۰۳ دی ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۶
کد خبر: ۳۰۹۳۸۴
بهر‌ه‌ای از کلام ولی امر مسلمین؛

جلوه‌هایی از سیره حکومتی پیامبر اکرم

خبرگزاری رسا ـ بدون شک تمامی ابعاد و جنبه‌های زندگی پیامبر اعظم(ص) بی‌نظیر، منحصر به فرد و اسوه و الگو است از جمله آنکه سیرت حکومتی پیامبر الگویی بی‌نظیر برای مسئولان و دولتمردان در تمامی قرون و اعصار است.
پيامبر اکرم (ص)

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، پیامبر اکرم(ص) در حکومتشان بر دل‌ها حکومت کردند و زمامداریشان به دور از صدور فرامین خشک و بی‌روح و بدون پشتوانه اجرایی بود. ایشان برخلاف رسم حکومت‌های مادی از مسندنشینی و عدم مردمداری و فرمان دادن آمرانه و حاکمانه صِرف، بری بوده و در عمل زندگی مردم را با دستورات الهی و اسلامی ممزوج می‌نمودند.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز جمعه تهران در 28 مهر 1368 که مقارن با میلاد نبی مکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) بود، توضیحات مفصل و مبسوطی در مورد مهرورزی و جنبه‌های عاطفی و ارزشیِ سیرت حکومتی رسول الله فرمودند.

 

ایشان در طلیعه این بحث فرمودند: «بحثى را که امروز در خطبه‌ اول مطرح خواهم کرد، نگاهى اجمالى و کلى به سیره‌ رسول خداست. در ابتدا لازم است ولادت باسعادت آن بزرگوار و سبط معظّم او - امام صادق(علیه‌الصّلاه والسّلام) - را به همه‌ شما و ملت ایران و همه‌ ملت‌هاى مسلمان تبریک عرض کنم. نکته‌اى که امروز در بحث زندگى رسول اکرم(ص) مورد نظر من مى‌باشد، عبارت از این مطلب است که پیامبر اسلام براى آن‌که ارزشها و اخلاق اسلامى کاملاً در جامعه جا بیفتد و با روح و عقاید و زندگى مردم مخلوط و ممزوج بشود، فضاى زندگى را با ارزش‌هاى اسلامى آغشته مى‌کرد.

 

یک وقت کسى دستور مى‌دهد یا توصیه مى‌کند که مثلاً مردم حسن خلق و گذشت و صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نکنند و دنبال اقامه‌ عدل و داد باشند؛ یعنى توصیه و دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است - که البته کار لازمى است و پیامبر اسلام هم تعلیم مى‌داد یعلّمهم و درس معرفت و زندگى به مردم مى‌آموخت - اما یک وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنى معلم کارى مى‌کند و رفتارى در پیش مى‌گیرد که این اخلاق و وظیفه‌ اسلامى، در جامعه به شکل رنگ ثابت درمى‌آید، با عقاید غلط مردم به مقابله برمى‌خیزد، با احساسات جاهلى و ته‌مانده‌هاى رسوب کرده‌ اخلاق غیراسلامى مبارزه مى‌کند و مقابل مى‌شود، به جامعه و مردم شوک وارد مى‌کند و در مقاطع مناسب و با روش‌هاى مناسب، کارى مى‌کند که فضاى جامعه و محیط زندگى مردم، با این صفت و اخلاق و روش خوب کاملاً ممزوج مى‌شود.

 

اگر یک جامعه بخواهد رشد کند و اخلاق صحیح اسلامى را در خود به ‌وجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیه‌ قرآن‌ که «یزکّیهم» پس از «یعلّمهم» یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنى پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم؛ مثل طبیبى که به مریض خود فقط نمى‌گوید این کار را بکن و این کار را نکن، بلکه او را در محل مخصوصى قرار مى‌دهد و آنچه را که او لازم دارد، به او مى‌دهد و مى‌خوراند و آنچه که براى او مضر است، از او باز مى‌گیرد. پیامبر اکرم(ص)، چنین وضعیت و روشى را در طول بیست‌وسه سال نبوّت دنبال مى‌کردند؛ مخصوصاً در ده سالى که در مدینه زندگى مى‌کردند و دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامى بود.

