۲۱ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۸:۲۷
کد خبر: ۳۱۶۰۴۲
پژوهشگر حوزوی در گفت‌وگو با رسا:

چرا غرب با انقلاب‌‌های دیگر کنار می‌آید ولی با انقلاب اسلامی خیر/ مبانی و بسترهای تمدنی انقلاب اسلامی

خبرگزاری رسا ـ چرا آمریکایی‌ها با روس‌ها، چینی‌ها و کره‌ شمالی به شکلی کنار می‌آیند، ولی با ما کنار نمی‌آیند؟ با عربستان کنار می‌آیند ولی با ما کنار نمی‌آیند؟! چون در همه این نزاع‌هایی که کشورهای دیگر با آمریکا دارند، هیچ‌کدام خاستگاه تمدنی ندارد. آن‌ها حاضرند در زمین غرب بازی کنند، ولی سهم بیشتری می‌خواهند؛ یعنی پایگاه گفتمان تمدنی این‌ها یکی است.
  22 بهمن

 

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجت‌الاسلام محسن محمدی، معاون علمی مؤسسه تاریخ تطبیقی و پژوهشگر پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی بوده و دارای دکترای مطالعات انقلاب اسلامی است.

 

در گفت‌وگو با این پژوهشگر و محقق حوزوی «مبانی و بسترهای تمدنی انقلاب اسلامی» مورد بررسی قرار گرفت که در ادامه متن آن را از نظر می‌گذرانید؛

 

رسا ـ رویکرد تمدنی به چه معنا است؟

 

افراد بسیاری انقلاب اسلامی را با رویکردهای مختلفی همانند تاریخی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، روانشناسی و غیره بررسی کرده‌اند و علیرغم تمام تفاوت‌هایی که در این رویکردها وجود دارد، از این جهت مشترک هستند که انقلاب اسلامی را در یک ظرف زمانی محدودی بررسی کرده‌اند. یعنی انقلاب اسلامی را به عنوان یک پدیده اجتماعی که در زمان و مکان خاصی اتفاق افتاده را بررسی کرده‌اند که برخی عمیق‌تر و برخی سطحی‌‌تر این کار را کرده‌اند.

 

ولی رویکرد تمدنی، انقلاب اسلامی را در یک بستر و سیر تطور نگاه می‌کند. نگرش موضعی و محدود ندارد؛ بلکه یک بستر زمانی و نگاه جریان شناسانه‌ای به موضوع دارد. یعنی انقلاب اسلامی را به عنوان یک اتفاق جدا در بستر تاریخ ایران نگاه نمی‌کنیم که بگوییم: «این نهضت از سال 42 آغاز و تا سال 57 که به نتیجه رسید، ادامه داشت.» بلکه ما انقلاب اسلامی را در بستر تاریخ ایران و با دو مؤلفه «فرهنگ» و «مذهب» نگاه می‌کنیم.

 

 

رسا ـ شما چه شواهدی برای این رویکرد تمدنی دارید؟ یعنی برای بحث تمدنی انقلاب اسلامی مبانی دارید یا یک بحث سلیقه‌ای است؟

 

برای این موضوع دو دلیل می‌توان آورد؛ دلیل نخست، رهبران و تئورسین‌های انقلاب رویکرد تمدنی داشته‌اند. یعنی امام راحل، مقام معظم رهبری، شهید مطهری و... که تئورسین‌های انقلاب بوده‌اند، رویکرد تمدنی نسبت به انقلاب داشته‌اند. البته همه رهبران یک انقلاب تئورسین نیستند، بلکه آن‌هایی که فکر تولید می‌کنند، تئورسین به شمار می‌آیند.

 

رهبران و تئورسین‌های انقلاب نیز انقلاب را در یک بستر تمدنی نگاه می‌کرده‌اند. یعنی انقلاب را در تداوم یک خط تاریخی تمدنی تحلیل می‌کرده‌اند. تنها بحث‌شان یک بحث 10 تا 20 ساله نبوده است. برای نمونه نزاع امام راحل با شاه یک اختلاف درون حزبی نبوده که بگوییم دو حزب در ایران گرفتار اختلاف شدند که رهبر یکی از این حزب‌ها شاه و رهبر حزب دیگر امام(ره) بود.

