرمایش شما درست است اما بحث من این بود که اینها خود به خود زمینهساز گسترش و نهادینه شدن فرهنگ غرب شد؛ اکنون ما بین جامعه ایرانی(اسمش را اسلامی نمیگذارم) و غرب، نمیتوانیم این نسبت را متصور باشیم؛ چون غرب هیچ نیازی به ایران ندارد. این یک واقعیت است که امروز شاید کشورهای غربی به لحاظ استراتژیکی به نفت ایران نیاز داشته باشد اما شهروند غربی اصلاً نمیداند که این نفت از کجا میآید چه بسا که گمان میکند این نفت برای خودش است؛ در صورتی که آن زمان ما خیال میکردیم که آبمان هم از اروپا میآید!
رسا ـ طبیعی است دیگر؛ اصلاً دستاورد استعمار فکری و فرهنگی همین است.
وقتی که ما در مکه «الموت لآمریکا» میگفتیم فرد عربستانی میگفت آمریکا مگر چه کرده است؟ آمریکا برای ما آب آورد! آبی که ما خودمان داشتیم یعنی آنها فرهنگی برای ما حاکم کردند که گمان کنیم آن آب هم برای آنهاست نه فقط ماشین و هواپیما و کولر، حتی آب!
رسا ـ البته از یک تمدن نفتی که تلاش میکند با دلار و نفت، برای خودش سابقه درست کند توقع دیگری هم نمیشود داشت.
در این مورد شهروند غربی دقیقاً برعکس است؛ یعنی او گمان میکند که محصولات ما برای آنهاست. من سالها اروپا بودم و مثال میزنم که حتی محصولات ایرانی، تونسی، الجزایری، مصری، هندی و پاکستانی آنجا فراوری نمیشوند؛ فقط بسته بندی میشود و شهروند انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی که این محصول را میخرد خیال میکند که این مال خودش است؛ یعنی اینها حتی خرمای ما را میآیند و یک چنگال نایلونی بهش میزنند و در کاغذ و زرورق میپیچانند و شهروند آنجا خیال میکند که این شیرینی آلمانی است که واقعاً هم روی آن آلمانی نوشته است. بسته بندی در هامبورگ! که خیال میکند مال خودش است و واقعیت این است که شهروند اروپایی اصلاً نمیداند که ایران کجا هست؛ از ایران یک چیزهایی شنیده و مثلاً اسم امام(ره) را شنیده است، نه چیز دیگری.
حتی وقتی به من در اروپا میگفتند که امام(ره) کجاست و میگفتم که در پرشین گلف، میگفتند: آهان! سعودی عربیا! این یک واقعیت است که وقتی که آنجا میگویند سعودی عربیا، من از خودش سئوال کردم که شما رفتی عربستان سعودی؟ گفت بله؛ گفتم کجا رفتی؟ گفت دوحه، منامه، ابوظبی! در حالی که دوحه برای قطر، منامه برای بحرین و ابوظبی برای امارات است؛ یعنی واقعاً اینها اصلاً در جامعه خود برنامه ریزی کردند که ماها برای آنها یک سری ملتهای متوحش، عقب افتاده، وابسته به قرون ابتدایی تاریخ هستیم و ثانیاً اینکه آنها در این کشورها آمدهاند و دارند ما را متمدن میکنند!
رسا ـ در هر صورت این طبیعت جوامع تهی و قرون وسطایی که زنان هنوز در آن حق رأی و رانندگی کردن ندارند و کالا به شمار میآیند و برای لاپوشانیاش باید از این گنده گوییهای دهان پر کن کرد؛ خیلی نباید جدی گرفت!
نکته مهم و کلیدی این است که این رسالت را چه کسی باید آنجا منتشر کند؛ من نمونهای میگویم که ایرانیهایی که در اروپا هستند تا چه حد معرف حقیقت و واقعیت فرهنگی اسلامی و ایرانی ما هستند؟
ما برای شهروندانمان و نحوه و سبک زندگی و سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی بودنشان برنامهای نداریم؛ اما آن انگلیسی که اینجا میآمد، با برنامه میآمد؛ حتی انگلیسی هرزه با برنامه میآمد. لذا اگر چیزی هم بخواهد صادر بشود، متأسفانه معکوس است؛ درسهایی در این وادی گرفتهایم که حتی نمیشود آن را نوشت؛ آنها بدتر از الجزایریها، تونسیها، مراکشیها خصوصاً در دهه نود که آنها میتوانستند سه ماه بدون ویزا به اکثر کشورهای اروپایی سفر کنند رفتار کردند. مجوز از آخوندهای بیسوادشان میگرفتند میآمدند آنجا حتی دخترانشان برای هرزگی مجوز داشتند که درصدی برای آخوند باشد و درصدی هم برای خودشان باشد و مردانشان هم برای پخش مواد مخدر، دزدی و کلاهبردی میآمدند!