 

من، چند مثال و نمونه را آماده کرده‌ام تا مطرح بکنم. این، براى امروز ما در نظام اسلامى خیلى مهم است؛ هم براى آحاد مردم و هم به‌خصوص براى مسئولان و کسانى که با جمعى سر و کار دارند و مجموعه‌اى از مردم به دهان آنها نگاه مى‌کنند و به حرف آنها گوش مى‌دهند. ما باید توجه کنیم که اگر بخواهیم آن ته‌مانده‌ها و پس‌مانده‌هاى اخلاق دوران طاغوت را - که براى رشد و تعالى ما بسیار هم مضر است - از خودمان دور کنیم و بزداییم، چاره‌اى نیست جز اینکه در زندگى خود، همین روش‌هاى رسول اکرم(ص) را با شجاعت و قاطعیت عمل کنیم.»

 

ایجاد فضاى سالم در محیط زندگى مردم

رهبر انقلاب نخستین مثال بحثشان را به خصیصه و شاخصِ «ایجاد فضاى سالم و دور از تعصب‌هاى جاهلانه در محیط زندگى مردم» اختصاص دادند و نمونه‌هایی برای این شاخص ذکر فرمودند.

 

ایشان فرمودند: «یک مثال، به ایجاد فضاى سالم و دور از تعصب‌هاى جاهلانه در محیط زندگى مردم مربوط است. مى‌دانید که همه‌ ملت‌ها همین‌طور هستند و جز افرادى که از لحاظ معرفت، به سطح خیلى بالایى رسیده باشند، وضعشان این‌گونه است که در موارد زیادى تعصبات و غرض‌ها و مرض‌ها و حقدها و امثال آن، بر زندگى آنها حکومت مى‌کند و مردم را از رفتار عادلانه و حق باز مى‌دارد و فضا را فضاى ناسالم مى‌کند.

 

باید این فضا را سالم کرد. براى ایجاد فضاى سالم و ایجاد خوشبینى میان مردم، رسول اکرم(ص) غیر از توصیه‌هایى که داشتند، روش‌هایى را هم اعمال مى‌کردند. به‌خصوص در آن دوران که این مسئله بسیار مهم بود؛ چون اعراب جاهلى بین خودشان و نسبت به هم، حقدها و سوءظن‌هاى زیاد و تعصبات قبیله‌اى و فامیلى بسیارى داشتند و پیامبر اکرم(ص) باید اینها را از دل‌هاى مؤمنین بیرون مى‌کشید و دل‌هاى آنها را نسبت به یکدیگر پاک و صاف و روشن مى‌کرد.

 

روایتى از پیامبر اکرم نقل شده که فرمود: «لایبلغنى احد منکم عن احد من اصحابى شیئا فانّى احبّ ان اخرج الیکم و انا سلیم‌الصّدر». پیش پیامبر مى‌آمدند و از یکدیگر بدگویى مى‌کردند و چیزهایى را درباره‌ یکدیگر مى‌گفتند؛ گاهى راست و گاهى هم خلاف واقع. پیامبر اکرم(ص) به مردم فرمودند: هیچ‌کس درباره‌ اصحابم به من چیزى نگوید. دائماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویى کنید. من مایلم وقتى که میان مردم ظاهر مى‌شوم و به میان اصحاب خود مى‌روم، «سلیم‌الصّدر» باشم؛ یعنى با سینه‌ صاف و پاک و بدون هیچ‌گونه سابقه و بدبینى به میان مسلمان‌ها بروم.

 

این، سخنى از پیامبر و دستورى درباره‌ مسلمان‌ها نسبت به شخص آن حضرت است. ببینید چه‌قدر این رفتار رسول اکرم(ص) کمک مى‌کند به اینکه مسلمان‌ها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامى، باید بدون سوءظن و با خوشبینى با افراد برخورد کرد. در روایات داریم که وقتى حاکمیت با شر و فساد است، به هر چیزى سوءظن داشته باشید؛ اما وقتى حاکمیت با خیر و صلاح در جامعه است، سوءظن‌ها را رها کنید، به یکدیگر حسن‌ظن داشته باشید، حرفهاى هم را با چشم قبول بنگرید و گوش کنید، بدی‌هاى یکدیگر را نبینید و خوبی‌هاى هم را مشاهده کنید.