 

بلکه امام خمینی(ره) انقلاب را یک گفتمان بسیار فربه و عظیمی در نظر می‌گیرد. یعنی وقتی ایشان صحبت می‌کنند گویا تمام تاریخ را می‌بینند و بر بلندای تاریخ ایران ایستاده‌اند. به همین دلیل بحث مبارزه با استعمار، استبداد و شیطان بزرگ بودن آمریکا را بیان می‌کنند.

 

ادبیات امام(ره) یک ادبیاتی است که نه تنها تمام ایرانیان، شیعیان و مسلمانان، بلکه بشریت را مورد خطاب قرار می‌دهد. اصل این موضوع نیز به شخصیت امام خمینی(ره) باز می‌گردد؛ چون ایشان یک عارف بودند و یکی از ویژگی‌های عرفان ارتباط داشتن با فطرت است. یعنی انسانیت را مورد خطاب قرار می‌دهد.

 

به همین دلیل یکی از تأثیرات شخصیت عرفانی امام راحل در جنبه‌های سیاسی، مردم‌گرا بودن ایشان بود. یعنی عارفی بودند که بر مسند سیاست نشسته بودند. به همین دلیل انسان را به عنوان یک عارف نگاه می‌کردند، نه سیاست‌مدار. سیاست‌مدار انسان‌ها را به عنوان یک شهروند نگاه می‌کند؛ ولی عارف فطرت انسان‌ها را ملاک قرار داده و خطاب می‌کند.

 

دلیل دوم، پیوستارهای تاریخی تمدنی در ایران است که بعداً در نحوه رفتارها و سازمان‌های انقلاب مشخص می‌شود. برای نمونه بحث صدور انقلاب مطرح می‌شود؛ یعنی انقلاب گویا خود را داعیه‌دار یک تمدن می‌داند، هر چند که جوان و تازه رویش کرده است.

 

 

رسا ـ مقداری درباره رویکرد تمدنی توضیح بدهید.

 

برای پاسخ به این پرسش ما باید انقلاب را در یک بستر تاریخی تمدنی ببینیم. به همین دلیل باید بحث «انقلاب اسلامی ایران» را بررسی کنیم. یعنی قید «اسلامیت» انقلاب را کامل بررسی کنیم تا ببینیم از چه زمانی ایران، اسلامی شد.

 

جامعه ایران پیش از آن‌که اسلام وارد شود، یک جامعه دیندار بوده است. یعنی ایرانیان انسان‌های دینداری بوده‌اند و دینشان این ویژگی را داشته که با سیاست توأمان باشد. شبیه دینداری بوداییان و مسیحیان کنونی نبوده که اعتقاد به جدایی دین از سیاست دارند.

 

همچنین ایرانیان پیش از اسلام یک نظام فلسفی داشته‌اند که با نام نظام حکمت شناخته می‌شود. تمام این مسائل نشان می‌دهد که ایرانیان دارای یک سیستم کامل یعنی تمدن بوده‌اند. وقتی اسلام نیز وارد ایران شد، ایرانیان با اسلام فعال برخورد کردند نه منفعل. یعنی ایرانی ماندند، ولی مسلمان شدند. به معنای دیگر اسلام را درون خود بومی کردند.

 

در حالی که برخی از کشورها ملیت خود را تغییر دادند. برای نمونه مصری‌ها، عرب شدند، ولی ایرانیان عرب نشده و فارس ماندند. این موضوع نیز تا زمان حمله مغول به بغداد وجود داشت. البته ایرانیان گرفتار چند تهاجم به نام‌های «یونانی»، «عربی» و «مغولی» شده و اکنون نیز گرفتار تهاجم غربی هستند.

 

ایرانیان در آن سه تهاجم گذشته(یونانی، مغولی و عربی) فرهنگ خود را حفظ کرده و در صحنه ماندند. ولی حمله مغول و جنگ‌های صلیبی، تمدن اسلامی را دچار فروکش کرد؛ تمدنی که قوی شده و به اوج خود رسیده بود. پس از حمله مغول، جهان اسلام به خود آمد که چرا ما گرفتار حمله مغول و جنگ‌های صلیبی شده‌ایم؟ مغول‌ها پایتخت جهان اسلام را گرفته بودند.