در واقع اسلام آنجا بدنام شده است و درسهای مخصوص سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی که مجال هم میداد به اینها؛ چرا که آن هم ذی نفعش بودهاند، همراهی میکرد. منتها این کار بنیادین است؛ البته غربیها حداقل دویست سال کارکردهاند ولی عمر انقلاب ما سی و هفت سال بیشتر نیست و آن هم با این همه گرفتاریهایی که برای ما درست کردند. شما فرمودید دویست سال، ولی واقعیت را اگر بخواهید دویست سال نیست؛ شاید نزدیک چهار سده اینها آمدند مستشرق ساختند یعنی شرق شناس؛ ما تا حالا یک غرب شناس تحویل جامعه ندادیم.
رسا ـ ما غرب شناس میخواهیم چکار؟! همین که فریاد «مرگ» سر میدهیم کافی نیست؟! ما در طول این سالها علاوه بر اینکه تکنولوژی، رسانه، نشریه نداشتیم، زبان بلد نیستیم و خیلی چیزهای دیگر، درون خودمان دچار مشکل بودهایم. شاید ما مخاطب و جامعه هدف خود را نمیشناسیم؛ شما یک تصویر کاملاً تاریک در وضعیت تبلیغی ما ارائه دادید. قدری هم شاید رادیکال؛ نه؟! هر چند در کلیت بحث با شما به شدت موافقم.
ببینید، نسبت به آنها که شیفته انقلاب و اسلام هستند، مؤسسات ما کانونهایی برای پناه آوردن به آنهاست و آنها در آن جوامع اقلیت و در جامعههای مهاجر آنجا هم حتی اقلیت هستند؛ یعنی ما در یک کشوری که مثل کشورهای اسکاندیناوی که شاید نزدیک به سیصد هزار ایرانی داریم، در کل این دهه عاشورا پنج هزار نفر هم برای عزاداری جمع نشدهاند؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! وقتی از سیصد هزار ایرانی، ده هزار نفر حاضر شدند یعنی یک سیام! حالا آن دویست و نود هزار نفر بقیه نقش منفی دارند؟
رسا ـ اگر از من میپرسید میگویم الزاماً نه! به عنوان کسی که سالها تجربه داشتید و در تبلیغ جهانی از سوی جمهوری اسلامی نقش داشتید؛ مخاطب و جامعه هدف ما کجا بوده است؟
برنامه داشتیم اما عام بوده. نظر به کمبود امکانات و نهادینه نبودن مؤسساتی که از لحاظ استراتژیکی برنامه ریز اهداف کوتاه، میان و بلند مدت تبلیغی باشند، دچار یک نوع سر در گمی شده بودیم. برای نمونه به جای اینکه بیاییم در یک کشور سه تا دستگاه کاملاً جدا از هم اما در نهایت برای یک هدف داشته باشیم، بدون برنامه مدون و تفکیک شده و به اصطلاح «قر و قاطی» کار کردهایم. در حالی که ما باید یک دستگاه برای بومیهای آنجا اصلاً با ساختار متفاوت تبلیغ سنتی و حتی با رویکرد تبلیغ مدرنیزه داخل کشور و در تعامل با آنچه در خارج از کشور رخ میدهد میداشتیم. یک سیستم تبلیغی کاملاً مستقل؛ دوم برای غیر ایرانیهای مسلمان موجود آنجا و سوم برای ایرانیان آنجا؛ به جای اینکه بیاییم و سه سامانه کاملاً مستقل و جدا از هم تعریف کنیم، آمدیم یک روحانی فرستادیم و یک مرکز ساختیم برای هر سه دسته! شما فکر کنید که چه معجونی به دست میآمده است.
رسا ـ بدون هماهنگی، بدون اتاق فکر، بدون رویکرد و رهیافت و راهبرد شناسی؛ لابد با هم ارتباط هم نداشتهاند.
