پویایی اجتهاد نشان از غیر توقیفی بودن فقه است/ شیوه استنباط احکام همواره باید به روزرسانی شود
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام تقی اکبرنژاد، مسؤول مؤسسه فقاهت و تمدن سازی پیرامون «امکان سنجی تحول در روش اجتهاد» مطالبی را در مسجد خاتم الانبیای پردیسان مطرح کرد که در ادامه متن سخنان وی را میخوانید؛
امکان سنجی تحول، پرسش کلید ورود به مباحث تحول علمی حوزههای علمیه است. روش حل مسأله، مادر تحولات علمی است. برای نمونه تا وقتی که بشر نتوانسته بود به جای بیل دستی، بیل مکانیکی را اختراع کند، سرعت ساختمان سازی کُند بود؛ ولی وقتی پیشرفت کردند، سرعت ساخت و ساز بیشتر شد.
روش علم وقتی ارتقا پیدا میکند که قدرت تحلیل مسأله را افزایش دهد. حضرت آقا در جایی میفرمایند: «اگر روش اجتهاد متحول شود بسیاری از فتاوا عوض خواهد شد.» مسأله این است که آیا اساساً روش اجتهاد قابلیت متحول شدن را دارد یا آن چیزی که در حوزهها متداول است بهترین است و بهتر از آن نمیشود.
محورهای بحث
نخست، بحث تحول را به عنوان یک پدیده تاریخی نگاه میکنیم؛ یعنی خود روش اجتهاد، روشی بوده که مدام در حال تغییر و تحول بوده است.
دوم، ماهیت اجتهاد یک موضوع توقیفی و تعبدی است که قابلیت رشد نداشته باشد، همانند نماز. یا اینکه ماهیت عقلایی دارد و امکان رشد در آن میرود.
سوم، سومین مطلب، نگاه بزرگان به مسأله اجتهاد است.
نگاه تاریخی
در نگاه تاریخی، روش اجتهاد یک پدیده تاریخی را میبینیم و اینکه چه سیری را طی کرده تا به دست ما رسیده است. یکی از خلأها این است که طلبه را با تاریخ اجتهاد آشنا نمیکند. یعنی فقط امروز اجتهاد را میبیند و توجه ندارد که چه تطوراتی را طی کرده و چه شده که ما امروز رسائل و مکاسب را به دست گرفتهایم و چه شده که به این میزان از شیخ انصاری تجلیل میشود.
مراحل طی کردن علوم
هر علمی دست کم چند مرحله را طی میکند؛ همانند دوره ارتکاز، تفصیل، پختگی و اوجمندی.
دوره ارتکاز
دورهای که تدریجاً نکتههای علمی به صورت ذهنی شکل میگیرد، ولی هیچ وقت روی کاغذ نمیآید. اصحاب اهلبیت(ع) نیز اجتهاد داشتند. عام و خاص و ناسخ و منسوخ داشتند. ما از حضرت امیر(ع) روایت داریم: «کسی که میخواهد تفقه در دین کند باید ناسخ و منسوخ، عام و خاص را بشناسد.»
یعنی جریان اجتهاد یک دوره ارتکاز دارد که قواعد به صورت ذهنی در نزد فقیه حاضر است، ولی تکمیل نشده است. این دوره تا اوایل عصر غیبت ادامه دارد. البته به این معنی نیست که کار علمی صورت نگرفته است. بعضی از شاگردان، کتاب اصولی نوشتهاند، ولی هیچکدام کتاب جامع ننوشته است. معمولاً کتابها تدوین روایات بوده است؛ برای نمونه درباره قیاس روایاتی را آوردهاند و کتاب نوشتهاند.
از هشام بن حکم دو کتاب نقل شده «الالفاظ و مباحثات» و «الاخبار و کیف تصح» از یونس بن عبد الرحمن نیز کتاب «اختلاف الحدیث» نقل شده است. البته این کتابها به دست ما نرسیده و فقط اسمشان است.
دوره تفصیل
در دوره تفصیل مطالب علم وقتی زیاد میشود و نقششان فعالتر میشود که علمای آن علم احساس میکنند نیاز دارند مطالب را روی کاغذ بیاورند و شفاف سازی کنند. شروع این علم در شیعه با «مختصره التذکره باصول الفقه» شیخ مفید است. این کتاب شاید حدود 15 تا 20 صفحه است و ناظر به مباحث الفاظ است.
پس از شیخ مفید شاگردانش سید مرتضی و شیخ طوسی کتابهایی مینویسند؛ برای نمونه کتاب «العدّه فی اصول الفقه» که ناظر به «العده فی اصول الفقه اهلسنت» نوشته شده است. در این دوره علمای شیعه احساس میکنند که با آن ارتکازات نمیشود، ادامه داد.
ما باید ارتکازات اجتهادی را مشخص و درباره تک تک آن بحث کنیم. در آن زمان چون بحث حوزه سنی هم بوده، علما مصمم میشوند دوره شیعه را نسبت به مباحث اجتهادی مشخص کنند و مرزها را با اصول اهلسنت جدا کنند تا زمینه اشتباه پیش نیاید.