 

پس از حمله مغول‌ها، گویا جهان اسلام بر روی ویرانه‌هایی که آن‌ها درست کرده بودند، ساختمان عظیمی را بنا کرد و سه تمدن عظیم «گورکانیان در هند»، «صفویه در ایران» و «عثمانی در ترکیه(اروپا)» شکل گرفت. ولی متأسفانه این سه حیطه تمدنی به یک‌دیگر متصل و متحد نشدند. به همین دلیل عثمانی‌ها و صفویه با یک‌دیگر جنگ داشتند.

 

به هر حال انتهای تمدن اسلامی هر چند آرام آرام، ولی شکست خورد و غرب با صرف انرژی بسیار زیادی این تمدن را شکست داد. یعنی غرب به این راحتی نتوانست سه تمدن اسلامی یعنی «صفویه»، «عثمانی» و «گورکانیان» را شکست دهد.

 

متأسفانه ما در اینجا تاریخ را خوب بیان نمی‌کنیم و فکر می‌کنیم استعمار آمد و سه تمدن را به راحتی از بین برد؛ در حالی که بیش از 100 سال زمان برد تا غرب توانست این تمدن‌های اسلامی را شکست دهد. خود غربی‌ها نیز شکست‌های سخت و مفتضحانه‌ای خوردند. برای نمونه امپراتوری بریتانیای کبیر بارها و بارها از گورکانیان در هند شکست مفتضحانه و ذلت باری خورد، ولی از رو نرفته و ماند.

 

حتی خود شاهان صفویه، غربی‌ها را به حساب نمی‌آوردند. برای نمونه ارزش پول شاه عباس صفوی از ارزش پول انگلیس بیشتر بود. این نشان می‌دهد که صفویه از نظر اقتصادی و نظامی بسیار قوی بوده است. البته هر چند ما می‌گوییم غرب امپراتوری‌های اسلامی را از بین برد، ولی این از بین بردن بسیار آسان برای غرب رخ نداد.

 

به طور کلی موج نخست تمدن اسلامی با حمله مغول‌ها و جنگ‌های صلیبی و موج دوم آن نیز با استعمار شکست خورد. پس از این دوران بود که در ایران قاجار بر روی کار آمد و ما در این زمان یک دفعه به شدت اُفت کردیم. علتش این بود که در اطراف ما قدرت‌های بزرگی سر در آوردند و ما جا ماندیم.

 

یعنی یکی از مهم‌ترین علت‌های افول قاجار این بود که این خاندان نتوانستند ذهنیت بین‌المللی داشته باشند و اطرافشان سریع‌تر از خودشان رشد کرد، به همین دلیل قاجار عقب افتاد. پس از این بود که این پرسش «چرا ما که تمدن عظیم صفوی را داشتیم، اکنون گرفتار این اوضاع شده‌ایم؟» در ذهن نخبگان ایجاد شد.

 

 

 

خود انگلیسی‌ها و روس‌ها، ایران را در چند برهه بین خودشان بدون این‌که به مردم ایران چیزی بگویند، تقسیم کردند. یعنی جنوب به انگلیس، شمال به روس و وسط به شاه ایران رسید. حتی در زمان محمدرضا شاه پهلوی که اکنون در برخی محافل روشنفکری می‌‌گویند: «شاه ایران بسیار قوی بود» پس از جنگ جهانی دوم رؤسای سه کشور روسیه، انگلستان و آمریکا به ایران آمده و جلسه گذاشتند تا این کشور(ایران) را بین خودشان تقسیم کنند. خود شاه ایران را نیز آدم حساب نکرده و به وی چیزی نگفتند.

 

این مسائل خود سبب شد تا در ذهن نخبگان جامعه پرسش: «چرا کشور عقب مانده است؟» ایجاد شود. البته یکی از نقاط غلط تاریخ نگاری ما این است که امام(ره) را از سال 42 امام می‌دانیم. در حالی که این نیست، بلکه ایشان قبل از سال 42 نیز امام بودند؛ یعنی نگرش و فعالیت سیاسی داشتند.