هیچ هماهنگی! چه بسا که باعث زدگی و تنفر آنان میشد؛ همه آنها که در انگلیس هستند زبان را در حد تفاهم میفهمند. خیلی مشکلی نیست، همه آنها که در فرانسه هستند فرانسوی میفهمند اما مشکل ما جای دیگر است؛ شاید اگر یک ایرانی بیاید و یک مبلغ عرب غیر مسلط و بدون آشنایی به زبان را ببیند فردا دیگر نیاید؛ این مثال خیلی ساده است؛ حالا فکر کنید که یک خانم یا آقای انگلیسی بیاید، او هم حداقل بخشی از فرهنگ ایرانی را نمیپسندد؛ دقیقاً نکته این است که شما آمدهاید بین یک سری کاراکترهای ناهمگون میخواهید زیر لوای اسلام و اینکه پیامبر اکرم(ص) بلال حبشی و سهید رومی و سلمان فارسی و فلان عرب را زیر یک خیمه جمع کرد، همان کار را تکرار کنید! ولی فراموش کردهایم که پیغمبر اینها را زیر یک خیمه جمع کرد به خاطر اینکه اینها همه عربستانی بودند و فرهنگ غالبشان عربی بود، اما شما رفتید دقیقاً برعکس دارید فرهنگ مغلوب در آنجا را در شمایل و ذیل پندار غالب، زیر خیمه مغلوب میآورید. این اصلاً در واقع محکوم به شکست است.
این هم مخفی نماند که ما در واقعیت نه اینکه اصلاً برنامه نداشتیم، برنامه داشتیم و تا حدود زیادی هم موفق بودهایم و چه بسا نتایج تک تک آن موفقیتها را میبینیم که خودشان برای خودشان مستقلاً حتی در خیلی از زمینهها جدا و مستقل شدند و آثار مثبت فراوانی در جوامع گوناگون از این شیوه به دست آوردهایم؛ اما واقعیت این است که به علل زیادی خیلی موفق نبودهایم. یک سؤال صادقانه بپرسم؛ بینی و بین الله آیا ما در تبلیغ داخل کشور موفق هستیم که میپرسید خارج از کشور چه کردهاید؟ آیا ما واقعاً تمام جوانها را در زیر پوشش فرهنگ اصیل اسلام ناب بردهایم؟ کوچه خیابانهای شهرهای مذهبی خودمان را ببینید که...
رسا ـ استاد! فرمایشات شما قبول؛ اما قطعاً ما دستاوردهای خوب و قابل توجهی هم داشتهایم که خود حضرتعالی بر آن تأکید فرمودید. اجازه بدهید حالا که اینقدر «نذیرا» بودیم، قدری هم «مبشرا» باشیم!
قطعاً همین طور است. وقتی ما اینجا چالش داریم نباید توقع داشته باشیم که در زمینههای دیگر موفق باشیم؛ چرا که تحقیق و زمینه سازی درست، گام اول و مهم کار است. ما در پژوهشهای علمی خودمان موفق هستیم، پیشرفت خوبی داشتهایم و هماهنگی هست و تأثیر خود را در یک قرن کمتر یا بیشتر نشان میدهد.
رسا ـ در واقع میفرمایید که ما در مباحث پژوهشی و علمی در خارج از کشور موفقتر بودیم تا در زمینه ارتباط با بدنه اجتماعی غرب.
دقیقاً همین است؛ چون در تماس با بدنه اجتماعی غرب اولاً انگیزه اعتماد از آن طرف اصلاً وجود ندارد؛ خیلی مهم است که طرف باید یک احساس نیاز به من بکند؛ به من آخوند چه نیازی است در او؟ باید این نیاز را به وجود آورد. حتی یک ایرانی مقیم غرب هم همین طور است. اما او چه نیازی به من دارد؟ ما نیاز به غرب داشتیم چون در تکنولوژی، در دانش علمی، دانش تجربی و حتی دانشهای جدید علوم انسانی نیاز به او داشتیم؛ اما او چه نیازی به ما دارد؟
رسا ـ به «نفت»مان!
آفرین! شما میگویید که نفت! اما باور کنید که او نمیداند که این نفت از کجا میآید. اصلاً نفت نمیداند چیست و به عمر خودش یک سطل نفت ندیده است. باز هم بر میگردیم به همان رویکرد استعمار فکری؛ منتها آن روی سکهاش میشود آن نوع از استعمار که غرب برای شهروندان خودش به کار میبرد.
گفتوگو از: محمدرضا محقق
/1327/402/ر