 

بین مسلمان‌ها رسم بود که نزد پیامبر(ص) مى‌آمدند و دَرِ گوش آن حضرت حرف‌هایى مى‌زدند و به صورت نجوا، حدیث مخفى و محرمانه‌اى را مى‌گفتند که آیه‌ شریفه نازل شد و مردم را از نجوا و دَرِگوشى با پیامبر نهى کرد؛ چون در دیگر مسلمان‌ها ایجاد سوءظن مى‌کرد.»

 

حادثه‌ «افک»

رهبر انقلاب در ادامه نمونه دیگری برای این شاخص ذکر فرمودند: «در این ردیف، آن خاطره و حادثه‌اى که خیلى مهم است و من بارها آن را در ذهن خود مرور کردم و به آیات این حادثه در قرآن مراجعه کردم، حادثه‌ «افک» است. در سوره مبارکه‌ نور، چند آیه مربوط به همین حادثه مى‌شود.

 

حادثه‌ «افک» به‌طور خلاصه این است که یکى از همسران پیامبر، در یکى از جنگ‌ها از قافله عقب افتاده بود. پیامبر، آن همسرشان را به میدان جنگ برده بودند، وقتى که برمى‌گشتند و مى‌آمدند، او را ندیدند. حالا به هر جهتى، یا آن مخدره خواب مانده بود و یا به دنبال حاجتى رفته بود. مسلمان‌ها آمدند، یک وقت دیدند که همسر پیامبر در میان آنها نیست. مردى از مسلمان‌ها پیدا شد و همسر پیامبر را به مدینه آورد.

 

حالا آن زن، کدام‌یک از همسران پیامبر بوده، بین اهل سنت و شیعه اختلاف است. شیعه در روایاتشان مى‌گویند «ماریه‌ قبطیه» بوده و اهل سنت مى‌گویند «عایشه» بوده است. این، تعیین بحث انحرافى در روزگار ماست که بگوییم کدام‌یک از زنان پیامبر بوده است. اصلاً قضیه این نیست که ما بخواهیم ببینیم کدام زن پیامبر بوده که این آیات درباره‌ تهمت به او نازل شده است. مسئله، مسئله‌ دیگرى است؛ یک دستور اخلاقىِ اجتماعى بسیار مهم است.

 

بعد از آنکه این مخدره به مدینه برگشت، بعضى از افراد هرزه‌گو و یاوه‌گو، زمزمه‌اى را میان مردم انداختند که این خانم کجا بود و چرا عقب ‌ماند و این شخصى که او را آورد، چه کسى بود؟! بدون این‌که تصریح کنند و تهمت مشخصى را متوجه بکنند، زمزمه و شایعه‌اى را در میان مردم پخش کردند.

 

مسأله این نیست که آن مخدره، زن پیامبر است و باید او را احترام کرد؛ در آیات قرآن، مسئله چیز دیگرى است. آیات سوره‌ نور درباره‌ «افک» - یعنى همین سخن دروغى که منافقان و بدخواهان و افراد ناسالم در جامعه پخش و شایع مى‌کردند - به شدت حساسیت نشان مى‌دهد و چند آیه‌ پى‌درپى، با لحن بسیار تندى خطاب به مسلمان‌ها ذکر مى‌شود که چرا وقتى شما این شایعه را شنیدید، نسبت به گوینده‌ آن شدت عمل به‌خرج ندادید - مستفاد از آیات این است - و چرا این شایعه را قاطعاً رد نکردید.

 

در این آیه، دو جا جمله با «لولا» شروع مى‌شود. اهل ادبیات عرب توجه دارند که «لولا»ى تحذیریه وقتى به‌کار مى‌رود که انسان مى‌خواهد با کمال شدت و توبیخ کامل، به مخاطب خود بگوید: چرا این کار را نکردید؟ «لولا اذ سمعتموه ظنّ‌المؤمنون والمؤمنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افک مبین»: چرا وقتى که شما مسلمانها (مؤمنین و مؤمنات) این شایعه را شنیدید، به یکدیگر حسن‌ظن نشان ندادید و به‌طور قاطع نگفتید که این دروغ است؟ یک‌جاى دیگر مى‌فرماید: «و لولا اذ سمعتموه قلتم ما یکون لنا ان نتکلّم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم»: چرا وقتى‌که این شایعه را شنیدید، نگفتید که ما حق نداریم این شایعه را تکرار کنیم؟ این، یک بهتان بزرگ است.