 

در این زمان نیز دو اتفاق مهم یعنی مشروطه و ملی شدن صنعت نفت رخ می‌دهد. امام(ره) در زمان مشروطه یک نوجوان بودند و در زمان ملی شدن صنعت نفت یک شخصیت تقریبا 30 ساله‌ که اتفاقات را بررسی می‌کنند. در زمانی که حکومت می‌خواهد نواب صفوی را اعدام کند، ایشان بسیار مسأله را پیگیری می‌کنند که این اتفاق رخ ندهد.

 

حتی امام راحل می‌آیند پیش آقای بروجردی و می‌فرمایند: «نواب را اعدام نکنند!» یعنی امام(ره) شخصیت سیاسی است که به همه مسائل حواسشان است. ایشان در این بستر انقلاب می‌کنند و مشخص است که این دو رویداد(مشروطه و ملی شدن صنعت نفت) را کاملاً تجزیه و تحلیل کرده‌اند. چون اشتباهاتی که در آن دو انقلاب رخ داد و سبب شکست آن‌ها(انقلاب‌ها) شد را امام(ره) اصلاً مرتکب نمی‌شوند.

 

امام(ره) اشتباهات آقای کاشانی، شیخ فضل‌الله نوری، مرحوم نائینی، آقای طباطبایی، آخوند خراسانی و غیره را مرتکب نمی‌شود. این کاملاً مشخص است که ایشان از تجربه روحانیان دو جنبش قبلی به خوبی استفاده کرده است. چون شرایطی مشابه آن شرایط پیش می‌آید و امام خمینی(ره) این اشتباهات را مرتکب نشده، انقلاب را نجات می‌دهند و پیش می‌برند.

 

رویکرد تمدنی نیز انقلاب را این‌گونه تحلیل می‌کند که انقلاب با چنین نگاهی ایجاد شده است. در بحث رویکرد تمدنی نیز رقیب و دشمن تمدنی مطرح می‌شود. امام خمینی(ره) همواره بحث خودی و غیر خودی را مطرح می‌کردند. یعنی غیریت سازی یکی از مهم‌ترین مباحث اندیشه سیاسی امام(ره) است. ایشان در بحث غرب و تمایز با غرب بسیار هوشمندانه برخورد می‌کنند.

 

امام خمینی(ره) در برخورد با مدرنتیه یک برخورد کاملاً فعال داشتند، در حالی که برخی از شخصیت‌های اسلامی بسیار برخورد منفعلانه‌ای داشتند. امام(ره) می‌فرمایند: «ما جدید بودن را با مدرن بودن یکی نمی‌دانیم. با غربی بودن یکی نمی‌دانیم. ما می‌توانیم جدید و مدرن باشیم، ولی غربی نباشیم.»

 

 

رسا ـ نگاه تمدنی در عرصه بین‌الملل چه نمودی دارد؟

 

اگر ما انقلاب اسلامی را به صورت تمدنی نگاه کنیم، برخی از مباحث همانند صدور انقلاب را خوب متوجه می‌شویم. یعنی انقلابیون به دنبال این هستند که انقلاب را به سایر مناطق و کشورها صادر کنند که برخی از افراد با این کار مخالف بوده و می‌گویند: «صدور انقلاب جزو اهداف و برنامه‌های انقلاب نبوده است» که این‌ها نگاه تمدنی به انقلاب ندارند.

 

بحث دیگر مربوط به ما و غرب می‌شود. یعنی بحث ما و غرب بر سر چه موضوعی است؟ البته اکنون منظور از غرب بیشتر آمریکا است که کره شمالی، چین، روسیه و... نیز با آمریکا نزاع دارند. حال پرسش این است که آیا نوع و چالش نزاع ما با آمریکا از نوع چالش و نزاع این کشورها است؟

 

عربستان و گروه‌های تکفیری که ادعای اسلام می‌کنند به گفته خودشان هر چند در ظاهر و سطحی، با آمریکا نزاع دارند. برای نمونه گروه‌های تکفیری گفتمان ضد غربی دارند؛ مثلاً القاعده و بن لادن انقلابیون بسیار خطرناکی هستند که حرف‌های تندی علیه آمریکا می‌زنند. ولی آیا اختلاف ما با آمریکا همانند اختلاف این‌ها با آمریکا است؟