تفصیلی شدن علم، جهش بزرگی در علم است. چون علم مادامی که ارتکازی است، قابلیت عرضه و گسترش ندارد؛ ولی وقتی شما قواعد ارتکازی اصول را روی کاغذ آوردید، علمای دیگر میتوانند ببینند و نقدش کنند.
دوره پختگی
دوره پس از دوره تفصیل، دوره پختگی علم است که تطبیق آن در اصول، زمان علامه حلی است. علامه برای نخستین بار در شیعه کتاب 5 جلدی در اصول مینویسد که اصلا سابقه نداشته است. ایشان اصول و اجتهاد را ارتقا داد.
علامه کتاب 5 جلدی «نهایه الاصول الی علم الاصول» را نوشته که به گمان بنده ناظر به کتاب «المحصول» در اهل سنت است. نوشته «فخرالدین رازی خطیب الری» که وقتی فهرستهایش را نگاه میکنید، دقیقاً فهرستهای آن کتاب است.
پس تاکنون میبینید که روش اجتهاد در جا نزده است. در زمان شیخ طوسی نسبت به اصولی که مرحوم کلینی و... به صورت ارتکازی داشتند، جلو رفت. در زمان علامه حلی اجتهاد بسیار پختهتر شده است. حتی نه تنها علامه که «سرایر» ابن ادریس نیز استدلالهای فقهیاش پختهتر از استدلالهای شیخ طوسی در «المبسوط» است. «مختلف الشیعه» علامه کاملاً مشخص است که پختهتر بحث میکند.
دوره اوجمندی
در سیر تاریخ شاهد تحول هستیم تا زمانی که به دست شیخ انصاری اتفاق میافتد. مرحوم شیخ هم در حوزه مسائل و هم در حوزه روشها تکان جدی به اجتهاد داد.
شیخ نخستین فقیهی است که اصول را با حالات مکلف شروع میکند. نخستین فقیه شیعی است که اصول خودش را بر اساس معرفت شناسی مبتنی میکند. تکلیف مکلف را به سه دسته «یقین»، «شک» و «ظن» تقسیم میکند. یک مدل جدید در تقسیم بندی ایجاد میکند.
شیخ انصاری نخستین فقیهی است که از حجیت ذاتی علم در اول اصول بحث میکند. توسعهای که ایشان در مسائل داد؛ استصحاب شیخ در «مطارح الانظار» حدود 600 صفحه است. در حالی که کتابهای قبل ایشان یک صفحه، دو صفحه و... بحث استصحاب را دارد.
ایشان مسائلی را در اصول مطرح کرد که اصلاً قبل از ایشان نبود. خیلی از فروع علم اجمالی را ایشان برای نخستین بار مطرح کرد. اصل مثبت، حکومت و ورود را ایشان مطرح کرد. بسیاری از مسائل قبلاً نبود که شیخ آنها را ایجاد کرد. یک جهش جدی رخ داده است.
بنده معتقدم در روش شناسی تاریخ اجتهاد اگر دو صاحب مکتب عمده را بخواهیم نام ببریم، یکی شیخ طوسی است، یکی هم شیخ انصاری. اینها استوانههای اصلی هستند. جالب این است که شما وقتی حوزه امروز را نگاه میکنید، کسی برای نمونه از علامه حلی دلخور نیست که چرا بحثهای جدید را مطرح کرده است یا شیخ انصاری چرا این مباحث را مطرح کرده است.
حال پرسش این است که علمای قدیم نمیفهمیدند؟! طبیعی است که علم رشد میکند. جلوتر که برویم علمای جدید متوجه میشوند، بحثهای دیگری نیز بود که مطرح شود و قبلیها یا غفلت کردهاند و یا برایشان مهم نبوده است. اکنون همه شیخ انصاری را تمجید میکنند. روش اجتهاد مکرر در مکرر متحول شده است. پس از حیث تاریخی مشکلی از جهت تحول نداریم.
ماهیت شناسی تحول
محور دوم بحث، ماهیت شناسی خود روش اجتهاد است. به این معنا که خود اجتهاد کردن فقهی را از کجا شروع کنیم تا به چنین نتیجهای برسد؟ آیا جریان استنباط توقیفی است. یعنی وحی شده به پیامبر(ص) که امت طور خاصی استنباط کنند یا اینکه ماهیت اجتهاد عقلایی است.
اگر گفتیم توقیفی است یعنی امام(ع) باید یاد بدهد؛ همانند نماز. ولی اگر گفته شد ماهیتش عقلایی است، دست فرد باز است و جای پیشرفت دارد. اساساً روش اجتهاد به صورت اصل اولیه، ماهیتاً نمیتواند توقیفی باشد. البته این به آن معنا نیست که شارع نمیتواند دخل و تصرفی داشته باشد. اتفاقا میتواند تصرف داشته باشد و در بعضی موارد امام(ع) تصرف نیز کرده است. منظور اصل اولیه است.