 

بعد در آخر این آیات هم مى‌فرماید: «یعظکم‌اللَّه ان تعودوا لمثله ابدا ان کنتم مؤمنین». یعنى خدا به شما موعظه و نصیحت مى‌کند که هرگز دیگر گِرد چنین شایعه‌هایى نگردید و دیگر چنین حادثه‌اى میان جامعه‌ اسلامى به وجود نیاید؛ اگر مؤمن هستید. یعنى شرط ایمان این است.»

 

رهبر انقلاب در ادامه نتیجه‌گیری‌شان از ماجرای حادثه افک را چنین تبیین فرمودند: «همان‌طور که اشاره کردم، مسئله این نیست که این شخص، همسر پیامبر بود. اگر همسر پیامبر هم نبود، همین عتاب و خطاب و همین تکلیف براى مؤمنین وجود داشت. لذا در اسلام این‌گونه است که اگر کسى، کس دیگرى را به بعضى از تهمت‌هاى خاص متهم کند، اگر نتواند آن را با چهار شاهدِ عادل ثابت کند، خود تهمت زننده محکوم است که بر او حد جارى بشود. این‌طور نیست که شما حرفى را همین‌طور وسط فضا بیندازید و ذهن‌ها را مشوب و دلها را نگران و ناراحت کنید و اگر توانستید ثابت کنید که ثابت کرده‌اید و اگر هم نتوانستید، سرتان را بگیرید و به راه خود بروید! نه، اگر نتوانستید برخى از تهمت‌هایى را که بر طبق آنها حد به مجرم زده مى‌شود، ثابت کنید، خود شما بایستى به خاطر زدن این تهمت، حد بخورید و مجازات بشوید.

 

به نظر من، این حادثه‌ عظیمى در تاریخ اسلام و زمان پیامبر است که به این وسیله در محیط اسلامى، ریشه‌ شایعه‌پراکنى در مسائل شخصى افراد - که موجب سوءظن و بدبینى نسبت به یکدیگر مى‌شود و محیط و فضا را ناسالم مى‌کند - کنده شد. اسلام، این‌گونه است. پس، یکى از کارهاى رسول‌اکرم(ص) این بود که فضاى جامعه را یک فضاى مهربان و سرشار از مهر و محبت بسازد تا همه‌ مردم در آن، نسبت به یکدیگر محبت بورزند و به چشم حسن ظن و خوشبینى به یکدیگر نگاه کنند. امروز هم تکلیف ما همین است.»

 

زدودنِ دشمنی‌ها و کینه‌ها از دل‌ها

«زدودنِ دشمنیها و کینه‌ها از دلهاى مردم»، شاخص دیگری از سیرت حکومتی نبوی است که رهبر انقلاب در مورد آن می‌فرمایند: «یک مورد و نمونه‌ دیگر از همین تلاشِ فضاسازى پیامبر این بود که دشمنی‌ها و کینه‌ها را از دل‌هاى مردم بزداید. در مورد قبلى، ایجاد حسن‌ظن و فضاى سالم بود؛ ولى در این مورد، مسئله بالاتر از این است. یعنى باید مسلمانان در جامعه‌ اسلامى، از حالت بى‌تفاوتى نسبت به یکدیگر خارج بشوند. این‌که مسلمان‌ها با هم کارى نداشته باشند و هر کسى براى خود، دنیاى جداگانه‌اى باشد و کارى به کار مسلمان‌هاى دیگر نداشته باشد، در اسلام پسندیده نیست و یکى از فصول زندگى رسول اکرم این بود که این فضاى بى‌تفاوتى را، به فضاى محبت و همکارى و برادرى و ایجاد یک مجموعه‌ همکار با یکدیگر تبدیل کند. این، همان چیزى است که امروز هم در نظام خود، به او احتیاج داریم.

 

مسلمان‌ها نسبت به یکدیگر، باید با علاقه و دلسوزى و بدون ذره‌اى بى‌تفاوتى، سروکار داشته باشند. این‌طور نیست که اگر شما دیدید مسلمانى مورد ابتلا به حادثه‌اى قرار گرفته است، از کنار او بى‌تفاوت بگذرید. نه، همکارى و همدردى و دلسوزى و محبت متقابل بین مسلمان‌ها، یکى از کارهاى بزرگ رسول اکرم(ص) بود. آن بزرگوار، تا آن‌جا که حضور داشت و در سعه‌ وجودش بود، نمى‌گذاشت که در جامعه‌ اسلامى، مسلمان‌ها - حتّى در یک مورد - نسبت به کسى بغض و کینه و عداوت داشته باشند. یعنى پیامبر با حکمت و حلم خود، حقیقتاً یک محیط شیرین و سالم و فضاى آغشته به محبت را به وجود مى‌آورد.»