 

چرا آمریکایی‌ها با روس‌ها، چینی‌ها و کره‌ شمالی به شکلی کنار می‌آیند، ولی با ما کنار نمی‌آیند؟ با عربستان کنار می‌آیند ولی با ما کنار نمی‌آیند؟! چون در همه این نزاع‌هایی که کشورهای دیگر با آمریکا دارند، هیچ‌کدام خاستگاه تمدنی ندارد. آن‌ها حاضرند در زمین غرب بازی کنند، ولی سهم بیشتری می‌خواهند؛ یعنی پایگاه گفتمان تمدنی این‌ها یکی است.

 

ولی انقلاب اسلامی و امام(ره) می‌گوید: «ما خودمان مدعی هستیم و می‌خواهیم خودمان یک تمدن ایجاد کنیم.» این خود تمام بساط آمریکا را بر هم می‌ریزد و آمریکا به چشم یک رقیب تمدنی به ما نگاه می‌کند. این نیز حرف خود ما نیست، بلکه خودشان بیان می‌کنند و حتی کلمه تمدن را آن‌ها به کار می‌برند.

 

در جهان اسلام نیز گفتمان شیعه است که می‌تواند تمدن سازی کند؛ در حالی که گفتمان اهل‌تسنن نمی‌تواند همانند شیعه تمدن سازی شود. گفتمان شیعه نیز به سبب مبانی معرفتی و فلسفی غنی و داشتن چشم انداز تمدنی می‌تواند تمدن‌ساز باشد. ما بحث انتظار، مهدویت و آخر الزمان را داریم، ولی اهل‌سنت چنین مباحثی را ندارد.

 

جنس ادبیات، گفتمان و نظریه‌پردازی‌ اندیشمندان جدید غربی نیز از جنس گفتمان ما است؛ یعنی آن‌ها بحث پایان تاریخ را بیان می‌کنند. برای نمونه می‌گویند: «گفتمان لیبرال پایان تاریخ است و شما هر کاری کنید از ما جلوتر نمی‌زنید.» ولی ناگهان انقلابی ایجاد می‌شود و می‌گوید: «ما پایان تاریخ هستیم که دنیا را پر از عدل و داد می‌کنیم. ما امام و رهبر داریم که آن امام زنده است؛ آن امام حضور دارد، ولی ظهور ندارد.»

 

یعنی انقلاب ما یک گفتمان جدیدی از آخر الزمان ارائه داد. گفت: «رهبر ما زنده است و حضور دارد؛ ولی ظهور ندارد.» یعنی ما بین حضور و ظهور امام تفاوت گذاشتیم و گفتیم: «می‌خواهیم این انقلاب را به آن انقلاب متصل کنیم.» یعنی می‌خواهیم تمدن غرب را از صدر تا ذیل از بین ببریم.

 

انقلاب مصر، اسلامی است ولی به آمریکا آن‌گونه که ما نگاه می‌کنیم، نگاه نمی‌کند. یعنی فردا وقتی گفته می‌شود: «می‌خواهیم با شما مذاکره کنیم» می‌پذیرند. سفارت آمریکا تعطیل نمی‌شود؛ ولی در ایران تعطیل می‌شود. مصری‌ها نمی‌گویند: «آمریکا شیطان بزرگ است» ولی ما می‌گوییم:‌ «آمریکا شیطان بزرگ است.» نتیجه رویکرد تمدنی این می‌شود.

 

به عقیده بنده مشکل ما با غرب بحث اسلام نیست، بحث جمهوری نیز نیست. چرا؟ چون عربستان نیز یک کشور اسلامی است. مرکز اسلام است. مکه و مدینه در آن‌جا قرار دارد و این کشور ادعای ام القرایی می‌کند. حتی مساجد آمریکا و اروپا دست عربستان است و آن‌ها می‌سازند و تأمین می‌کنند.