البته به طور کلی اگر بنا بود روش استنباط توقیفی باشد، در اینکه آیا ظواهر کلام حجت است یا خیر؟ یا اینکه خبر ثقه حجت است یا خیر؟ یا اینکه عقل حجت است یا خیر؟ امام باید بگوید تا حجت شود و لازمه تمام اینها دور است.
وقتی که پیامبری میآید، اولش که پپامبر بودنش به طور وجدانی ثابت نیست؛ باید پیامبری خود را ثابت کند و باید حجتی قبل از نزول این پیامبر باشد. برای همین حجیت عقل ذاتی خودش است.
اگر حجت نباشد، تمام معارف بشری به هم میریزد. یعنی حجت عقل مبتنی بر رسول میشود و حجیت رسول هم مبنی بر عقل. امام(ع) میفرماید: «خدا دو حجت دارد؛ حجت درونی و حجت بیرونی که حجیت حجت بیرونی به واسطه حجت درونی حاصل میشود.»
روایتی در اصول کافی است که امام(ع) هم با عقل شناخته میشود. پس عقل باید ضرورتاً غیر توقیفی باشد. اگر حجیت ظواهر کلام توقیفی باشد که عمده بحث اجتهاد همین حجیت ظواهر است، دور لازم میآید. چرا؟ چون پیامبر و امامی که میخواهد استدلال کند، چگونه میخواهد اثبات کند، پیامبر است.
این نشان میدهد که حجیت ظواهر غیر توقیفی است و پیش از پیامبر باید حجیت داشته باشد. میرزای قمی میفرماید: «از زمان حضرت آدم(ع) تا امروز همه عقلا به ظواهر عمل میکردند و همه انبیا با آن همراهی کردهاند.»
اگر اکنون بگویند ظواهر حجیت ندارد، دیگر قرآن و روایات ارزش ندارد. برای همین ارسال پیامبران به زبان خودشان بوده تا برایشان تبیین کنند. برای نمونه حجیت خبر ثقه؛ اگر خبر ثقه حجت نبود آیا پیامبر میتوانست با تک تک افراد صحبت کند یا میشود برای تمام سخنانش خبر متواتر بیان کند؟ یعنی خبر ثقه باید حجت باشد.
اصل روش اجتهاد توقیف بردار نیست. البته منظورم این نیست که شارع هیچگونه دخل و تصرفی نمیتواند داشته باشد. بحث روی اصل روش اجتهاد است. بسیاریها به واسطه خبر در زمان خود پیامبر به او ایمان آوردند، بدون اینکه پیامبر را دیده باشند.
نکاتی دیگر از غیر توقیفی بودن حجیت ظواهر
برخی از بزرگان همانند شیخ انصاری، علامه نایینی، امام خمینی(ره) نقل میکند که اگر حجیت ظواهر نبود، دین و دنیای مردم مختل میشد. خلاصه اینکه آنچه بزرگان میگویند این است که اجتهاد ساختار عقلایی است.
نماز ماهیت رشد ندارد؛ چون توقیفی است. اگر نماز توقیفی نبود اکنون کلی عوض شده بود. چنانچه شارع آداب و رسوم را توقیفی نکرده است. برای نمونه در عزاداری نگفته: چگونه عزاداری کنید. بلکه تنها «نیاحه» و «بکاء» را ذکر کرده است. حالا یکی زنجیر میزند و یکی سینه میزند. از زمان صفویه قمه زنی هم باب میشود که خودش مصیبتی است. حالا اگر خدا نماز را هم به ما میسپرد، اکنون أثری از آن نبود، توقیف یعنی این.
امکان تحول در اجتهاد از منظر بزرگان
حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب پیرامون تحول اجتهاد و اهمیت آن نیز مطالبی را بیان کردهاند. امام خمینی(ره) میفرمایند: «روحانیت تا در همه مسایل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست.»
رهبر معظم انقلاب نیز میفرمایند: «عدم تحول یعنی عدم پرداختن فقه به خود مسأله فقاهت. فقاهت یک شیوه و روش برای استنباط آن چیزی است که ما اسمش را فقه میگذاریم، همان چیزی است که تا این درس را نخوانید یاد نمیگیرید که چگونه باید از کتاب و سنت استنباط کرد. فقاهت یعنی شیوه استنباط. خود این هم به پیشرفت احتیاج دارد. اینکه چیز کاملی نیست؛ بلکه متکامل است. نمیشود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله رسیدهایم و این شیوه دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه؛ از کجا معلوم است؟ شیخ طوسی- ملای به آن عظمت- فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یک مسئله فقهی ببینید! امروز کدام مجتهد حاضر است اینگونه بحث کند؟ آن فتاوا ساده و سطحی است. مجتهد امروز هرگز راضی نمیشود آن طور کار کند و استنباط نماید.»/999/503/ر