 

نخستین نمونه‌ای که رهبر انقلاب برای این شاخص ذکر می‌نمایند عبارت است از: «نقل کرده‌اند که عرب بیابانگردى - که از تمدن و شهرنشینى و آداب معاشرت و اخلاق معمولى زندگى چیزى نمى‌دانست - با همان خشونت صحراگردى خود، به مدینه آمد و خدمت پیامبر رسید. آن حضرت، در میان اصحاب خود - حالا یا در مسجد و یا در گذرگاهى - بودند. او، از ایشان چیزى خواست که پیامبر هم به او کمکى کردند و مثلاً پول و غذا و لباسى به او دادند. بعد که این را به او بخشیدند، به او گفتند: حالا خوب شد؟ من به تو نیکى کردم؟ راضى هستى؟ آن مرد، به ‌خاطر همان خشونت صحراگردى خود و صراحت و بى‌تعارفى‌اى هم که این‌گونه افراد دارند، به‌ خاطر آنکه ظاهراً این محبت‌ها کمش بوده است، گفت: نه، هیچ کارى انجام ندادى و هیچ محبتى نکردى و اصلاً این چیزى نبود که تو به من دادى!

 

طبعاً این‌گونه برخورد خشن نسبت به پیامبر، در دل اصحاب یک چیز ناخوشایند سنگینى بود. همه عصبانى شدند. چند نفرى که اطراف پیامبر بودند، خواستند با عصبانیت و خشم، به این عرب چیزى بگویند و عکس‌العملى نشان بدهند؛ اما پیامبر فرمود: نه، شما به او کارى نداشته باشید، من با او مسئله را حل خواهم کرد. از جمع خارج شدند و این اعرابى را هم با خودشان به منزل بردند. معلوم مى‌شود که پیامبر در آن‌جا چیزى نداشتند که به او بدهند؛ والّا بیشتر هم به او مى‌دادند. او را به منزل بردند و باز چیزهاى اضافه‌اى - مثلاً غذا یا لباس یا پول - به او دادند. بعد به او گفتند: حالا راضى شدى؟ گفت: بله. مرد، در مقابل احسان و حلم پیامبر شرمنده شد و اظهار رضایت کرد.

 

پیامبر(ص) به او فرمودند: تو چند لحظه پیش، در مقابل اصحاب من حرف‌هایى زدى که آنها دلشان نسبت به تو چرکین شد. دوست دارى برویم همین حرف‌هایى که به من گفتى و اظهار رضایت کردى، در مقابل آنها بگویى؟ گفت: بله، حاضرم. بعد پیامبر(ص) شبِ همان روز یا فرداى آن روز، این عرب را برداشتند و در میان اصحابشان آوردند و گفتند: این برادر اعرابیمان خیال مى‌کند که از ما راضى است؛ اگر راضى هستى، بگو. او هم بنا به ستایش پیامبر(ص) کرد و گفت: بله، من خوشحال و راضیم و - مثلاً - از رسول اکرم خیلى متشکرم؛ چون ایشان به من محبت کردند. این سخنان را گفت و رفت.

 

بعد که او رفت، رسول اکرم(ص) رو به اصحابشان کردند و فرمودند: مَثَل این اعرابى، مَثَل آن ناقه‌اى است که از گله‌اى که چوپانى آن را مى‌چراند، رمیده و جدا شده باشد و سر گذاشته، به بیابان مى‌دود. شما دوستان من، براى این‌که این شتر را بگیرید و او را به من برگردانید، حمله مى‌کنید و از اطراف، دنبال او مى‌دوید. این حرکت شما، رمیدگى او را بیشتر و وحشتش را زیادتر مى‌کند و دستیابى به او را دشوارتر خواهد کرد. من نگذاشتم شما او را بیشتر از آنچه که رمیده بود، از جمع ما برمانید. با محبت و نوازش، دنبال او رفتم و به گله و جمع خودمان برگرداندم. این، روش پیامبر(ص) است.»/907/د102/ف2

 

منبع: کیهان

ارسال نظرات