 

این‌هایی که از اروپا به داعش می‌پیوندند چه کسانی هستند؟ ائمه جماعات مساجد عربستان در اروپا هستند و طبیعی است که به داعش بپیوندند. حال آمریکا با این عربستان مشکلی ندارد و تعامل می‌کند. ولی چرا با ما مشکل دارد؟ حتی بحث ما جمهوریت هم نیست؛ چون پاکستان نیز داری جمهوریت است. ولی پاکستان با آمریکا هیچ مشکلی نداشته و با یک‌دیگر برو و بیا دارند. هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی هر وقت بخواهند می‌توانند در پاکستان بدون اجازه این کشور فعالیت‌های اطلاعی کنند.

 

حتی بالاتر از این موضوعات که بحث روز نیز است، بحث ما با آمریکا انرژی هسته‌ای نیز نیست. پاکستان که کشور همسایه ما است بمب هسته‌ای دارد. ولی آمریکا با «جمهوری اسلامی پاکستان» مشکلی ندارد، ولی با ما که می‌خواهیم سانتریفیوژ تولید کنیم مشکل داشته و تحریم، حواشی، مهم‌ترین پرونده‌های حقوقی سازمان ملل را ایجاد می‌کند! پاکستان که خودش جمهوری اسلامی پاکستان با بمب هسته‌ای است، ولی آمریکا با او رفیق است. خود عربستان نیز در حال ساخت نیروگاه‌های هسته‌ای است.

 

 

مشکل آمریکا با ما این است که ما تمدنی نگاه می‌کنیم. یعنی می‌گوییم: «ما هیچ چیزی از تمدن غرب و آمریکا را قبول نداریم. ما خودمان تمدن جدید را خواهیم ساخت و شما نیز باید در زمین ما بازی کنید.» اکنون همه به زمین غرب رفته و با ادبیات او بازی می‌کنند، ولی ما می‌گوییم: «تمدن جدید را ما خواهیم ساخت و شما باید در زمین ما بازی کنید.»

 

به طور کلی نگاه تمدنی دارای چنین آثاری در عرصه بین‌الملل است. یعنی به مسائل بین‌المللی جهت‌دهی می‌کند که نگاه امام راحل و مقام معظم رهبری نیز به مسائل این‌گونه است.

 

رسا ـ سخن پایانی شما چیست؟

 

به عقیده بنده شاید در برخی موارد رویکرد تمدنی انقلاب اسلامی کُند شود و نتواند با آن سرعت ادامه دهد، ولی با رهبری عالمانه و الهی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، انقلاب اسلامی این رویکرد(تمدنی) را پیش خواهد برد.

 

آمریکایی‌ها و غربی‌ها نیز خوب فهمیده‌اند که انقلاب اسلامی، انقلابی نیست که بتوانند به این راحتی آن را دور زده و کنار بگذارند. آن‌ها از این‌که با انقلاب کنار بیایند، بسیار ذوق زده می‌شوند ولی گفتمان انقلاب نمی‌پذیرد که بخواهد به این سمت کشیده شود.

 

همچنین غربی‌ها فهمیده‌اند که ولایت فقیه نهاد اصلی انقلاب است، تئوری انقلاب را تولید می‌کند و جنبه‌ الهی به آن می‌دهد؛ آن‌ها بسیار خوشحال می‌شوند بتوانند در این نهاد نفوذ کرده و تأثیر بگذارند. این آرزویی برای آن‌ها است که هیچ‌گاه محقق نشده و نمی‌شود؛ چون نهاد مرجعیت و فقاهت شیعه در طول تاریخ یک نهاد کاملا آزاد بوده، چشمش به امام غایب بوده و هیچ‌گاه زیر پرچم دیگری نرفته است.

 

همه منتظر آن امام غایب هستند تا تمدن را در ذیل پرچم آن امام ایجاد کنند. هیچ‌گاه ولایت فقیه نیز یک ولایت فقیه غرب‌گرا نخواهد شد و این بزرگترین نقطه قوت و مثبت انقلاب اسلامی است. این‌که حضرت امام(ره) می‌فرمایند: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به انقلاب نرسد» جمله بسیار بزرگی بوده و ناظر همین مطلب است. امام راحل عالی‌ترین و عمیق‌ترین جملات را به ساده و خلاصه‌ترین صورت بیان می‌فرمودند./993/402/ر

ارسال نظرات